eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
113 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @Gorbanzadeh_m لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان: 🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞 👇👇👇 💠قسمت پنجاه و سوم: حمله چند جانبه ماجرا بدجور بالا گرفته بود ... همه چیز به بدترین شکل ممکن ... دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه ... دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم ... اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن ... و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت ... نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن ... دانشگاه و بیمارستان ... هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست ... و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم ... هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ... فایده ای نداشت ... چند هفته توی این شرایط گیر افتادم ... شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت ... وقتی برمی گشتم خونه ... تازه جنگ دیگه ای شروع می شد ... مثل مرده ها روی تخت می افتادم ... حتی حس اینکهانگشتم رو هم تکان بدم نداشتم ... تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد ... و بدتر از همه شیطان ... کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد ... در دو جبهه می جنگیدم ... درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد ... نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون ... سخت تر و وحشتناک بود ... یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت ... دنیا هم با تمام جلوه اش ... جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ... می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم ... حدود ساعت 9 ... باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم ... پشت در ایستادم ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو ... در رو باز کردم و رفتم تو ... گوش تا گوش ... کل سالن کنفرانس پر از آدم بود ... جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط ... رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت .. ✍️ادامه دارد.... کانال فرهنگی خانواده در سروش🆔http://sapp.ir/farhangekganevade. کانال فرهنگی خانواده در ایتا @markazfarhangekhanevade🆔 🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁 #قسمت_52 تپش قلبم شدیدا بالا رفته بود و دستانم عرق کرده بود، حجوم خون به طرف صور
☕🍁 گوشی را قطع کردم و لباسهای مشکی ام را پوشیدم و کمی کرم به صورتم زدم تا آن جوشهای لعنتی را بپوشاند؛ صورت سفیدم مانند شیر ببرنج شده بود کمی از کرم را پاک کردم و دوباره نگاهی درون آیینه انداختم سری به معنای پسندیدن تکان دادم و با روسری ام کلنجار رفتم. سخت ترین و زمان برترین قسمت آماده شدن ،من همین روسری بستن بود. وسواس عجیبی در آن داشتم که مبینا را با آن صبرش عاصی کرده بود و همیشه . :گفت بابا به روسریت محل ،نده خودش از بی توجهی می صاف میشه؛ اعصابم رو خورد کردی. بالاخره موفق به بستنش شدم و چادرم را سر کردم. طبق معمول مادرم مشغول پوشاندن لباسهای برادرم بود و پدرم هم موهایش را مرتب میکرد از پله ها پایین رفتم و کفش هایم را پوشیدم. با دیدن خاک روی کفشم آه از نهادم برخواست و از گوشه ی جاکفشی واکس را برداشتم بعد از تمیز کردن کفشم دروازه را برای خروج ماشین از پارکینگ باز کردم و کنار مبینا رفتم. - عاطی سرده - خیلی نگران نباش توی ماشین که بخاری ،روشنه اون جا هم که بریم ان قدر محوش میشیم سرما یادمون میره. - مگه این جایی که امروز میریم یا بقیه مسجد ها فرق می کنه؟ - آره، این جا بقعه دو تا از امام زاده هاست که هنوز مردم نمی دونن، که فرزند امام کاظم (ع) هستند یا فرزند آقا سید عبدالله و نوه های امام سجاد؟ - چه جالب میشه زیارت هم کرد؟ پدر ماشین را از در خارج کرد و مادرم پس از بستن دراوازه سوارش شد. سری تکان داد و همانطور که سوار میشدم :گفتم آره ولی خیلی شلوغه مشغول احوال سوار ماشین شدیم و مبینا و مادرم مشغول احوال پرسی شدند. در ماچیان بقعه ای وجود دارد که منسوب به دو نفر از سادات بنامهای آقا سید مرتضی و آقا سید ابراهیم است سند مکتوبی در خصوص پیشین تاریخی آنان وجود دارد عامه مردم نظرشان این است این دو تن از فرزندان امام موسی کاظم (ع) هستند. نظر دیگری هم در این رابطه موجود هست که این دو تن از فرزندان آقا سید عبدالله و از نوادگان امام سجاد(ع) هستند. این دو بزرگوار از سادات علوی بودند که در جریان مهاجرت سادات از ظلم مناطق عراق به سمت مناطق شمالی ایران مهاجرت کردند. این دو سید از مسیر طبرستان(مازندران) به سمت غرب(گیلان) حرکت کرده و به سمت منطقه اشکور مناطق ییلاقی رحیم آباد رودسر) راهی شدند. آقا سید مرتضی و آقا سید ابراهیم در مسیر حرکت با پیشقراولان حاکم «سورچان» مواجه میشوند که جاده را در قرق گرفته بودند برای 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️