📖 امام عليه السلام در اين كلام حكمتآميز اشاره به ناپايدارى جهان و مواهب و نعمتهاى آن كرده مىفرمايد: «هر چيزى كه روى مىآورد روزى پشت خواهد كرد و چيزى كه پشت مىكند گويى هرگز نبوده است»؛ (لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ) .
طبيعت زندگى اين جهان و تمام مواهب مادى آن فناپذيرى است، هرچند بعضى #عمر بسيار كوتاهى دارند، بعضى كمى بيشتر؛ اموال و ثروتها، جاه و مقامها، جوانى و شادابى، عافيت و تندرستى و در يك كلمه همه امكانات مادّى كه روزى به انسان رو مىكنند و او را شاد و خوشحال مىسازند امورى نيستند كه انسان به آنها دل ببندند، زيرا چيزى نمىگذرد كه همگى پشت مىكنند و از دست مىروند؛ پيرى و ناتوانى به جاى جوانى، فقر به جاى ثروت، زوال جاه و مقام به جاى مقامات و بيمارى به جاى #عافيت و تندرستى مىنشيند و اگر اينها هم از انسان جدا نشوند و تا پايان عمر محدود انسان بمانند انسان از آنها جدا مىشود و چيزى جز قطعات كفن با خود همراه نمىبرد.
جملۀ (وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ) اشاره به اين نكته است كه وقتى نعمتها به انسان پشت مىكنند آثارشان را نیز، با خود مىبرند به گونهاى كه گاهى انسان تصور مىكند اينها هرگز وجود نداشتهاند؛ زيرا اگر خودشان مىرفتند و آثارشان باقى مىماند باز ادامۀ حيات آنها محسوب مىشد؛ مثلاً جوانى كه مىرود نيرو، قدرت، شادابى، شادمانى و نشاط و ساير آثار جوانى را با خود مىبرد گويى هرگز نبوده است، همچنين ساير نعمتها؛ ولى اعمال صالحه و كارهاى نيك و آنچه را انسان در خزائن الهى به امانت مىسپارد و به حكم «مٰا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ بٰاقٍ» ؛ آنچه نزد شماست از ميان مىرود؛ و آنچه نزد خداست باقى مىماند» باقى مىماند.
نتيجۀ روشنى كه از اين گفتار حكيمانۀ مولا گرفته مىشود اين است كه نه انسان به آنچه دارد دل ببندد و نه به آنچه از دستش مىرود ناراحت شود، چرا كه اين طبيعت زندگى دنياست، همانگونه كه قرآن مجيد نيز مىفرمايد: «لِكَيْلاٰ تَأْسَوْا عَلىٰ مٰا فٰاتَكُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاكُمْ»
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
90 - ترس از آخر کار
جناب آقای منوچهر موریسی سلمه اللّه تعالی داستانی طولانی نقل نمودند که خلاصه اش آن است که اوقاتی که ایشان در حومه لارستان در قریه اسیر به آموزگاری مشغول بودند جوانی به نام ( احمد ) از اهل آن قریه مریض سخت و محتضر ( آماده مرگ ) می شود؛ پس در حالت احتضارش آقای منوچهر او را تلقین می گوید و کلمه طیبه ″ لااِلهَ اِلا اللّهُ ″ را به سختی پس از تلقین بسیار می گوید و همچنین جمله ″ محمد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ″ را هم می گوید ولی جمله ″ علی ولی اللّه ″ را نمی گوید و پس از اصرار به سرش اشاره کرد که نمی گویم و بعد هم به زبانش گفت نمی گویم پس از آن در یک حالت اغما و بی هوشی فرو رفت و همه از اطرافش متفرق شدند و چند روز به همان حالت بود تا اینکه او را به شیراز بردند و در بیمارستان بستری نمودند و پس از چند روز حالش خوب شد و از بیمارستان خارج گردید.
پس به دیدن او رفتم و گفتم آن روزی که به تو تلقین می گفتم چرا از گفتن ( علی ولیُّ اللّه ) خودداری می کردی؟
( احمد ) از شنیدن این #پرسش من حالت ترس و وحشتی عارضش شد و لب خود را گزید و گفت در آن موقع که شما مرا تلقین شهادت می کردید دیدم که شهادت به صورت زنجیری است دارای سه حلقه قطور که روی حلقه اوّل ( لااِلهَ اِلا اللّهُ ) و روی حلقه دوم ( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ ) و روی حلقه سوم ( عَلِیّ ُوَلِیّ ُاللّهِ ) نوشته بود و حلقه اول در دست من بود و حلقه دوم در وسط و حلقه سوم در دست دیوی که هیکل او وحشت آور بود می باشد و در دست دیگرش کیسه ای بود که من احساس می کردم تمام پول و نقدینه من در آن است .
من با تلقین شما ( لااِلهَ اِلا اللّهُ ) و ( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ ) را گفتم و چون می خواستم جمله ( علی ولیّ اللّه ) را بگویم آن دیو صورت زنجیر را به سختی از دستم می کشید و می گفت اگر گفتی تمام پول و دفتر بانکی تو را که در این کیسه است می برم، من هم از ترس اینکه تمام دارائی مرا نبرد نمی گفتم و در آن حالت، محبت زیادی به پولهایم داشتم با آن حالت حلقه #توحید را از دست نمی دادم و رها نمی کردم و در این کشمکش و ناراحتی شدید بودم که ناگاه سیدی نورانی و جذاب ظاهر گردید و پای مبارک را روی زنجیر گذارد مثل اینکه آن دیو صورت دستش زیر پای آن بزرگوار بوده و فشرده شد فریادی زد و زنجیر را رها ساخت تمام زنجیر به دست من آمد دیگر نفهمیدم چه شد تا وقتی که چشمم باز شد و خود را غرق عرق و در بستر بیماری افتاده دیدم.
نظیر داستان مزبور داستانهای دیگری نیز از موثقین شنیده ام راجع به اشخاصی که در آخر #عمر علاقه شدید آنها به دنیا آشکار و بر علاقه های دینی و ایمانی غالب بلکه با انکار و اظهار تنفر از آنها مُردند و نقل آنها غیر لازم و موجب طول کلام است و همچنین داستانهایی در این باره در کتب معتبره نقل شده است، تنها یک داستان از کتاب منتخب التواریخ، باب 14، حکایت شش نقل می شود که خلاصه اش این است :
شخصی از اهل علم هنگام احتضارش #دعای_عدیله برایش می خواندند چون رسیدند به جمله ( و اشهد ان الائمة الابرار ... ) محتضر گفت این اول حرف است؛ یعنی قبول ندارم! تا سه مرتبه او را تلقین می کردند و او می گفت این اول حرف است.
پس از لحظه ای عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقی که درگوشه حجره بود نمود و امر کرد سر آنرا باز کردند و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند؛ پس به او دادند و پاره اش کرد و چون سبب آن را از او پرسیدند گفت من به کسی پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، هر وقت به من می گفتید بگو : ( و اشهد ان الائمة الأبرار . . . ) می دیدم ریش سفیدی سر صندوق ایستاده و همین سند را به دست گرفته می گوید اگر این کلمه شهادت را گفتی این سند را پاره می کنم؛ من از کثرت محبّتی که به آن سند داشتم راضی نمی شدم که این شهادت را بگویم و چون خدا بر من منت نهاد و مرا شفا داد آن سند را خودم پاره کردم و دیگر مانعی از گفتن کلمه شهادت ندارم .
خواننده عزیز ! از شنیدن این داستان باید حالت خوف و رجاء هر دو در او پیدا شود؛ اما حالت خوف پس باید بترسد از اینکه در دلش حبّ دنیا و علاقه مندی به امور فانیه باشد که بدان وسیله شیاطین بر او راه یابند و مسلّط گردند چون شیاطین را بر بشر راهی نیست مگر به وسیله آنچه مورد علاقه قلبیه اوست پس باید دل از حب دنیا خالی باشد یا اقلاً حبّ خدا و رسول و امام و حبّ سرای آخرت بیشتر باشد به طوری که بتواند از علاقه های دنیویّه صرفنظر کند ولی از علاقه های الهیه دست بردار نباشد و دیٖن خود را از مال و اولاد و سایر علاقه های دنیویه عزیزتر داند به طوری که حاضر باشد همه را فدای دین خود کند و در دلش أهمّ از دینش نباشد .
⚠️ و بالجمله باید دانست؛ کسی که علاقه قلبیّهاش به شهوات نفسانی و امور فانی دنیوی بیشتر از علاقه به خدا و رسول و امام و امور باقی اخروی باشد در خطر شدید است ؛ یعنی امتحاناتی برایش پیش خواهد آمد و غالباً دین خود را به دنیا می فروشد و اگر در مدت حیات دنیویه اش به سلامت بگذرد ساعت آخر عمرش در خطر دستبرد شیاطین است؛ چنانچه در داستان مزبور نقل گردید مگر اینکه فضل و لطف الهی یاری فرماید و در مواقع خطر دستگیری نماید و چاره ای نیست جز تضرّع و التجای به درگاه حضرت آفریدگار و اینکه خودش #ایمان را حفظ فرماید چنانچه #امام_صادق علیه السّلام فرمود : فَاِذا دَعا وَ اَلَحَّ ماتَ عَلَی اْلایمانِ ¹.
یعنی : چون بنده دعا کند و خدا را بخواند و اصرار کند در دعا، بر #ایمان می میمرد .
کنون هر ساعتی غم بیش دارم که روز واپسین در پیش دارم در آن ساعت خدایا یارئی ده ز #غفلت بنده را بیدارئی ده در آن ساعت ز شیطانم نگهدار به لطفت نور ایمانم نگهدار چو جان من رسد در نزع، بر لب فرو مگذار دستم گیر یا ربٌ چو در جانم نماند زان لقا هوش تو در جانم مکن نامت فراموشو اما جهت رجاء پس باید دانست کسی که از روی صدق و #اخلاص به پروردگار خود ایمان آورد و محمد و آل محمد علیهم السّلام را اولیای خدا و حجج او و واسطه رساندن #وحی او دانست و آنها را از جان و دل دوستدار شد و نیز سرای آخرت را باور داشت و آن را مهم بلکه اهم از دنیا دانست و رسیدن به بهشت و جوار آل محمد علیهم السّلام و لقاءاللّه را دوستدار و آرزومند گردید ، به طوری که این ایمان و #محبت در دل او جای گیرد که لازمه آن خضوع و عبودیت برای پروردگار و حاضر شدن برای اطاعت از اوست، چنین ایمانی اگر تا آخر #عمر بماند و از دست ندهد مورد حمله و دستبرد شیاطین نخواهد شد و پروردگار چنانچه در قرآن مجید وعده داده بنده مؤمن را یاری خواهد فرمود : ( وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضیعَ ایمانَکُمْ اِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ )² یعنی : خداوند ضایع نمی کند ایمان شما را ، خداوند به مردمان حتما مهربان و رحیم است . ( وَ یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَولِ الثّابِتِ فِی الْحَیوهِ الدُّنْیا وَ اْلاخِرَهِ )³ یعنی : ثابت و استوار می دارد خداوند آنان را که ایمان آوردند به سبب سخن راست و محکم که همان ایمان باشد در حیات دنیویه و در سرای آخرت. در تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود : شیطان در ساعت مرگ شخصی از دوستان ما حاضر می شود و از سمت راست و چپ او می آید تا ایمان او را بگیرد ولی خدا نخواهد گذاشت چنانچه فرموده : ( وَ یُثّبِتُ اللّهُ ) تا آخر آیه را تلاوت فرمود و روایات بسیاری در این مطلب وارد شده است و در دو داستانی که نقل شد یاری کردن و نجات دادن از شرّ شیطان را ملاحظه کردید و نظیر آن بسیار است . ------------------------------------------------ 1- اصول کافی ، کتاب الایمان والکفر. 2- سوره بقره ، آیه 143. 3- سوره ابراهیم ، آیه 27.
قبيلۀ ما (قريش) خواستند پيغمبر ما را بكشند و ريشۀ ما را بر كنند (نابود نمايند) و غمّها و اندوهها براى ما پيش آوردند، و ناشايستهها در بارۀ ما بكار بردند و ما را از آسايش و خوشى باز داشتند و ترس و بيم را ويژۀ ما قرار دادند و ما را به رفتن سوى كوه سخت (بىآب و علف شعب ابوطالب) بناچارى وادار نمودند (و در آنجا محصور كردند، در اوّل سال هفتم از بعثت پيغمبر اكرم) و آتش جنگ را براى ما افروختند؛ پس به خواست خداوند ما شرّ دشمن را از پيغمبرش دفع كرده از حريم حرمت او دور نموديم (نگذاشتيم آسيبى بآن بزرگوار برسد)
(۲) مؤمن ما (كه به پيغمبر #ايمان آورده بود مانند ابو طالب و حمزه) پاداش پشتيبانى نمودن از پيغمبر (رضاء و خوشنودى خدا) را مىطلبيد و كار فرما (كه اسلام نياورده بودند مانند عبّاس و مطعم ابن عدىّ) بجهت خويشى (با آن حضرت آن بزرگوار را) حمايت و كمك مىنمود، و (غير از ما بنى هاشم) آنكه از قريش مسلمان شده بود ترس و بيمى كه ما (از كفّار و مشركين) داشتيم نداشت براى سوگند و پيمانى كه (با مشركين) بسته، يا بجهت خويشى (با آنها) بود كه او را از بيم و ترس باز مىداشت، و او از كشته شدن ايمن و آسوده بود.
و چون (خداوند جنگ با مشركين و دفع شرّ آنها را امر فرمود، و) كارزار سخت مىشد كه مردم (از بيم و ترس) باز مىايستادند، رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله اهل بيت خود را جلو وامىداشت و بوسيلۀ آنان ياران و لشگريانش را از داغىِ نيزه و شمـ⚔️ـشيرها حفظ مىنمود؛ پس عبيدة ابن حارث (ابن عبد المطّلب پسر عموى آن حضرت) در جنگ بدر (نام چاهى كه بدر نام، نزديك به مدينه در راه مكّه كنده بود) كشته شد، و حمزه (عموى آن بزرگوار) در جنگ احد (نام كوهى است نزديك مدينه) كشته گرديد و جعفر (برادر من) در جنگ مؤته (نام موضعى در اطراف شام) كشته شد، و كسيكه اگر مىخواستم نامش را ذكر مىنمودم (امام عليه السّلام) #شهادت و كشته شدن (در راه خدا) را خواست مانند كشته شدنى كه آنان خواستند (مرا نيز آرزوى شهادت و كشته شدن بود) و لكن #عمر آنها زودتر بسر رسيد و #مرگ كسيكه نامش را ذكر نكردم بتأخير افتاد (پيغمبر مرا خبر داد كه تو نيز كشته خواهى شد، چنانكه در سخن يك صد و پنجاه و پنجم اشاره فرمود)
(۴) پس (با اين همه رنجها كه براى نگهبانى پيغمبر اكرم و ترويج دين اسلام كشيدم) شگفتا از روزگار كه در زمانى واقع شدهام كه با من برابر ميشود كسيكه براى يارى #دين مانند من كوشش نكرده و سابقه و پيشى گرفتن مرا در اسلام (ايمان بخدا و رسول) نداشته است چنان سابقهاى كه كسی بمانند آن دسترسى ندارد مگر آنكه ادّعاء كنندهاى (معاويه) ادّعاء كند (در بارۀ خود بگويد) آنچه را كه من نمىدانم، و گمان ندارم كه خداوند هم آنرا بشناسد (چون سابقۀ #ايمان بخدا و رسول براى غير من ديگرى را نبوده تا خدا آنرا بشناسد) و بهر حال حمد و سپاس مخصوص خداوند است (كه مصلحت دانسته مانند ترا برابر من قرار دهد كه بر خلاف حقّ و حقيقت آنچه كه شايسته نيست ادّعاء كنى).
و امّا آنچه درخواست نمودى در بارۀ فرستادن كشندگان عثمان بسوى تو، در اين كار انديشه نموده ديدم فرستادن ايشان بسوى تو و غير تو از عهدۀ من خارج است (زيرا عدّۀ آنان بيشمار و توانائيشان بسيار است، چنانكه در سخن يك صد و شصت و هفت اشاره نموده مىفرمايد: كيف لى بقوّة و القوم المجلبون على حدّ شوكتهم يملكوننا و لا نملكهم يعنى چگونه مرا توانائى «كشيدن انتقام از كُشندگان عثمان» است و حال آنكه گروهى كه «براى كشتن او» گرد آمدند در نهايت قدرت خود باقى هستند، بر ما تسلّط دارند و ما بر ايشان مسلّط نيستيم.
(بعد از آن او را تهديد نموده مىفرمايد:)
سوگند بجان خودم اگر از گمراهى و دشمنى باز نايستى بزودى آنان را خواهى شناخت كه ترا مىطلبند و از اين خواستنشان ترا در بيابان و دريا و كوه و دشت برنج نيندازند (به سراغ تو خواهند آمد) مگر آنكه اين طلبيدن و خواستن ترا آزرده خواهد ساخت و ملاقات و ديدن اين زيارت كنندگان ترا شاد ننمايد (بطورى به سراغ تو خواهند آمد كه خواهى گفت: اى كاش من ايشان را نطلبيده بودم) درود بر آنكه شايستۀ درود است.
(ابن ابى الحديد در شرح خود بر نهج البلاغه اينجا گفته: جائز نبود كه امام عليه السّلام بفرمايد: و السّلام عليك يعنى درود بر تو؛ زيرا آن حضرت معاويه را فاسق و گناهكار مىدانست، و اكرام فاسق جائز و درست نيست از اين جهت فرموده: و السّلام لأهله يعنى درود بر آنكه شايستۀ آن است)
📖 امام عليه السلام در اين كلام كوتاه و حكيمانۀ خود اشاره به كوتاهى #عمر انسان در دنيا كرده مىفرمايد: «فرمان #مرگ نزديك است و مدّت همراهى (با مردم و مواهب دنيا) كوتاه»؛ (الْأَمْرُ قَرِيبٌ وَ الِاصْطِحَابُ قَلِيلٌ)
واژۀ «امر» اشاره به پايان زندگى و فرا رسيدن مرگ است، همانگونه که در آيۀ 14 سورۀ «حديد» آمده است: «وَ غَرَّتْكُمُ اَلْأَمٰانِيُّ حَتّٰى جٰاءَ أَمْرُ اَللّٰهِ» ؛ و آرزوهاى دور و دراز شما را #فريب داد تا فرمان خدا رسيد».
«اصطحاب» به معناى همراه و همنشين بودن با مردم دنيا يا با مواهب و نعمتهاى حيات است.
اين حقيقتى است كه همگان آن را مىدانيم و آثار آن را همه روز با چشم مشاهده مىكنيم؛ هر روز پيكر بىجان بعضى از دوستان يا غير دوستان را مىبينيم كه بر دوش ديگران به سوى آرامگاهشان حمل مىشود. جاى خالى بسيارى از دوستان و بستگان و عزيزان در ميان ما نمايان است. قبور آنها در دسترس ماست: غالباً به #زيارت قبورشان مىرويم و از همه برتر در صفحات تاريخ ياد نامآورانى را ملاحظه مىكنيم كه در عصر خود چه قدرت و زندگى پرغوغايى داشتند؛ ولى به سرعت همه پايان گرفت و چيزى جز استخوانهاى پوسيدۀ آنها در زير خاك و قصرهاى ويرانشدهشان باقى نمانده است. با اين وصف غالباً گرفتار غفلتيم، به پايان زندگى خود نمىانديشيم، توشهاى مناسب براى سفر پر خوف و خطر آخرت فراهم نمىسازيم.
به فرمودۀ امام عليه السلام در حكمت 122 «گويى فرمان مرگ بر غير ما نوشته شده و گويى اين مردگانى را كه با چشم مىبينيم مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مىگردند»؛ (كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ... وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ)
به همين دليل در روايتى كه مرحوم كلينى آن را در كتاب كافى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله در ضمن خطبهاى نقل كرده مىخوانيم: «سُئِلَ أَىُّ الْمُؤْمِنينَ أكْيَسٌ ؛ از آن حضرت پرسيدند: كدام يك از مؤمنان باهوشترند؟» فقال: «أكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً ؛ كسى كه بيش از همه به #ياد_مرگ باشد و كسى كه از همه آمادهتر براى آن شود»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | روز امام رضا علیهالسلام
#امام_رضا )علیه آلاف التهیة و الثناء):
همانا روزهایی که برای #زیارت حسین بن علی علیهماالسلام صرف بشود، از #عمر حساب نمیشود.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#اربعین
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه راه پيروزى بر دشمنان نيرومند را تبيين مىكند، مىفرمايد: «كسى كه سرنيزۀ خشم را براى خدا تيز كند توانايى بر قتل سردمداران باطل پيدا خواهد كرد»؛ (مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ قَوِيَ عَلَىٰ قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ)
اشاره به اينكه راه رسيدن به پيروزى در مقابل دشمنان سرسخت و نيرومند دو چيز است:
✓ آمادگى كامل و خلوص نيت
✓ و #توكل بر خدا.
➕ هرگاه اين دو با هم جمع شوند سرسختترين دشمنان را مىتوان به وسيلۀ آن به زانو در آورد.
قرآن مجيد روى هر دو عامل تكيه كرده در يك جا مىفرمايد: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» ؛ براى مقابله با آنها (\دشمنان)، هر چه در توان داريد از نيرو و... آماده سازيد». در جاى ديگر مىفرمايد: «وَ لاٰ تَهِنُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» ؛ هرگز سُست نشويد! و غمگين نگرديد؛ و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد».
💡 منظور از «غضب» در اين گفتار حكيمانۀ امام عليه السلام خشمهاى زودگذر بىدليل نيست بلكه منظور قوت اراده و تصميم جدى براى مبارزۀ با دشمن آن هم براى خدا، تقويت آيين و دفاع از بندگان اوست.
💡 تعبير به «اَشدّاءِ الْباطل» سردمداران و نيرومندان آنهاست.
💡 تعبير به «قتل» اشاره به هر نوع پيروزى بر آنها و خاموش كردن و از بين بردن #نفوذ آنها در جوامع بشرى است. غضب و خشم غالباً نكوهيده است؛ زيرا در آن حالت، انسان از مرز حق بيرون مىرود و دست به كارهايى مىزند كه سبب پشيمانى در #عمر مىشود، ازاينرو در روايات اسلامى از امام صادق عليه السلام آمده است: «الْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلُّ شَرٍّ» ولى گاه به سبب كارهاى خلافى كه انجام مىشود: آشكار شدن منكرات، غصب حقوق ضعيفان، تعرض به نواميس مردم، ايجاد ناامنى در جامعۀ اسلامى و غلبۀ هوا و هوس بر اجتماع، در چنين شرايطى انسانِ مؤمن، بيدار و غيور، خشمگين مىشود؛ نه خشمى زودگذر بلكه خشمى عميق و براى خدا و مىدانيم در حالت خشم تمام نيروهاى انسان بسيج مىگردند و گاه يك انسان معمولى قدرت چندين نفر را پيدا مىكند و آمادگى براى مبارزۀ با باطل حاصل مىشود.
توضیح مطلب آنکه: هرگاه انسانی از دیگری کرداری دید که ملایم با طبع و مورد علاقه اوست قهرا دلش شاد و خنک می شود و از این روی او را به نیکی یاد کرده در مقام #احسان و إنعام به او برمی آید چنانی که اگر آن کردار ناملایم و مورد نفرتش باشد ، دلش گرفته و آزرده شده خونش به جوش می آید و برای دلخنکی و آرامش درونش، در مقام تلافی و آزار رسانی به آن شخص برمی آید ، این است رضا و سخط مخلوق با یکدیگر.
و اما خداوند جلّ جلاله پس از هر نوع تأثّر و انفعالی منزه و مبرّا است به طوری که اگر تمام افراد بشر نیکوکار شوند و او را بندگی کنند یا اینکه عموماً بدکردار و از بندگیش سرکشی کنند کمتر از ذرّه ای در آن ذات مقدس اثری ندارد .
گر جمله کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد
بلی کردارهای بشر را هم مهمل و بی اثر قرار نداده؛ بلکه اگر بنده فرمانبردار او شدند آنها را مورد لطف و اکرام و انعام خود قرار می دهد چنانی که اگر طاغی و یاغی شدند آنها را سخت عقوبت خواهد فرمود.
( بدانید خدا سخت شکنجه می دهد و خداوند آمرزنده مهربان است ) و خلاصه رضا و سخط خداوند همان ثواب و عقاب و مجازات اوست و عالم جزا به طور کلی در جهان عظیم #پس_از_مرگ یعنی در #برزخ و #قیامت می باشد.
اما نسبت به زندگی دنیوی مستفاد از آیات و روایات آن است که پاره ای از عبادات و طاعات است که علاوه بر جزای اخروی در همین دنیا به جزای نیک خواهد رسید ؛ مانند #صدقه و #صله_رحم که علاوه بر ثواب آخرت، موجب رفع بلا و #برکت در مال و #عمر است چنانی که پاره ای از گناهان است که علاوه بر جزای اخروی، در این دنیا موجب نزول بلا است مانند حرص و بخل شدید و قساوت و ظلم و تجاوز به حقوق یکدیگر و ترک #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر¹ و غیر اینها .
ناگفته نماند که نزول بلا در اثر گناهان، کلیت و عمومیت ندارد ؛ زیرا ممکن است پروردگار کریمِ حلیم #حکیم، گناهکار را #مهلت دهد شاید #توبه کند یا کردار نیکی که اثر آن #گناه را بردارد از او سر زند چنانکه ممکن است در اثر شدت طغیان و عصیان اصلاً بلا به او نرسد بلکه بر نعمتش افزوده شود تا استحقاق عقوبت اخرویش بیشتر گردد .
و شواهد این مطلب در قرآن مجید فراوان است و نقل آن موجب طول کلام می شود .
اشکالهای گوناگون و پاسخ آنها
از آنچه گفته شد دانسته گردید که زمین لزره ای که سبب هلاک دسته ای و بی خانمانی و بیچارگی و مصیبت زدگی گروه دیگر شود مانند سایر بلاهای دیگر خشم و قهر و انتقام و مجازات الهی است .
اگر گفته شود چگونه بلای عمومی، انتقام و مجازات خداوند است در حالی که در بین بلا رسیدگان افرادی هستند که استحقاق بلا نداشتند؛ یعنی گناهکار نبودند یا از قبیل مستضعفین و اطفال بوده اند .
دیگر آنکه بسیاری از اجتماعات بشری که به مراتب از این بلا رسیدگان گناهکارترند ، در امان هستند و این برخلاف عدل به نظر می رسد .
در #پاسخ گوییم : انتقام و مجازات تنها برای گناهکاران است و اما بیگناهانی که در بلای عمومی هلاک می شوند پس این بلا، سبب خلاصی آنها از محنتکده حیات دنیوی و زودتر رسیدن به عالم جزا و دار ثواب و #سعادت باقی است و البته در برابر رنج و شکنجه ای که به آنها رسیده خداوند جبار، جبران خواهد فرمود و به آنها أجر خواهد داد و خلاصه بلا برای گنهکار عقوبت و مجازات است و برای بیگناه و نیکوکار کرامت و موجب ثواب و درجات می باشد.
و درباره اطفال که در کودکی می میرند در روایت رسیده که در عالم برزخ تحت کفالت #حضرت_ابراهیم خلیل علیه السّلام هستند و #تربیت می شوند و #روز_قیامت با #پدر و #مادر خود جمع شده و در باره آنها #شفاعت می کنند و با هم به #بهشت می روند.
----------------------------------------------------
1- #امام_باقر علیه السلام فرمود خداوند به شعیب پیغمبر وحی فرستاد که من یکصد هزار نفر از قوم تو را عذاب می کنم، چهل هزار از اشرارشان و شصت هزار از نیکانشان . شعیب عرض کرد: پروردگارا! اشرار را استحقاق است، اخیار برای چه؟ خداوند فرمود: چون با اشرار سازش کردند و برای خشم من برایشان خشمناک نشدند و آنها را زجر و نهی ننمودند (وسائل ، کتاب امر به معروف ، باب 8).
【 ۶ از ۷ 】
مباحث
🎥 زمان رفت و برگشت برای #اربعین، جزو #عمر حساب نمیشه...
🔰 شرح حدیثی درباره پاداش الهی در برابر شهادت امام حسین(علیه السلام)
۴. زمان رفت و برگشت برای زیارت امام حسین(علیه السلام) جزو #عمر حساب نمیشود.
🔺 مطرح شده در ابتدای درس خارج فقه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای مدّظله العالی | ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
🏷 #از_تبیین_تا_قیام
💻 Farsi.Khamenei.ir
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
118 - عنایت فاطمی (علیه السلام) و شفای بیمار
جناب آقا شیخ عبدالنبی انصاری دارابی از فضلای حوزه علمیه قم، قضایای عجیبی دارند که برای نمونه یکی از آنها در اینجا از نوشته های خود ایشان نقل می شود.
📝 مدت یک سال بود که دچار کسالت شدید سردرد و سرگیجه شده بودم و در شیراز سه مرتبه و در قم پنج مرتبه و در تهران سه مرتبه به دکترهای متعددی مراجعه و داروها و آمپولهای فراوانی مصرف نموده بودم ولی تمام اینها فقط گاهی مسکن بود و دوباره کسالت عود می کرد، تا اینکه یکی از شبها در عین ناراحتی به سختی رفتم به منزل #آیت_اللّه_بهجت که یکی از علمای برجسته و از اتقیای زمان است، برای نماز جماعت. در بین نماز حالم خیلی بد بود به طوری که یکی از رفقا فهمید و پرسید فلانی مثل اینکه خیلی ناراحت هستی ؟
گفتم مدت یک سال است که این چنین هستم و هرچه هم به دکتر مراجعه نموده ام و دارو مصرف نموده ام هیچ تأثیری نداشته ، آن آقا که خود از فضلا و متقین بود فرمود : ما دکترهای بسیار خوبی داریم به آنها مراجعه کنید.
فوراً فهمیدم و ایشان اضافه فرمود که متوسل به #حضرت_زهرا علیهاالسّلام شوید که حتما شفا پیدا می کنید. حرف ایشان خیلی اثر کرد و تصمیم گرفتم متوسل شوم. آمدم در خیابان با همان حالت ناراحتی با یکی دیگر از فضلا برخورد کردم که او هم حقیر را تحریص بر #توسل نمود.
سپس به حرم #حضرت_معصومه علیهاالسّلام رفتم و بعد به منزل و در گوشه ای تنها شروع به تضرع و توسل و #گریه نمودم و حضرت زهرا سلام اللّه علیها را واسطه قرار دادم و بعد خوابیدم. شب از نیمه گذشته بود، در عالم خواب دیدم مجلسی برقرار شد و چند نفر از سادات در آن مجلس شرکت داشتند و یکی از آنها بلند شد و برای بنده دعایی کرد.
صبح از خواب بیدار شدم سرم را تکان دادم دیدم هیچ آثاری از سردرد و سرگیجه ندارم ، ذوق کردم و فوراً رفتم با حالت نشاط و خوشحالی که مدتی بود محروم بودم رفقا را دیدم و عده ای را دعوت کردم و مجلس #روضه ای در منزل برقرار نمودم و ان شاء اللّه تا پایان #عمر این روضه ماهانه خانگی را خواهم داشت و اکنون که حدود هشت ماه از این جریان می گذرد الحمدللّه حالم بسیار خوب و توفیقاتم چندین برابر شده و با کمال امیدواری اشتغال به درس و تبلیغ داشته و دارم.
چهارم رجب 1394 هجری قمری
📖 امام عليه السلام در اين عبارت بسيار كوتاه و پر معنا از بىوفايى و كوتاهى #عمر دنيا سخن مىگويد و مىفرمايد: «كوچ كردن (از دنيا) سريع است»؛ (الرَّحِيلُ وَشِيكٌ) .
«رحيل» به معناى هر گونه كوچ كردن است ولى در اينجا با قرائن حاليه به كوچ كردن از دنياى زودگذر اشاره دارد.
اين واژه گاه به معناى اسم مصدر آمده است؛ مانند كلام بالا و گاه معناى صفت مشبهه را مىرساند؛ مثلاً شترى را به عنوان رحيل توصيف مىكنند يعنى شتابنده و «وشيك» از مادۀ «وشك» (بر وزن اشك) به معناى سرعت گرفتن در سير است.
بعضى از شارحان گفتهاند «وشيك» آن است كه سرعتش بسيار شديد و عجيب باشد.
⏳ از مسائلى كه همه مىدانند و غالباً از آن غافلند كوتاهى عمر دنياست؛ گويى تا چشم بر هم زنى كودكان، جوان و جوانان پير و پيران از صحنه خارج مىشوند. بارها افرادى را ديدهايم كه گرد و غبار پيرى بر رخسار آنها نشسته و ضعف سراسر وجودشان را فراگرفته و با قدى خميده عصا زنان به زحمت راه مىروند مىگوييم: عجب ديروز جوان شاداب و راستقامت و قوىپنجهاى بود چه زود پير شد. تازه اين در صورتى است كه رحيل در زمانى پيرى فرا رسد وگرنه بسيارند كسانى كه در كودكى يا جوانى بر اثر حوادث مختلفى چشم از دنيا مىپوشند. نه تنها انسانها به سرعت از اين جهان كوچ مىكنند، قدرتها و سلطنتها و حكومتها هم بسيار زود زوال مىپذيرند.
ابن ابىالحديد تشبيهى براى دنيا از بعضى از حكما نقل كرده مىگويد: پيش از آنكه به دنيا بياييم عدمى بوده است مستمر و بعد از كوچ كردن ما از اين دنيا باز به ظاهر عدمى است مستمر و عمر ما در اين ميان مانند برقى است كه در يك شب ظلمانى در بيابانى تاريك از ابرى مىجهد و بىدرنگ خاموش مىشود.
از آن مهمتر تشبيهاتى است كه قرآن مجيد براى زندگى دنيا كرده است و مىگويد: «وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا كَمٰاءٍ أَنْزَلْنٰاهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبٰاتُ اَلْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ اَلرِّيٰاحُ وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً» ؛ (اى پيامبر!) زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مىفرستيم؛ و به وسيله آن، گياهان زمين (سرسبز مىشود و) در هم فرو مىرود؛ امّا بعد از مدتى مىخشكد؛ بهگونهاى كه بادها آن را به هر سو پراكنده مىكند؛ و خداوند بر همه چيز تواناست!»
سپس در ادامۀ معرفىِ حقيقت دنيا به سومين نكته پرداخته مىفرمايد: «(يكى از مشكلات مهم دنيا اين است كه) انسان به نعمتى از آن نمىرسد جز با فراق نعمت ديگرى»؛ (وَ لَا يَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى)
اين نكته واقعيتى ملموس و شايان دقت و عبرت است؛ فى المثل كسى كه #فرزند ندارد واقعاً در زحمت است؛ اما هنگامى كه خدا اين #نعمت را به او ارزانى مىدارد مشكلات زيادى براى نگهدارى و اداره و #تربيت فرزند به سراغ او مىآيد، هنگامى كه مركبى ندارد در زحمت است و وقتى صاحب مركبى شد آسودگىهاى ديگرى را از دست مىدهد و هنگامى كه نام و نشان و شهرتى پيدا مىكند به نعمتى رسيده؛ اما نعمتهاى ديگرى را به سبب اين شهرت از دست مىدهد. در واقع تمام نعمتهاى دنيا اينگونه است كه نعمتها با هم جمع نمىشوند، بلكه يكى مىآيد و ديگرى از دست مىرود.
در چهارمين نكته كه بىشباهت به نكتۀ قبل نيست مىفرمايد: «انسان به استقبال هيچ روز از عمرش نمىرود جز اينكه از روز ديگرى از عمرش جدا مىشود»؛ (وَ لَا يَسْتَقْبِلُ يَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ)
گرچه هر روزى از #عمر نعمتى از نعمتهاى گرانبهاى الهى است ولى اين نعمت از سرمايۀ عمر انسان برداشته مىشود و او را يك گام به #مرگ نزديكتر مىكند. اين شبيه همان چيزى است كه در يكى ديگر از گفتارهاى حكيمانۀ امام عليه السلام (در حكمت 74 گذشت) كه مىفرمايد: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ ؛ نفسهاى انسان گامهاى او به سوى پايان عمر است» بسيارند كسانى كه از اين نكته غافلند؛ گويى عمر خود را در اين دنيا جاويدان مىدانند به همين سبب به سادگى روزها و ماهها و سالهايى را به هدر مىدهند بىآنكه چيزى در برابر اين سرمايۀ عظيم دريافت دارند. اين حقيقت را قرآن مجيد به صورت ديگرى بيان كرده، مىفرمايد: «وَ اَلْعَصْرِ * إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَفِي خُسْرٍ» ؛ سوگند به عصر كه انسان در زيانكارى است»
.آن گاه در پنجمين نكته كه باز در ارتباط با #نكات پيشين است مىفرمايد: «بنابراين ما اعوان و ياران مرگيم و جانمان هدف (عوامل) مرگبار و با اين حال چگونه مىتوانيم اميد بقا داشته باشيم»؛ (فَنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ وَ أَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ فَمِنْ أَيْنَ نَرْجُو الْبَقَاءَ)
«منون» از ريشۀ «منّ» به معناى قطع و نقصان گرفته شده و از آنجا كه #مرگ عمر انسان را قطع مىكند و مايۀ نقصان عدد انسانها مىگردد به آن «منون» گفته شده است.
تعبير به «أعْوانُ الْمَنُون» (ياران و كمككاران مرگ) از اين نظر است كه انسان با گذراندن #عمر خود گويى به مرگ خويش كمك مىكند و تعبير به «نَصْبُ الْحُتُوف» (حتُوف جمع «حَتف» به معناى مرگ) اشاره به اين است كه عوامل نابودى، بيمارىها، سيلها، زلزلهها، جنگها و حادثههاى ناگوار هر كدام جان انسان را نشانه گرفتهاند و سرانجام يكى از آنها تير خود را به هدف مىزند و به زندگى انسان پايان مىدهد و به اين دليل امام عليه السلام مىفرمايد: با وجود اين عوامل مرگبار ما چگونه اميد بقا داريم؟ هيچ كَس از يك روز بعد از اين و يا حتى يك ساعتِ بعد آگاه نيست كه چه سرنوشتى دارد. آيا در زمرۀ زندگان است، يا در كنار مردگان آرميده؛ خواه پير باشد يا جوان، سالم باشد يا بيمار.
حضرت در ششمين و آخرين نكته در تكميل بحثهاى گذشته مىفرمايد: «اين شب و روز هرگز ارزش چيزى را بالا نبرده جز اينكه به سرعت باز مىگردند و آنچه را بنا كرده ويران مىسازند و هرچه را جمع كرده پراكنده مىكنند»؛ (وَ هَذَا اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ لَمْ يَرْفَعَا مِنْ شَيْءٍ شَرَفاً إِلَّا أَسْرَعَا الْكَرَّةَ فِي هَدْمِ مَا بَنَيَا وَ تَفْرِيقِ مَا جَمَعَا)
شب و روز در واقع واحدهاى زندگى انسان را تشكيل مىدهند كه عمر انسان با گذشت آنها سپرى مىشود و نسبت حوادث به شب و روز (با آنكه آنها ظرف زمانند نه عامل حوادث) نوعى مجاز در نسبت است...
📖 امام عليه السلام در اين كلام كوتاه و بسيار پرمعنا اشاره به نكتهاى مىكند كه غالباً مردم از آن غافلند، مىفرمايد: «اى فرزند آدم هر چه بيش از مقدار خوراك خود به دست آورى (و آن را ذخيره كنى) خزانهدار ديگران در آن خواهى بود»؛ (يَا ابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِكَ)
غالب مردم حد و اندازهاى براى به دست آوردن مال و ثروت قائل نيستند و معتقدند هر چه بيشتر بهتر؛ اما هنگامى كه درست دقيق مىشويم مىبينيم بهرۀ ما از اموالمان همان است كه مصرف مىكنيم؛ غذايى كه مىخوريم، نوشابهاى كه مىنوشيم، لباسى كه مىپوشيم، خانهاى كه در آن زندگى مىكنيم و مركبى كه بر آن سوار مىشويم و مانند آن و در مورد بسيارى از اشخاص، اين مواد مصرفى تنها گوشۀ كوچكى از اموال آنها را شامل مىشود و بقيه را ذخيره مىكنند، پيوسته در حفظ آن كوشش و از آن پاسدارى مىكنند تا سرانجام به فرزندان و دامادها و ساير بستگان خود بسپارند و با دنيايى از حسرت، چشم از آنها بپوشند و با يك كفن بسيار كم ارزش وارد سراى ديگر شوند!
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغۀ خود در شرح اين كلام نورانى داستانى از «حسن بصرى» و «عبدالله بن اهتم» نقل مىكند، مىگويد: حسن به هنگامى كه عبدالله بيمار شده بود و آخرين ساعات #عمر خود را طى مىكرد به عيادت او رفت. نگاه كرد ديد عبداللّٰه پيوسته چشمش را به صندوقى دوخته كه در گوشهاى از اتاق قرار داشت، سپس رو به حسن بصرى كرد و گفت: در اين صندوق صد هزار (درهم) است كه نه #زكات آن داده شده و نه #صلۀ_رحم با آن انجام گرديده است. حسن گفت: مادرت به عزايت بنشيند، براى چه چيز آن را ذخيره كردهاى؟ گفت: براى ترس از حوادث زمان و مخالفت برادران و ظلم سلطان. (آرى براى تأمين زندگى آينده در موارد سخت اندوختهام) اين را گفت و بعد از مدت كوتاهى از دنيا رفت.
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به حقيقتى اشاره مىكند كه بسيارى از آن غافلند، مىفرمايد: «همراه هر انسانى دو فرشته است كه وى را (از خطرات) محافظت مىكنند؛ اما هنگامى كه روز مقدّر فرا رسد او را در برابر حوادث رها مىسازند و (بنابراين) اجل و سرآمد زندگى (كه از سوى خداوند تعيين شده) سپرى است محافظ و نگهدار»؛ (اِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدْرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ)
از مجموع آيات قرآن و روايات اسلامى به خوبى استفاده مىشود كه انسان داراى دو اجل و سرآمد #عمر است: يكى أجل معلق يا مشروط كه اگر در برابر آن دقت شود مىتوان از آن پرهيز كرد، مانند انواع بيمارىهاى قابل علاج، خطرات رانندگى كه بر اثر بىاحتياطى پيش مىآيد، خطرات زلزلهها و طوفانها كه بر اثر سستى ساختمان خانهها دامن انسان را مىگيرد تمام اينها از امورى است كه ممكن است به زندگى انسان پايان دهد ولى در عين حال قابل اجتناب است.
در حديث معروفى از اميرمؤمنان عليه السلام مىخوانيم كه در زير ديوار كجى نشسته بود. هنگامى كه چشمش به وضع ديوار افتاد از زير آن ديوار بلند شد و در جاى امنى نشست. كسى عرض كرد: «يا أميرَالْمُؤمِنِينَ تَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللّٰهِ؟؛ از قضاى الهى فرار مىكنى؟» امام عليه السلام فرمود: «أفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللّٰهِ إلىٰ قَدَرِ اللّٰهِ ؛ من از قضاى الهى به قدر الهى فرار مىكنم». اشاره به اينكه قضاى الهى در اينجا مشروط به اين است كه من در زير اين ديوار بمانم ولى قدر و اندازهگيرىها به من مىگويد: نمان. در واقع اين يك قضاى مشروط بود كه امام عليه السلام با تقدير دادن شرط آن قضا را منتفى كرد.
ولى اجل حتمى سرآمدى است كه قابل اجتناب نيست و خواه ناخواه دامن انسان را مىگيرد؛ مثلاً مىدانيم قلب و عروق و مغز يك انسان توان محدودى دارند، هرچند تمام دستورات حفظ الصحة را رعايت كند زمانى كه به آخر برسد اين چراغ خاموش مىشود و زندگى پايان مىگيرد و يا اينكه خداوند مقرر كرده است فلان قوم و جمعيت بر اثر كارهايشان به فلان بلا مبتلا شوند در اينجا به مصداق «فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ يَسْتَقْدِمُونَ» مرگشان حتمى است.
#نهج_البلاغه | #حکمت ۲۰۳
🏷️ سفارش به پرهیزکاری و یاد مرگ
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام أَيُّهَا اَلنَّاسُ اِتَّقُوا اَللَّهَ اَلَّذِي إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ
وَ بَادِرُوا اَلْمَوْتَ اَلَّذِي إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ وَ إِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: اى مردم! از خدايى بترسيد كه اگر سخنى گوييد مىشنود، و اگر پنهان داريد مىداند.
و براى مرگى آماده باشيد، كه اگر از آن فرار كنيد شما را مىيابد، و اگر بر جاى خود بمانيد شما را مىگيرد، و اگر فراموشش كنيد شما را از ياد نبرد.
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (در ترغيب به پرهيزكارى) فرموده است: اى مردم، بترسيد از خداوندى كه اگر بگوئيد، مىشنود و اگر پنهان نمائيد، ميداند.
و (به عبادت و بندگى) بر مرگ پيشى گيريد (خود را از هول و ترس آن برهانيد) كه اگر بگريزيد شما را دريابد و اگر بايستيد شما را مىگيرد و اگر فراموشش كنيد شما را (با گذشتن #عمر و ضعف و ناتوانى و دردها و بيماريها) ياد مىآورد.
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكتۀ مهمى دربارۀ اهميت علم و دانش اشاره مىكند و مىفرمايد: «هر ظرفى بر اثر قرار دادن چيزى در آن از وسعتش كاسته مىشود مگر پيمانۀ علم كه هرقدر از دانش در آن جاى گيرد وسعتش افزون مىگردد!»؛ (كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ)
اين نكتۀ بسيار دقيقى است كه امام عليه السلام به آن اشاره فرموده است. حقيقت اين است كه در «وعاء» (ظرف) مادى گنجايش محدودى وجود دارد كه اگر چيزى در آن قرار دهند تدريجاً محدود و سرانجام پر مىشود به گونهاى كه قابل قرار دادن چيز ديگرى در آن نيست؛ ولى روح و فكر و قوۀ عاقلۀ انسان كاملاً با آن متفاوت است؛ هرقدر علوم تازه در آن قرار دهند گويى گنجايش بيشترى پيدا مىكند، هر علمى سرچشمۀ علم ديگرى مىشود و هر تجربهاى تجربۀ ديگرى با خود مىآورد و به يك معنا تا بىنهايت پيش مىرود و اين، دليل اهميت فوقالعادۀ آن و اشاره است به اين كه ما از فراگيرى علوم هرگز خسته نشويم كه واقعاً خسته كننده نيست؛ بلكه نشاطآور و روح پرور است. هنگامى كه انسان مىبيند در كنار نهالى كه از يك مسئلۀ علمى در سرزمين مغز خود كاشته نهالهاى ديگرى جوانه مىزند و مىرويد و اطراف خود را پر گل مىكند، قطعاً به شوق و نشاط مىآيد. حتى مغزهاى كامپيوترى كه در عصر و زمان ما به وجود آمده و بعضى از روى ناآگاهى گمان مىبرند مىتواند روزى جانشين مغز انسان شود هر كدام ظرفيت محدودى دارند كه وقتى اشباع شد مطلب تازهاى را نمىپذيرد در حالى كه روح آدمى چنين نيست و بسيارند دانشمندان بزرگى كه تا آخرين لحظههاى #عمر در تكاپوى علم و دانش بوده و هر روز حتى در واپسين ساعات عمر حقيقت تازهاى را كشف مىكردند.
از جمله كسانى كه به اين حقيقت در شرح كلام حكيمانۀ بالا اشاره كرده ابن ابى الحديد معتزلى است كه در شرح نهج البلاغۀ خود چنين مىگويد: «در ذيل اين كلام سرّ عظيمى نهفته شده و رمزى است به معناى شريف پيچيدهاى كه طرفداران نفس ناطقه (روح مجرد) از اين راه، دليل براى اثبات عقيدۀ خود گرفتهاند؛ نتيجۀ آن اين است كه قواى جسمانى بر اثر تكرار افعال خسته و ناتوان مىشوند؛ مثلاً هر گاه با چشمهاى خود پيوسته صحنههايى را ببينيم چشم خسته مىشود و اگر باز هم ادامه دهيم ممكن است چشم صدمه ببيند...
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به يكى از آفات طمع اشاره كرده، مىفرمايد: «طمعكار در بند ذلت گرفتار است»؛ (الطَّامِعُ في وَثَاقِ الذُّلِّ)
💡 «وَثاق» به معنى بند و زنجيرى است كه اسير و يا حيوانى را با آن مىبندند.
شبيه اين سخن همان است كه در حكمت 180 گذشت كه فرمود: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ ؛ طمع بندگى جاويدان است» نيز در حكمت 219 خوانديم كه امام مىفرمود: «قربانگاه عقلها غالباً در زير نور خيرهكنندۀ طمعهاست».
همان گونه كه پيش از اين نيز اشاره شد طمع معمولاً به معناى علاقۀ شديد به چيزى است كه فوق استحقاق انسان و غالباً به دست ديگران است. شخص طمعكار براى به دست آوردن آن بايد در مقابل اين و آن خضوع كند و طناب ذلت بر گردن خويش نهد، شايد به مقصود برسد و شايد هم نرسد.
به تعبير ديگر، طمع ريسمانى نامرئى است كه انسان بر گردن خود مىنهد و سر آن را به دست كسى كه از او طمع دارد مىسپارد و همچون برده يا حيوانى در اختيار او قرار مىگيرد.
نقطۀ مقابل طمع، #قناعت است كه انسان را از همگان بىنياز و عزت و كرامت او را حفظ مىكند.
➕ اضافه بر اينها، اموال و مقامات و اشيايى كه مورد طمع طمعكاران است در بسيارى از موارد دست نيافتنى است، به همين دليل طمعكار براى رسيدن به آن عمرى دست و پا مىزند و چه بسا ناكام از دنيا برود در حالى كه سرمايۀ #عمر خود را بيهوده از دست داده نه به مقامى در دنيا رسيده و نه در پيشگاه خدا منزلتى دارد.
در حديث معروفى كه ملاصالح مازندرانى در شرح اصول كافى آورده است، مىخوانيم: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ ؛ كسى كه قناعت پيشه كند عزيز مىشود و كسى كه طمع بورزد ذليل خواهد شد».
در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان علیه السلام مىخوانيم: «عِنْدَ غُرُورِ الْأطْماعِ وَ الْآمالِ تَنْخَدِعُ عُقُولُ الْجُهّالِ وَ تَخْتَبِرُ ألْبابُ الرِّجالِ ؛ به هنگام فريب طمعها و آرزوها، عقول جاهلان گرفتار مىشود و عقل مردان بزرگ در آزمون قرار مىگيرد»
9. «و صلۀ رحم را براى افزايش نفوس مقرر داشت»؛ (وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنَْماةً لِلْعَدَدِ)
💡«مَنْمَاة» مصدر ميمى و به معناى نمو كردن است و چون به صورت مفعول لاجله ذكر شده به معناى سببيت نمو است. روشن است هنگامى كه افراد يك فاميل #صلۀ_رحم به جاى آورند و مراقب يكديگر باشند و به همديگر كمك كنند، تلفات در ميان آنها كم خواهد بود و اين سبب كثرت فاميل و در نتيجه كثرت عدد مسلمانان خواهد شد و در برابر دشمنان قدرت و قوت بيشترى پيدا مىكنند.
افزون بر اين، از روايات استفاده مىشود كه صلۀ رحم تأثير معنوى و الهى خاصى در فزونى #عمر و عمران و آبادى شهرها دارد.
در حديثى از امام صادق از پدرانش از رسول خدا عليهم السلام آمده است: «صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّيَارَ وَ تَزِيدُ فِي الْأَعْمَارِ وَ إِنْ كَانَ أَهْلُهَا غَيْرَ أَخْيَارٍ؛ صلۀ رحم خانهها را آباد و عمرها را زياد مىكند، هرچند اهل آن از نيكان نباشند».
در حديث ديگرى از همان حضرت عليه السلام مىخوانيم: «إِنَّ الْقَوْمَ لَيَكُونُونَ فَجَرَةً وَ لَا يَكُونُونَ بَرَرَةً فَيَصِلُونَ أَرْحَامَهُمْ فَتَنْمِي أَمْوَالُهُمْ وَ تَطُولُ أَعْمَارُهُمْ فَكَيْفَ إِذَا كَانُوا أَبْرَاراً بَرَرَةً؛ ممكن است جمعيتى فاجر و گنهكار باشند و از نيكان نباشند؛ ولى در عين حال صلۀ رحم به جا آورند؛ در اين صورت اموالشان افزايش پيدا مىكند و عمرشان طولانى مىشود تا چه رسد به اينكه از نيكان و خوبان باشند».
🤔 بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسير ديگرى براى اين كلام حكيمانه ذكر كردهاند كه هرگاه انسان صلۀ رحم به جاى آورد، ارحام او اطراف وى را مىگيرند و قوت و قدرت آن شخص كه صلۀ رحم به جاى آورده فزونى مىيابد ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مىرسد.
#نهج_البلاغه | #حکمت ۲۶۷
🏷️ پرهيز از اندوه برای آینده
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام يَا اِبْنَ آدَمَ لاَ تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ اَلَّذِي لَمْ يَأْتِكَ عَلَى يَوْمِكَ اَلَّذِي قَدْ أَتَاكَ فَإِنَّهُ إِنْ يَكُ مِنْ عُمُرِكَ يَأْتِ اَللَّهُ فِيهِ بِرِزْقِكَ
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم! اندوه روزِ نيامده را بر امروزت ميفزا؛ زيرا اگر روزِ نرسيده، از #عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (در افسرده نشدن براى نيامده) فرموده است: اى پسر آدم امروز براى (روزى) فردا اندوهگين مشو؛ زيرا اگر فردا از عمر تو باشد خدا روزى ترا در آن مىرساند (پس سزاوار آنست كه كوشش شخص در هر روز براى همان روز باشد نه آنكه براى روزهاى نيامده جان بسر شود).
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه تقسيم دوگانۀ آموزندهاى دربارۀ مردم دنيا دارد، مىفرمايد: «مردم در دنيا دو گروهند: گروهى تنها براى دنيا تلاش مىكنند و دنيايشان آنان را از آخرتشان باز داشته است»؛ (النَّاسُ فِي الدُّنْيَا عَامِلاَنِ: عَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا، قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْيَاهُ عَنْ آخِرَتِهِ) سپس در ادامۀ اين توصيف مىفرمايد: «نسبت به بازماندگان خود از فقر وحشت دارند؛ ولى از فقر خويش (براى جهان ديگر) خود را در امان مىدانند، ازاينرو #عمر خويش را در منافع ديگران فانى مىسازند (و دست خالى به آخرت مىروند)»؛ (يَخْشَى عَلَى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ وَ يَأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ فَيُفْني عُمُرَهُ فِي مَنْفَعَةِ غَيْرِهِ)
به يقين چنين كسى انسان بسيار نادان و بىخبرى است كه پيوسته در دنيا دست و پا مىزند ثروتى براى فرزندانش بيندوزد و آيندۀ آنها را تأمين كند تا فقر، گريبانشان را نگيرد؛ ولى خودش از دو جهت گرفتار فقر است: هم فقر دنيوى، به دليل اندوختن ثروت و مصرف نكردن آن و هم فقر اخروى، به علّت اينكه چيزى از آن را در راه خدا صرف نكرده تا به مقتضاى «مٰا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ بٰاقٍ» براى آخرتش ذخيرهاى باشد. عمر خويش را در اين راه فانى كرده و با محروميت دنيوى و دست خالى به سوى سراى ديگر رهسپار مىشود. زهى نادانى و بىعقلى!
آنگاه امام عليه السلام به معرفى گروه دوم پرداخته مىفرمايد: «گروه ديگرى براى آنچه بعد از دنياست تلاش و كوشش مىكنند. سهم آنها بدون نياز به كار و كوشش فراوان از دنيا به آنها مىرسد»؛ (وَ عَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا، فَجَاءَهُ الَّذِي لَهُ مِنَ الدُّنْيَا بِغَيْرِ عَمَل)
📖 در تفسير «بِغَيْرِ عَمَلٍ» ، شارحان نهجالبلاغه دو احتمال دادهاند؛
بعضى گفتهاند: منظور بدون تلاش و كوشش بسيار است؛ زيرا زندگى ساده را مىتوان بدون آن به دست آورد و عمل كردن براى تأمين اين مقدار زندگى، عمل براى دنيا به شمار نمىآيد.
و برخى برآنند كه منظور اين است: بدون عمل مخصوص به دنيا يعنى آنها در تلاشهايى كه براى دنيا دارند، آخرت را نيز در نظر گرفته و در واقع براى هر دو مىكوشند.
آنگاه امام عليه السلام نتيجهگيرى كرده، مىافزايد: «چنين كسانى هر دو سود را بردهاند و هر دو سرا را با هم مالك شدهاند»؛ (فَأَحْرَزَ الْحَظَّيْنِ مَعاً وَ مَلَكَ الدَّارَيْنِ جَمِيعاً) .
امام عليه السلام در پايان، پاداشى را كه نصيب اينها مىشود و نتيجۀ مهمى را كه از كار خود مىگيرند اينگونه بيان مىكند: «آنها در درگاه خدا آبرومندند و هرچه بخواهند خداوند از آنها دريغ نمىدارد»؛ (فَأَصْبَحَ وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ، لَا يَسْأَلُ اللّٰهَ حَاجَةً فَيَمْنَعُهُ) .
كلينى رحمه الله در حديثى از #امام_صادق عليه السلام از پدرش #امام_باقر عليه السلام نقل مىكند كه فرمود: «مَثَلُ الْحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيَا كَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ كُلَّمَا ازْدَادَتْ عَلَى نَفْسِهَا لَفّاً كَانَ أَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتَّى تَمُوتَ غَمّاً قَالَ وَقَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ عليه السلام كَانَ فِيمَا وَعَظَ بِهِ لُقْمَانُ ابْنَهُ يَا بُنَيَّ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا قَبْلَكَ لِأَوْلادِهِمْ فَلَمْ يَبْقَ مَا جَمَعُوا وَ لَمْ يَبْقَ مَنْ جَمَعُوا لَهُ وَ إِنَّمَا أَنْتَ عَبْدٌ مُسْتَأْجَرٌ قَدْ أُمِرْتَ بِعَمَلٍ وَ وُعِدْتَ عَلَيْهِ أَجْراً فَأَوْفِ عَمَلَكَ وَ اسْتَوْفِ أَجْرَكَ وَ لا تَكُنْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا بِمَنْزِلَةِ شَاةٍ وَقَعَتْ فِي زَرْعٍ أَخْضَرَ فَأَكَلَتْ حَتَّى سَمِنَتْ فَكَانَ حَتْفُهَا عِنْدَ سِمَنِهَا وَ لَكِنِ اجْعَلِ الدُّنْيَا بِمَنْزِلَةِ قَنْطَرَةٍ عَلَى نَهَرٍ جُزْتَ عَلَيْهَا وَ تَرَكْتَهَا وَ لَمْ تَرْجِعْ إِلَيْهَا آخِرَ الدَّهْرِ ...
مطالعه ادامه
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانۀ خود به يكى از مهمترين مسائل سرنوشتساز در زندگى انسانها اشاره كرده مىفرمايد: «اسباب عبرت، بسيار است؛ ولى عبرتگيرنده كم است»؛ (مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الْإِعْتبَارَ!) .
منظور از «عبرت»، حوادثى است كه در گذشته يا در زمان حال واقع مىشود، خواه در تاريخ زندگى انسانها و خواه در حوادث ديگر كه مايۀ بيدارى و پند گرفتن و استفاده كردن براى اصلاح اشتباهات و پيمودن صراط مستقيم در زندگى است.
يكى از دانشمندان مىگويد: «الْعِبْرَةُ أنْ تَجْعَلَ كُلَّ حاضِرٍ غالِباً وَ الْفِكْرَةُ أنْ تَجْعَلَ كُلَّ غائِبٍ حاضِراً؛ عبرت آن است كه تمام آنچه را حاضر است در گذشته مشاهده كنى و فكر آن است كه گذشته را امروز در برابر خود ببينى».
اين سخن در واقع برگرفته از قرآن مجيد است كه پس از نقل ماجراى بسيار عبرتانگيز يوسف عليه السلام مىفرمايد: «لَقَدْ كٰانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي اَلْأَلْبٰابِ» ؛ در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود!».
اين آيه ناظر به حوادث عبرتانگيزى است كه در زندگى انسانها رخ مىدهد و در آيۀ ديگرى از همين سوره به حوادثى اشاره مىكند كه در جهان پيرامون ما واقع مىشود و مىفرمايد: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهٰا وَ هُمْ عَنْهٰا مُعْرِضُونَ» ؛ و چه بسيار نشانهاى (از خدا) در آسمانها و زمين كه آنها از كنارش مىگذرند و از آن رويگردانند!».
در آيۀ 41 سورۀ «نور» نيز مىفرمايد: «يُقَلِّبُ اَللّٰهُ اَللَّيْلَ وَ اَلنَّهٰارَ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي اَلْأَبْصٰارِ» ؛ خداوند شب و روز را دگرگون مىسازد؛ در اين عبرتى است براى صاحبان #بصيرت!».
بنابراين، حوادث عبرتانگيز تنها مربوط به تاريخ بشر نيست، بلكه در كلّ جهان آفرينش ممكن است رخ دهد.
🍂 به برگهاى زرد درختان پاييزى نگاه كنيد كه با اندك نسيمى از شاخه جدا مىشوند و به هر سو پراكنده مىگردند. اگر كمى به عقب برگرديم و نشاط و طراوت 🍃🌿 و استحكام آنها را در فصل بهار ببينيم كه محكم به شاخهها چسبيده بودند حتى اگر طوفان درخت را واژگون مىكرد، برگ از درخت جدا نمىشد، از اين منظره مىتوانيم زندگى خود را بررسى كنيم، فصل #جوانى و پيرى كه همچون بهار و پاييز #عمر است در برابر ما مجسم مىشود و بهترين عبرتها را مىگيريم.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه هشدارى به بزرگسالان مىدهد و مىفرمايد: مراقب خود باشند «هنگامى كه #عمر به شصت سال رسيد ديگر عذرى (در انجام گناه و ترك واجبات) از آنها پذيرفته نيست»؛ (الْعُمْرُ الَّذِي أَعْذَرَ اللّٰهُ فِيهِ إِلَى ابْنِ آدَمَ سِتُّونَ سَنَةً)
شك نيست كه انسان در دورانهاى مختلفِ عمر تحت تأثير انگيزههاى گوناگونى است؛ در كودكى به بازىها سرگرم مىشود و در جوانى به شهوات. هنگامى كه دوران جوانى مىگذرد و بخشى از شهوات رو به افول مىگذارد، شهوت مال و مقام و مانند آن در انسان زنده مىشود و به آن مىپردازد؛ اما هنگامى كه به دوران پيرى مىرسد كه لااقل از شصت سالگى شروع مىشود آن انگيزهها نيز در بسيارى از افراد ضعيف مىگردد مخصوصاً اگر به وضع جسمانى خود توجه كنند كه قواى آن به سرعت رو به كاهش مىرود، موهاى سر و صورت سفيد مىشوند، استخوانها ضعيف مىگردند، بهتدريج قامت خميده مىشود و نشانههاى ارتحال از دنيا يكى پس از ديگرى آشكار مىگردند. با توجه به اين مسائل، هوسهاى پيرى در او طغيان نخواهند كرد و او به فكر آيندۀ خويش و سراى آخرت خواهد افتاد. اين به آن معنا نيست كه اگر جوانان گناه كنند يا كسانى كه در سنين پايينتر از شصت سال قرار دارند مرتكب خلافى شوند معذورند؛ بلكه منظور اين است اگر جوانان و ميانسالان بتوانند عذرى براى خود در پيشگاه خدا بياورند كسانى كه به سن شصت سال و بالاتر مىرسند آن عذرها را نيز نخواهند داشت و به تعبير ديگر گناه اين افراد از گناه جوانان زشتتر و مجازات آن شديدتر است.
اين در حالى است كه در بعضى از روايات سن كمترى از شصت سال در اين زمينه ذكر شده است.
از #امام_باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: «إِذَا أَتَتْ عَلَى الرَّجُلِ أَرْبَعُونَ سَنَةً قِيلَ لَهُ خُذْ حِذْرَكَ فَإِنَّكَ غَيْرُ مَعْذُورٍ؛ هنگامى كه انسان به سن چهل سالگى مىرسد به او گفته مىشود كاملاً مراقب باش؛ زيرا بعد از اين معذور نخواهى بود»
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكتهاى اشاره مىفرمايد كه هركِس در آن بينديشد و با تمام وجود باور كند، از دنياپرستى كنار خواهد رفت.
مىفرمايد: «اگر انسان، سرآمد زندگى و عاقبت كارش را مىديد، آرزوها و غرورش را دشمن مىشمرد»؛ (لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الْأَجَلَ وَ مَصِيرَهُ لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ غُرُورَهُ) . سرآمد زندگى و پايان عمر بر هيچكس روشن نيست؛ خواه جوان باشد يا پير، سالم باشد يا زمينگير؛ زيرا هر روز ممكن است حادثهاى رخ دهد و حتى جوانان و افراد سالم و نيرومند را با خود از اين جهان ببرد؛ ولى با توجه به اينكه انسان از پايان عمر خويش بهطور دقيق آگاه نيست همين امر گاهى سبب اشتباه او مىشود و زندگى را جاودانه مىپندارد، دامنۀ آرزوهايش گسترش پيدا مىكند و غرور ناشى از آن تمام وجود او را فرا مىگيرد؛ البته مكتوم بودن پايان زندگى فلسفۀ مهمى دارد و آن اين است كه اگر هركس از پايان عمر خود باخبر بود، هرگاه پايان آن را نزديك مىديد در اضطراب شديدى به سر مىبرد و زندگى در كام او تلخ مىشد و اگر پايان آن را دور مىديد در غفلت و غرور فرو مىرفت، خداوند آن را مكتوم داشته تا انسان دائماً در ميان خوف و رجا باشد نه زندگى در كامش تلخ شود و نه غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز او را احاطه كند.
#امام_صادق عليه السلام در حديث معروف مُفضّل اين مطلب را با عبارات زيبايى بيان كرده، مىفرمايد: «اى مفضل! در اين امر انديشه كن كه خداوند مدت حيات انسان را بر انسان پوشيده داشت؛ چراكه اگر مقدار #عمر خود را مىديد و كوتاه بود هرگز زندگى براى او گوارا نبود؛ زيرا هر زمان در انتظار مرگ بود و انتظارِ وقتى را مىكشيد كه مىدانست پايان عمر است و همچون كسى بود كه اموالش بر باد رفته و يا نزديك است بر باد برود، چنين كسى احساس فقر مىكرد و از فناى اموالش وحشت به او دست مىداد با اينكه وحشتى كه بر انسان از فناى عمر دست مىدهد بيش از وحشتى است كه از فناى مال دست مىدهد؛ زيرا كسى كه مالش كم مىشود يا از بين مىرود اميد دارد در آينده مال ديگرى به دست بياورد؛ اما كسى كه يقين به پايان عمر خود داشته باشد نوميدى مطلق بر او حاكم مىشود و هر گاه عمر طولانى داشته باشد و مطمئن به بقاى در دنيا گردد در لذات و گناهان فرو مىرود و چنين مىپندارد كه فعلاً به شهوترانى مىپردازم و در اواخر عمر كه از آن آگاهم به سراغ توبه مىروم (و به اين دليل خداوند مقدار عمر را بر انسان مخفى داشته است)»
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────