eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
☕🍁 🎁 چه می گذرد؟ شاید عاطفه در فکر اقای میمش بود و مبینا در فکر امتحانات فردایش. با بلند شدن صدای آهنگ هر دو نگاهی به هم انداختند و اخم کردند، مبینا با اخم رو به راننده گفت: ببخشید آقای محترم امروز روز اول محرمه، می شه آهنگ رو خاموش کنین؟ - چهارصد سال از این اتفاق می گذره، باز هم می خوایین هر سال این عزاداری ها رو انجام بدین؟ مبينا خواست حرفی بزند که عاطفه پیش قدم شد. این مردک مرز پر رویی را رد کرده بود. با عصبانیت رو به راننده گفت: درستش اینه که 1375 سال از شهادت ایشون می گذره؛ در ضمن شما وقتی یکی از عزیزانتون فوت می کنه تا چند سال براشون سالگرد می گیرید. هر موقع یاد خاطره ای باهاشون می افتين، ناراحت می شین. این رو در نظر بگیرید که ایشون یه آدم عادی نبودن و عادی از دنیا نرفتن؛ ایشون امام بودن و شهید شدند. مبينا که عصبانیت دوستش را می دید کرایه را به راننده داد و گفت که پیاده می شوند. همین که پیاده شدند، مبینا با صدایی که عصبانیت در آن موج می زد گفت: مرتیکه پیش خودش چی فکر کرده؟! - واقعا متاسفم برای پدر و مادری که همچین فرزندی رو می اندازن توی دامن جامعه. - دامن چه صيغه ايه دختر؟ دامان! - فرقی نداره. مبينا خنده ای کرد. به مسجد که رسیدند، کارتشان را از کیف هایشان در آورده و به گردنشان انداختند. با تمام خادمان سلام و احوال پرسی کردند و به مسئولی که اسامی حاضرین را می نوشت، اسم و ساعت حضورشان را اعلام کردند. ........ 💞@MF_khanevadeh
✊ لوح | ید واحده در برابر دست آتش‌افروز 🔻 رهبر انقلاب در پی حادثه تروریستی حرم مطهر شاهچراغ: عامل یا عاملان این جنایت اندوهبار (در حرم مطهر حضرت احمدبن‌موسی‌علیهماالسلام) یقیناً مجازات خواهند شد ... همه در مقابله با دست دشمن آتش‌افروز و عوامل خائن یا جاهل و غافل او وظائفی برعهده داریم؛ از دستگاههای حافظ امنیت و قوه‌ی قضائیه تا فعالان عرصه‌ی فکر و تبلیغ و تا آحاد مردم عزیز باید ید واحده‌ئی باشند در مقابل جریانی که به جان مردم و امنیت آنان و مقدسات آنان بی‌اعتنائی و بی‌احترامی روا میدارد. ۱۴۰۱/۸/۵ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_نود_و_یک او به این خیال به کربلا آمد تا کاری کند که جنگ برپا نشود و توانست
زینب علیهاالسلام سراسیمه به سوی خیمه برادر می آید، امّا می بیند که برادرش، سر روی زانو نهاده و گویی خوابش برده است. نزدیک می آید و کنار او می نشیند و به آرامی می گوید: 《برادر! آیا این هیاهو را می شنوی؟ دشمنان به سوی ما می آیند》. امام سر خود را از روی زانوهایش بلند می کند. خواهر را کنار خود می بیند و می گوید: 《اکنون نزد پیامبر بودم. او به من فرمود: به زودی مهمان من خواهی بود》. زینب علیهاالسلام نگاهی به برادر دارد و نیم نگاهی به سپاهی که به این طرف می آیند. او متوجّه می شود که باید از برادر دل بکند. برادر عزم سفر دارد. اشکی که در چشمان زینب علیهاالسلام حلقه زده بود فرو می ریزد. گریه او به گوش زن ها و بچّه ها می رسد و موجی از گریه در خیمه ها به پا می شود. امام به او می فرماید:《خواهرم، آرام باش!》. سپاه کوفه به پیش می آید. امام از جا بر می خیزد و به سوی برادرش عبّاس می رود و می فرماید: 《جانم فدایت!》 درست شنیدی، امام حسین 'علیه السلام' به عبّاس چنین می گوید: 《جانم فدایت، برو و ببین چه خبر شده است؟ اینان که چنین با شتاب می آیند چه می خواهند؟》. عبّاس بر اسب سوار می شود و همراه بیست نفر از یاران امام به سوی سپاه کوفه حرکت می کند. چهره مصمّم و آرام عبّاس، آرامش عجیبی به خیمه نشینان می دهد. آری! تا عبّاس پاسدار خیمه هاست غم به دل راه ندارد. عبّاس، پسر علی علیه السلام شیر بیشه ایمان می غرّد و می تازد. گویا حیدر کرّار است که حمله ور می شود. صدای عبّاس در صحرای کربلا می پیچد. سی و سه هزار نفر، یک مرتبه، در جای خود متوقّف می شوند. _ شما را چه شده است؟ از این آشوب و هجوم چه می خواهید؟ _ دستور از طرف ابن زیاد آمده است که یا با یزید بیعت کنید یا آماده جنگ باشید. _ صبر کنید تا پیام شما را به امام حسین 'علیه السلام' برسانم و جواب بیاورم. عبّاس به سوی خیمه امام حسین 'علیه السلام' بر می گردد. بیست سوار در مقابل هزاران سوار ایستاده اند. یکی از آنها حبیب بن مظاهر است. دیگری زُهیر و... اکنون باید از فرصت استفاده کرد و این قوم گمراه را نصیحت کرد‌. حبیب بن مظاهر رو به سپاه کوفه می کند و می گوید:《روز قیامت چه پاسخی خواهید داشت وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله از شما بپرسد چرا فرزندم را کشتید؟》 در ادامه زُهیر به سخن می آید:《من خیر شما را می خواهم. از خدا بترسید. چرا در گروه ستم کاران قرار گرفته اید و برای کشتن بندگان خوبِ خدا جمع شده اید.》 یک نفر از میان جمعیّت می گوید: _ زُهیر تو که طرفدار عثمان بودی. پس چه شد که اکنون شیعه شده ای و از حسین طرفداری می کنی؟ _ من به حسین نامه ننوشته بودم و او را دعوت نکرده و به او وعده یاری نیز، نداده بودم، امّا در راه مکّه، راه سعادت خویش را یافتم و شیعه حسین شدم. او فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله ماست. من آماده ام تا جان خود را فدای او کنم تا حقّ پیامبر صلی الله علیه و آله را ادا کرده باشم. آری، آنها آنقدر کور دل شده اند که گویی اصلاً سخنان حبیب و زهیر را نشنیده اند. عبّاس خدمت امام حسین 'علیه السلام' می آید و سخن سپاه کوفه را باز می گوید. امام می فرماید:《عبّاسم! به سوی این سپاه برو و از آنها بخواه تا یک شب به ما فرصت بدهند. ما می خواهیم شبی دیگر با خدای خویش راز و نیاز کنیم و نماز بخوانیم. خدا خودش می داند که من چه قدر نماز و سخن گفتن با او را دوست دارم.》 عبّاس به سرعت باز می گردد. همه نگاه ها به سوی اوست. به راستی، او چه پیامی آورده است؟ او در مقابل سپاه کوفه می ایستد و می گوید: 《مولایم حسین از شما می خواهد که امشب را به ما فرصت دهید.》 سکوت بر سپاه کوفه حاکم می شود. پسر پیامبر صلی الله علیه و آله یک شب از ما فرصت می خواهد. عمرسعد سکوت را می شکند و به شمر می گوید:《نظر تو در این باره چیست؟》امّا شمر نظری نمی دهد. عمرسعد نگاهی به فرماندهان خود می کند و نظر آنها را جویا می شود. آنها هم سکوت می کنند، در حالی که همه در شک و تردید هستند. از یک سو می خواهند هرچه زودتر به وعده های طلایی ابن زیاد دست یابند و از سویی دیگر امام حسین 'علیه السلام' از آنها یک شب فرصت می خواهد. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅اوباش اغتشاشگر را باید مثل خودشان جواب داد سجده وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ «22» و كيست ستمكارتر از كسى كه به آيات پروردگارش تذكّر داده شود، ولى از آنها اعراض نمايد؟ البتّه ما از تبهكاران انتقام مى‌گيريم. ✅امام علی علیه السلام [و فرمود:] سنگ را بدانجا كه از آن آمده باز بايد گرداند، كه شر را جز با شر نتوان راند. ✅ تذكّر و محبّت كافى نيست، در مورد مجرمان، تنبيه و شدّت عمل لازم است. باید انتقام گرفت 💞@MF_khanevadeh
🔻تأیید مردها 🌱🌱روان‌شناس به او گفت: عشق بورز! گفت: می‌گویم ما دیگر هیچ احساسی بینمان نیست! گفت: بله می‌دانم ولي عشق بورز!🌱🌱 ادامه مطلب در لینک زیر👇👇👇 http://shamiim.ir/a/31092 💞 @zaneirani_eslami
💎🍃💎🍃💎🍃💎🍃 📚با محوریت 🧕 / جهاد و ایثار / دانش و پژوهش / فرهنگ و هنر /خلاقیت و نوآوری ✅ قالب آثار : کلیپ، پوستر، سرود و دلنوشته، اینفوگرافی، فیلم کوتاه، موشن گرافی، شعر، عکس و نقاشی ✅ مهلت ارسال آثار : ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۱ ✅ لینک ارسال آثار در پیام رسان ایتا @gohar_fatemi ✅آدرس دبیر خانه جشنواره : خیابان حافظ، خیابان انتظام دوم ، روبروی نان برکت ، مرکز فرهنگی خانواده سپاه عاشورا ✳️ویژه خانواده های محترم کارکنان (همسر و فرزند) ، سربازان وظیفه و بسیجیان فعال 🎁در هر بخش جشنواره به آثار برتر جوایز نفیس اهداء خواهد گردید. 🎁 💞 @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧑‍🍳🍠🥔🥔 سیب زمینی ۶ عدد بزرگ روغن زیتون به میزان لازم ژامبون خرد شده ۱ پیمانه پنیر خامه‌ای رامک نصف پیمانه پیازچه نصف پیمانه نمک فلفل به میزان دلخواه پنیر پیتزا رامک به میزان دلخواه زیتون و گوجه گیلاسی به میزان دلخواه سس بشامل کره محلی رامک ۲۵ گرم آرد ۲ قاشق غذاخوری شیر ۲ پیمانه نمک و فلفل به میزان لازم ‌ 💞@MF_khanevadeh
❤️🍃❤️ 👈❌بعد از دعوا ‌سکوت نکنید❌ ❗️اگر بعد از دعوا به زمان نیاز دارید تا دوباره روحیه خود را به دست بیاورید، اشکالی ندارد. 🏷اگر بعد از دعوا همسرتان را از خود برانید، 👌او احساس می کند می خواهید او را تنبیه کنید و به همین دلیل شاید نتواند به سمت شما بیاید و احساساتش را بازگو کند. 🔻به جای این کار به او بگویید: 👈❣ «احساسات من به سرعت احساسات تو به حالت قبلی برنمی گردند. 👌 به من فرصت بده. ✍وقتی حالم خوب شد، در این مورد بیشتر صحبت می کنیم.» 💞@MF_khanevadeh
📚داستان کوتاه 📌دعای مادر از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان». پیام متن: اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا