eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
107 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
☕🍁 🎁 چوپ پر هایشان را برداشتند و به طرف داخل مسجد حرکت کردند. قرارشان این بود که عاطفه و هدیه جلو و مبینا کنار ستون دوم بایستند. سر جاهایشان ایستادند که هدیه هم آمد، با عاطفه سلام و احوال پرسی گرمی کرد و برای مبینا تنها سری تکان داد. هدیه در کنار عاطفه جای گرفت و از او پرسید: می دونی امروز مجری کیه؟ . نه، کیه؟ - من هم نمی دونم، دارم از تو می پرسم ها! - آها بذار از توی کانال نگاه کنم. موبایلش را در دستش گرفت و به کانال اطلاع رسانی مراسمات نماز جمعه رفت. متن دعوت این هفته را خواند و با ذوق به اسم مهدی شعبان خواه ذل زد. هدیه که از بی توجهی عاطفه کلافه شده بود، دستش را جلوی صورت او تکان داد و گفت: عاطفه! با تو هستم ها دختر، عاطفه - هان؟ چیه؟ - هان چیه؟ می گم مجری کی هست؟ - مهدی! هر کس که وارد مسجد می شد، سلام و خسته نباشیدی به آن ها می گفت و سر جایش می نشست. صدای تنظیم کردن میکروفون که آمد همه با سکوت به صفحه ی پرژکتور نگاه انداختند. مجری با صدایی رسا و از حق نگذریم زیبا، شروع به خواندن چند آیه از قرآن کرد. برای عاطفه سخت بود که به سمت چپ اش نگاه کند؛ مسلما همه می فهمیدند عاطفه قصدی دارد. که می دانست آن دو فامیل هستند؟! گاهی اوقات زیرکانه نگاهی به پرده می انداخت و با دیدن چهره ی او آرام می گرفت. به هدیه نگاهی کرد که به اون لبخند می زد، هدیه هم بدون هیچ خجالتی مستقیم به او زل زده بود. عاطفه چشم غره ای به او رفت که از دیدش پنهان ماند. خانم ذکریایی که مسئول خادمین آن جا بود، ........ 💞@MF_khanevadeh
📸 سازمان اطلاعات سپاه با انتشار عکس‌های آشوبگران تخریب‌گر، از مردم خواسته است، آنها را شناسایی کنند و اطلاعات آنان را به شماره 114 سازمان اطلاعات سپاه گزارش کنند. 🔺 این تصاویر را برای همه افراد و گروه‌ها فوروارد کنید تا همه آگاه شوند. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 💞@MF_khanevadeh
می‌دونید چرا خانم معتمدآریا میتونه عربده بزنه و مادر باشه ولی نمیتونه مادر باشه و سکوت میکنه؟ چون با لیبل مادر مهسا میتونه به بالا و پایین نظام فحش بده، ولی با لیبل مادر آرتین باید به سعودی و اینترنشنال فحش بده! 🗣پهلوانى | Pahlevani 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من بجان می خرم این دریا وخاک جان من باشد فدای این وطن این وطن خاکش برایم خاک پاک واو وطا ونون او در خون من احسنت به این مجری،عالی بود👌 بعضی وقتها بایستی برخی آدمها رو اینطوری شیر فهم کن👌👌 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_نود_و_سه زینب علیهاالسلام سراسیمه به سوی خیمه برادر می آید، امّا می بیند
اینجاست که فرمانده نیروهای محافظ فرات (عمرو بن حجّاج) سکوت را می شکند و می گوید:《شما عجب مردمی هستید! به خدا قسم، اگر کفّار از شما چنین در خواستی می کردند، می پذیرفتید. اکنون که پسر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین خواسته ای را از شما دارد، چرا قبول نمی کنید؟》 همه منتظر تصمیم عمرسعد هستند. به راستی، او چه تصمیمی خواهد گرفت؟ عمرسعد فکر می کند و با زیرکی به این نتیجه می رسد که اگر الآن دستور حمله را بدهد، نیروهایش روحیّه ی لازم را نخواهند داشت. او دستور عقب نشینی می دهد و سپاه کوفه به سوی اردوگاه باز می گردد. عبّاس و همراهانش نیز، به سوی خیمه ها باز می گردند. تنها امشب را فرصت داریم تا نماز بخوانیم و با خدا راز و نیاز کنیم. غروب روز تاسوعا نزدیک می شود . امام در خیمه خود نشسته است. پس از آن همه هیاهوی سپاه کوفه، اکنون با پذیرش پیشنهاد امام، سکوت در این دشت حکم فرماست و همه به فردا می اندیشند. صدایی سکوت صحرا را می شکند:《کجایند خواهر زادگانم؟》. با شنیدن این صدا،همه از خیمه ها بیرون می دوند. آنجا را نگاه کن! این شمر است که سوار بر اسب و کمی دور تر، رو به خیمه ها ایستاده و فریاد می زند:《خواهر زادگانم! کجایید؟ عبّاس کجاست؟ عبدالله و عثمان، فرزندان امّ المبین کجا هستند؟》 شمر نقشه ای در سر دارد. او ساعتی پیش، شاهد شجاعت عبّاس بود و دید که او چگونه سپاهی را متوقّف کرد‌. به همین دلیل تصمیم دارد این مرد دلاور، عبّاس را از امام حسین 'علیه السلام' جدا کند. او می داند عبّاس به تنهایی نیمی از لشکر امام حسین 'علیه السلام' است. همه دل ها به او خوش است و آرامش این جمع به وجود اوست. حتماً می دانی که امّ البنین، مادر عبّاس و همسر حضرت علی علیه السلام از قبیله بنی کِلاب است. شمر نیز، از همان قبله است و برای همین، عبّاس را خواهر زاده خود خطاب می کند. بار دیگر صدا در صحرا می پیچد:《من می خواهم عبّاس را ببینم 》، امّا عبّاس پشت خیمه ایستاده و جواب او را نمی دهد. او نمی خواهد بدون اجازه امام با شمر هم کلام شود. امام حسین 'علیه السلام' او را صدا می زند: 《عبّاسم! درست است که شمر آدم فاسقی است امّا صدایت می کند، برو ببین از تو چه می خواهد؟》. اگر امر امام نبود او هرگز جواب شمر را نمی داد عبّاس سوار بر اسب، خود را به شمر می رساند و می گوید: _ چه می گویی و چه می خواهی؟ _ تو خواهر زاده من هستی. من برایت امان نامه آورده ام و آمده ام تا تو را از کشته شدن نجات دهم. _ نفرین خدا بر تو و امان نامه ات. ما در امان باشیم و فرزند پیامبر در ناامنی باشد؟ دستانت بریده باد، ای شمر! تو می خواهی ما برادر خود را رها کنیم، هرگز! پاسخ فرزند علی علیه السلام آنقدر محکم و قاطع بود که جای هیچ حرفی نماند. شمر که می بیند نقشه اش با شکست رو به رو شده خشمگین و خجل به سوی اردوگاه سپاه کوفه بر می گردد. عبّاس هم به سوی خیمه ها می آید. چه فکری کرده بود آن شمر سیه دل؟ عبّاس و جدایی از حسین 'علیه السلام' ؟ عبّاس و بی وفایی و پیمان شکنی؟ هرگز! اکنون عبّاس نزدیک خیمه هاست. نگاه کن! همه به استقبالش می آیند. خیمه نشینان، بار دیگر جان می گیرند و زنده می شوند. گویی کلام عبّاس در پشتیبانی از حسین 'علیه السلام' ، نسیم خنکی در صحرای داغ کربلا بود. عبّاس، با ادب و تواضع از اسب پیاده می شود. و خدمت امام حسین 'علیه السلام' می رسد. تبسمی شیرین بر لب های امام نشسته است. آری! تماشای قامت رشید عبّاس چه شوق و لذّتی به قلب امام می بخشد. امام دست های خود را می گشاید و عبّاس را در آغوش می گیرد و می بوسد. امشب همراه من باش! امشب، شب جمعه، شب عاشوراست. به چشم هایت التماس کن که به خواب نرود امشب شورانگیز ترین شب تاریخ است. آن طرف را نگاه کن که چگونه شیطان قهقه می زند. صدای پای کوبی و رقص و شادمانیش در همه جا پیچیده و گویی ابلیس امشب و در اینجا، سی و سه هزار دهان باز کرده و می خندد! این طرف صداها آرام است. همچون صدای آبی زلال که می رود تا به دریا بپیوندد. آیا صدای تپش عشق را می شنوی؟ همه فرشتگان آمده اند تا اشکِ دوستان خدا را که بر گونه ها نشسته است ببینند. عدّه ای در سجده اند و عدّه ای در رکوع. زمزمه های تلاوت قرآن به گوش می رسد. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹(ره) 🔸اعمال بدی که دیگران انجام می‌دهند، گمان مکن که آثار عمل، فقط دامان خودشان را می‌گیرد. نه، هم دامن خودشان را می‌گیرد، هم دامن آدم خوب‌ها را می‌گیرد . آدم خوب‌ها را دیگر چرا؟ عمل بد من چرا دامن شما را بگیرد؟ این عادلانه است؟ بله برادر من! علت دارد. علت آن، راضی بودن به فعل من است یا اینکه عمل بد من را دیدی و گفتی: به من چه؟ نهی از منکر هم نکردی. چون دیدی و نهی از منکر نکردی، یا راضی بودی به فعل من، آن بلایی که عارض من می‌شود، عارض شما هم می‌شود. صریح آیه قرآن است که می‌فرماید: 🌷وَ اتّقوا فِتْنَةً لاتُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب؛* و از فتنه اى بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمیرسد [بلکه همه را فرا خواهد گرفت؛ چرا که دیگران سکوت اختیار کردند] و بدانید خداوند، کیفر شدید دارد. انفال 25 ┄┅═✧❁••❁✧═┅ 🍀🍀هر صبح یک حدیث🍀🍀 امام کاظم علیه السلام: پسندیده است که فرزند در کودکى به بازى و جست و خیز بپردازد تا در بزرگ سالى بردبار و باوقار باشد. 📚منبع: بحارالانوار.ج۶۰. ص٣۶٢ 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 💞@MF_khanevadeh
🟢 شاد باشید و شوخ طبع و البته ظرفیت و جنبه خود را هم بالا ببرید. زنان و مردان شوخ طبع زندگی زناشویی و ازدواج موفق تری نسبت به زنان و مردان باهوش ،جدی و عبوس دارند. ❣💍❣ 💞@MF_khanevadeh
حریم تو بوی خدا می دهد🤍🤍 شمیم خوش ربّنا می دهد🤍🤍 رواق تو رونق فزای بهشت🤍🤍 ضریح تو دل را جلا می دهد🤍🤍 نسیمی که از کوی تو می وزد🤍🤍 دل عاشقان را صفا می دهد🤍🤍 ولادت باسعادت سیدالکریم عبدالعظیم حسنی مبارک باد🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸 💞@MF_khanevadeh
# تربیت فرزند ‼️فرزندتان را با هیچ کس مقایسه نکنید. یکی از بدترین کارهای ممکن این است که آثار خلاقانه او را با خواهر یا برادر یا دوستانش مقایسه کنید و به او سرکوفت بزنید. هیچ گاه از جملاتی مانند «تو هیچ وقت نمی توانی مثل خواهرت داستان های خوبی تعریف کنی» یا «چرا سعی نمی کنی مثل برادرت نقاشی های زیبایی بکشی؟» استفاده نکنید. این کار به معنای واقعی خلاقیت را در وجود کودکان نابود می کند. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 💞@MF_khanevadeh
امروز یه خوراک خوشمزه ومناسب فصل پاییز داریم. خوراک گل کلم ابتدا کمی روغن داخل تابه ریخته ، ۱ عدد پیاز خرد شده را اضافه کرده و در حد سبک شدن تفت می دهیم. یک کاسه بزرگ گل کلم خرد شده را اضافه کرده و تفت می دهیم تا بوی خامی آن گرفته شود. ۲عدد سیب زمینی متوسط را خرد کرده و به تابه اضافه و تفت می دهیم. کمی نمک،زرد چوبه،فلفل قرمز و سیاه و یک قاشق چای خوری پودر سیر اضافه کرده و تفت می دهیم. ۲قاشق غذاخوری رب گوجه اضافه کرده و کمی تفت می دهیم. ۳لیوان آب جوش اضافه کرده، در تابه را بسته و حدود ۱ الی ۱ و نیم ساعت اجازه پخت می دهیم. موقع سرو ۲ قاشق مربا خوری پودر لیمو عمانی روی آن ریخته و نوش جان کنید. نکته:۱-در صورت تمایل می توانید کمی گوشت چرخ کرده بعد از پیاز به غذا اضافه کنید. ۲-این مقدار پیمانه حدودا برای ۶ الی ۸ نفر مناسب است. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 8 آبان ماه روز شهادت محمد حسین فهمیده است. او نوجوانی 13 ساله بود که در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید، به همین خاطر این روز به عنوان روز نوجوان و (بسیج دانش آموزی) نامگذاری شد. این روز را به همه نوجوان های عزیز تبریک عرض می نماییم.🥀 💞@MF_khanevadeh
💢عده ای از پدر و مادرها وقتی می بينند فرزند كوچكشان به حرفهای آنها در لباس پوشيدن يا در جمع كردن وسايلش و ... توجهی نمی كند و به تماشای تلويزيون يا بازی ادامه می دهد دائم صدايش می كنند و فرياد می كشند. آنها فكر می كنند كه هر چه بيشتر حرفشان را تكرار كنند ، فرزندشان سريع تر گوش می دهد. در حقيقت، قضيه بر عكس است. به طور معمول اگر قبل از انجام كاری گفته خود را 4 ، 5 يا 6 مرتبه تكرار كنيد، بچه می آموزد كه نبايد گوش دهد. بچه ها زرنگتر از آن هستند كه ما فكرش را می كنيم. آنها ارزش زمان كه برای اولين مرتبه او را صدا می كنيد و زمانی كه واقعاً با او كار داريد را می دانند و احتمالاً از 5 يا 10 دقيقه اضافی استفاده كرده و به بازی خود ادامه می دهند. 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕🍁 🎁 خانم ذکریایی که مسئول خادمین آن جا بود، کنار هدیه آمد؛ چیزی به او گفت و به عاطفه و مبينا اشاره ای زد. بعد از رفتنش عاطفه با اشاره از هدیه پرسید که: چی می گفت؟ هدیه جلو تر آمد و گفت: تا بعد از نماز ظهر، من و تو سر پا می مونیم و بعدش من و تو می ریم نماز، خانم شاکری و مبینا جلو می مونن. باشه ای گفت و نگاه اش را به در سوق داد. مادر آقای میم را دید که از در داخل می آمد. هنوز سالن آن قدر شلوغ نشده بود پس رفت تا به او سلام کند. زینب خانم با دیدن او گل از گلش شکفت و با لبخند به او سلام کرد. زینب خانم گاهی اوقات آن قدر با او گرم می گرفت که عاطفه شک می کرد آیا واقعا دشمنی میان او و مادرش است یا خیر؟! اما با خود که فکر می کرد، هر دو را مقصر می دانست که نتوانستند از دوستی قوی بینشان دفاع کنند و بیشتر از همه آن کسی را که یک کلاغ و چهل کلاغ از صفات بارزش بود. تمام فامیل می دانستند او کیست! برخی با نیش و کنایه ها به آن فرد می فهماندند و برخی هم مانند کبک سرشان را زیر برف فرو کرده بودند و قصد فهمیدن نداشتند. بار اول نبود که زن عمویش قصد خراب کردن عاطفه و خانواده اش را در میان فامیل داشت؛ چندین بار بود که این اتفاق می افتاد و آن قدری بزرگ بود که دیگر بخششی از جانب عاطفه و خانواده اش در کار نبود. انگار نمی توانست آرام بنشیند، هر ماجرایی که حل می شد طولی نمی کشید که آتش دیگری می سوخت؛ آن هم طبق معمول زیر سر زن عمویش بود. سر جایش برگشت اما در فکر فرو رفته بود؛ چگونه می توانست یک تنه ماجرا.. 💞@MF_khanevadeh
دلبری های همسران شهید من در تلفنم، نام همسرم را با عنوان “شهیــــد زنــــده” ذخیره کرده بودم؛ یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده‌ای قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره‌اش را بگیرم وقتی این کار را کردم،دیدم شماره مرا با عنوان “شریک جهادم و مسافر بهشت” ذخیره کرده بود گفت: از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم شام غریبان امام حسین علیه‌السلام بود که در خیمه محله‌مان شمع روشن کردیم، ایشان به من گفت دعا کنم تا بی‌بی زینب قبولش کند من هم وقتی شمع روشن می‌کردم، دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود، من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت‌الشهدا قرار دهم✨ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | مهمتر از پدیدآمدن نظام اسلامی چیست؟ 👈🏻 رهبر انقلاب: امروز جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی سی سال قبل و چهل سال قبل نیست؛ امروز بحمدالله آن نهالِ تازه‌روییده به یک درخت کهنی تبدیل شده و این یک الگو است. 🚨 غلط میکند فکرِ کندنِ آن را هم کسی بکند! 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_نود_و_پنج اینجاست که فرمانده نیروهای محافظ فرات (عمرو بن حجّاج) سکوت را می
عمرسعد نیروهای گشتی اش را به اطراف خیمه های امام فرستاده تا اوضاع اردوگاه امام را، برای او گزارش کنند. یکی از آنها هنگامی که از نزدیکی خیمه ها عبور می کند، فریاد می زند:《خدا را شکر! که ما خوبان از شما گنهکاران جدا شدیم!》. بُریر این سخن را می شنود و با خود می گوید:《عجب! کار به جایی رسیده است که این نامردان افتخار می کنند که از امام حسین 'علیه السلام' جدا شده اند؟ یعنی تبلیغات عمرسعد با آنها چه کرده است؟ اکنون بُریر با صدای بلند فریاد می زند: _ خیال می کنی که خدا تو را در گروه خوبان قرار داده است؟ _ تو کیستی؟ _ من بُریر هستم. _ ای بُریر! تو را می شناسم. _ آیا نمی خواهی توبه کنی و به سوی خدا باز گردی؟ معلوم است که جواب او منفی است. قلب این مردم آنقدر سیاه شده که دیگر سخن هیچ کس در آنها اثری ندارد. به هر حال، اینجا همه مشغول نماز و دعا هستند. البته خیال نکن که فقط امشب شب دعا و نماز است. اکنون اوّل شب است. باید منتظر بمانیم تا نگهبانان عمرسعد به خواب بروند، آن گاه کارهای زیادی هست که باید انجام دهیم. امام حسین 'علیه السلام' برای امشب چند برنامه دارد. ** زینب علیهاالسلام در خیمه امام سجّاد علیه السلام نشسته است. او پرستار پسر برادر است. این خواست خداوند بود که نسل پسر فاطمه علیهاالسلام در زمین حفظ شود. بنابراین، به اراده خداوند، امام سجّاد علیه السلام این روزها در بستر بیماری به سر می برد. امام حسین 'علیه السلام' کنار بستر فرزند خود می رود. حال او را جویا می شود و سپس از آن خیمه بیرون می آید. امام حسین 'علیه السلام' به سوی خیمه خود می رود. جَون ( غلام امام حسین 'علیه السلام' ) کنار خیمه نشسته است و در حال تیز کردن شمشیر امام است. صدای نرم و آرام صیقل خوردن شمشیر با زمزمه ای آرام در هم می پیچد. این زمزمه حزین برای زینب علیهاالسلام تازگی دارد، اگر چه خیلی هم آشناست خدای من این صدای کیست که چنین غریبانه شعر می خواند؟ آری! این صدای برادرم حسین 'علیه السلام' است: یا دَهرُ اُفِّ لَکَ مِن خَلیلِ کَم لَکَ بِالاشراقِ و لاصیلِ ای روزگار، اف بر تو باد که تو میان دوستان جدایی می افکنی. به راستی که سرانجام همه انسان ها مرگ است. وای بر من! سخن برادرم بوی رفتن می دهد. صدای ناله و گریه زینب علیهاالسلام بلند می شود. او تاب شنیدن این سخن را ندارد. پس با شتاب به سوی برادر می آید: _ کاش این ساعت را نمی دیدم. بعد از مر‌گ مادر و پدر و برادرم حسن 'علیه السلام' ، دلم به تو مانوس بود، ای حسین! _ خواهرم! صبر داشته باش. ما باید در راه خدا صبر کنیم و اکنون نیز، چاره دیگری ندریم. _ برادر! یعنی باید خود را برای دیدن داغ تو آماده کنم، امّا قلب من طاقت ندارد. و زینب علیهاالسلام بیهوش بر زمین می افتد و صدای شیون و ناله زنان بلند می شود. امام خواهر را در آغوش می گیرد. زینب آرام آرام چشمان خود را باز می کند و گرمی دست مهربان برادر را احساس می کند. امام با خواهر سخن می گوید:《خواهرم! سرانجام همه مرگ است. مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله از من بهتر نبود، دیدی که چگونه این دنیا را وداع گفت. پدر و مادر و برادرم حسن، همه رفتند. مرگ سرنوشت همه انسان هاست. خواهرم ما باید در راه خدا صبر داشته باشیم》. زینب علیهاالسلام آرام شده است و اکنون به سخنان برادر گوش می دهد:《خواهرم! تو را سوگند می دهم که در مصیبت من بی تابی نکنی و صورت نخراشی》. نگاه زینب علیهاالسلام به نگاه امام دوخته شده و در این فکر است که چگونه خواهد توانست خواسته برادر را عملی سازد. ای زینب! برخیز، تو در آغاز راه هستی. تو باید پیام برادر را به تمام دنیا برسانی. همسفرِ تو در این سفر، صبر است و تاریخ فریاد می زند که خدا به تو صبری زیبا داده است. خبری در خیمه ها می پیچد. همه با عجله سجّاده های نماز خود را جمع می کنند و به سوی خیمه خورشید می شتابند. امام یاران خود را طلبیده است. بیا من و تو هم به خیمه امام برویم تا ببینیم چه خبر شده است و چرا امام نیمه شب همه یاران خود را فرا خوانده است؟ همه به امام نگاه می کنند و در این فکراند که امام چه دستوری دارد تا با جان پذیرا شوند. آیا خطری اردوگاه حق را تهدید می کند؟ امام از جای خود بر می خیزد. نگاهی به یاران خود کرده و می فرماید:《من خدای مهربان را ستایش می کنم و در همه شادی ها و غم ها او را شکر می گویم. خدایا! تو را شکر می کنم که به ما فهم و بصیرت بخشیدی و ما را از اهل ایمان قرار دادی》. امام برای لحظاتی سکوت می کند. همه منتظرند تا امام سخن خود را ادامه دهد:《یاران خوبم! من یارانی به خوبی و وفاداری شما نمی شناسم. بدانید که ما فقط امشب را مهلت داریم و فردا روز جنگ است. من به همه شما اجازه می دهم تا از این صحرا بروید 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ﷽ 🦋 📖 دعایی که در زمان غیبت باید هر روز خوانده شود👇🏻 📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🍃فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🍃 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ 🍃 فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . ♻️ دعای غریق ♻️ ♡🌸 دعای تثبیت ایمان در آخرالزمان 🌸♡ 💠 یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک 💠 🍀🍀هر صبح یک حدیث🍀🍀 پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ما كشتى نجاتیم، هركس در این كشتى آویزد، نجات یابد و هر كه جا بماند، هلاك مى شود. مناقب خوارزمی، ص 80 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 💞@MF_khanevadeh
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋 😉 🌸 رفتارهایی از زنان که مردان را بسیار عصبی می‌کند:😠 🔹به مرد فرصت تنهایی ندادن 🔹مدام زنگ زدن 🔹شکاک بودن 🔹بدگویی از او در جمع 🔹قهر کردن و حرف نزدن 🔹مقایسه او با دیگر مردان 💞@MF_khanevadeh
یه نکته👇 در زمان بازخورد دادن به رفتار منفی فرزندتان، در ابتدا با حالت چهره نا رضایتی خود به کودک بفهمانید. اما توضیح چرایی بد بودن رفتار ناپسند را در زمان دیگری انجام دهید. فرزند شما در آن لحظه برابر شما گارد گرفته (سپر دفاعی) و منظور و نیت شما را به درستی متوجه نخواهد شد. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشلی کته ترکی . ی پیشنهاد فوق العاده برای ی ناهار متفاوت و دلچسب و راحت حتما امتحان کنید طرز پخت ایشلی کته: سه تا سیب زمینی متوسط رو نگینی خورد میکنیم و سرخ میکنیم و میزاریم‌کنار داخل روغن کمی پیاز تفت میدیم تا شیشه ای بشه بعد گوشت چرخکرده تقریبا صد و پنجاه تا دویست گرم رو کمی تفت میدیم ادویه و نمکرو اضافه میکنیم بعد نصف پیمانه جعفری تازه خرد شده خوب هم میزنیم ی دست شد سیب زمینیهایی که تفت داده بودیم اضافه میکنیم بعد که ی دست شد زعفرون دم کرده ی الی دو قاشق غذاخوری در انتها ی دو قاشق مغز گردو یا بادوم در دستور اصلی مغز گردو من بادوم زدم شما هر کدوم دوست داشتید میتونید اضافه یا کلا حذف کنید مواد میانیتون که اماده شد برنجتون که گذاشتین ی دو قل زد ابکش کنید سعی کنید جوون بردارید که شفته نشه کته شما بعد برنجتونو دو قسمت کنید ی قسمت زعفرونی عین کلیپ ی قسمت ساده اول زعفرونی ریختید خوب فشرده کنید بعد مواد میانی بعد باز سفید کمی فشرده کنید و بزارید رو شعله ملایم دم بکشه نوش جونتون ی نکته من از ادویه جادویی خودمون زدم شما زعفرون و زردچوبه و فلفل میتونید ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
❣️آقایان محترم توجه کنید اگر هزاران هزار ثروت و طلا و جواهرات به پای همسرتان بریزید اما کوچک‌ترین محبتی را به همسرتان نشان ندهید ارزنی ارزش نخواهد داشت. 👈 یک زن در زندگی به هیچ چیزی به اندازه‌ی محبت کردن نیاز ندارد؛ محبتی که هم به زبان آورده شود و هم به آن عمل شود. . ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
📚داستان کوتاه ‌📌حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی فردی همسایه ای کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد! که خدایا، جان این همسایه کافر من را بگیر، مرگش را نزدیک کن (به طوری که مرد کافر می شنید.) زمان گذشت و او بیمار شد؛ دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد! هرروز بر سر نماز می گفت خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس! روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد، دید این همسایه کافر است ک غذا برایش می آورد، از آن شب به بعد، هر شب سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که این مردک شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد، من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی... با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی....! ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕🍁 - بریم نماز بخونیم نوبت مبینا این هاست. - باشه بریم. با تکان خوردن دستی جلوی صورتش به خود آمد و با کنجکاوی به هدیه نگاه کرد. با هم از میان آن همه جمعیت عبور کردند و به بیرون مسجد رفتند. عاطفه مهری برداشت و همان جا بدون توجه به بقیه مشغول خواندن نمازش شد. نمازش که تمام شد همان گوشه نشست و به مداحی گوش سپرد؛ به مناسبت اولین روز محرم، مداحی گذاشته بودند. منتظر مبینا و هدیه شد تا با هم خدافظی کنند و بروند. اعصابش خورد شده بود؛ نمی دانست چرا هر موقع که عجله دارد، هدیه مشغول حرف زدن می شود و دیر می آید؟! هدیه که آمد، با غضب نگاهی به او انداخت و گفت: تموم شد؟! بریم؟! بمون، مبینا داشت با مامان مهدی حرف می زد، بیاد بریم. مبینا چه کاری می تواند با زینب خانم داشته باشد؟ کمی منتظر شد که مبینا نیامد. داخل رفت و کنار مبینا ایستاد. بار دیگر با زینب خانم مشغول صحبت شد. مبينا مشغول صحبت با مسئول حوزه ی خواهران بود. بدجور دلش می خواست وارد حوزه شود؛ هر چه قدر هم که عاطفه به او گفته بود باید چهار سال دیگر صبر کنی، حرف تو گوشش نمی رفت که نمی رفت. حرف خودش را می زد. مسئول حوزه از این همه شوق مبینا به وجد آمده بود ولی به او گفت: دخترم باید دیپلم بگیری! بعد می تونی وارد حوزه بشی. مبینا پکر شد و بعد از خداحافظی با آن دو بدون ذره ای توجه به عاطفه به سمت در رفت ........ 💞@MF_khanevadeh
🔰 | «ایران قوی» با «ورزش قهرمانی قوی» محقق میشود 👈 گفت‌وگو با آقای محمود خسروی وفا رئیس کمیته ملی المپیک و پارالمپیک 🔻زمانی که از بازی‌های پارالمپیک توکیو برگشتیم، رئیس پارالمپیک آسیا به ما گفت تعداد مدال‌های شما با لندن برابر است؛ اما کیفیت مدال‌هایتان در این دوره بالاتر رفته، معلوم است یک برنامه‌ریزی مستحکم دارید. امکان ندارد شما در این سی‌چهل سال، یک کشور را پیدا کنید که در سه‌ المپیک متوالی، ۲۴ مدال آورده باشد. 🔹قهرمانی ورزشکاران در سطح گسترده‌ای تأثیرگذاری دارد. یادمان رفته که اینها بچه‌هایمان هستند. فقط نباید در میدان ورزشی به آن‌ها توجه شود. فقط این نیست که توجه کنیم که چطور تمرین کنند. بعد از آن باید یادشان بدهیم که چطور زندگی کنند، چطور ازدواج کنند، چطور درس بخوانند، چطور در جامعه حاضر بشوند، چطور صحبت بکنند. چطور در آینده مربی بشوند، چطور الگو بشوند. در همه این زمینه‌ها می‌توانستیم برایشان سرمایه‌گذاری بکنیم و کارمان به نتیجه هم می‌رسید. 🔸در دهه ۷۰ رهبر انقلاب در دیداری گفتند اعتقادشان این است که ایران در میدانهای بین‌المللی ورزشی باید یکی از سه کشور اوّل در جهان باشد. من در دلم گفتم ایشان چطور می‌گوید ما اول جهان بشویم؟ اما شدیم! 🔹بعد از انقلاب، پایه‌ محکمی در ورزش ایجاد شد. جوان‌های ایرانی خودشان را پیدا کردند. ظرفیت‌های بین‌المللی ما، در زمینه داورها، مربی‌ها، ورزشکارها، مدال‌ها، اصلاً با دوره قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. 🔸ورزشکاران و جامعه ورزشی ما حتی کانون هم ندارند. هنرمندها کانون دارند، وکلا کانون دارند، مهندسین کانون دارند، نگاه کنید همه کانون دارند. ورزشکارها چه دارند؟ یکی‌دوتا انجمن هست، انجمن صنفی دارند و دور همدیگرند؛ ولی از آن شاخص بیرون نیامده است. 🔺 آقا راه را روشن کرده و گفته است که برویم به طرف قله و قهرمانی. اینکه قله‌ای باید باشد که دامنه‌اش همگانی است و مردم باید به طرف قله حرکت بکنند. حالا انتظارمان این است که آقا هر سال راجع به قهرمانی، یک تعریف جدید و کلیدواژه جدید و کلید طلایی به ما بدهد. ما نسبت به آن چه‌کار کردیم؟ ورزش همگانی‌مان دارد درجا می‌زند. آقا دوباره روی این موضوع تأکید کردند‌ و ما می‌رویم سراغ تشریفات! ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞@MF_khanevadeh
❇️ یازدهمین کنگره شعر فرهنگیاران ❇️ ⏱زمان ارسال آثار 15 مهر الی 20 آبان 1401 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 جهت شرکت در مسابقه و مطالعه دستورالعمل روی لینک زیر کلیک کنید 👇👇👇 📎https://shamiim.ir/page/3102 💞@MF_khanevadeh