eitaa logo
1.9هزار دنبال‌کننده
200 عکس
70 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امان از دل ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین ای درد عالمی به نگاهت دوا حسین تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر با پای نیزه دار جلوتر بیا حسین خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف دستم نمی رسد به سر نیزه ها حسین تو در تنور و من به قنوت نماز شب از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین ای کاش می برُید سر خواهر تو را تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین این غم مرا کُشد که به گودال قتلگاه قاتل برید رأس تو را از قفا حسین جای تو روی دوش نبی بود از چه رو در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین دردا که شد سیه عوض جامه سیاه از تازیانه پیکر صاحب عزا حسین سر بشکنم به چوبۀ محمل که خون از آن گردد روان به حرمت خون خدا حسین آن خنجری که حنجر پاک تو را برید خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش «میثم» تو رازند دم مردن صدا حسین شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
🌷 سیب سرخ دوش گرگی زیر باران دیده شد زیر باران گرگ باران‌دیده شد! هرکجا ایمان به چوپانی نرفت گوسفندی بیشتر دزدیده شد عدّه‌ای اسرارشان پوشیده ماند عدّه‌ای افکارشان پوسیده شد خوش به حال سیب سرخی که درست پیش از آنی که بیفتد چیده شد ای بدا آنکس که وقت فتنه‌ها هم سواری داد، هم دوشیده شد هرکسی افتاد دنبال حسین هم بصیرت یافت، هم فهمیده شد https://eitaa.com/Madahankhomein
زینب(س) وشام سنگ می بارد ودستان همه روی سر است بر سر نی سر پاک شهدا بی سپر است ازدحام است به دروازه ی ساعات ای وای به تماشای حرم دیده ی هر رهگذر است ریسمان بسته وما را همه جا چرخاندند شامیان خنده کنان، روی من از اشک تر است زینبم دختر پیغمبر(ص) وزهرا(س) وعلی(ع) هرچه فریاد زنم بر سرشان بی اثر است شجر کینه زحیدر همه جا کاشته اند سب ودشنام، کنون آل علی را ثمر است مجلس بزم یزید است وسر پاک حسین مردکی در طمع ودخترکی در خطر است خیزران برلب ودندان حسینم مزنید آن لبان بوسه گه حضرت خیرالبشر است در مدینه همگی صحن وسرا داشته ایم لیک در شام بلا بین خرابه مقر است دختری کنج خرابه ز حسین جامانده همچو گنجی به دل خاک نهان این گهر است شعر:اسماعیل تقوایی https://eitaa.com/Madahankhomein
قهرمان کربلا دین جاودان شدازنفس جاودانی ات شداُسوۀ تمام جهان زندگانی ات باغ امید وگلشن صبرو وفا وعشق سیراب شدزمرحمت آسمانی ات دردفتر مجاهدت ودین ومعرفت صدهاحکایت است ز راز نهانی ات روزی که سایه سارمحبّت خراب شد خورشید بهره مند شدازمهربانی ات بعداز هزار سال ملائک درآسمان درحیرتند ازتو و ازجان فشانی ات وقتی که ذوالفقار کلامت کشیده شد لرزیدکاخ ظلم ازآن خطبه خوانی ات ای زینبی که در سفر کربلای عشق ایثار تکیه داد به قدکمانی ات بی خودنگفته اند که اُمّ المصائبی هرگزندید چشم فلک شادمانی ات ای قهرمان کرب وبلا، زینب صبور ثبت است درصحیفه ی دل قهرمانی ات تا روز رستخیز، زکرب وبلا به عرش پر می زند کبوتر نام ونشانی ات مهمان لطف توست«وفایی» تمام عمر شرمنده است ازتو و از میزبانی ات 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 https://eitaa.com/Madahankhomein
اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است نایاب بین مردمِ این شهر غیرت است بهر نگه به قافله ی بی پناه تو دروازه ی ورودی کوفه قیامت است اینجا میان این همه نامحرمانِ پست یک تکه پاره پاره ی معجر غنیمت است باران سنگ وهلهله یک سو ولی «حسین» سوزان تر از تمامی اینها اهانت است خرما و نان برای رقیه می آورند اینجا چقدر بودنِ عباس نعمت است فهمیدم از جسارت بر نام مادرم بالاترین عداوت شان با سیادت است 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
پیشِ چشمِ سرخ گونت صبح و شامی نیست نیست بر لبت جُز واحسینایَت کلامی نیست نیست میرسی بر روضه اما ما نمی‌فهمیم حیف ای دریغا که نصیبِ ما سلامی نیست نیست داستانِ کوفه از بی معرفت‌ها پا گرفت بی بصیرت،بر سلام ما دوامی نیست نیست دیده‌ام در پایِ ما عمریست غیرت داشتی تا تو آقایی کنی چون ما غلامی نیست نیست   ما که شرمنده شدیم از لطف های مادرت منصب پروانگی‌ات کم مقامی نیست نیست آه تاسوعا ، نَفَسهایِ تو ما را آب کرد گفت بی تو غیرِ کوفی غیرِ شامی نیست نیست بعدِ تو اهلِ حرم را آه با هم می‌زنند بعدِ تو عباس اینجا احترامی نیست نیست حسن لطفی https://eitaa.com/Madahankhomein
مولاجان💖 بی فایده ست روضه و ماتم بدون تو  بی فایده ست اشک دمادم بدون تو  ای منتقم.... جان عمو جان تان بیا  بی فایده ست ماه محرم بدون تو  چنگی به دل نمیزند آقای غصه دار  بیرق-علم - سیاهی و پرچم بدون تو  در حیرتم چگونه حسین زمانه ام  روی کتیبه سر بگذارم بدون تو  ماه محرم آمده است محتشم بخوان  "باز این چه شورش است..."درعالم بدون تو  مزه نمی دهد که دو ماه عزا شوم  سینه زن حسینیه ی غم بدون تو  دارم زفرط غصه وغم آب میشوم  درپای روضه های "مقرم " بدون تو علیرضا خاکساری https://eitaa.com/Madahankhomein
همه محوند، محو عزت ما از گِلِ اولیاست طینت ما کنج عُزلَت برای ما گنج است وه چه سرمایه ای ست عُزلَت ما نگران نیستیم از مردن مرگ ما هست استراحت ما ثروت ما محبت زهراست نرسد ثروتی به ثروت ما نامه هامان نخوانده امضا شد باز راضی نشد به خجلت ما گریه کردیم راهمان دادند بی نتیجه نماند زحمت ما هر کسی پنج روز نوبت اوست با بزرگان گذشت نوبت ما فرصت گریه را به ما دادند بهترین فرصت است فرصت ما همه جا رفت و از تو صحبت کرد هر که بنشست پای صحبت ما تا که در خدمت شما هستیم دیگران میکنند خدمت ما خواستند از دیار تو برویم نه ، اجازه نداد غیرت ما ما اویسیم و آمدیم ، ولی دیدن تو نبود قسمت ما آس و پاست شدیم و با این حال درهمی کم نشد ز قیمت ما شبی از خاک ما گذر کردی مرده را زنده کرد تربت ما حاجت دل شکسته ها گریه است جان زینب برس به حاجت ما روضه داریم روضه‌ی زینب یک سری هم بیا به هیئت ما کربلا ، شام ، هر کجا رفتی یک سلامی بده به نیت ما ما که از هجر ، بال بال زدیم و نیامد کسی عیادت ما شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
حرام‌لقمه چه داند امام یعنی چه! و نورِ عشق، علیه السلام یعنی چه! به سقف کوچکِ فهمش نمیرسد هرگز مقام حضرت والامقام یعنی چه! چگونه تازه به دوران رسیده می‌فهمد!؟ اصالت و شرف و احترام یعنی چه! میان روضه به سیراب، از سراب نگو به درک او نرسد تشنه‌کام یعنی چه! هزار و سیصد و چند است پرچمش بالاست؟ ببین که سايه‌ شود مستدام یعنی چه! امام آینه‌ی نور و آیه‌ی مهر است رفیق باش بفهمی مرام یعنی چه! همان که معجزه‌ی مهربانی اش حُر بود به مکتب کرمش انتقام یعنی چه! حسین باب نجات است، رحمت محض است بیا به روضه ببین هرکدام یعنی چه بیا کتیبه‌ی "باز این چه شورش است" بخوان بیا ببین که دم "بر مشام" یعنی چه گریز روضه همین است، مادرش فهمید به قتلگاه شود ازدحام یعنی چه بیا بخاطر جسمی که نامرتب شد سوال کن که سواره‌ نظام یعنی چه قسم به حرمت پیراهنی که غارت شد حرام‌زاده چه داند امام یعنی چه شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
روی تو را دوباره ندیدم ، غروب شد بغضم گرفت ، تا که شنیدم ، غروب شد تا یادم آمد این همه سال است رفته ای  آهی ز عمق سینه کشیدم ، غروب شد باران نداشت شهر ، که او شرم هم نداشت  یک قطره اشک هم نچکیدم ، غروب شد آقا به ندبه ات نرسیدم مرا ببخش  شرمنده تا ز خواب پریدم ، غروب شد آقا کلافه ام من از این نفس سرکشم  جمعه به پای نفس پلیدم ، غروب شد خورشید سرخ شد ، به گمانم که گریه کرد  بیچاره گفت تا که خمیدم ، غروب شد از عصر جمعه بغض عجیبی است در گلو  این بار هم تو را ندیدم ، غروب شد روزی که بود فرصت دیدارتان گذشت  مثل همیشه تا که رسیدم ، غروب شد 🌸 https://eitaa.com/Madahankhomein
جمعه‌ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو چاره‌ای کن، گره افتاده به کار دل من راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨ https://eitaa.com/Madahankhomein
مناجات با حالا که سیل غم بنا دارد بیاید کشتی نوحی لاجرم باید بیاید دل را به هرکه غیر او دادیم و گفتیم باز است این در هرکه میخواهد بیاید فریاد ایمان سر برآوردیم و با شک گفتیم منجی جمعه ای شاید بیاید شاید برای کوفیان عصر غیبت بد نیست گاهی استخاره بد بیاید بیراهه رفتیم و گمان کردیم کافی است روی ولا الضالین مومن "مد" بیاید در غیبتیم و ظاهرا فکر ظهوریم قبل از نود آخر چگونه صد بیاید؟ هی درد پشت درد ما دنبال درمان آخر نفهمیدیم او باید بیاید از دست ما گم کرد قافیه خودش را حق دارد اینکه ظرف صبرش سر بیاید علی اکبر نازک کار 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 https://eitaa.com/Madahankhomein
شد غرق در غم روزگارت عمه جانم خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم بر روی تل، در غربتِ شام غریبان ایکاش بودم در کنارت عمه جانم تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی مرهم برای حال زارت عمه جانم جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی دیدم گره خورده به کارت عمه جانم مانند قلبت چند جای چادرت سوخت در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم چشم عمو عباسمان را دور دیدند شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم بین تمام داغ هایی را که دیدی می سوزم از داغ اسارت عمه جانم! 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 https://eitaa.com/Madahankhomein
بی فایده ست روضه و ماتم بدون تو  بی فایده ست اشک دمادم بدون تو  ای منتقم.... جان عمو جان تان بیا  بی فایده ست ماه محرم بدون تو  چنگی به دل نمیزند آقای غصه دار  بیرق-علم - سیاهی و پرچم بدون تو  در حیرتم چگونه حسین زمانه ام  روی کتیبه سر بگذارم بدون تو  ماه محرم آمده است محتشم بخوان  "باز این چه شورش است..."درعالم بدون تو  مزه نمی دهد که دو ماه عزا شوم  سینه زن حسینیه ی غم بدون تو  دارم زفرط غصه وغم آب میشوم  درپای روضه های "مقرم " بدون تو شاعر: 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 https://eitaa.com/Madahankhomein
