یارقیه (س)
وقتی تورفتی دخترت شدقد خمیده
توآمدی با پا نه بلکه سربریده
باباعدو دندان شیری ام شکسته
درخردسالی دخترت مویش سفیده
شیب الخضیبی ای پدر خدالتریبی
چون حنجرت ازگوشهایم خون چکیده
سیلی جواب گریه هایم بود بابا
ازترس زجرو حرمله رنگم پریده
آن شب که ازناقه فتادم دربیابان
آمدبه پیشم مادرت اما خمیده
پاهایم ازخارمغیلان زخم گشته
ازبس رقیه دردل صحرا دویده
آن کودک شامی به طعنه گفت بامن
بابا برای من لباس نو خریده
این دخترت ازکربلا تا کوفه وشام
چیزی به جزکعب نی وسیلی ندیده
دیدم که می زد برلبت اوخیزران را
ازاین مصیبت برلب من جان رسیده
ابوذررییس میرزایی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
زبان حال حضرت رقیه (س)
سخت ترازکربلامصیبت شام بود
زینب تو ای پدر درملاعام بود
راس توازنیزه هاخورد به روی زمین
علت افتادنت سنگ لب بام بود
حضرت رقیه (س)
وقتی که می بوسید باباصورتم را
می گفت باخنده تو هستی مثل زهرا
حالا نمانده صورت وچشمی برایم
ازبسکه سیلی خورده ام از زجربابا
ابوذر رییس میرزایی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
Voice 057.amr
91.7K
زمینه حضرت رقیه (س)
گوشه ی ویران.باسرخونین.آمدی بابا
یک نظرگشته.صورتم همچون.مادرت زهرا
آمدی بابازسفر.دخترخودرا بنگر
قدم کمان شده ازغمها
بمیرم آخراز ماتم ها
من الذی ایتمنی
کودک شامی.گوشواره بر.من نشان میداد
آن زن شامی.بریتیمانت.قرص نان میداد
هردوگوشم پاره شده.دخترت آواره شده
غذای هرشب ما سیلی
چولاله صورتم شد نیلی
من الذی ایتمنی
یک شب ازناقه.برزمین خوردم.دردل صحرا
آمدآن زجرو.بالگدمحکم.زد مرا بابا
می کشیداو موی مرا.تازیانه زد زجفا
پرآبله شده پای من
لبت کبوده بابای من
من الذی ایتمنی
ابوذررییس میرزایی (بهار)
http://eitaa.com/Maddahankhomein
326.2K
شهادت حضرت رقیه (س)
زمزمه
رویم شده نیلی پدر جان
از ضربه ی سیلی پدر جان
باباعدو.با ناسزا.با پامرا زد
هرمرتبه.سیلی به من.او بی هوا زد
من دیگه اون سه ساله.که دیده بودی نیستم
ببخش اگه نمیشه.بازم روپام بایستم
بابا حسین مظلوم
سفید شده تمومه موهام
ببین چقد شبیه زهرام
بابا ببین.تمومه این.تنم کبوده
این دختر.سه ساله ات.جرمش چه بوده
بال وپر منو سوخت.آن دختره یهودی
به دختر تو زد سنگ.بابا چرا نبودی
بابا حسین مظلوم
بگو سرت رو کی بریده
بگم کی موهامو کشیده
یه بغضیه.که این روزا.توی گلومه
خیلی دلم.خیلی دلم.تنگه عمومه
باباچرا لب تو.به رنگه ارغوونه
گمون کنم که جای.یه چوبه خیزرونه
بابا حسین مظلوم
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
http://eitaa.com/Maddahankhomein
4_5913329063535051613.mp3
3.59M
#سبک_زمزمه_یازمینه
#حضرت_رقیه_س
#دست_عدو_سنگینه
بند اول✍
دلم گرفته بابا
توی دلم آشوبه
خوش اومدی مهمونم
به خونه ی مخروبه
😭
بابا
لبت پراز خونه
ببین
رقیه گریونه
شونه ندارم چه کنم موهات پریشونه
😭
نباشی همه روزام دیگه شبای تاره
غمم زیاده امون ازاین لباس پاره
باخنده عدو با دست میکرد بهم اشاره
بابا حسین حسین جانم
بند دوم✍
سه ساله دختر تو
ببین که آواره شد
گوشواره هامو بردن
گوشای من پاره شد
😭
بابا
سوخته شده موهام
بابا
نمی بینه چشمام
پرآبله شده بابایی
تموم دست وپام
😭
با تازیونه روشونه هام نشونه زدن
بابانبودی نامردای زمونه زدن
دیدن یتیمم منو به این بهونه زدن
بابا حسین حسین جانم
بند سوم✍
ببین شبیه زهرا
قدم شده خم بابا
شکسته دندون من موهام شده کم بابا
😭
بابا
دلم چه غمگینه
بابا
چشام نمی بینه
دستای اون مردک پست بدجوری سنگینه
😭
خدا می دونه چه تلخه درد اسیری
شبیه یه شمع بسوزی آب بشی بمیری
تو بغلت سرباباتو بگیری
بابا حسین حسین جانم
💠💠💠
✍ شعرای اهل بیت(ع)
#ابوذر_رییس_میرزایی
#علی_بهرامی_نیا
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#چارپاره
🔹آه از یتیمی!🔹
رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی!
من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور
در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور
من بودم و تو، نیمهشب، دروازهٔ شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشمهای خستهٔ من
زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خستهٔ من
ای لاله! من نیلوفرم، عمه بنفشه
دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمیگیرم سراغی
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#چارپاره
🔹طفل، بابا، آب🔹
دختری ماند مثل گل ز حسین
چهرهاش داغ باغ نسرین بود
جایش آغوش و دامن و بر و دوش
بسکه شور آفرین و شیرین بود
طفل بود و یتیم گشت و اسیر
جای دامان، مکان به ویران داشت
ماهِ رویش نبود بیپروین
ابرِ چشمش همیشه باران داشت...
پا پُر از زخم و دست، بیجان بود
جسم، شبگون و چهره، چون مهتاب
مینشست و به روی صفحۀ خاک
مشق میکرد، طفل، بابا، آب...
چشم خالی ز خواب، شد پُر اشک
گشت درگیر، بغض و حنجرهاش
دوخت بر راه دیده و کمکم
خود به خود بسته شد دو پنجرهاش
گر چه ویرانه در نداشت، به شب
بختِ آن طفل، حلقه بر در زد
دید، دختر ز پای افتادهست
با سر آمد پدر به او سر زد
من غذا از کسی نخواستهام
گر چه در پیکرم نمانده رمق
شوق و امید و عاطفه، گل کرد
دست، لرزید و رفت سوی طبق
بینِ ناباوری و باور، ماند
نکند باز خواب میبینم!
این همان غنچۀ لب باباست؟
یا سراب است و آب میبینم؟...
این ملاقات ماه و خورشید است
ابرها سوختند و آب شدند
بازدید پدر ز دختر بود
آب و آیینه بیحساب شدند
گفت نشکفته غنچهام، امّا
لاله در داغها سهیمم کرد
دو لبم یک سخن ندارد بیش
کی در این کودکی یتیمم کرد؟
چهرهام را چو عمه میبوسید
گریه میکرد و داشت زمزمهای
علّتش را نگاه من پرسید
گفت خیلی شبیه فاطمهای...
یاد داری مدینه موقع خواب
دستِ تو بود بالش سر من
روی دو پلکِ من دو انگشتت
که، بخواب ای عزیز، دختر من...
یاد داری که با همین لبها
بوسه دادی به روی من هر صبح
دست و انگشتهای پُر مهرت
شانه میکرد موی من، هر صبح
یاد داری که صبح و شب، هرگاه
میشدی بر نماز، آماده
دخترت میدوید و میدیدی
مُهر آورده است و سجّاده...
خاطراتیست خواندنی امّا
حیف، دفتر، سه برگ دارد و بس
سطر آخر خلاصه گشته، بخوان
دخترت شوقِ مرگ دارد و بس...
📝 #علی_انسانی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#غزل
🔹شمع جمع مشتاقان🔹
آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت
آمدی بام و در این خانه بوی گل گرفت
آن شب قدری که شمع جمع مشتاقان شدی
تا سحر خاکستر پروانه بوی گل گرفت
من که با افسون گفتار تو میرفتم به خواب
از لبت گل ریختی افسانه بوی گل گرفت
گرچه لبهای تو را بوسید جام شوکران
از نگاهت ساغر و پیمانه بوی گل گرفت
پرده از آن حُسنِ یوسف چون گرفتی، خاطرم
بوی ریحان بهشتی یا نه بوی گل گرفت
بر سرم دست نوازش تا کشیدی چون نسیم
گیسویم عطر محبت، شانه بوی گل گرفت
📝 #محمدجواد_غفورزاده
http://eitaa.com/Maddahankhomein
🍃🏴 نذر شهادت دختر سه سالهٔ امام حسین(ع)
#حضرت_رقیه_خانم_سلام_الله_علیها 🍃🏴
-لطفا حق روضه ادا شود-
غم تا قیامت هست معنایِ رقیه(س)
جانم فدایِ قلبِ تنهایِ رقیه(س)
ایکاش در آتش سپر بودم برایش
تا در امان می مانْد موهایِ رقیه(س)
لعنت بر آن چشمانِ غارتگر که زل زد
بر گوشواره هایِ زیبایِ رقیه(س)
از آن شبی که بیهوا از ناقه افتاد
از آه پُر شد خواب و رؤیایِ رقیه(س)
بسیار سنگین بود زنجیرِ اسارت
بسیار خم شد قدّ و بالایِ رقیه(س)
تاب و توان از عمه جانش رفت تا که...
بر نیزه قران خوانْد بابایِ رقیه(س)
دردش به جانم!.. گوشهٔ ویرانه ایکاش-
من اشکِ غم می ریختم جایِ رقیه(س)
با مهربانی خارها را می گرفتم
ایکاش دانه دانه از پایِ رقیه(س)
تا گریه می افتاد فوراً می سپردم
چندین عروسک را به دنیایِ رقیه(س)
آنقدر برده ارث از مادربزرگش
خورده گره کارِ مداوایِ رقیه(س)
از دستهای زجر(لع) سیلی خورد چونکه
در کوچه سیلی خورده زهرایِ رقیه(س)
از کربلا جا مانْد! پابوسیِ بابا-
شد حاجتِ امروز و فردایِ رقیه(س)
برگ براتِ اربعینم مانده گریان...
چشم انتظارِ مُهر و امضایِ رقیه(س)!
#ألسلام_علیک_یا_ریحانة_الحسین_ع
#آجرک_ٱلله_یا_صاحب_ٱلزمان_عج
#دخیلک_یا_رقیه_سادات_س
#مرضیه_عاطفی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
"زبانحال حضرت رقیه (س) در شام"
#گوشهی_ویرانه
منم بی بال و پَر مرغی که کنج لانه خاموشم
ز بیم دام صیّاد و ز کید دانه خاموشم
منم شهدخت شاه دین که از جور یزید دون
ز تخت بخت افتادم ولی شاهانه خاموشم
رقیّه ، دختر سالار دشت نینوا هستم
که از بیداد پور کافر مرجانه خاموشم
مرا مرگ پدر ، افسانهای باشد توان فرسا
که افسون گشتم و از وصف آن افسانه خاموشم
پی کالای وصلش، نقد جان خویشتن دادم
چو دیدم گنج خود را گوشهی ویرانه خاموشم
شبی کز خواب خوش برخاستم در کنج ویرانه
بدیدم رأس خون آلودهی جانانه خاموشم
یزیدم کرد مهمان رأس باب آورد در پیشم
از آن مهمان نوازی های نامردانه خاموشم
به بزم مدعی جام شهادت نوش جان کردم
چو بر پیمان خود دارم به لب پیمانه خاموشم
چراغ عمرم از باد حوادث شد خموش امّا
چه پنهان از شما کز طعنهی بیگانه خاموشم
زدم مُهر خموشی بر لب و خون ميخورم از غم
که همچون غنچهی نشکفته در گلخانه خاموشم
گر از داغ پدر چون (شمس قم) سوزد تن و جانم
ز شمع عشق میسوزم که چون پروانه خاموشم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
〰〰〰〰〰
با دخترم اخبار می دیدم
با حال خوب و سرخوش و خندان
با گریه خوابش برد وقتی دید
یک صحنه از آزار یک حیوان
ناراحتی و بغض فرزندم
چون آتشی بر حاصل من بود
اشکش که جاری بود برگونه
آوار غمها بر دل من بود
خواب غم آلودش ، الهی که
مانند مرهم بر دلش باشد
ای کاش من هرگز نبینم که
کوچکترین غم در دلش باشد
آرام و فارغ از غم و اندوه
خوابید و من اخبار می دیدم
اخبار از داغ #رفح می گفت
هی صحنه ی خونبار می دیدم
یاد مدینه گریه میکردم
وقتی که چادرها در آتش بود
بر صورتم سیلی زدم وقتی
بر دامن یک دختر آتش بود
بالای دست یک پدر دیدم
شش ماهه ای که بر تنش سر نیست
اهل کنایه بودم از اول
اینجا سکوت از حرف بهتر نیست؟؟
جایی که ظالم از دل مظلوم
در حال خون خواری است ای دنیا
اف بر منی که بی طرف هستم
تاریخ تکراری است ای دنیا
تاریخ عبرت می دهد ما را
روضه عجب درسی به من آموخت
از روضه بیرون آمدم دیدم
در آتش تب دخترم میسوخت
#فلسطین
#رفح
#مهدی_کبیری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
245.3K
✴️(اللهم عجل لولیک الفرج)✴️
⬛️◼️◾️▪️ ▪️◾️◼️⬛️
#نوحه #تک_زمینه_شور
#پنجم_صفر_سالروزه_جهانی_شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#سبک_سنتی_مجلسی
✅بنداول✅
دارد دله زارم،شوره رقیه
می تابد برقلبم،نوره رقیه
تاابدهستم من،سربازه کویش
آرزویم دمی ، دیدنه رویش
ماه و مهتابم،دخته اربابم{۲}
《مولاتی رقیه،اشفعی لنا》
✅بنددوم✅
ناله ی یاحسین،از دل کشیده
با ضربه ی لگد،رنگش پریده
ماننده فاطمه ، پهلو شکسته
بر روی ناقه ی،عریان نشسته
مهدی کجایی،صاحب عزایی{۲}
《یاصاحب الزمان،آجرک الله》
✅بندسوم✅
بر روی پیکرش،خورده کعب نی
رفته با اهل بیت،در مجلس می
دیده راسه پدر،در طشت ذرین
شکسته دندانش،ازضربه ی کین
داد از اسیری،وای از یتیمی{۲}
《مولاتی رقیه،یابنت الحسین》
✅بندچهارم✅
وای از یهودیان،وای از نامردان
با تازیانه می ، زدند کودکان
عمه زینب بگو،بابایم کجاس
چرا نمی آید عموجان عباس
رقیه ات مرد،بسکه کتک خورد{۲}
⚜《یا بقیه الله،آجرک الله》⚜
✅بندپنجم✅
ام البکائی و نوره دو عینی
سه ساله ی ارباب،بنت الحسینی
حیدر خصائل و زهرا شمائل
شاگرده زینب و عشقه ابوفاضل
نظری عنایت،سوی گدایت{۲}
《مولاتی رقیه،مظلومه بی بی》
https://eitaa.com/Maddahankhomein