تربیت کودک_استادمیری_جلسه چهارم.mp3
9.13M
#دوره_تربیت_کودک
بر اساس دیدگاه استاد پناهیان
🌹مدرس: حجت الاسلام دکتر علی میری
🔹جلسه چهارم
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️ هیچوقت برای شروع دیر نیست...
💠 ماجرای جالب زیبای آیتالله جهانگیرخان قشقایی
🔺️ شخصی که تا چهل سالگی اهل دیانت نبوده... اما از چهل سالگی تصمیم میگیره بندگی خدا کنه
و تبدیل میشه به یک عارف و کلی از بزرگان شاگردش میشن...
🎥 ببینید جالبه ....
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #کلیپ_نوشت | طرف نقشه دارد
👈🏻 حضرت آیتالله خامنهای: «طرف نقشه دارد؛ هم مسئولین ما باید در نظر بگیرند ــ که خوشبختانه اطّلاعاتیهای ما توجّه دارند؛ مسئولین سیاسیمان، مسئولین اقتصادیمان، مسئولین گوناگونمان باید بدانند که طرف با نقشه وارد میدان شده ــ هم آحاد مردم بدانند، هم شما جوانها بدانید؛ اینها با برنامه وارد میدان شدهاند. برنامه هم این است که بلکه بتوانند ملّت ایران را با خودشان همراه کنند، کاری کنند که ملّت ایران عقیدهاش بشود عقیدهی سران انگلیس و آمریکا و امثال اینها؛ نقشه این است، مقصود این است. البتّه ملّت ایران زد توی دهنشان؛ بعد از این هم توی دهنشان خواهد زد.» ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
🔹 رسانه KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب اسلامی، کلیپ نوشت «طرف نقشه دارد» را منتشر میکند.
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
#تست_هوش تصویر ۲۲۸
جواب چند می شود⁉️🤔
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌺
جواب/فردا
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا 🍁☕ #قسمت_55 هم بريم صدایش در هیاهوی طبلها گم شد که با صدای بلندی گفتم چی گفتی؟ مت
#لیلی_سر_به_هوا 🍁☕
#قسمت_56
سوار ماشین شدیم که پدرم رو به ما گفت: خسته نباشین. دستم را روی موهایش گذاشتم و خاکها را تکان دادم و به او گفتم می ریم مسجد یا شیرایه؟
نگاهی از آیینه سویمان پرتاب کرد و گفت: شیرایه!
با نگااه آمیخته در تعجب مبینا در یافتم که باید اطلاعاتی در باره ی مکان جدید به او ارائه بدهم.
این جا آرامگاه آقا سید محمد از نوادگان بنی هاشم هست. میگن جدشون خیلی تنده و نذرها رو زود قبول میکنه
مامان هم اضافه کرد
- هر ساله ظهر عاشورا از بزرگ ترین درخت اون جا خون می ریزه
بيرون.
سری به نشانه تاسف برای این خرافات تکان دادم و گفتم: کدوم مسلمونی این رو با چشمش دیده؟
"
شانه ای بالا انداخت و به نمیدانم اکتفا .کرد سری به نشانه " ولش کن این ها مزخرفاتی بیش نیستند برای مبینا تکان دادم و در گوگل شیرایه را جست و جو کردم با صدای بلند شروع به خواندن کردم
«آقا سید محمد از نوادگان بنی هاشم در اطراف این قبر 29 اصله درخت قرار دارد که به همه آن درخت ها پارچه سبز بسته اند. این مجموعه زیارتی در بین اهالی معتقدان فراوانی دارد ایام عاشورا جمعیت قابل توجه ای برای زیارت به این مکان می آیند آستان امامزادگان سیدمحمد و آقاسید (عليهما السلام در بخش مرکزی شهرستان رودسر، دهستان رضامحله، روستای شیرایه واقع شده است و در محوطه ای به مساحت تقریمی هفت هزار متر مربع مسجدی است در سه طرف مسجد سه مزار قرار دارد.
کمی دور تر از مسجد با اصرار سربازی که آن جا ایستاده بود، توقف کردیم. برادرم خواب بود و مادرش ناچار شد در ماشین بماند. به سرباز نگاه کردم که تنها به دوستان خود اجازه ورود میداد، رو به مبینا گفتم: شیطونه میگه یه لگد بهش بزنم بفهمه عدالت کیلویی چنده!
- ولش کن بنده خدا رو مامور دیگه. نگاهی به آن سرباز انداختم سرتا پایش را با تحقیر گذراندم و چشم غره ای حواله ی او و دوستان مزخرفش کردم نهار عاشورای این مسجد بی همتا بود و از شهرهای دور و نزدیک به این جا می آمدند تا حتی یک قاشق از آن غذا را بچشند. می گفتند شفا دهنده .است اما شفا فقط توسط
قاشق از آن غذا را بچشند میگفتند شفا دهنده است اما شفا فقط توسط آن بالایی قادر به انجام بود و هرچیز و هر فردی تنها وسیله است. مسیر خانمها و آقایان از هم جدا میشد که پدرم رو به من گفت: تو که راه رو بلدی، خدافظ.
مجال صحبت نداد و از دیده ام دور شد از پیچ کوچه که رد شدیم، طنابی وسط راه دیدیم که توسط چند پسر از دو طرف خیابان نگه داشته شده بود و اجازه ی عبور به ما نمی داد. اخمی روی صورت منشاندم و کمی مکث ..کردم چرا آن کوچهی لعنتی آن قدر خلوت بود؟
با آرامش :گفتم لطفا برین کنار - نمیشه خانم کوچولو
مبینا این بار جدی تر از هر ،زمانی :گفت خریدین مگه این جا رو؟ بحث همچنان ادامه داشت که :گفتم: ای وای بوش میاد!
یکی از آنها گفت بوی چی؟
با عصبانیت و صدای نسبتا بلند جواب دادم.
- بوی شیر از دهناتون
مسخره وار نگاهمان میکردند و همچنان هیچ کسی از آن جا رد نمی شد. با عصبانیت فوران کرده :گفتم میرید کنار یا از روش دیگه ای وارد شم؟
هر دفعه یکیشان مشغل صحبت شد و این بار همان پسر گفت: بپا چادرت گیر نکنه به پات بیوفتی. یکی دیگر از آنها کمی جلو آمد و :گفت آرین بذارین بره، طفلی ترسیده. همان پسری که حالا در یافته بودم اسمش آرین است جلو آمد و فاصله را کم کرد که زیر لب زمزمه کردم خدایا ببخشید دستان مشت شده ام را باز کردم و سلیی روی صورتش نشاندم. هنوز در بهت آن سیلی بود که پایم را روی طناب گذاشتم که از دست آنها . خورد و پایین آمد؛ دست مبینا را گرفتم و از آن جا رد شدیم. - عاطفه چرا این جا انقدر خلوت بود؟
- فکر کنم مرد و زن رو قاطی کردن همه از همون طرف میرن.
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
دوستان عزیز لطفاً هم خودتان پرسشنامه را تکمیل کنید و از این فرصت برای شناسایی و بهبود روابط خود استفاده کنید و هم لینک پرسشنامه را در گروه های خود قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این فرصت استفاده کنند.
لینک پرسشنامه قصه عشق ۱۶۷ سوال
http://porsesh.shamiim.ir/
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
#پوراحمد_خمینی
#قسمت_25
🔻 موضوع : تأثیر فرزندآوری در کار گروهی
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_پراز_یاد_خدا
#یا_فاطمه_الزهرا 🏴
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
#درمحضراهل_بیت
🌼کسیکه زیاد بهیاد خدا باشد، مورد محبّت او قرار میگیرد
✍قالَ رَسُولُ اللَّه(ص) «مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ اللَّهِ أَحَبَّهُ اللَّه»؛ ریشۀ کار یاد خداست. کسی که زیاد به یاد خدا باشد و متذکّر او شود، مورد محبّت او قرار میگیرد. ریشۀ بدبختیها غفلت از خداست؛ و ریشۀ خوشبختیها ،به تعبیری ریشۀ شقاوتها غفلت از خداست. و ریشۀ سعادتها ذکرالله است. مورد محبّت که قرار گرفتی، عطایایش میرسد. به هر مقدار به تعبیر، مجبورم این حرف را بزنم، چون دارم جنبۀ کمّی میدهم. متذکّر خدا بیشتر باشی، حبّش بیشتر است. چارهای هم جز این نداری. آن وقت این تذکّر و ذکرالله از نظر اثر، ضریبش نسبت به ایّام مختلف میشود. حالا عرض میکنم.
در ایّامی مترتّب بر او که حبالله است میفهمی ضریبش مختلف میشود. یکی از آنها فرض کنید از نظر هفته و ایّام میگویم. شبهای جمعه است. در باب ماهها، ماه مبارک رمضان؛ و در بین باز ایّامی که سفارش شده است و اثر آن و ضریب آن را بالا میبرد، ده روز اوّل ماه ذیالحجةالحرام است. «وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ»
، میگویند ایّام معلومات این دهۀ اوّل ذیحجه است و ضریب را بالا میبرد. از روز اوّل تا روز دهم. به یاد خدا بودن. در روایات ما داریم، حتّی نسبت به آثار اعمال صالحه هم، زیاد میکند.
📚وسائل الشیعه، ج7، ص154
📚سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ 203
📚 وضو با آب مخصوص آشامیدن
💠 سؤال: روی بعضی از آب خوری ها نوشته شده است: آب برای آشامیدن است و این جا وضو نگیرید؛ من یک بطری آب برای استفاده در منزل برداشتم اما غیر از خوردن با آن آب وضو هم گرفتم، حکم وضو با چنین آبی چیست؟
✅ جواب: وضو با این آب صحیح نیست، ولی وضوهای گذشته، اگر از روی جهل و با قصد قربت انجام گرفته، صحیح است.
#احکام_وضو #شرایط_آب_وضو
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
#عاشقانه_برای_همسرم
خوب شد آمدی وگرنه من از کجا میفهمیدم یک نفر را میتوان اینقدر دوست داشت😍
════༻❤༺════
💑 بعضی از خانمها میگویند: «اگر ما محبتي به همسرمان بكنيم، ميگوید باز چه ميخواهي؟»
🔸من میگویم همسرتان درست میگوید. مشكل اصلي خانمها اين است كه به آن ترفندهاي نهايي و حقيقي آشنا نيستند و رفتارها را بهصورت عمومي ميدانند.😍 هر زمان مشكل داشته باشند خيلي صدایشان گرم ميشود و محبتشان زياد ميشود. اگر كسي با شما اين كار را ميكرد، تحملش را داشتيد؟ اگر فقط وقتی به شما نياز داشت خيلي با شما شيرين برخورد ميكرد، خوب بود؟ البته عموماً خانمها این شکایت را دارند. پس ببینید چطور شما دچار یک نوع آسیب و بههمریختگی روحی میشوید.❤️😍
🔸در ارتباط با زنوشوهر مهمترین مسئله این است: «نوازش؛ بهجا و بهاندازه و بیدریغ و بیمنت باشد.» بیدریغ یعنی "برای" نداشته باشد. نوازشی که به خاطر هدفی انجام شود، فاقد ارزش است و درجهتان را پایین میآورد.
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
تربیت کودک_استادمیری_جلسه پنجم.mp3
8.44M
#دوره_تربیت_کودک
بر اساس دیدگاه استاد پناهیان
🌹مدرس: حجت الاسلام دکتر علی میری
🔹جلسه پنجم
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
💬 #تحلیل_و_تبیین | سونامی دروغ و تحریف
👈 گفتوگو با دکتر اکبر نصراللهی پیرامون اقدامات رسانهای اخیر دشمن علیه ایران
🔻 در مفهوم جدید دروغ، برخلاف معنای گذشته، مستقیماً منکر واقعیتها نمیشود، بلکه در مفهوم جدید، دروغ بههرگونه اعمال و رفتاری گفته میشود که بهواسطه آن بخشی از واقعیت کشور به گونهای غیرواقعی، انبوه و پرتکرار منعکس میشود.
🔹️ ما هیچوقت در تاریخ پیدایش رسانهها تا این لحظه شاهد این نبودیم که همه دشمنان و ظرفیتهای آنها یکباره و یکجا، با استفاده از تمام تاکتیکها، بر یک کشور و موضوعی به مدت طولانی متمرکز شود.
🔹️ آنها هیچ صدایی را بجز صدای خودشان به رسمیت نمیشناسند و با این لشکرکشی، سونامی دروغ، تولید دروغ انبوه، بمباران اطلاعات و تحریف، مارپیچ سکوت ایجاد میکنند و این مارپیچ سکوت را حتی به حوزه نخبگانی تعمیم دادهاند.
🔹️ آنها با لشکرکشی انبوه در حوزه رسانه و تکرار دروغ، شرایطی را فراهم کردند که مخاطبان و کسانی که در شبکههای اجتماعی صاحب صفحات یا تریبون هستند مانند استادان دانشگاه،هنرمندان و... یا سخن نگویند و سکوت کنند یا دروغهای آنان را تأیید کنند، این یعنی مارپیچ سکوت.
🔹️ دانشجو در محیط دانشگاه، استاد خود را چون حرف نمیزند و نظر او را تأیید نمیکند، بیشرف میخواند. این یعنی دیکتاتوری.
🔹️به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی در بیانیه گام دوم، کشور در «محاصرهی تبلیغاتی» است و امروز این محاصره شدت یافته و فشارهای دشمن بیشتر شده است. راهبردهای خروج از محاصره تبلیغاتیهم کنشگری فعال، روایت اول، جهاد تبیین و بازسازی است و راهی جز این وجود ندارد.
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا 🍁☕ #قسمت_56 سوار ماشین شدیم که پدرم رو به ما گفت: خسته نباشین. دستم را روی موهایش گ
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁
#قسمت_57
فکر کنم
میرن.
وارد محوطه شدیم و پشت سف ایستادیم خود من هم از خیر این قیمه های خوش طعم نمی.گذشتم رو به روی ،صف در حیاط مسجد هیئتی ایستاده بود و طبل ارتشی می نواخت؛ همان ریتمی که روح و جانم را به لرزه می
انداخت، ضربان قلبم را تند میکرد و سرم را به درد می آورد. حس می کردم در کربلایم اشکانم سقوط میکردند خانمی که پشتم ایستاده بود :گفت چی بوبستی دتر؟ ( چی شدی دختر؟
لبخندی زدم و گفتم هیچی حاج خانم یهو از صدای طبل دلم گرفت. گویا با حرفم روی زخمش نکم پاشیده باشم که مانند آتش فشان فوران کرد و :گفت راستم گونی لاکو، ایشونه حالی نیه ظهر عاشورا که تمونا بو نباید ای طبله هیتو .بزنن ) راست هم میگی دختر اینها حالیشون نیست که وقتی ظهر عاشورا شد دیگه نباید طبل بزنن.
این بار مبینا با تعجب گفت چرا؟
با ناله ای غم انگیر :گفت عاشورا که بوبو ای طبله صدا رباب حاله بدترا
گوت ) عاشورا که شد صدای طبل حال رباب رو بد تر می کرد.
دستانم را مشت کردم و در دل گفتم
حتى عذاداری هامون هم مشکل داره
غذایمان را گرفتیم و من تنها کمی از آن را خوردم و قصد داشتم باقی اش
را برای مادرم ببرم
- بریم زیارت؟
- با مسجد خودمون که اومدیم، میریم زیارت.
به پدرم زنگ زدم که گفت در کنار ماشین منتظر ما هستند. امیدوار بودیم این دفعه آن مزاحمان را نبینیم و خدا را شکر همینطور هم شد. سوار ماشین شدیم و پلو را به سمت مادرم گرفتم که :گفت: بابات آورد، خوردم. نگاهی به برادرم که غرق در خواب بود انداختم و گفتم بذار داداشی که
بیدار شد، بده بخوره
مشغول صحبت با مبینا بودیم که به مسجد رسدیم از ابتدا تا انتهای مجلس با همه دست دادیم و در گوشه ای جای گرفتیم ناخودآگاه یادم افتاد که مهر ام را در خانه جا گذاشته.ام بلند شم و سوال " کجا می روی" مبینا را بی جواب گذاشتم دو مُهر برداشتم و سر جایم برگشتم با صدای مکبر، صف ها را تشکیل دادیم و شروع کردیم
با دیدن معصومه که مشغول پهن کردن سفره ،بود اشاره ای زدم و گفتم
بیاییم؟
سری به نشانه " آره تکان داد که به مبینا :گفتم بلند شو بریم خودی نشون
بدیم.
سینی سبزی را گرفته بودم و مبینا سبدها را بر می داشت و روی سفره گذاشت. مشغول برداشتن سبدها بود که :گفتم مبینا جون جدت تند تر،
می
کمرم گرفته.
به سرعتش افزود و سراغ باقی وسایل رفتیم. معمومه کنارم ایستاد و گفت: خسته نباشین دخترا انشالله عروسیتون بیام کمک
آرنج مبینا جای همیشگی اش فرود آمد معصومه ادامه داد. و
- شما برين غذا بخورین پلوها رو با آسیه پخش می
کنیم.
بوسه ای بر گونه اش نشاندم و گفتم: مرسی جیگرطلا!
برو بچه پرو
در نقطه ای جای گرفتیم که توجه ام جلب افرادی که کنارمان نشسته بودند شد. دختر عموی نوزده سالهی مهدی همراه مادرش بودند. حسادت در وجودم جوانه زد و با خودم فکر کردم
«نکنه خونه ی پدر بزرگش که جمع هستند، باهم بگن بخندن؟!»
از کودکی ساجده یعنی همان دختر عموی مهدی را می شناختم. زمانی که کرج زندگی می کردیم و پدرهایمان در شرکت مشترکی کار می کردند، رفت و آمد زیادی داشتیم اما بعد از مهاجرت ما به گیلان، این دید و بازدید ها به همین مراسماتی که آنها را از کرج به گیلان می آورد، خلاصه شد. عطسهای کردم که مبینا نگاهی به من انداخت و بالاخره از صحبت با ساجده دل .کند این عطسهها امانم را بریده بودند. کمی به طرفش خم شم و
#ادامه_دارد
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
⭕️ عکسی دیوانه کننده از سردار سلیمانی در ویرانه های سوریه!
بدون سلاح و محافظ در چند ده متری دشمنی سفاک و درنده!
🔻آن زمان که او در بیابان ها با جسم ناقص و مجروحش برای امنیت ما مردم ایران و شیعیان و انسان ها تلاش میکرد ما چکار میکردیم؟ ما کجا بودیم؟ ما به چه کاری مشغول بودیم...
زمانی که او مرگ را به سخره گرفته بود
داعشی های وطنی چکار میکردند؟ کجا بودند؟
وقتی حاجی به خاطر ما دولا دولا میدوید زمین میخورد و زانوهایش زخمی میشد. وقتی سرما به استخوان هایش میزد
وقتی سوت خمپاره
می آمد و روی زمین میخوابید و سرش به زمین میخورد و محاسنش خاکی میشد
و سر من بر بالش نرم بود!
وقتی غم کودکان را میخورد
من در حال غصه خوردن برای چه بودم؟
او هیچگاه بر کسی منت نمیگذاشت
اصلا چیزی نمیگفت!
این اذیت میکند مرا
بغض گلویم را میفشارد
از این همه خدمت سلیمانی ها
و این همه خیانت، توسط داعشی های وطنی !
شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
#پوراحمد_خمینی
#قسمت_26
🔻 موضوع : اجتماعی شدن فرزندان
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_پراز_یاد_خدا
#یا_فاطمه_الزهرا 🏴
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! (به پيامبر) نگوييد: «راعِنا» مراعاتمان كن، بلكه بگوييد: «انظرنا» ما را در نظر بگير، و (اين توصيه را) بشنويد و براى كافران عذاب دردناكى است.
نکته ها
برخى از مسلمانان براى اينكه سخنان پيامبر را خوب درك كنند، درخواست مىكردند كه آن حضرت با تأنّى و رعايت حال آنان سخن بگويد. اين تقاضا را با كلمه «راعِنا» مىگفتند.
يعنى مراعاتمان كن. ولى چون اين تعبير در عرف يهود، نوعى دشنام تلقى مىشد، «1» آيه نازل شد كه بجاى «راعِنا» بگوييد: «انْظُرْنا» تا دشمن سوء استفاده نكند.
اين اوّلين آيه از آغاز قرآن است كه با خطاب: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»* شروع مىشود. و از اين به بعد بيش از هشتاد مورد وجود دارد كه با همين خطاب آمده است.
پیام ها
1- توجّه به انعكاس حرفها داشته باشيد. «لا تَقُولُوا راعِنا ...» ممكن است افرادى با حسن نيّت سخن بگويند، ولى بايد بازتاب آنرا نيز در نظر داشته باشند.
«1». «راعنا» از مادهى «رعى» به معنى مهلت دادن است. ولى يهود كلمهى «راعنا» را از مادهى «الرعونة» كه به معنى كودنى و حماقت است، مىگرفتند.
جلد 1 - صفحه 174
2- دشمن، تمام حركات وحتّى كلمات ما را زير نظر دارد واز هر فرصتى كه بتواند مىخواهد بهره برده وضربه بزند. «لا تَقُولُوا راعِنا ...»
3- اسلام، به انتخاب واژههاى مناسب، بيان سنجيده ونحوهى طرح و ارائه مطلب توجّه دارد. «وَ قُولُوا انْظُرْنا»
4- بايد در سخن گفتن با بزرگان ومعلّم، ادب در گفتار رعايت شود. «لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا ...»
5- اگر ديگران را سفارش به مراعات ادب مىكنيم، بايد ابتدا خودمان در سخن با مردم، رعايت ادب را بكنيم. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» خطاب محترمانه است.
6- اگر از چيزى نهى مىشود، بهتر است جايگزين مناسب آن معرّفى شود.
«لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا»
#احکام🌸☘🌸
🔶خوردن میوه درخت خارج از باغ
⚫️سؤال: قسمتی از #درخت که از #باغ خارج شده است، #خوردن_میوه آن برای عموم چه حکمی دارد؟
⚪️جواب: اگر فردى در مسير راه به درخت ميوه برخورد كند، مىتواند از ميوههاى آن استفاده كند، مشروط به اين كه:
اولاً به قصد استفاده از ميوه به آن مسير نرفته باشد؛
ثانياً به درخت آسيب نرساند و شاخههاى آن را نشكند؛
ثالثاً همانجا ميوه را خورده و با خود همراه نبرد؛
رابعاً بنابر احتیاط، علم به عدم رضایت مالک نداشته باشد
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
تو همونی که دلم میخواد براش زندگی کنم
#عاشقانه_برای_همسرم
════༻❤༺════
#هردوبخوانیم
🔅 جملات کوتاه مثل
"خودتو اذیت نکن"، "حق با توست"، "ارزششو نداره خودتو ناراحت نکن"، "درکت میکنم"،"منو #ببخش اگر ناراحتت کردم"،"طاقت دیدن ناراحتیتو ندارم"،"بیا فراموشش کنیم"،"چشم هر چی تو بگی عزیزم"،"تو جون بخواه عزیزم"،"روی حرفات فکر میکنم"،"از دستم #راضی باش" و
صدها رفتار کوچک و جملهی کوتاه و ساده که در بزنگاهها شما را از خطر سردی روابط نجات میدهد.
حواستون به گرمی و حفظ رابطه تون باشه لطفا
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
تربیت کودک_استادمیری_جلسه ششم.mp3
8.83M
#دوره_تربیت_کودک
بر اساس دیدگاه استاد پناهیان
🌹مدرس: حجت الاسلام دکتر علی میری
🔹جلسه ششم
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
🌀گلاب سر تا پا را درمان میکنه
🌸 شاید عجیب باشه ولی پاشویه کودکان با گلاب بشدت تب بره !!!
🌸 گلاب، آنتی بیوتیک خانگیه. ضد ویروس، ضدگلودرده!!
🌸گلاب بشدت اشتها آوره و خوردن گلاب اعصاب را آروم میکنه و برای بچه های بیش فعال بی نهایت آرام بخشه (و به دلیل همین ضدافسردگی بودن، آرام بخش بودن معجزه آسا و اشتها آور بودنش در مواقع غم و عزاداری از گلاب استفاده میشه)
🌸 اگه دهنتون آفت زده ، اگه دندون درد دارید گلاب را دریابید، غرغره کردن گلاب آفت و دندون درد را از بین میبره
🌸 بهترین روشن کننده پوست، بهترین شامپوی ضد ریزش مو و ضد افسردگی پس از زایمان برای مادرها هم گلابه !
خانم🙋♀_خون🏠ت_ باش😉🌈
-----🍃🌼🌸🌹🌸🌼🍃-----
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍در برابر جنگ روانی دشمن، جهاد تبیین پیش بگیرید
عالیه حتما ببینید
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁 #قسمت_57 فکر کنم میرن. وارد محوطه شدیم و پشت سف ایستادیم خود من هم از خیر ای
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁
#قسمت_58
و به حالت قهر از او رو برگرداندم. هيس شو دارم آمار می گیرم.
و چشمکی زد. مادر ساجده خودش را کمی جلوتر کشید و من هم ناچار به سلام و احوال پرسی با او شدم گفت و گوهای همیشگی شروع شده بود. مامان کجاست؟ چه خبر؟ کلاس چندمی؟ دیگه چه خبر؟
بالاخره دست از سرم برداشتند و توانستم یک لقمه از آن فسنجان خوش رنگ و لعاب را با آرامش میل .کنم صدای مهدی از پشت میکروفون بلند شد و اعلام کرد که همگی آماده شوند تا به شیرایه برویم. با شنیدن صدایی توام با آرامشش لبخندی روی لبانم نقش بستند سوار ماشین شدیم و به طرف شيرايه رفتیم.
درون حیاط بزرگ مسجد که دور تا دور آن را درختهای تنومند و قدیمی پوشانده بودند ایستاده بودیم و به جمعیت دایره ای شکل نگاه می کردیم که با صدای طبل تندشان دلمان را زیر و رو می کرد. اشکی لجوجانه روی گونه ام به لرزش در آمد و مرا یاد سال گذشته می انداخت؛ که کسانی در کنارمان بودند و اکنون جای خالیشان، خوار
افسوس چشمانمان شده است
خادمان مشغول شست و شوی دیگهای بزرگی بودند که برای ناهار استفاده شده بود و میخواستند برای شام آماده شوند. دسته های علم در کنار دیوار تکیه داده شده بودند خانمها مشغول زیارت امام زاده ها بودند و در آن جا غلغه ای برپا بود.
مراسم تمام شد و همگی به سمت خانه هایمان روانه شدیم. پدرم جلوتر از ما حرکت می کرد و من میان مبینا و مادرم ایستاده بودم. قبل از فرو رفتن آرنج مبینا در پهلویم متوجهی آقای میم شدم پدرم از کنارش رد شد و به او که در کنار دو تا از دوستانش با زنجیری در دستش حرکت می کرد چیزی گفت که نه من و نـ نه مبينا متوجه آن نشدیم مادرم مشغول صحبت با خانم ها بود آقای میم تلفنش را از جیبش بیرون کشید و دستش را بالا برد. عکسی انداختن که مطمئن بودم مایی که در پشت او ایستاده بودیم هم در
عکس افتاده بودیم.
چیزی گفت که نه من و نه مبینا متوجه آن نشدیم مادرم مشغول صحبت با خانم ها بود. آقای میم تلفنش را از جیبش بیرون کشید و دستش را بالا برد. عکسی انداختن که مطمئن بودم مایی که در پشت او ایستاده بودیم هم در
عکس افتاده بودیم.
نگاهی آمیخته در تعجب به مبینا انداختم که طعنهای زد و گفت: می خواد عکس یادگاری داشته باشه!
. مبينا جون من خفه شو! مامانم کنارمونه ها...
کی گرد
ابرویی بالا انداخت و من هنوز در بهت عکسی که گرفت، بودم. قدم هایمان را کمی سرعت بخشیدیم که در کنار ماشین رسیدیم و سوار شدیم. پدر نگاهی در آیینه به ما و سپس به مادرم کرد و گفت: می ریم مسجد من این وسایل رو تحویل بدم بعد می ریم خونه.
با جرقه ای که در ذهنم زده شد :گفتم خب من و مبینا رو هم ببر مسجد پیاده کن تا وسایل شب رو آماده کنیم مراسم شروع میشه، شماهم میایین
دیگه! مادرم حرفم را تایید کرد و از هفت خان پدر گذشتیم چرا که محال بود او روی حرف مادرم حرفی بزند مشتم را به مشت مبینا کوبیدم و زیر لب
هورایی زمزمه کردیم و لبخند پنهانی روی لب .نشاندیم. در ماشین را باز کردم که مادرم سفارشات همیشگی خود را از سر گرفت.
- مراد راقب باشينا، لباس هاتون رو خراب نکنین، جایی نرین!
مبینا چشمی گفت و من با غیض :گفتم مامان به خدا بچه که نیستیم، شونزده
سالمونه!
مبینا با تاکید گفت:
- پونرده!
- خا حالا.
چندی
نگذشته
بود که نیسان دستگاهها هم رسید و همه پیاده شدند. آبریزش
بینی داشتم، چشمانم می سوخت و گاه عطسههای اعصاب خورد کنی می کردم مهدی از نیسان پیاده شد و به طرف آقایی رفت که نمی شناختنمش. روبه روی مسجد و روی سکوی آرامگاه سیده خانم محل نشسته بودیم و هم حرف میزدیم
- عاطی فکر کنم سرما خوردی
- نمی دونم چرا هرچی این مامانا میگن اتفاق می افته؛ گفت بدون سوییشرت نرو بیرون سرما میخوری و همین هم شد.
- دلشون پاکه
هه پاک؟! تو رو خدا نخندونم!
با تعجب نگاهش را به من دوخت و گفت: مادرته ها
- مادرمه ولی همیشه باهام بحث میکنه همیشه بهم زور میگه؛ انگار کلفت گرفته برای .خونش مثل کوزت کار میکنم، چند روز بعد میگه تو
#ادامه_دارد
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
به شوخی به یکی از دوستانم گفتم:
من ٢٢ ساعت متوالی خوابیده ام !
گفت: بدون غذا ؟!
همین سخن را به دوست دیگرم گفتم ،
گفت: بدون نماز ؟!
و این گونه خدای هر کس را شناختم .
📝 مصطفی چمران
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
#پوراحمد_خمینی
#قسمت_27
🔻 موضوع : تک فرزندی و متوقع بودن
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_پراز_یاد_خدا
#یا_فاطمه_الزهرا 🏴
🌿
🍁🍁@MF_khanevadeh
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️