eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
109 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاهی به ارسال آثار پویش هفته بسیج 👇👇 ❤️🇮🇷🇮🇷❤️
29.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🇮🇷 حسن دهقانی 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❤️🇮🇷 علی خمسه 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❤️🇮🇷 حنانه یاوری 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❤️🇮🇷 فاطمه کوثر عینی 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❤️🇮🇷 السانا صمدی 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
کوکتل‌اندازهای دهه ۶۰ چه کسانی بودند؟ 🔹وقتی رجوی از ایران فرار کرد به طرفدارانش دستور داد که قیام کنند و چون تعدادشان کم بود، زدند در کار ترور و خرابکاری. 🔹تیم‌های ترور هم البته اغلب‌شان برنامه خاصی نداشتند و هر کسی را که می‌توانستند و دستشان می‌رسید ترور می‌کردند. 🔹تعدادی از دستگیرشدگان همان‌ موقع لب به اعتراف گشودند و اهداف این عملیات را این‌طور روایت کردند: خانه‌ها، مغازه‌ها و خودرو‌هایی که عکس مقامات را داشتند و هر فردی که ریش یا تیپ حزب‌اللهی داشت یا موتور هوندا ۱۲۵ سوار شده بود. 🔹یک نفر از اعضای منافقین با نام مستعار مازیار: یک‌ نمونه عملیات کوکتل‌اندازی که من انجام دادم پرتاب کوکتل به خانه‌ای واقع در میدان غار بود. گفتند صاحبخانه حزب‌اللهی است. ما با موتور به آن محل رفتیم و کوکتل را پرتاب کردیم و متواری شدیم. 🔹نمونه دیگر پرتاب یک نارنجک به لوستر فروشی واقع در خیابان حافظ بود. وقتی رفتیم دیدیم که مردم عادی در آن‌جا زیاد هستند. گفتم از مردم شاید کسی کشته بشود و برگشتیم. 🔹فرمانده اما با حالت تندی برخورد کرد و گفت اشکال ندارد. اگر در آن مغازه چند نفر از مردم عادی هم کشته بشوند مسأله‌ای نیست. بگذار آن‌ها هم در راه انقلاب کشته بشوند. ما هم برگشتیم و نارنجک را به درون لوستر فروشی پرتاب کردیم، ۴ نفر کشته شدند. 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍆🍅🌶🥩 . برای درست کردن این پیش غذا ابتدا بادمجان ها رو و قه ایی برش زده و سرخ کنید، مواد میانی رو آماده کنید که شامل پیاز داغ، گوشت چرخ کرده، فلفل دلمه و گرجه فرنگی نگینی شده، ادویه، نمک و کمی جعفری خرد شده می باشد، مراحل پیچیدنش هم براتون فیلم گرفتم ورق بزنید و ببینید،اضافه ی بادمجان ها رو با قیچی ببرید بعد همه رو در قسمت وسط جمع کنید و یک برش گرجه فرنگی روش‌ بذارید. سپس در فر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه به مدت 20 دقیقه قرار دهید، نکته: قالب مافین احتیاج به چرب شدن ندارد،بدون قالب مافین هم میشه درست کرد ولی با قالب همه یک اندازه میشن. سعی کنید مواد میانی رو با روغن کمی سرخ کنید تا غذا چرب نشود. نوش جان 🍆. 🍅. 🥩. 🥘. 🍛 🌶. 🍔 🍕. شام لذیذ کنار خانواده 😍 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁 #قسمت_39 با صدایی که از ذوق میلرزید رو به مبینا که در خیال خودش سیر می ف دونی چ
☕🍁 قسمت_40 اضافه کرده بودند با اتمام مداحی همه بر روی زانوهایشان نشستند این صدای روضه خوان بود که سکوت شب را می شکست. همراه با روضه خوانی، پذیرایی از سوی میزبانها صورت می گرفت. سکینه خانم که از در آغوش نگاه داشتن ابوالفضل خسته شده بود، او را روی ماشینی که کنارشان قرار داشت نشاند تا کمی خستگی رفع کند عاطفه به نقطهای دور خیره بود و به اشک هایش رخصت جاری شدن عطا کرده بود. از گوشه ی چشم افتادن جسمی از روی ماشین را احساس کرد. با فکری که از ذهنش می گذشت و اجازه ی هر کاری را از او صلب کرده بود وحشت زده نگاهش را به مادرش دوخت سکینه خانم مشغول تکاندن خاک لباسهای ابوالفضل .بود خانمها کنارش می رفتند و از لب خوانی میتوانست بفهمد که خدا" یا "شکرت را زیر لب زمزمه می کنند. با سرعت خود را به آنها رساند و پرسید: چی شده؟ لرزش صدایش ناشی از ترس وارد شده بر او بود. مادرش با مهربانی و صدایی که کمی لرزش داشت، گفت: داشت با پام نگهش داشتم می افتاد دلش چیز دیگری گواه می.داد با حالت مشکوکی که انگار حرف مادرش را باور ندارد با نگاهی رو به بقیه، پرسید: - مطمئنی؟ آره؛ چیزی نشده بین حتی گریه هم نمی کنه! تمام تن و بدن برادرش را وارسی کرد اما خراشی کوچک هم به چشمش نیامد. مبینا که کنارش ایستاده بود دستانش را روی شانه ی او قرار داد. صدای تپش قلب های بی قرارانه ی دوستش از این فاصله هم به گوش می رسید. برادرش را در آغوش گرفت و فشار داد خدا را شکر کرد که در این شب ها مصیبتی به آنها وارد نکرده است سرش را پایین انداخت؛ دوست نداشت بقیه گریه اش را ببینند اما موفق نبود و یکی از خانم ها شربتی به سمتش دراز کرد. همزمان با گفتن ،حرفش سنگینی نگاهی که به خوبی میشناخت را احساس کرد. نگاهی به مبينا انداخت و نگاهش را دنبال کرد. درست در رو به رویش و در بلندی سکوی مسجد ایستاده بود و سینه می زد. درست مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند همان لحظه چشمانش را بست و دعا کن زندگی آنها را نه در مقابل یکدیگر بلکه در کنار هم قرار دهد. آمینی گفت و بدون جلب توجه مشغول فیلم برداری از هیئت شد. دلش می خواست همه ی اینها را به یادگار نگه دارد؛ هرچند تمام این ها در خاطرات قلب و ذهنش حک میشد لبخند شیرینی که روی صورتش جا خوش کرده بود قصد رفتن نداشت لحظهای هجوم افکار منفی به ذهنش را فهمید اما همهی آنها را پس زد و به یک جمله بسنده کرد: - همونی که این عشق رو ا انداخت تو دلم ازش محافظی می کنه. هر چی که به صلاحمه پیش میاد انشالله! زن ها با اتمام مراسم ابتدا مردها و سپس زنها از دروازه کوچک آنها خارج شدند اما مهدی هنوز در حال صحبت کردن با یکی از دوستانش بود. به آرامی و با کمی تعلل که نشان از کنجکاوی او می،داد، از آن جا بیرون آمدند. سمت راست دروازه ایستادند تا مادرش بیاید. چشم چرخاند اما مادرش را در جمعیت ندید مبینا رو به او کرد و گفت: عاطفه اونی که کنار در وایستاده، مامانت نیست؟ نگاهی به جایی که مبینا گفته بود انداخت و :گفت چرا خودشه چی کارش داری؟ - میخوام بگم که با خودشون برگردیم؛ پاهام دیگه جون نداره وای گفتی، امشب بیوفتم دیگه هوش نیستم. دست مبینا را گرفت و خواست به آن طرف برود که آقای میم کنارش 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 موضوع : اختلال در دسته بندی اولویت ها 💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمت‌های مجموعه کلیپ‌های مهارت‌های زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇 https://shamiim.ir/Category/List 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾اسباب فزونی رزق و روزی درقرآن 1⃣ شکر گذاری 💟 وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ﻭ [ ﻧﻴﺰ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﻋﻠﺎم ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻗﻄﻌﺎً [ ﻧﻌﻤﺖِ ] ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻰ ﺍﻓﺰﺍﻳﻢ .(ابراهیم٧) 2⃣ تلاش 💟 هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِن رِّزْقِهِ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﺍم ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺑﺮ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺐ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﻭﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻱ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ. (ملک١٥) 3⃣ تقوی 💟 وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ و ﺍﮔﺮ ﺍﻫﻞ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻱ ﻫﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﭘﻴﺸﻪ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً [ ﺩﺭﻫﺎﻱِ ] ﺑﺮﻛﺎﺗﻲ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﺸﻮﺩﻳﻢ.(اعراف٩٦) 4⃣ استقامت 💟 وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا ﻭ ﺍﮔﺮ [ ﺍﻧﺲ ﻭ ﺟﻦ ] ﺑﺮ ﻃﺮﻳﻘﻪ ﺣﻖ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭﻱ ﻛﻨﻨﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻲ ﺳﻴﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ.(جن١٦) ⁉️سوال: حداقل چند روز است؟ 🌟پاسخ: حداقل آن، سه روز است؛ بنابر این اگر مختصری (حتی یک ساعت) از سه روز کمتر باشد، حیض نیست. ⁉️سوال: حداکثر چند روز است؟ 👈پاسخ: حداکثر حیض، ده روز است. پس اگر خانمی بیشتر از ده روز خون ببیند، قطعا بخشی از این خون ها حیض نیست؛ بنابر این بر او لازم است که بررسی کند تا خون حیض را از غیر آن تشخیص دهد که بتواند بر طبق وظایفش عمل کند 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
‌ 💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 عشق جانم...💕 از تمام دارایی دنیا هیچ نمیخوام فقط بگذار این دوست دارم همیشه مال من باشد (: ❤️‍🔥😍💞🍃✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════      ­✨ خـــــــ💓ـــــــانم ها دقت کنید اگر شوهرتون رفیق باز میشه یا از خونه فراری میشه به خاطر اینه که یا دائم بهش غر میزنین یا محیط خونه براش آرامش نداره یا شما توی انجام وظایفتون کوتاهی می‌کنین. 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷💚🇮🇷💚🇮🇷💚🇮🇷💚🇮🇷 💚 🇮🇷 💚 🇮🇷 🛳⛴🚢 از این سوی «تنگه هرمز» تا «دریای عمان»؛ از «جزیره هنگام»؛ تا «تنب کوچک و تنب بزرگ» و تا هرکجا که آب های‌ بی کران الهی، مرزهای ایران اسلامی را ساخته اند، شیرمردان نیروی دریایی، سوار بر دعای ملت ایران،❣ دیوارهای آهنینی ساخته اند که متجاوز، به هیچ روی از ان گذر نخواهد کرد. ❣روز نیروی دریایی مبارک باد❣ 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#کودک_و_تفکراقتصادی {قسمت7} #مباحث_کودک_متعادل 😍 💠آقایی را می شناختم که هر چیزی که مضر بود مثل الک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 {قسمت8} 😉 ✅انسان با تفکر مالکیت، نگاه جزئی نگر دارد چون می گوید: « مال منه» و من جزء است اما نگاه امانت می گوید: «مال همه است»، همه یعنی ازل تا ابد، مال من نیست مال بشریت و انسانیت است بدون هیچ فاصله ی زمانی. تفکر مالکیت حرص و ولع دارد که جمع و انباشت کند، تفکر امانت از انباشت واهمه دارد. ✅شما امانت داری دوست دارید؟ مثلاً یک نفر بیاید و بگوید که پنجاه تا شمش طلا دارم لطفاً این ها یک ماه خانه ی شما بماند! بعد که بره چه کار می کنید؟ چند تا قفل و بند و دائم مضطرب خواهید بود که نکنه این ها از بین بروند، اما وقتی مال خودمان باشه می بینیم که عجب کیفی داره حالا ببینیم که میشه یه پنجاه تای دیگه از این ور و اونور گیر بیاریم حالا به هر قیمتی که شده! با این مثال می بینیم که ما کاملاً با دو نگاه روبه رو هستیم، یکی نگاه جزئی نگر که میگه مال منه هر چی بیشتر بهتر؛ و یک نگاه هم نگاه است که اصلاَ احساس نیاز در خودش نمی کند پس هرچی کمتر بهتر. ✅یکی از حاضرین پرسیدند که اگر جسم ما امانت است پس چرا پیر و فرسوده می شود؟ پاسخ؛ ما امانت دار هستیم و پیر شدن جسم دست مالک اصلی جسم است و اوست که تشخیص داده که جسم پیر شود. پیری و جوانی بازی ذهن بشر است ما نه جوان می شویم و نه پیر بلکه از صورتی به صورت دیگر تبدیل می شویم  و بعد هم تجزیه می شویم؛ آن چیزی که در واقع به ما امانت داده شده، عمرمان است. عمر در قالب جسم امانت است خود جسم که به تنهایی ارزش ندارد. عمر و جسم به ما داده شده تا ما بتوانیم به مأموریتمان عمل کنیم و آن چیزی که در مقابل این داده ها از ما انتظار می رود، رشد است. ...💫 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوجه مغزدار مواد لازم: فیله ی مرغ🍗 پیاز🧅 فلفل دلمه ای 🫑 روغن مایع 🥃 آبلیمو🍋 زعفران نمک و فلفل سیاه 🌶🧂 مواد میانی: پیاز🧅 سیر🧄 زرشک گردو جعفری🍀 رب انار سماق🥫🥙🌮🌯🥪🍕🥗🥞🍔🍟 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌸🍃 وقتی میخوایید لباسای بیرونتون👚 و اتو کنید چن قطره عطر بریزید👕 تو مخزن اب اتو لباسا👔 بوی عطرو میگیره و موندگارم هست 👗. 👘. 👚 🧥. 👕. 👔. 👖. 👚. 👕. 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌹 لوح | مقام والای شهادت پاداش الهی تلاش‌های علمی ماندگار اوست 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیام تسلیت شهادت دانشمند هسته‌ای و دفاعی شهید فخری‌زاده: «دانشمند برجسته و ممتاز هسته‌ئی و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخری‌زاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوت‌پیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کم‌نظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست.» ۱۳۹۹/۰۹/۰۸ 🔺 بازنشر به مناسبت سالگرد شهادت 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁 قسمت_40 اضافه کرده بودند با اتمام مداحی همه بر روی زانوهایشان نشستند این صدای رو
☕🍁 این وضع به سمت راست متمایل شدند دوباره به سمت چت رفتند که عاطفه برای رهایی دست مبینا را کشاند و بیشتر به آن سمت رفت و خلاص شد. برخلاف مبینا نگاهی به پشت سرش نیانداخت و رو به مادرش :گفت مامان با شما میایم ها! باشه؛ ماشین همون جای همیشگی پارک شده با هیئت بیایین اون جا! باشه. با هم در وسط جمعیت به راه افتادند با صدایی که دقیقا از پشت سر به گوشش میرسید شدت و تعداد ضربان قلبش بالا رفت؛ طوری که انگار همین الان میخواست از سینهاش بیرون بزند خیلی آرام زمزمه کرد. - چه خبرته؟ آروم باش نکنه میخوای آبروم رو ببری؟ صدای آقای میم بود که برای او بهترین و خوش ترین صدای عالم بود: - آها برر همه دریم نه فرده شونیم .اوره ( آره برادر داریم میاییم. نه فردا میریم اون جا خنده ای کرد که دل عاطفه برایش ضعف رفت و ادامه داد: خا کاری می همره ندری؟ مو بشوم؟ باشه) کاری با من نداری؟ من برم؟ غبطه می خورد که از زبان گستردهی گیلکی تنها چند جمله بیشتر بلد نبود و عشقش به این راحتی و زیبایی گیلکی صحبت می.کرد همان جا به خود قول داد که هر طور شده گیلکی را یاد بگیرد بدون اینکه نشان بدهد می داند چه کسی در پشت او ایستاده است مشغول حرف زدن با مبینا بود و خانومانه تر از همیشه راه می رفت و رفتار میکرد. با حرفی که مبینا زد، دلش خواست با صدای بلند قهقهه بزند اما با یاد آوری اینکه یک می دختر هرگز در در کنار نامحرم بلند نمیخندد و اگر این کار را می کرد حتما وجهه اش نزد آقای میمش خراب میشد خندهی کوتاه و بی صدایی کرد که مبینا با تعجب :گفت چیشد؟ خنده دار نبود آرام تر از مبینا به او :گفت بود ولی نمیشد جلوی ) با آبرو به پشت سرش اشاره کرد و ادامه داد: این ها بلند بخندم مبينا ادایش را در آورد و گفت بیخیال بابا چه میشد این جادهی ،کوتاه کمی بلند تر میشد فقط کمی بلند تر که تا زنده هستند در کنار هم در این جاده قدم بردارند؛ نه این طور که یکی جلوتر در حسرت عشقش و یکی عقب تر غافل از دل عاشق کوچکش! با اعلام ساعت و . مکان هیئت فردا، همه سوار ماشین شده و حرکت کردند. روز ها چه سریع می گذشتند؛ آن قدر سریع که به همه می فهماند فرصت ها را باید غنیمت شمرد. به دوست داشتنت مشغولم سربازی که سالهاست ؛ همانند در مقری متروکه ، بی خبر از اتمام جنگ ، نگهبانی می دهد ! سرش را به شیشههای ماشین تکیه داد " دوستت دارم" را روی شیشه های عرق کرده هک کرد که حتی شیشه ها هم به حال او گریستند. بی رحمانه دستانش را روی شیشه کشید و همه چیز را پاک کرد؛ طاقت نداشت بی قراری شیشهها را ببیند ته دلش جوانهی امیدی در حال رشد کردن بود نمیخواست با این کارها همان ذره امیدش را کور کند. - نگران نباش؛ بزرگ تر که ،بشی به این روزهات می خندی صدای مبینا بود که خدشه بر روح و روانش وارد کرده بود. دلش می خواست فریاد بزند و بگوید عشق سن و سال نمیشناسه. چشم هات رو باز میکنی و میبینی که درگیر به عشقی این جاست که دیگه راه پس نداری اینجا همون جاییه که ،خواستن، تونستن نیست این حرفها روی دلش سنگینی میکرد اما تنها به یک " خواهیم دید" اكتفا کرد و چیزی نگفت. تا کی باید این همه غم را متحمل می شد و هر دم رودخانه ای از اشکهایش جاری می ساخت؟! شاید عاشق شدن برای او جرم محسوب میشد نمی توانست حتی به عشقش اعتراف کند ناگهان یاد تنها یادگاری از عشقش افتاد نمیشد نامش را یادگاری گذاشت چون از سوی مهدی به او داده نشده بود با یادآوری نحوه ی دزدین آن از جا نماز مادرش لبخندی روی لبانش نقش بست. کیفش را باز کرد و نگاهی به آن انداخت. 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 موضوع : شاخصه های محقق 💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمت‌های مجموعه کلیپ‌های مهارت‌های زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇 https://shamiim.ir/Category/List 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا