eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
109 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🎓📚🎓📚🎓📚🎓📚🎓 روز دانشجو، روز اعلام اعتقاد و اعتماد  به نسلی است که نقشی اساسی و پایه‌ای  در پیشرفت و آبادانی ایران اسلامی داشته و برای ارتقای روزافزون معرفت و آگاهی، عزم خود را جزم نموده و 📙📘📗📕📒📙📗📕📘 کمر همت برای فتح سنگرهای علم و دانش بسته‌اند شانزدهم آذرماه روز دانشجو مبارک 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
تزئین ژله داخل قالب دونه انار بریز.ژله آلورا روش بریز بزار یخچال نیم بند بشه.روش ژله بستنی بریز بعد از نیم بند شدن ژله انار بریز 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا 🍁☕ #قسمت_50 - باز که درگیری با تعجب نگاهی به او انداختم و :گفتم از کجا میفهمی؟ نکن
☕🍁 با نگاه کردن به حیاطی که پر از ازدحام جمعیت بود و تنها راه رفت و آمد درست در کنار آقای میم قرار داشت آهی کشیدم و زیر لب گفتم : عاطی نگاهش نکن، سرت رو بلند نکن! فکر کن اصلا نیست! خیال کردم او نیست اما با درماندگی جواب خود را دادم ولی هست عاطفه بدو دیگه دختر، استخاره می گیری؟ لبخند مسخره و پر از استرسی زدم و پشت سرش به راه افتادم از کنارش که گذشتم ، بازدم حبس شده ام را با شدت به بیرون فرستادم و شیرینی و خرما را تعارف .کردم مدام خود را دلداری میدادم ولی باز با نگرانی گفتم آخه نیم متر جا، من نمی تونم ازش رد بشم! می در پیدا کردن زینب ناکام ،بودم گویا او اصلا نیامده بود. بهانه ای برای ماندن نیافتم و با صلوات و متوسل شدن به هر امام زاده ای که میشناختم از آن جا رد شدم سنگینی نگاهی که خوب میشناختمش را احساس می کردم اما بدون توجه به راهم ادامه دادم دیسها را به رعنا خانم دادم. خواستم از پنجره نگاهی بیاندازم که رعنا خانم گفت: معصومه شیر می بره توهم این خرماها رو ببر فاتحه ام را خواندم و پشت سر معصومه به راه افتادم. معصومه هم یکی از خادمان مسجد هست که متاسفانه چندسالی بود که از شوهرش جدا شده بود و کنار مادر پیرش زندگی می کرد، درست است که چهل و سه سال دارد اما هیچ وقت قیافه نمی گیرد و با همه ی ما خودمانی کند صحبت می و من هم او را معصومه صدا می زنم. موهایش کمی زودتر از سنش سفید شده بودند، قد کوتاهی دارد و مهربان تر از هر کسی است که در عمرم می شناسم. هنگام عبور از آن جا یکی از زنجیر ،زنان یه قدم به عقب آمد و من هم برای این که با او برخورد نداشته باشم خودم را عقب کشیدم که به " آقای میم برخورد کردم چشمانم گشاد تر از این نمیشد در کسری از ثانیه به سمت جمعیت دویدم. تپش قلبم شدیدا بالا رفته بود و دستانم عرق کرده بود، حجوم خون به مد شده بود خرما را به یکی از در حالی که خندهاش لحظهای بند نمیآمد :گفت وای عاطی ناخون گیر، تیغ نخ و سوزن اسپری عینکت پلاستیک فریز، خودکار، دفترچه و انواع کارتهای شناساییت؛ این ها لوازم ضرورین؟ کیفم را از دستش ربودم و با حرص :گفتم کوفت عاطی، درد عاطی، ای حناق، رو آب بخندی پرو آبرو نذاشتی برامون.... ضربه ای به بینی ام زد. - نگاش کن جوجو رو باز مماخت سرخ شد که ضربه ای به پهلویم زد که موضوع را فهمیدم و روسری ام را مرتب کردم نامحسوس ضربهای به پهلویش زدم و :گفتم: آخ دستت قلم شه داغون شدم. هوی اول هيئت وایستاده ها! با لبخند نگاهی به او انداختم و گفتم صبر کن هیئت بیاد نزدیک ترشه از اون که نمی خوام فیلم بگیرم با اصرار مبینا که میخواست کمی جلوتر برویم مخالفت کردم و او را نزد خود نگه داشتم به خانه برگشتیم و بعد از درآوردن لباس هایم، آن ها را روی تخت رها کردم و سراغ تلفن همراهم رفتم. در اینستاگرام می چرخیدم و فایل هارا نگاه می کردم که پدرم صدایم زد. عاطفه مسجد میایی؟ از دوستکوه می خوان هیئت بیارن. آیم مگر می شود هیچ هیئتی را از دست بدهم؟ لبخند بنده با سر می زیرپوستی زدم و گفتم آره صبر کن به مبینا زنگ بزنم آماده شو! - نمی خواد، دیر شده، تو برو دوست نداشتم بدون مبینا بروم اما از طرفی نمی توانستم امروز را از دست بدهم، شاید زینب را میدیدم همراه پدرم به مسجد رفتیم؛ او همراه آقایان در حیاط منتظر ماند و من هم به حسینه مسجد رفتم تا به همراه خادم مسجد، وسایل پذیرایی را آماده .کنم مشغول چیدن کیک های یزدی در سینی بودم که توجهم به ریتم طبل و سنج مخصوصی جلب شد؛ ریتمی که متعلق به همان مسجد بود و طراحش استاد خطاطی ام بود. چند کیک باقی مانده را در ظرف گذاشتم و به طرف پنجره ی حسینیه رفتم، مشغول تماشا شدم چشم می چرخاندم تا او را پیدا کنم که در سمت راست حیاط مسجد کنار ستون فلزی پیدایش .کردم. در کنار دوستانش ایستاده بود و مشغول سلفی انداختن بود فیلم کوتاهی از هیئت گرفتم و به دور از چشم خانمی که چهار چشمی مرا می پایید دوربین را به طرفش متمایل کردم و چند عکس انداختم با نواخته شدن اسمم توسط رعنا خانم خادم مسجد، دیس شیرینی و خرما را برداشتم و به همراه دیگر خانم ها به طرف حیاط رفتم. . 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥واکنش تحسین برانگیز رئیسی در برابر مطالبه‌گری‌ یک دختر دانشجو 🔸رئیس جمهور برای دریافت نامه و شنیدن مطالبه یکی از حاضران جلسه مراسم روز دانشجو نزد آن فرد رفت و نامه او را شخصا دریافت کرد. 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 موضوع : عبادت فقط نماز و روزه نیست! 💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمت‌های مجموعه کلیپ‌های مهارت‌های زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇 https://shamiim.ir/Category/List 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
📆 امروز پنجشنبه ☀️17 آذر 1401 هجرے شمسے 🌙13 جمادی الاول 1444هجری قمری 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸حضرت فاطمه سلام الله علیها: البِشرُ في وَجهِ المُؤمِنِ يوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ، وَالبِشرُ في وَجهِ المُعانِدِ المُعادي يَقي صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ. 🔹خوش رويى با مؤمن، بهشت را بر صاحبش واجب مى‌‏گردانَد و خوش‏رويى با خيره‌‏سرِ كينه‌‏توز، صاحبش را از عذاب آتش [دوزخ]، حفظ مى‌‏كند. 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
باسلام وعرض ادب متأسفانه مشکل نرم افزاری بوجود آمده بود وامکان ارسال مطالب نبود..... شروع مطالب امروز 👇👇
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋 آقایان عزیز 😉 زنها از مقایسه شدن متنفرند 😠😡 🍃 زنها فقط از مقايسه شدن با رقباشون نمی‌ترسند! 🤔 اين‌ كه هر زن ديگری در ذهن همسرشان موفق‌تر و توامند‌تر از آن‌ها باشد، به زن‌ها احساس ناامنی می‌دهد. 🧖‍♀ آن‌ها دوست دارند ملكه خانه باشند و اين‌كه در ذهن همسرشان كامل‌ترين زن دنيا باشند، برای آن‌ها به معنی خوشبختی و موفقيت در ازدواج است. 🌀 به همين دليل وقتی از او می‌خواهيد فلان غذا را مثل مادرتان درست كند، فلان ظرافت را مثل خواهرتان داشته‌باشد يا فلان رفتارش مثل رفتار زن دیگری باشد، 🔥 از كوره در می‌روند و نه تنها از شما می‌رنجند بلكه مادران كه هيچ نقشی در اين ماجرا نداشته را هم مقصر می‌دانند!!! 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 در تربیت بچه‌هایم به بن بست رسیدم! چه کنم؟! 🔻 کسی در ارتباط با بچه‌اش دچار مشکل شده بود. گفتم گاهی تشویقش کن. گاهی نمکی و آرام تنبیهش کن. گاهی منطقی با او حرف بزن. الگوی رفتاری از خودت نشان بده. گفت همه اینها را انجام داده‌ام. نمی‌دانم چرا اثر ندارد؟! 🔹 پرسیدم آیا وقتی تنبیهش می‌کنی که عصبانی هستی؟ گفت بله. 🔹 گفتم موقعی تشویقش می‌کنی که خودت سر حال هستی؟ یک کمی فکر کرد، گفت خب معمولاً اینجوری می‌شود. ✴️ گفتم ببین، اینجا بچه‌ات تربیت نمی‌شود، بی‌تربیت می‌شود! می‌دانی چرا؟ می‌گوید ملاک، رفتار غلط و درست من نیست، ملاک حال بابایی است. این سر حال باشد همه را می‌بخشد، سر حال نباشد هیچ کس را نمی‌بخشد، مجازات می‌کند. ♨️ پس موضوع حال است. این را از تو یاد گرفته. هر وقت حال داشتی نماز خواندی و هر وقت حال نداشتی نماز نخواندی. مهم حالَت است! عشقت بوده یک دفعه‌ای کار خوب بکنی کار خوب کردی. عشقت کشیده نماز خواندی، نماز خواندی. عشقت نکشیده نخواندی. آن چیزی که می‌بیند می‌گوید بابای ما عشقی است. پس ما هم عشقی باشیم. بعد آن عشقی می‌شود تو حالَت گرفته می‌شود. آن هم مثل تو است! ☑️ بچه باید ببیند که شما چند بار عصبانی شدی ولی هیچ نگفتی و لبخند زدی. بچه اینها را می‌فهمد! "حجت الاسلام پناهیان" 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بشنوید| برتر از زنان تمام دوران‌ها 🔺رهبرانقلاب‌اسلامی: در روایت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام چنین است که فرشتگان الهی نزد فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها می‌آمدند؛ با او حرف میزدند و آیات الهی را بر او میخواندند؛ همان تعبیراتی که نسبت به مریم، علیهاسلام در قرآن هست که: «ان الله اصطفیک و طهّرک و اصطفیک علی نساء العالمین(۲).» این عبارات را فرشتگان به فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها خطاب میکردند و میگفتند: «یا فاطمة، انّ الله اصطفیک و طهَّرک؛» خدا تو را برگزیده و پاک قرارداده‌است. «و اصطفیک علی النساء العالمین؛» تو را بر زنان عالم برتری داده‌است. 🏴 ۱۳۷۱/۰۹/۲۵ 🌱 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁 #قسمت_51 با نگاه کردن به حیاطی که پر از ازدحام جمعیت بود و تنها راه رفت و آمد د
☕🍁 تپش قلبم شدیدا بالا رفته بود و دستانم عرق کرده بود، حجوم خون به طرف صورتم را حس میکردم و گرمم شده بود. خرما را به یکی از دختر ها دادم و پشت آرامگاه سید خانم که در گوشه ی حیاط قرار داشت، نشستم چند نفری آن پشت بودند اما بهتر از جمعیتی بود که با ازدحامش اضطرابم را بیشتر میکرد خودم را آرام میکردم گذر زمان کند تر از همیشه شده بود. کلافه شدم و :گفتم این ها هم که قصد رفتن ندارن. خانمی که کمی دور از از من نشسته بود گویی صدایم را شنید که به سمتم برگشت نگاهی به سویم انداخت که به تو چه دختره ی فضول؟ تو سر پیازی یا ته پیاز؟ در آن موج میزد در دلم برو بابایی نثارش کردم و :گفتم - من فکر غلطی که کردم هستم و این عجوزه فکر چی؟ دچار خوددرگیری شده بودم؛ این بنده خدا که چیزی به من نگفته بود. کلافه بودم و حتی نمی توانستم به او نیم نگاهی بیاندازم. با رفتن آن ها، به طرف ماشین حرکت کردم پاهایم را که از دروازه بیرون گذاشتم، او را دیدم که که با لبخند از ماشین پیاده میشد و به طرف من می آمد. دست و پایم را گم کرده بودم اما همراه با تپش قلب همیشگی و بدون ذره ای تغییر در رفتارم به طرف ماشین رفتم احساس گرما میکردم که شیشه را پایین آوردم و در جواب پدر که میگفت خسته نباشی اجرت سیدالشهدا ممنونی .گفتم خدا را شکر که مبینا همراهم نبود مگر نه مرا تا چند روز مرا مضحکه ی عام می ساخت. *** تا صبح بیدار بودم و زیارت عاشورا تلاوت میکردم؛ کار هر سالم بود که روز عاشورا تا صبح بیدار بمانم و قرآن و زیارت عاشورا بخوانم. شاید عقیده خیلی ها باشد که این کار ریا است اما من این کار را در خفا انجام می دادم انجام این کارها تنها برای آرامش روح و روانم بود و بس! چشمانم از فرط خستگی در حال بسته شدن بودند اما با صدای اذان بلند شدم و وضو گرفتم سجاده ام را پهن کردم و مثل همیشه به آن نگاهی انداختم؛ بازش که می کردم تمام حال خوب به من تزریق می شد. هنوز هم خسته بودم سجاده را جمع کردم و همان جا دراز کشیدم. ساعت هشت صبح بود که مادرم بیدارم کرد و گفت پاشو صبحونه بخور، بریم ماچیان. تکه ای نان و پنیر خوردم و پیش از همه به سمت اتاقم رفتن تا آماده شوم. ابتدا به مبینا زنگ زدم و همین که تلفن را برداشت، گفتم: جلدی آماده شو بریم. با صدای خواب آلودی گفت: - ها؟ کجا بریم؟ - ماچیان دیگه - این وقت صبح؟ - امروز عاشوراعه دیگه باهوش - خاب شرت رو کم کن، لباس بپوشم. من که از اخلاقش خبر داشتم و میدانستم به محض قطع کردن تلفن، آن را کنار میگذارد و دوباره میخوابد :گفتم برو صورتت رو آب بزن من مطمئن شم قطع کنم. - رسوا کردی... صدایم را کمی بلند کردم و گفتم د زود باش؛ من هنوز لباس نپوشیدم. چند لحظه بعد گفت: شستم قطع کن! مبینا، باز دوساعت نشینی صبحونه کوفت کنیا، زود بپوش! سر صبحی، بدون صبحونه بیام؟ - شکمو! تو بیا اون جا یه چیزی میخرم بخوریم به حساب تو دیگه؟ گوشی را قطع کردم و لباسهای مشکی ام را پوشیدم و کمی کرم به صورتم زدم تا آن جوشهای لعنتی را بپوشاند؛ صورت سفیدم مانند شیر ببرنج شده بود کمی از کرم را پاک کردم و دوباره نگاهی درون آیینه انداختم سری به معنای پسندیدن تکان دادم و با روسری ام کلنجار رفتم. 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 موضوع : ضررهای فرزند کمتر 💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمت‌های مجموعه کلیپ‌های مهارت‌های زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇 https://shamiim.ir/Category/List 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅بعد از مرگ ✍️حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود : هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است : ❶ دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛ ❷ رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛ ❸ چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛ ❹ درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛ ❺ مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛ ❻ قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛ ❼ فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید . 📔‍ نهج الفصاحة ، ص 366 . 📚 خشک بودن محل مسح 💠 سؤال: آیا خشک کردن قطرات روی پا برای مسح لازم است؟ ✅ جواب: قطرات آب باید خشک شود یا در قسمتی از پا مسح شود که قطرۀ آب وجود ندارد؛ البته اگر رطوبت دست بر رطوبت روی پا غلبه داشته باشد، اشکال ندارد. 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️ 🍃 ♥️ 🍃 🍃[ يُرِيدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا] (ترجمه: ...خدا فقط مى‌خواهد آلودگى را از شما خاندان بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.)🍃 📣♦️📣♦️📣♦️📣 ختم حدیث کسا به نیابت از شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهید حاج قاسم سلیمانی،♥️شهدای امنیت، سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ♥️وسلامتی امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ♥️ مخاطبین عزیز جهت شرکت دراین ختم اسامی خودتون رو به ادمین 2کانال ارسال نمایید.. @admin2_Markaz اسامی ثبت ودر کانال بارگذاری خواهد شد شروع ختم از تاریخ♥️ 1401 /9/11 پایان ختم♥️ 1401 /10/19 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞@MF_khanevadeh 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
راه های ساده ای برای ابراز علاقه به همسرتان وجود دارد و نیازی نیست که عشق و علاقه خود را به همسرتان ثابت کنید و کارهای محیرالعقولی انجام دهید. 🔰برخی از روش های به ظاهر کوچک ولی تاثیر گذار عبارت هستند از: 🍀 برای او پیام های محبت آمیز بفرستید 🍀 یکی از کارهای مشکل او را انجام دهید 🍀 حس قدردانی خود را ابراز کنید 🍀 برای او دعا کنید 🍀 با هم به پیاده روی و گردش بروید 🍀 انتظار نداشته باشید آنچه در ذهنتان می گذرد بخواند 🍀 از جاسوسی کردن بپرهیزید 🍀 با هم بخندید 🍀 کارت پستال های عاشقانه به او بدهید 🍀 با او در رابطه با آینده گفت و گو کنید 🍀 گذشته ها، گذشته! 🍀 در برابر دوستانش به او افتخار کنید. 🍀 با هم عبادت کنید. 🍀 هر از گاهی غذایتان را زیر نور شمع بخورید 🍀 در چشمان او بنگرید 🍀 حداقل روز یک بار به او بگویید دوستت دارم •❥تقویم ِ دل ِ من❣ •❥نسبتی با تقویم های جهان ندارد❣ •❥میان ِ برگ ریزان ِخزان❣ •❥وسط ِ چله ی زمستان هم❣ •❥می بینی نوشته اند بهار❣ •❥آن لحظه که تو....😍💕❣💕 ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════      🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
تربیت کودک_استاد میری_جلسه اول.mp3
9.67M
بر اساس دیدگاه استاد پناهیان 🌹مدرس: حجت الاسلام دکتر علی میری 🔹جلسه اول 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
۲۲۳ مسئله 1 - فرض کنيد راننده يک اتوبوس برقي هستيد. در ايستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس مي شوند ، در ايستگاه دوم 3 نفر بيرون مي روند و پنج نفر وارد مي شوند . راننده چند سال دارد ⁉️🤔 مسئله 2 - پنج کلاغ روي درختي نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد کلاغ روي درخت باقي مي ماند⁉️🤔 مسئله 3 - چه تعداد از هر نوع حيوان به داخل کشتي موسي برده شد ⁉️🤔 مسئله 4 - شيب يک طرفِ پشت بام شيرواني، شصت درجه است و طرف ديگر 30 درجه. اردکي روي اين پشت بام تخم گذاشته که تخمش در کمتر از 2 ثانيه به زمين مي رسد. تخم مرغ از کدام سمت پرت شده است⁉️🤔 مسئله 5 - هواپيمايي از ايران به سمت ترکيه در حرکت است و در مرز اين دو سقوط مي کند، بازمانده ها را کجا دفن مي کنند⁉️🤔 مسئله 6 - من دو سکه به شما مي دهم که مجموعش 30 تومان مي شود. اما يکي از آنها نبايد 25 توماني باشد . چطور ⁉️🤔 🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺 جواب/فردا 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍سردار دلها در دامان مادرش آواز خواندن سردار سلیمانی برای مادر بزرگوارشان 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁 #قسمت_52 تپش قلبم شدیدا بالا رفته بود و دستانم عرق کرده بود، حجوم خون به طرف صور
☕🍁 گوشی را قطع کردم و لباسهای مشکی ام را پوشیدم و کمی کرم به صورتم زدم تا آن جوشهای لعنتی را بپوشاند؛ صورت سفیدم مانند شیر ببرنج شده بود کمی از کرم را پاک کردم و دوباره نگاهی درون آیینه انداختم سری به معنای پسندیدن تکان دادم و با روسری ام کلنجار رفتم. سخت ترین و زمان برترین قسمت آماده شدن ،من همین روسری بستن بود. وسواس عجیبی در آن داشتم که مبینا را با آن صبرش عاصی کرده بود و همیشه . :گفت بابا به روسریت محل ،نده خودش از بی توجهی می صاف میشه؛ اعصابم رو خورد کردی. بالاخره موفق به بستنش شدم و چادرم را سر کردم. طبق معمول مادرم مشغول پوشاندن لباسهای برادرم بود و پدرم هم موهایش را مرتب میکرد از پله ها پایین رفتم و کفش هایم را پوشیدم. با دیدن خاک روی کفشم آه از نهادم برخواست و از گوشه ی جاکفشی واکس را برداشتم بعد از تمیز کردن کفشم دروازه را برای خروج ماشین از پارکینگ باز کردم و کنار مبینا رفتم. - عاطی سرده - خیلی نگران نباش توی ماشین که بخاری ،روشنه اون جا هم که بریم ان قدر محوش میشیم سرما یادمون میره. - مگه این جایی که امروز میریم یا بقیه مسجد ها فرق می کنه؟ - آره، این جا بقعه دو تا از امام زاده هاست که هنوز مردم نمی دونن، که فرزند امام کاظم (ع) هستند یا فرزند آقا سید عبدالله و نوه های امام سجاد؟ - چه جالب میشه زیارت هم کرد؟ پدر ماشین را از در خارج کرد و مادرم پس از بستن دراوازه سوارش شد. سری تکان داد و همانطور که سوار میشدم :گفتم آره ولی خیلی شلوغه مشغول احوال سوار ماشین شدیم و مبینا و مادرم مشغول احوال پرسی شدند. در ماچیان بقعه ای وجود دارد که منسوب به دو نفر از سادات بنامهای آقا سید مرتضی و آقا سید ابراهیم است سند مکتوبی در خصوص پیشین تاریخی آنان وجود دارد عامه مردم نظرشان این است این دو تن از فرزندان امام موسی کاظم (ع) هستند. نظر دیگری هم در این رابطه موجود هست که این دو تن از فرزندان آقا سید عبدالله و از نوادگان امام سجاد(ع) هستند. این دو بزرگوار از سادات علوی بودند که در جریان مهاجرت سادات از ظلم مناطق عراق به سمت مناطق شمالی ایران مهاجرت کردند. این دو سید از مسیر طبرستان(مازندران) به سمت غرب(گیلان) حرکت کرده و به سمت منطقه اشکور مناطق ییلاقی رحیم آباد رودسر) راهی شدند. آقا سید مرتضی و آقا سید ابراهیم در مسیر حرکت با پیشقراولان حاکم «سورچان» مواجه میشوند که جاده را در قرق گرفته بودند برای 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 موضوع : وقت بچه ها را چطور پر کنیم؟ 💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمت‌های مجموعه کلیپ‌های مهارت‌های زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇 https://shamiim.ir/Category/List 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌 گناه و مهلت توبه ✍امام صادق علیه السّلام : بنده چون گناهى کند از بامداد تا شب مهلت دارد، پس اگر آمرزش خواست (آن گناه) بر او نوشته نشود. 📝شـــرح:در روایتی دیگر آمده است که چون کسى گناهى کند هفت ساعت مهلت دارد و در این حدیث از صبح تا شب مهلتش ذکر شده است و براى جمع میان دو حدیث علامه مجلسى (ره) فرماید: یعنى به اندازه این مدت، و ممکن است مدت این مهلت نسبت به اشخاص و حالات و گناهان متفاوت باشد یا مقصود از (((غدوة))) و بامداد پیش از ظهر باشد و مقصود از شب نزدیکهاى شب. 📚اصول کافى جلد 4 📚 شک در افعال یا رکعات نماز مستحبی 🔷 سؤال: در صورت شک در افعال یا رکعات نماز نافله، وظیفه مکلف چیست؟ ☑️ جواب: اگر در افعالِ (رکنی یا غیر رکنی) نماز مستحبی شك كند چنانکه محل آن نگذشته باشد، بايد آن را به جا آورد و اگر محل آن گذشته باشد، به شك خود اعتنا نكند. اما اگر در شمارۀ ركعتِ نماز مستحبی شك كند، اختیار دارد که بنا را بر کمتر یا بیشتر بگذارد؛ مگر آنکه طرف بیشتر موجب بطلان نماز شود که در این صورت بنا را بر کمتر بگذارد؛ (مانند اینکه شك كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت که بنا را بر دو بگذارد و اگر شك بین یک و دو باشد به هر طرف شك عمل كند، نماز صحيح است). 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️
بودنت،خندیدنت نگاهت،صدایت اینها ، تمامِ قرص های آرامش بخشِ دنیا را بی اعتبار میکنند. . .❣️ ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════      💑 نشانه های ناراحت شدن یک مرد از همسرش: 🔸ممکن است کم حرف شود یا منــزوی گردد 🔸ممکن است خودش را با کار مشغول کند. 🔸سعی می کند دیرتر به خانه بیایـــد. 🔸مثلث سازی با عضو دیگری از خانواده 🔸ارتباط چشمی برقرار کردن با همسر کم می شود. 🔸شوخی های مبتنی بر صممیمت کاهش پیدا می کند. 🔸تشکر و قدردانی از همسر کاهش پیدا می کند. 🔸دیر یا زود خوابیدن، جدا خوابیدن و ... 🔸کم محلی به یکدیگر و حتی تحقیر دیگری ✍ این نشانه ها بیانگر این است که همــسر شما ناراحت و گرفته است و از بیان ناراحتی خود هم خودداری می کند. برای برطرف کردن ناراحتی اش پیش قدم شوید و نگذارید یک دلخـــوری ســــاده به کینـــه ای عمـــیق تبدیل شـــود.💞 🌿 🍁🍁@MF_khanevadeh 🍂 ♥️🍁🍂🌿♥️