ای داغدار ساقی عطشان...نیامدی سوز دعای خضر و سلیمان ...نیامدی یکسال هم گذشت امام غریب من دل بی قرار از غم هجران...نیامدی حافظ که گفت؛ یوسف گم گشته می رسد ...! نگذشتی از حوالی کنعان...!نیامدی تنها بهانه ی دلِ تنگ و شکسته ی این جمعه های بی سر و سامان...نیامدی ما بی وفا شدیم و دلت را شکسته ایم بشکسته ایم عهد و پیمان ...نیامدی ! خنجر برید لاله به لاله سر از قفا سرها به روی نیزه پریشان ...نیامدی این روز ها کوچه پریشان شد از غمِ یاسی شکسته و درِ سوزان ...نیامدی شبگرد کوچه...شال عزا روی دوشتان ای روضه خوان کوثر قرآن ...نیامدی کشتی بساز نوحِ زمان و قیام کن ما دل سپرده ایم به طوفان ...نیامدی پیراهنت به دست کدامین نسیم ماند حسرت نشین شدند غریبان ...نیامدی این خشکسالی از غم و اندوه مهدی است ای لحظه تبسم باران نیامدی نعیمه امامی 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 https://eitaa.com/Madahankhomein
ا─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ا این سرِ بر نیزه ، جانِ زینب است ، آهسته تر آخر او ،روح  و روانِ  زینب است ، آهسته تر قـد  کشیـــده  دلبــر  زینب  به  روی  نیزه ها این همان سروِ چــمان زینب است ، آهسته تر ســـاربان ! آهسته تر ، تا  سـر نیفتد  بر  زمین جای  او در آســـمانِ   زیـنب است ، آهسته تر سمتِ من،سر را نچرخان،چون که از بالایِ نی شـــاهدِ قـدّ کـمانِ   زینـب است ، آهــسته تر بس که این سرنیزه بر رگها اصابت کرده است شرمســار از دیدگانِ  زینــب است ،آهســته تر ســایه دارد بر سَــــرِ این قافلـه ،رأس  حسین ســر پــناه  کاروانِ  زینـــب اسـت ،آهســته تر رَدّ زنجــیر ، آبـله ، خـار مغیـــلان ، زخـمِ  نِی روی پای کــودکانِ  زینـب اسـت ، آهـسـته تر ناخــدایِ  صــــبرم ، امّـا  دیدن  این  کـودکان خارج از صبـر و توانِ  زینب است،آهسـته تر کاش راهِ  مـا جـــدا می گشــت از  شــامِ  بلا آتشی دیگـر به جـانِ  زینب اســت،آهـسته تر آیه ی «أَمَّــن یُجیـب» و ذکـرِ «لا حَولَ وَ لا» دائـماً وِردِ زبـانِ  زینــب اســت ، آهـسـته تر :رقیه سعیدی(کیمیا) https://eitaa.com/Madahankhomein
شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید چشم تو بود روز ازل غمزه ساز شد نورت ظهور کرد و ابو حمزه ساز شد دست تو ربنای قنوت اجابت است سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است اشکت نزول آیه ی باران رحمت است لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست آغشته با دعای تو رزق حلال ماست شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست ایرانی است مادر تو، این مدال ماست ما را علی غلام حسینش خطاب کرد از ما عروس فاطمه را انتخاب کرد در شام، غیرِ بغض تو در سینه ها نبود مسجد محلِّ رویش آیینه ها نبود جز بوسه ی معاویه بر پینه ها نبود منبر که جای بازی بوزینه ها نبود منبر برای حج تو میقات عشق بود حق با علی ست، خطبه ات اثبات عشق بود 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد سکوت نقره‌ای ماه را شکست غم دل در آن زمان که از آن ماه بی‌کفن خبر آمد شکست صخره از این داغ جانگداز و به یادت، به رود رود عطش با هزار چشم تر آمد پس از تو هر گل خونین‌دلی که سر زد از این غم به سوگ لاله‌رخان شهید، خون‌جگر آمد به طعنه گفت بیابان به سنگ: «شرم نکردی ز درد آبله‌پایی که خسته از سفر آمد؟» به گریه گفت که: «سنگم‌ ولی شکسته‌ترینم به راه آن گل زخمی که از پی پدر آمد» پدر به قافله‌سالاری آمد از سر نیزه ز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
شهادت امام سجاد علیه السلام بیش از ستاره زخم و ، فلک در نظاره بود دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها دشتی ز سوز سینه زینب شراره بود می خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک قرآن او ، ورق ورق و پاره پاره بود یک خیمه نیم سوخته ، شد جای صد اسیر چیزی که ره نداشت درآن خیمه ، چاره بود در زیر پای اسب ، دو کودک ز دست رفت چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود آزاد گشت آب ، ولیکن هزار حیف ! شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود چشمی - برآنچه رفت به غارت - نداشت کس اما دل رباب - پی گاهواره بود یک طفل با فرات ، کمی حرف زد ولی نشنید کس ، که حرف زدن با اشاره بود یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت ابر ، چهره ی هر ماهپاره بود از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد از گوش ها بپرس که بی گوشواره بود https://eitaa.com/Madahankhomein
با موضوع شهادت حضرت سجاد علیه السلام السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صاحب عزای حضرت راوی ِ کربلا جانم فدای غربت پیوسته ی شما بین بقیع ، وارث درد و اَلَم شدی زائر برای خاک ِ بدون حرم شدی داری به دیده اشک ِ غم زین العابدین با داغ های کرب وبلایش شدی قرین حالا کنار قبر ِ بدون ضریح او خون گریه می کنی گل زهرا شبیه او او دم به دم ز سوز جگر گریه کرده است سی سال در عزای پدر گریه کرده است یادش نرفته نیمه ی روزی کنار او شد لاله چین ِ قافله اش،کینه ی عدو آتش گرفته عصر ِ جسارت،خیام او وقتی فتاده گوشه ی مقتل،امام او وقتی که رفت از دل ِ اهل حرم قرار دستور از او رسیده: عَلیکُنَّ بِالفَرار با اشک ،شسته پیکر غرق ستاره را بر بوریا نهاده تن پاره پاره را او را سوار ناقه ی عریان نموده اند تا شهر شام رفته دو دستش میان بند بر روی نیزه دیده سر زخمی پدر او هم شبیه فاطمه ها گشته محتضر رفته میان هلهله های حرامیان شد آشنای طعنه و دشنام ِ شامیان مانده به روی پیکر او ردّ ِ سنگ بام او هم کشیده درد نوامیس و ازدحام در مجلس شراب ِ عدو رفته از جفا دق کرده از شرار لب و چوب بی حیا هر چند او گرفته ز زهر جفا امان شد قاتل حقیقی او چوب خیرزان ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Madahankhomein
حضرت سجاد شد مسموم با زهر جفا/ یا اباصالح بیا دیگر او راحت شده از داغ های کربلا/ یا اباصالح بیا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 راوی کربوبلا با زهر کینه داده جان/ العجل صاحب زمان در حقیقت کشته شد از داغ چوب خیزران/ العجل صاحب زمان ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Madahankhomein
شهادت امام سجاد علیه السلام این ماه کیست همسفر کاروان شده؟ دنبال آفتاب قیامت روان شده یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش یک دم نشسته منتظر کودکان شده یک جا ز پیر کوفه شنیده‌ست ناسزا یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده هم شاهد غروب گل ارغوان به خون هم راوی حدیث لب خیزران شده با پای خسته راه‌بر خلق آمده با دست بسته کارگشای جهان شده ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر آه ای بهار تا گل آخر خزان شده بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده از بس گریسته‌ست چنان شمع در سجود از خلق، آفتاب مزارش نهان شده https://eitaa.com/Madahankhomein
به نیزه دار بگو که مرام بگذارد کنار ما به سرت احترام بگذارد نشسته ام دم دروازه تا نگات کنم اگر که خولی لقمه حرام بگذارد همیشه پرده نشین بود زینب و حالا چطور پا وسط ازدحام بگذارد به هر طریق حرام است بهر ما صدقه طعام پرت کند یا طعام بگذارد سه سال دختر تو سر به روی پات گذاشت چطور زیر سرش خشت خام بگذارد رسیده کار به جایی که بهر استهزا به روی اهل حرم شمر نام بگذارد دم نماز بگو مهر تربتت بدهم اگر که سنگ سر پشت بام بگذارد شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
هر وقت، زیرِ پرچمش، خود را رساندم با خویش گفتم: خوش به حالم، خوش به آن دَم گوشه، کنارِ شهر، هرجا روضه‌ای بود، با صد امید و آرزو، خود را کشاندم با گرد و خاکِ روضه‌، خود را پاک کردم از هرچه غیر از عشق، روحم را تکاندم صد بار پاسخ داد و رویش را به من کرد یک‌بار او را از صمیمِ قلب، خواندم تا در کنارش لحظه‌ای، آرام گیرم_ هرکس، به غیر از یار را، از خویش راندم خوشبخت، آن‌کس که مقیمِ درگهش شد بدبخت، من که کربلا رفتم، نماندم ...لب‌تشنه، بر نی رفت و من تا آخرِ عمر از چشم، جایِ اشک، موجِ خون فشاندم شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
PTT-20220820-WA0110.opus
180.2K
◾نوحه زمزمه سینه‌زنی ◾کاروان اسراء اهلبیت ◾بنداول ای سر غرق به خون آمده‌ای از تنور تنور خولی شده برای تو مثل طور کلیم نیزه سوار ای سر سِّر خدا از سر نیزه دمی به روی دامن بیا تا ببوسم سر اطهرتت من به قربان زخم سرت یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین ◾بنددوم صورت خاکستری زده به قلبم شرر شاهد بازاریم ز تو نبودم خبر ز راه دور آمدی به خواهر کن نظر ز تازیانه ببین شکسته شد بال و پر همسفر با خولی و سنان از دست شمر دون الامان یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین ◾بندسوم تمام طفلان تو بسته شده با رسن فرشتتگانت اسیر به پنجه اهرمن لطمه به صورت زند سکینه‌ات با رباب رفته به روی نیزه علیِ اصغر بخواب روی نیزه طفلک رباب گرفته از حرمله جواب یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین https://eitaa.com/Madahankhomein
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد رفت دلتنگِ پدر! تازه نشد دیدارش داشت عادت به اذانِ علي اکبر(ع) امّا... بی برادر شده بود و غم دل شد یارش تا در آغوش گرفتش کمی آرام شد و شد رقیه(س) رمقِ هر نفس ِ تبدارش او علی(ع) بود و همین داغ برایش بس بود اینکه عمّه(س) سرِ بازار رسیده کارش یک نفر خنده زنان هستۂ خرما زد و رفت گفت با خنده که از روی سرت بردارش لرزه افتاد به پایش! چه چراغان شده بود دورِ دروازۂ ساعات و در و دیوارش مانده هر ثانیه در خاطرِ ویرانۂ شام چشم ِ گریان شدۂ تا به سحر بیدارش! https://eitaa.com/Madahankhomein
آسمان را به خاک می‌آری با همان جذبه‌های عرفانی ولی از یاد می‌بری خود را دم‌به‌دم در شکوه ربانی با خودت یک سحر ببر ما را تا تجلی روشن ذاتت دل ما را تو آسمانی کن با پر و بالی از مناجاتت تربت کربلاست تسبیحت همدم ندبه‌هات سجاده بی‌قرار است گریه‌هایت را که بیفتد به پات سجاده غربتت را کسی نمی‌فهمد چشم‌هایت چقدر پُر ابر است آیه آیه صحیفه‌ات ماتم جبرئیل نگاه تو صبر است شده این خاک گریه‌پوش آقا مثل چشمت صحیفهٔ باران صبح تا شب، شکسته می‌گویی السلام علیک یا عطشان غم به قلبت دخیل می‌بندد چشم‌های تو با خوشی قهر است تشنگی بر لبان تو جاری آب دیگر برای تو زهر است کربلا در نگاه تو جاری روضه می‌خواند چشم تو سی‌سال دل تو هروله‌کنان، یک عمر علقمه، خیمه‌گاه، تل، گودال پردهٔ خیمه‌ها که بالا رفت کربلا در برابرت می‌سوخت ناگهان روی نیزه‌ها دیدی سر خورشید پرپرت می‌سوخت در دل قتلگاه می‌دیدی لحظه لحظه غروب زینب را چه به روز دل تو آوردند؟ «وَ أنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً»... جز تو و عمهٔ پریشانت کوفه و شام را که می‌فهمد طعنه‌های کبودِ سلسله و سنگ و دشنام را که می‌فهمد دست بسته به سوی شهر بلا خاندان رسول را بردند به روی ناقه‌های بی‌محمل دختران بتول را بردند یادگار کبود سلسله‌ها به روی مصحف تنت مانده مرهمی از شرار خاکستر به روی زخم گردنت مانده سنگ‌های بدون پروایی محو لب‌های پاک قاری بود از لب آیه آیهٔ قرآن روی نی خون تازه جاری بود با شکوه نجیب قافله‌ات کینه‌های بنی‌امیه چه کرد در خرابه نشسته‌ای از پا با دلت ماتم رقیه چه کرد بی‌کسی‌های عمه‌ات زینب غصه‌های رباب پیرت کرد داغِ زخم زبان و هلهله‌ها بزم شوم شراب پیرت کرد... کربلا را به کوفه آوردی با شکوه پیمبرانهٔ خود لرزه انداختی به جان ستم با بیانات حیدرانهٔ خود چه حقیر است در برابر تو قد علم کردن سیاهی‌ها تو ولی از تبار خورشیدی شام را در می‌آوری از پا با دعاهای روشنت آخر شهر پُر از کمیل خواهد شد کاخ ظلمت به باد خواهد رفت اشک‌های تو سیل خواهد شد از همه سو برای خون‌خواهی در خروشند باز بیرق‌ها راوی زخم‌های پنهانِ دل مجروح تو فرزدق‌ها https://eitaa.com/Madahankhomein
شعر روضه امام زین العابدین حضرت سجاد علیه السلام روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد ✍وحید محمدی https://eitaa.com/Madahankhomein
شعر روضه امام سجاد علیه السلام ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی ای بانی ارادت ما بر خدا، علی ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی ای مقتل مجسّم کرببلا، علی زخمی که مانده روی پرت فرق می کند داغی که مانده بر جگرت فرق می کند اصلا دلیل درد سرت فرق می کند از کربلای خون، خبرت فرق می کند داغ اسارت و غم هجران چشیده ای از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای بر شانه بار شام غریبان کشیده ای پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت بر روی ناقه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجلس اغیار بردنت با دختران فاطمه بازار بردنت غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد با روضه های آب تنت آبِ آب شد تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد ... ✍وحید محمدی https://eitaa.com/Madahankhomein
هر وقت، زیرِ پرچمش، خود را رساندم با خویش گفتم: خوش بحالم، خوش به آن دَم گوشه، کنارِ شهر، هرجا روضه‌ای بود، با صد امید و آرزو، خود را کشاندم با گرد و خاکِ روضه‌، خود را پاک کردم از هرچه غیر از عشق، روحم را تکاندم صد بار پاسخ داد و رویش را به من کرد یک‌بار او را از صمیمِ قلب، خواندم تا در کنارش لحظه‌ای، آرام گیرم_ هرکس، به غیر از یار را، از خویش راندم خوشبخت، آن‌کس که مقیمِ درگهش شد بدبخت، من که کربلا رفتم، نماندم ...لب‌تشنه، بر نی رفت و من تا آخرِ عمر از چشم، جایِ اشک، موجِ خون فشاندم شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein