اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزلمصیبت روضههایِ بعداز عاشورا امام حسین علیه السلام
عجب ماجرایِ عجیب و غریبی
به نِی هم مُجیری مُعینی مُجیبی
چه سخت است باور کنم نانجیبی !!!...
شده ناشرِ عطرِ خوشبویِ سیبی
ولایت شهادت اِسارت اِصالت
چه گلبرگهایی عجب عَندلیبی !!!
غروبِ غریبی وُ قُربِ قریبان
چه صبرِ جمیلی چه قلب وُ شکیبی
چهها آمده بر سرِ سربهداران ؟!
سرازیر که میشد از رویِ شیبی
به سمتِ حرم خیره میشد نگاهی
چه آمد به روزِ حبیبه؟! حبیبی
تنت مُثله شد پیرُهن را که بردند
مسیحی کشیده شده بر صلیبی
تو یحیایِ عشقی سرت بر رویِ نی
شنید از لبِ مضطر أَمَّن یُجیبی
بیا اِی تقاصِ گلِ یاس و احساس
که تو مَرهمِ زخمِ شاهِ غریبی
#حسین_ایمانی
@Maddahankhomein
تقدیم به ساحت حضرت زینب سلام الله علیها
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
بیزمان در بارگاهِ قدس با عشقِ حسین
پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی
آمدی از «جانِ عالَم» خود پرستاری کنی
دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی
غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق
از اَلَستِ عاشقی قالوا بلییی زیستی
نذرِ شکرِ بیشکایت بر درِ تسلیمِ محض
سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی
از نیستان دور ماندی داغِ غربت بر جگر
در هوای نالههای نینوایی زیستی
خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان
همنَفَس با آیههای روشنایی زیستی
نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل
تا ابد بَدرُالدُّجا شمسُالضُّحایی زیستی
عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی
تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی
پر گشا! وقتِ پریدن آمد ای که سالها
در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی
#مبین_اردستانی
@Maddahankhomein
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
به ذلّت پشت کردی و زدی فریاد، عزّت را
تو سر دادی، که دینِ حق نبیند رنگِ ذلّت را
تو مصباحُ الهدی هستی و باید گِردِ تو گردد
کسی که از خدا کرده طلب نورِ هدایت را
یقین دارم هر آن کس در دلش حبّ تو را دارد
خودت هدیه به قلبش داده ای این مهر والفت را
همین که نام تو گُل می کند روی لبم قطعاً
نهاده بر سرم پروردگارم اوجِ منّت را
زدی بوسه به پای مادرت زهرا و خالق هم
به لطفِ بوسه ات بگذاشت آنجا باغِ جنت را
میانِ خاک ها، خاکِ مزار توست استثنا
تو بخشیدی به این تربت شفا و فضل وبرکت را
تو را آن گونه که باید نفهمیده بشر آری
چگونه میتوان فهمید قدرِ بی نهایت را؟
میانِ آن همه !، بهر تو هفتاد و دو تن مانده
و این یعنی ندارد هر کسی در دل بصیرت را
زمین مانندِ اصحابِ تو را دیگر نخواهد دید
غیورانی که سر دادند و نشکستند بیعت را
همان یاران که رسواییِ عشقت را پسندیدند
همان ها که نمی گیرند رنگِ هر جماعت را
هر آن کس با امامش ماند و یارش بود، می ماند
به دنیا کربلایت میدهد این درسِ عبرت را
سر و جان دو عالم باد قربانِ ابالفضلت
علمداری که باید در وجودش دید غیرت را
فدای کودکِ شش ماهه ات که خواست باخونش
تو را یاری رساند، تا کنی اتمامِ حجّت را
چه کرده خواهرِ مظلومه ات زینب که تا محشر
همه باید از او گیرند درسِ استقامت را
شهادت می دهم والله ، آقای شهیدانی
که در گودالِ خون کردی ادا حقّ شهادت را
مکانت آسمان ها بود و در گودال افتادی
به زیر دست و پا رفتی، که گیری دستِ امت را
یکی عمامه ات را ، آن یکی انگشترت را برد
چه زیبا وقتِ جان دادن نشان دادی کرامت را
دلم تنگ است میدانی چه میخواهم من از دستت
فقط می خواهم از تو اربعین اذنِ زیارت را
#رضا_یزدی_اصل
http://eitaa.com/Maddahankhomein
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها
(ایام اسارت آل الله) قالب چهارپاره
کرده ای سرفرازمان ای سر
مرحبا ای سرِ برادرِ من
ای سرِ سربلندِ بر نیزه
سایه ات مستدام بر سرِ من
تا شود پای راه رفتنِ تو
نیزه از محضرت اجازه گرفت
تا شکوفا شدی چو گل بر نی
آسمان رنگ و بوی تازه گرفت
شانه زد باد، گیسوانت را
بوسه ها چید از رخت خورشید
ماهِ شَیبُ الخضیبِ غرقِ به خون
ماه با دیدن تو آه کشید
نی به نایِ گلوت بسته دخیل
چون گدایی که حاجتی دارد
شاهِ من روی نیزه هم شاه است
همه جا، جاه و عزّتی دارد
آمدی همرهم که از بالا
شاهدِ انقلابِ من باشی
از بدن گشته ای جدا که چنین
پاسدارِ حجابِ من باشی
غیرتُ اللهی و چهل منزل
بوده ای پاسبانِ محملِ من
بارِ غم را کشیده ام امّا
کم نشد از حجابِ کاملِ من
خونت افتاد قطره قطره به خاک
تا نیفتد به خاک معجر من
مرد میدان شدم اگرچه زنم
وَ همین چادر است سنگرِ من
سپرم عفّت است و حجب و حیا
سنگرم را کسی نمی گیرد
به سیاهیِ چادرم سوگند
زن بدونِ حجاب می میرد
به تو سوگند ای سر زخمی
و به خونت که روی خاک چکید
گله دارد دلم از آن زن که
پا گذارد به روی خونِ شهید
#رضا_یزدی_اصل
#ایام_اسارت_آل_الله
#حجاب_زینبی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسین_ع_مناجات
ای معدن علم و مظهر فضل؛ حسین
ای کشته به دست دشمن رذل؛ حسین
در مجلس روضه صد گره باز شود
با نام تو و نام اباالفضل؛ حسین
عمری است که در هوای اربابم من
دلبسته ی کربلای اربابم من
اندوه درون سینه ام جا دارد
ماتمزده ی عزای اربابم من
ای چایی روضه های تو انسان ساز
ای تربت پاک تو مرا مُهر نماز
از روضه ی تو گرفته ام دینم را
از قتلگه آموخته ام راز و نیاز
شاعر: #مهدی_شریفی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسین_ع_مناجات
در کام جهان عشق خوشایند حسین است
آنکس که دل از سینه ی ما کند حسین است
گفتیم که کوتاهترین راه به الله
ذرات جهان زمزمه کردند حسین است
آنکس که به خاک وگل ما روح دوانید
با گوشه نگاهی و به لبخند حسین است
در مذهب ما جز قسم راست نباشد
معصوم ترین آیه ی سوگند حسین است
چون دانه ی تسبیح جداییم و کسی که
مارا به خدایش زده پیوند حسین است
عباس و علی اکبر و سجاد و عقیله
این دایره، مجموعه ای از چند حسین است
در باغچه ها شاخه ی خشکیده زیاد است
در باغ خدا سرو تنومند حسین است
ما با احدی غیر خودش کار نداریم
چون خاصترین لطف خداوند حسین است
شاعر: #مهدی_کبیری و #عالیه_رجبی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
قبله نمای اهل ولا کربلای تو
دارد همیشه بوی خدا نینوای تو
تا تو دلیل راه منی گم نمی شوم
راه بهشت می رود از روضه های تو
عشق شما خوش است "مِنَ المَهد الی اللَّحَد"
خوشبخت آنکه پیر شد آقا به پای تو
پهلو زند به کوثر و تسنیم و سلسبیل
ته مانده ای ز چایی داغ عزای تو
حسن ختام بهتر از این میشود مگر ؟
شد روسفید " جون" سیاه از دعای تو
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
شد پرچم خدا سر از تن جدای تو
از حنجر بریده ی خشکیدت ات هنوز
آید به گوش عالم هستی صدای تو
در شعله ی محرم تو کائنات سوخت
سنگ است آن دلی که نسوزد برای تو
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
فانی است کل عالم و باقی بقای تو
شاعر: #کمیل_کاشانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#کاروان_اسرا #سایه_ی_سر
شد دلخوشی برای سرم سایه ی سرت
آرامش دو چشم ترم روی اطهرت
آیات سجده دار بخوان روی نی که من
با دست بسته سجده کنم در برابرت
بهر گریز روضه ی روز و شبم بس است
آن بوسه ای که من زده ام روی حنجرت
از بعد ِظهر ِ روز دهم قامتم خمید
سروم شده ست خم ز غم یاس پرپرت
لیلا دراین میان شده مجنون چو دیده است
صدها هلال شد قمر روی اکبرت
سرتاسر مسیر ِ سرت سرخ گشته است
از قطره های خون ِ کف پای دخترت
دارد همیشه روی لبانش دعا رباب
تا که نیفتد از سر ِ نی رأس اصغرت
قلبت هزار مرتبه در کربلا شکست
یک مرتبه فقط شده رأسم مکسّرت
بهر تداعی شرر کوچه کافی است
فکر طناب بسته به دستان خواهرت
📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
تصویر حماسۀ کربلا
وقتی شهید زنده ی دشت بلا شدی
تصویری ازحماسه ی کرب وبلا شدی
چشمت فرات بود و لبت زمزم دعا
با جوششی ز زمزمه غرق خدا شدی
بعد از نهادن تن بابا به بوریا
خلوت نشین آن تن در بوریا شدی
خواندی تو روضه بهر همه قتل صبر را
خرج مصیبت سراز تن جدا شد
«ازآب هم مضایقه کردند کوفیان»
با این نوا تو غرق عزا و نوا شدی
یعقوب چشم های تو خون می گریستند
تو داغدار یوسف آل عبا شدی
گفتی امان زشام و دلت شعله می کشید
یاد آور مصیبت شام بلا شدی
گفتی که حرمله به مکافات خود رسید؟
دلخون داغ اصغر درخون شنا شدی
سی سال گریه کردی و زهر ستم رسید
آتش گرفت جان تو و بی صدا شدی
چون استخوان سینۀ بابا زسّم اسب
وقت نفس کشیدن خود جابه جا شدی
خون گریه کن «وفایی» ازاین ماتم بزرگ
با غربت بقیع اگر آشنا شدی
#سید_هاشم_وفایی
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
https://eitaa.com/Maddahankhomein
«صبور»
نخوانده بی جهت او را رسول ص زینت بابا
که صبر سینه درید ازشکوه دختر زهرا
که دیده خطبه بخواند اسیر همچو امیری
چه کس خطابه بخواند به غیر زینب کبری؟
چه کس خِطابه بخواند چنان ،شبیه علی!
به امر دختر حیدر به سینه مانده نفسها
چه خوانده خطبه که زنها، به مویه کنده همه مو؟
فغان کنید، فغان کشته اید خون خدا را
چه نامه های زیادی چه دعوتی چه پیامی
شکسته اید چگونه چگونه عهد و وفا را؟
اگرچه کشته ی زخم زبانتان شده زینب
ولی به چشم خدا بین اوست واقعه زیبا
#سادات_مبارز
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_در_کوفه
#غزل_مثنوی
🔹خطابۀ خورشید🔹
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال...
من از نواحی «اللهُ نور» میآیم
من از زیارت سر در تنور میآیم
من از مشاهدهٔ مسجدالحرام وفا
من از طواف حریم حضور میآیم
درون سینهام، اشراق وادی سیناست
من از مجاورت کوه طور میآیم
سفیر گلشن قدسم، همای اوج شرف
شکسته بال و پر، اما صبور میآیم
هزار مرتبه نزدیک بود جان بدهم
اگرچه زنده ز آفاق دور میآیم
ضمیر روشنم آیینهٔ فریباییست
و نقش خاطر من آنچه هست، زیباییست
سرود درد به احوال خسته میخوانم
نماز نافلهام را، نشسته میخوانم...
ز باغ با خود، عطر شکوفه آوردم
پیام خون و شرف را به کوفه آوردم
سِپُرد کشتی صبرم، عنان به موج آن روز
صدای شیون مردم گرفت، اوج آن روز
چو لب گشودم و فرمان «اُسکُتوا» دادم
به شکوهِ پنجره بستم، به اشک رو دادم
به کوفه دشمن دیرین سپر به قهر افکند
سکوت، سایهٔ سنگین به روی شهر افکند
میان آن همه خاکستر فراموشی
صدای زنگ جرسها، گرفت خاموشی
چو من به مردم پیمانشکن، سخن گفتم
صدا صدای علی بود، من سخن گفتم ...
::
هلا جماعت نیرنگباز، گریه کنید
چو شمع کُشته، بسوزید و باز گریه کنید
اگر به عرش برآید خروشِ خشم شما
خداکند نشود خشک، اشک چشم شما
شما که دامن حق را ز کف رها کردید
شما که رشتهٔ خود را دوباره وا کردید
شما که سبزهٔ روییده روی مُردابید
شما که دشمن بیداری و گرانخوابید
شما ز چشمهٔ خورشید دور میمانید
شما به نقرهٔ آذین گور میمانید
شما که روبروی داغ لاله اِستادید
چه تحفهای پی فردای خود فرستادید؟
شما که سست نهادید و زشت رفتارید
به شعله شعلهٔ خشم خدا گرفتارید
عذاب و لعنت جاوید مستحَقّ شماست
بهجای خنده، بگریید، گریه حَقّ شماست
شما که سینه به نیرنگ و رنگ آلودید
شما که دامن خود را به ننگ آلودید
دریغ، این شب حسرت سحر نمیگردد
به جوی، آبروی رفته برنمیگردد
به خون نشست دل از ظلم بیدریغ شما
شکست نخل نبوت به دست و تیغ شما
شما که سید اهل بهشت را کشتید
چراغ صاعقهٔ سرنوشت را کشتید
گرفت پرده به رخ آفتاب و خم شد ماه
چو ریخت خونِ جگرگوشهٔ رسول الله...
به جای سود ز سودای خود زیان بُردید
امید و عاطفه را نیز از میان بردید
شما که سکّهٔ ذلت به نامتان خوردهست
کجا شمیم وفا بر مشامتان خوردهست؟
شما که در چمن وحی آتش افروزید
در آتشی که بر افروختید میسوزید
چه ظلمها که در آن دشتِ لالهگون کردید
چه نازنین جگری از رسول، خون کردید
چه غنچهها که دل آزرده در حجاب شدند
به جرم پردهنشینی ز شرم آب شدند
از این مصیبت و غم آسمان نشست به خون
زمین محیط بلا شد، زمان نشست به خون
فضا اگر چه پر از نالههای زارِ شماست
شکنجههای الهی در انتظار شماست
مصیبت از سرتان سایه کم نخواهد کرد
کسی به یاریتان، قد علم نخواهد کرد
شمیم رحمت حق بر مشامتان مَرِساد
و قال عَزَّوَجَل: رَبّکُم لَبِالمِرصادِ
::
سخن رسید به اینجا که ماهِ من سَر زد
کبوتر دلم از شوق دیدنش پر زد
هلال یک شبهام را به من نشان دادند
دوباره نور به این چشم خونفشان دادند...
به کاروان شقایق به یاسهای کبود
نسیم عاطفه از یار مهربان دادند
دوباره در رگ من خون تازه جاری شد
دوباره قلب صبور مرا تکان دادند
دوباره عشق به تاراج هوشم آمده بود
صدای قاری قرآن به گوشم آمده بود
به شوق آنکه به باغ بنفشه سر بزند
دوباره همسفر گلفروشم آمده بود
صدای روحنوازش غم از دلم میبرد
اگرچه کوه غمی روی دوشم آمده بود
دلم چو محمل من روشن است میدانم
صدا صدای حسین من است، میدانم
هلال یکشبهٔ من که روبروی منی!
که آگه از دل تنگ و بهانهجوی منی!...
خوش است گرد ملال از رخ تو پاک کنم
خدا نکرده گریبان صبر چاک کنم
بیا که چهرهٔ ماهت غم از دلم بِبَرد
ز موجخیز حوادث به ساحلم بِبَرد...
شبی که خواهر تو در نماز نافله بود
تو باز، گوشهٔ چشمت به سوی قافله بود
چو خار، با گل یاسین سَرِ مقابله داشت
سهساله دختر تو پایِ پُر ز آبله داشت...
امام آینهها طوقِ گُل به گردن داشت
امیـر قافـلهٔ نور غُل به گردن داشت
مصیبتی که دلِ «سَهلِ ساعدی» خون شد
ز غصه نخل وفا مثل بید مجنون شد
برای دیدن ما صف نمیزدند ای کاش
میان گریهٔ ما کف نمیزدند ای کاش...
کویر، نورِ تو را دید و دشت زر گردید
سر تو آینهگردانِ طشت زر گردید
الا مسافر کُنج تنور و دِیْر بیا
مُصاحب دل زینب! سفر بخیر بیا
اگر چه آیتی از دلبریست گیسویت
چه روی داده که خاکستریست گیسویت؟
سکوت در رَبَذه از ابیذران هیهات
لب و تلاوت قرآن و خیزران هیهات
خدا کند پس از این آفتاب شرم کند
عطش بنوشد و از روی آب شرم کند
ستارهای پس از این اتفاق سر نزند
«شفق» نتابد و ماه از محاق سر نزند
📝 #محمدجواد_غفورزاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein