eitaa logo
🎤 مجمع الذاکرین خمین
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
355 ویدیو
220 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 👋بامابروزباشید.👌 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
به دلم داغ حرم را مگذارید فقط به همین حال مرا وا مگذارید فقط ببریدم ببریدم شده حتی در خواب بین این شهر مرا جا مگذارید فقط همه رفتند و شده قبرمن این شهر ...مرا در مزارم تک و تنها مگذارید فقط میزنیدم بزنید این همه تنبیه ولی به دلم داغ حرم را مگذارید فقط حرم امروز دهیدم به خدا خسته شدم با دلم وعده فردا مگذارید فقط بگذارید که سر بر قدمش بگذاریم روی این خواهش ما پا مگذارید فقط اربعین پای پیاده نجف وکرببلا حسرتش را به دل ما مگذارید فقط تشنه روضه ام و اه فرات است بلند آب را تشنه دریا مگذارید فقط لای هر برگه قرآن چقدر برگ گل است پا براین مصحف زیبا مگذارید فقط داد زد این سرو این حلق من و سینه من چیزی از پیکر من جا مگذارید فقط مرد باشید ولی , تا که نکشتید مرا پا سوی خیمه زنها مگذارید فقط موسی علیمرادی https://eitaa.com/Maddahankhomein
یک اربعین چو کاسه ی خون هر دو دیده شد یک اربعین سرت به سر نیزه دیده شد یادم نمی رود که در اینجا چه دیده ام گلهای باغ فاطمه با خنده چیده شد ای همسفر ز رنج سفر این قدر بدان از داغ غصه های تو زینب خمیده شد ای گوشوار عرش برین،بهر گوشوار گوش تمام دخترکانت دریده شد هر وقت بین ره به زمین خورد کودکی آنجا صدای گریه ی زهرا شنیده شد سربسته گویمت که مپرس از سه ساله ات درگوشه ی خرابه یتیمت شهیده شد درچار فرسخ است اگر حد تربتت چون زیر نعل جسم تو هرسو کشیده شد یادم نمی رود که عدو کاکلت گرفت با سختی تمام سر تو بریده شد زینب کجاو کوچه وبازار برده ها رنگ از رخ تمام اسیران پریده شد محمود اسدی https://eitaa.com/Maddahankhomein
با و باز هم اربعین رسیده بیا باز هم از تو بی خبر ماندم عاشقانت زیارتت کردند من ولی باز پشت در ماندم روز و شب غبطه می خورم آقا به کسانی که با تو مأنوسند عاشق و بی قرار و بی تابند دست و پای تو را که می بوسند دیدن تو به من نمی آید تو کجا و نگاه هر جایی من اگر آنچه خواستی باشم تو سراغم به خواب می آیی؟ نکند عاق کرده ای من را نکند صبرتان سر آمده است گر عتابم کنید حق دارید هر گناهی ز من بر آمده است خواستم تا ببینمت در خواب به نگاهم اجازه داده نشد خواستم تا به کربلا بروم با رفیقان خود پیاده، نشد! بین آن کاروان و جمعیت چه کسی با تو هم قدم شده است؟ خوش به حال کسی که با گریه با شما راهی حرم شده است در حرم روضه خوان خودت هستی روضه ی کاروان جان بر لب بین روضه بلند می گویی: به فدای تو عمه جان زینب… تا رسیدند در دو راهی عشق ساربان گفت که کجا برویم؟ پاسخی آمد از حریم حسین همه گفتند کربلا برویم تا رسیدند لحظه ای ماندند در سکوتی که چهره ها شد مات زد به سینه غریب بی کفنم باز شد بغض عمه سادات به زمین خورد از سر محمل تیر غمها به قلب بانو رفت با ادب نیت زیارت کرد سوی یارش به روی زانو رفت خواست تا درد دل کند اما مگر این گریه ها امان می داد یک نگاهی به دور خود انداخت سر خود را فقط تکان می داد السلام علیک یا مظلوم السلام علیک یا عطشان السلام علیک یابن علی السلام علیک یا عریان ای برادر نمی برم از یاد که چگونه به خاک افتادی زیر گرمای آفتاب آن روز با لب تشنه،خسته،جان دادی ای برادر نرقته از نظرم اکبرت را که ارباً اربا شد بعد عباس میر لشکر تو پای دشمن به خیمه ها وا شد به خدا ای عزیز لب تشنه داغ یک قطره آب کشته مرا بین این گریه های اهل حرم گریه های رباب کشته مرا غرق گریه رباب می گوید که دل پاره پاره را بردند با سه شعبه به روی دست پدر طفلک شیرخواره را بردند پسرم با خیال تو هر شب دست بر سینه می فشارم من گرچه ماندم خجالتت آنروز ولی امروز شیر دارم من گریه را کم کنید دخترها کمی آرام اصغرم خواب است گل نارم علی علی لا لا مادرت چهل شب است بی تاب است ✅مجتبی شکریان https://eitaa.com/Maddahankhomein
#زبانحال جابر نتوان گفت چه آمد به سر ما کز جور خزان ریخت همه برگ و بر ما غلتید به خون، پیکر پاک پدر ما شد قاتل او با سر او همسفر ما ما زخم زبان در ملأ عام شنیدیم بی جرم وگنه، از همه دشنام شنیدیم (از کجای این سفر برات بگم) از زمزمه و گریه ی آهسته بگویم از دست به زنجیر ستم بسته بگویم از کعب سنان و بدن خسته بگویم از بارش سنگ و سر بشکسته بگویم اینها همه از دخت علی خم نکند پشت ای لاله ی پرپر شده، داغ تو مرا کشت ما بر کف پا نقش گل از آبله دیدیم رأس شهدا را جلوی قافله دیدیم کعب نی شادی و کف و هلهله دیدیم یک سلسله را بسته به یک سلسله دیدیم دادند به ما جا به ره ظلم ستیزی خواندند عزیز دلمان را به کنیزی تنها نه در امواج بلا یاد تو بودم از لحظه ی میلاد، گرفتار تو بودم شبها به بر فاطمه بیدار تو بودم با هر نگهم طالب دیدار تو بودم دردا که دگر انس به داغ تو گرفتم برگشتم و از خاک، سراغ تو گرفتم ای کاش جدا می شد، پیش از تو سر من می رفت فرو تیر غمت بر جگر من می ریخت چو نخل قد تو برگ و بر من می شد ز ازل کور دو چشمان تر من من روی زمین، پیکر صد چاک تو دیدم آویزه به دروازه، سر پاک تو دیدم ای پای سرت خصم زده نای و دف و چنگ ای بر سر نی گشته جبینت هدف سنگ ای طلعت زیبای تو گردیده ز خون رنگ برخیز برادر که دلم تنگ شده، تنگ بردار سر از خاک که روی تو ببوسم برخیز که رگ های گلوی تو ببوسم من کوه بلا را به سر دوش کشیدم یک گام نلرزیدم و یک دم نبریدم در طشت طلا تا گل رخسار تو دیدم فریاد زدم پیرهن صبر دریدم چون چوب به لب های تو می خورد به شدت من بر سر خود می زدم، اطفال به صورت در شام بلا بود، بلا بود، بلا بود بالله قسم سخت تر از کرب و بلا بود ظلم و ستم و کفر و ظلالت به ملا بود خورشید رخت جلوه گر از طشت طلا بود آئینه صفت، چشم تو در دور زدن بود دیدم نگهت در همه احوال به من بود باز آمده ام تا ز من از شام بپرسی از بودن ما در ملأ عام بپرسی از خنده و از طعنه و دشنام بپرسی از خون سر و سنگ لب بام بپرسی اما دگر از قصه ویرانه نپرسی ای گوهر یکدانه ز دردانه نپرسی این دختر باز آمده از شام خرابت این فاطمه و نجمه و کلثوم و ربابت برگشته ز ره، قافله ی پر تب و تابت گل ها همه بر خاک فشانند گلابت جا مانده یکی در یتیم از صدف تو در شام بلا گشته سفیر از طرف تو https://eitaa.com/Maddahankhomein
زبانحال آورده غریبی غم دل بهر غریبی افتاده حبیبی به روی قبر حبیبی بیمار فراقی شده مهمان طبیبی نه تاب و توانی، نه قراری، نه شكیبی   می گفت: حبیبی كه غمت كرده كبابم من دوستم آخر، بده ای دوست جوابم   ای نام تو روشنگر دل جان كلامم ای یافته سبقت ز سلامم به سلامم ای دادرس و رهبر و مولا و امامم هم عاشق و هم دوست و هم پیر غلامم   با یاد تو در این سفر از شهر مدینه تا كرب و بلا كوفته ام بر سر و سینه گردون ز غمت در همه جا ولوله انداخت تا شام ز سر تا بدنت فاصله انداخت بر گردن تنها پسرت سلسله انداخت بر پای یتیم تو گل آبله انداخت   دور از تو ولی مرغ دلم همسفرت بود گه پیش بدن گاه به دنبال سرت بود ای نور دل فاطمه آخر تو نبودی؟ كز دوش پیمبر به رخم دیده گشودی هم خنده زدی هم دلم از دست ربودی بر گردن من بازوی خود حلقه نمودی یاد آر از آن خاطره ای نور دو دیده با من سخنی گوی ز رگ های بریده ای دیده ی گریان مرا نور، عطیه صحراست پر از زمزمه و شور، عطیه این ناله ی پیوسته و این ولوله از كیست؟ برخیز و خبر آر كه این قافله از كیست؟ از شیون این قافله پر، دامن صحراست آوای جرس را خبر از ناله زهراست بر گوش دلم زمزمه زینب كبراست فریاد شهیدا و غریبا و حسیناست از گریه گلوی من رنجور گرفته این كیست كه با «یا ابتا» شور گرفته؟ بر قلب عطیه سخن او اثری كرد از خویش در آن وادی محنت، سفری كرد بر دیدن آن قافله هر سو نظری كرد هر لحظه به رخ جاری، خون جگری كرد از سینه برآمد به فلك ناله و آهش افتاد چو بر سید سجاد نگاهش تا كرد به آن قافله از دور نظاره چو شمع ز سر تا به قدم، ریخت شراره در مقدم آن ماه رخان ریخت ستاره برگشت به سوی حرم عشق دوباره   زد ناله كه عاشور دگر آمده، جابر برخیز كه زینب ز سفر آمده، جابر بلبل گل خود را به سراغ آمده، جابر آلاله دگر باره به باغ آمده، جابر بر تربت عشاق چراغ آمده جابر برخیز كه یك قافله داغ آمده، جابر   برخیز و بده آب به گل های مدینه سقاست خجل از لب عطشان سكینه برخیز سرودی ز غم تازه بخوانیم برخیز شرار غم دل را بنشانیم برخیز كه خود را به اسیران برسانیم برخیز كه گل در ره سجاد فشانیم بالای سرش آیه ی تطهیر بگیریم گل بوسه ز زخم غل و زنجیر بگیریم آن محرم محرم شده در آن حرم «هو» آن عاشق دلسوخته آن پیر خداجو آغشته به خاك شهدا كرده سر و رو با چشم دل خویش نظر كرد به هر سو   میخواست كه صد باره به هر گام بمیرد تا یك خبر از سید سجاد بگیرد   پر بود از اشك جگر سوخته، جامش می ریخت شرار دل سوزان ز كلامش زد رایحه ی عطر حسینی به مشامش بشنید سلام از لب جانبخش امامش گفت: ای ز سلام تو خجل پیر غلامت یادآور اخلاق پدر بود سلامت آن زائر دلسوخته، آن پیر سرافراز شد طایر روحش ز تن خسته به پرواز زد ناله و كرد از دل وجان، دست ز هم باز بگرفت در آغوش حسین دگری باز افكند به گردون، شرر تاب و تبش را بر زخم غل جامعه بگذاشت لبش را مولا چو نظر كرد حبیب پدرش را قد خم و سوز دل و اشك بصرش را سوزاند دوباره شرر غم جگرش را بگذاشت روی شانه ی آن پیر، سرش را كای گلشن وحی از نفست بوده معطر افسوس كه یك باغ گل از ما شده پرپر https://eitaa.com/Maddahankhomein
عالم اگر قطره است، دریا میشود زینب اشک علی و اشک زهرا میشود زینب صبرحسن در اوج، معنا میشود زینب هرچه حسین گفتیم فردا میشود زینب عشق علی حتماً بهایش میشود زهرا حیدر، تمام شب دعایش میشود زهرا ذکر قنوت و ربّنایش میشود زهرا سر ریزِ این اوقات، حالا میشود زینب تا کربلا با پای زخم و پر ورم رفتن... بین عراقی ها، شریف و محترم رفتن... شبهای موکب، خواب و رویای حرم رفتن... تا اربعین پیوسته دنیا میشود زینب اشکی به پایش ریختیم و زود نافع شد فوراً نگاهی کرد و سینه زن مدافع شد راه شهادت بازشد، دعوا مرافع سد دشمن نخواهد دید تنها میشود زینب زینب امامت داشته من دیر فهمیدم در روضه های او که گشتم پیر فهمیدم قرآن کلام اوست، از تفسیر فهمیدم اصلاً حسینِ رویِ نی ها میشود زینب وقتی سری در دست جمعی تیره بخت افتاد وقتی مسیرش بر کلیسا و درخت افتاد وقتی که راهش بر تنور و تشت و تخت افتاد در کاروان انّا هدینا میشود زینب با خطبه هایش کوفه را زیر و زبر کرده آنقدر که دشمن هم احساس خطر کرده چون مادرش در کوچه ها شق القمر کرده پس ذوالفقار دست مولا میشود زینب دروازه ء ساعات و ساعت های طولانی بازار شهر و آن اقامت های طولانی زخم زبانها و جسارت های طولانی آنجا دخیل چشم سقا میشود زینب زیر هجوم سنگ، محور میشود فوراً در ازدحام شام، حیدر میشود فوراً پیش یهودی ها پیمبر میشود فوراً هرجا که دین محو است پیدا میشود زینب دیدند خیلی دلخُورش، اما نیفتاده رد می شدند از چادرش، اما نیفتاده خورده زمین خانه پُرش، اما نیفتاده با یاحسینی از زمین پا میشود زینب در دست هاشان روسری بود و نمی دادند عمّامه و انگشتری بود و نمی دادند خلخال پای دختری بود و نمی دادند وای آن وسط پایین وبالا میشود زینب آنکه رقیه را به روی ماسه ها دیده قاری خود را مجلس هم کاسه ها دیده دور و بر خود جمعی از رقاصه ها دیده با این مصیبتها قدش تا میشود زینب شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
باز باید سر کنم با خاطرات اربعین خاطرات گریه در صحن یل ام البنین از مرور خاطراتش نیز لذت می برم می نشستم رو به ایوان امیر المومنین خوب یادم هست هر موکب که رفتم ،پهن بود زیر پای زائرانت بالِ جبریل امین با چه شوقی تاول پاهای خود را می شمرد زائری که بود گویا با ملائک هم نشین دسته دسته وارد کرب و بلایت می شدیم گوئیا بودیم دستان خدا در آستین این سفر تا کربلا ای کاش برگشتن نداشت هاتفی می گفت با ما :فادخلوها خالدین من تمام سال را با اربعینت زنده ام ادعایی هم ندارم، عاشقی یعنی همین با زبان تازیانه هیچکس صحبت نکرد در میان راه هر جایی که میخوردم زمین شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
قافله در اربعین «خواهرش بر سینه و بر سر زنان» آمده در کربلا پرپر زنان پیکر مردان به زیر خاک غم حس کنند این داغ را بهتر زنان در کنار تربت پروانه ها شعله دارد بر جگر اخگر زنان کودکان بودند در شیون همه داشتند ای وای چشم تر زنان می زنند آتش به جان خویشتن یک طرف طفلان غم ، یکسر زنان کشتی بشکسته از توفان اشک باز آمد کربلا لنگر زنان اول اندوه با قد کمان غرق در اشک اند تا آخر زنان در عزای خیل گلها سوختن بیشتر دارد حکایت در زنان در عزا بگذار تا شیون کنند جای منعی نیست اینجا بر زنان حق بده ، از داغ مردان شهید ناله ها دارند اینجا گر زنان در کنار تربت گلهای خود جملگی نالان ز غم ، دختر ، زنان یاد آن روزی که آمد قتلگاه بانوی غم بوسه بر حنجر زنان «یاسر» آنجا روی قبر شاه عشق ریختند از چشم تر گوهر زنان محمود تاری «یاسر» http://eitaa.com/Maddahankhomein
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده می‌خواهد حریفی پاک‌باز و امتحان پس‌داده می‌خواهد مسافر را پیاده، داغ‌دیده، صاحب دردی، ورای درد‌های پیش پا افتاده می‌خواهد سفر، موکب به موکب، کوله‌پشتی، چای، خرما، اشک یقین کن میزبانت اربعین را ساده می‌خواهد دلی آرام و پر غوغا، سری شوریده و شیدا دلی سرمست جان دادن، سری دلداده‌ می‌خواهد مسلمان و مسیحی را به حُرّیت فراخوانده جدا از دین و ایمان، آدمی آزاده می‌خواهد.. هلا جامانده از این راه! آخر تو چه کم داری؟ مگر این جاده غیر از شوق فوق‌العاده می‌خواهد؟ حسین‌بن‌علی تنهاست ای یاران به پا خیزید که اینک وارث او لشکری آماده می‌خواهد.. شاعر: http://eitaa.com/Maddahankhomein
از راه آمد خواهرت ای سر بریده اما بدون دخترت ای سر بریده دارد رباب از راه مي آید برادر اما بدون اصغرت ای سر بریده از گوشه ی مقتل هنوزم که هنوز است آید صدای مادرت ای سر بریده از شامیان پیراهنت را پس گرفتم از ساربان انگشترت ... ای سر بریده من که نفهمیدم، خودت می گفتی ای کاش خولی چه کرده با سرت ای سر بریده بالای نیزه ماه من بودی برادر در کوچه ها همراه من بودی برادر حتما خودت دیدی دو دستم را که بستند حتما خودت دیدی غرورم را شکستند حتما خودت دیدی که بر محمل نشستم حتما خودت دیدی چهل منزل شکستم حتما خودت دیدی بساط کوفیان را حتما خودت دیدی مرام شامیان را قرآن که می خواندی لبت را سنگ می زد عمدا کنیزی زینبت را سنگ می زد حالا دگر هم چیزی از آن لب نمانده هم جای سالم در تن زینب نمانده این آخر عمری مرا بازار بردند من را میان مجلس اغیار بردند رفتی میان طشت و زینب نیمه جان شد تو خیزران خوردی و قد من کمان شد شاعر: http://eitaa.com/Maddahankhomein
دیگه دارم از تو خیلی دور میشم دســـــــت بی پناهمو رهــــــا نکن هرکاری میخوای بکن ولی حسین منـــو از خودت فقـــــط جدا نکن مگه کربلا فقط جای خوباس....؟ یکــــــی مثه من حرم جـا نداره؟ بیخیال کربلا دوســــــــــت دارم عشـــق من که شرط و اما نداره اربــــــــعین سال قبلــــــی به دلم قــــــول اربعین امــــــــسالو دادم امسالم که بستــه شد راه حــــرم دل من تنگــــه چه گیری افتادم... کی میفهمه حال جامونده هارو؟ موکب امام رضـــــا یادش بخیر داره میکُشه منو فـــــــــــراق تو "اربعیـــن و کربـــلا یادش بخیر" واسه اون لحظـــه دلم پر میزنه که یه بچه آب تـــــعارُف میکنه یا همون صــحنه که میری موکبا پیرمــــــرده کفـشارو جُف میکنه با چـه عشقـــی نوکری تو میکنه اون پسر بچه که روی ویلچــره! سینی خرمــــا میذاره رو سرش غصه ی مسافرارو میخوره... اونی که رفته میدونه چی میگم شب جمعه کربــــــــلا چه حالیه! ولی معصیــت یه کاری کرده که توی خوابــــــم میبینـم دوسالیه شاعر: http://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴 🏴 همینجا بود اکبر دست‌وپا زد همینجا بود بابا را صدا زد همینجا بود دشمن ظالمانه که می‌زد بر سکینه تازیانه همینجا بود طفل شیرخواره گلوی نازکش شد پاره‌پاره همینجا پیکری خونین و عریان شده پامال زیر سم اسبان همینجا آمدند از خیمه بیرون یتیمان حسین با قلب محزون همینجا شد جدا دستان عباس که شد همرنگ خون آن لاله‌ی یاس همینجا خیمه‌ها گردیده غارت‌ شده طفلان مولا در اسارت همینجا زینب محزون و مضطر کمان شد قدش از داغ برادر همینجا دشمنان خنجر کشیدند سر مظلوم عالم را بریدند همینجا تیر خورد بر مشک عباس و دشمن خنده زد بر اشک عباس همینجا محشر کبری به پا شد عزیز فاطمه جانش فدا شد همینجا شد زیارتگاه عشاق زیارت خانه ی دلهای مشتاق همینجا می‌وزد از تربت او شمیم جانفزای عترت او علی قاسمی (شمیم) http://eitaa.com/Maddahankhomein
گفتم حسین و یا حسینش آمد از جانم هر یا حسینم داشت خیر ختم قرآنم تا روضه رفتم روح من را کربلا بردند فرش حسینیه ست قالی سلیمانم از میوه ی جنت مگو با من که یک عمر است.. طعم غذای روضه رفته زیر دندانم او عاشقم شد یا من اول عاشقش گشتم؟ او خواست من را یا که من او را..نمیدانم کشتی سوار کشتی امن حسینم من! با جامه ی مشکی حریف چند طوفانم از بچگی من پادوی عباس او بودم جارو کش این خانه ام کی گفته مهمانم؟ یک خط وصیت میکنم یاد همه باشد.. از هرچه غیر از یا حسین گفتم پشیمانم تکلیف عاشق چیست بوی اربعین آمد دعوت کن آقا جان مرا والله حیرانم این روزها زینب اسیر کوچه بازار است بانو زمین افتاده..از داغش پریشانم شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
چهل روز از برادر بی خبر بود فقط با نیزه او همسفر بود شبیه مادرش افتاد بر خاک چهل دفعه ولی او پشت در بود مصیبت دیده او از خردسالی که زینب دائما خونین جگر بود سپر بود هر کجا وقت کتک ، پس کبودی های زینب بیشتر بود نشسته کرد اقامه او صلاتش که درد کعب نی ها دردسر بود همه گفتند زهرا در خرابه است همان لحظه که دستش بر کمر بود ز بام آتش به سمتش پرت کردند میان کوچه های پر خطر بود تمام بچه ها را خواب می کرد نگهبان همه شب تا سحر بود چهل روز از فراق کربلا سوخت تمام حاصل او شعله ور بود رسید و روی خاک افتاد و غش کرد چهل رو از برادر بی خبر بود https://eitaa.com/Maddahankhomein
نام قشنگ دلبرم را دم گرفتم مرثیه ی اهل حرم را دم گرفتم با اشتیاق اربعین مثل گذشته "قدم قدم...با یه علم"را دم گرفتم شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴به عشق آمرزش و به شوق کربلا 🏴 گیرم اصلا نبری کربُبلا چندین سال کرمت را که نباید ببرم زیر سؤال من همینقدر که نامت به زبانم جاریست به تو مدیونم و هستم به خدا خوش اقبال راه دادی منِ آلوده به عصیان ها را عزتم دادی و دادی به مقامم پر و بال سخت درمانده ام از شکرِ همین یک نعمت که رسید از تو همه عمر به من نانِ حلال عاشقم کردی و این عشق بها داده به من به أبالفضل(ع) بدهکارِ توام در هر حال نیست لطف تو که محدود به این چند صباح محض توصیف‌ گداپروری ات نیست مجال بگذر از خبط و خطاهایم و آقا نگذار دور از صحن و سرایت بروم رو به زوال خواستن با تشر از ساحت تو بی ادبی ست عرض حاجت به تو با حجب و حیا اوج کمال حکمتی هست یقیناً که دو سال اینگونه بشود یک سفرِ کرب و بلا خواب و خیال تا ابد بسته شود راهِ حریم تو اگر... اگر ای وای محقق شود این فرض محال- -باز فریاد زنان پای علَم میگویم: «بأبي أنت و أمي» نرسد بر تو ملال! https://eitaa.com/Maddahankhomein
تسکینْ ،دوا ،مُسَکِّنِ قلبم، دوای توست داروی قلب مضطَرِ من کربلای توست این دردِ لاعلاجْ، فَلج کرده عضو، عضو این ناشی از مُفارِقَتِ نینوای توست... کاری نما طبیب تویی، پر ز درد، من جانا اُمیدِ اَوَّل و آخر، شفای توست آقا... دوباره اذن حرم بر عجم بده... ما را سوا مکن، دِلِ ما هم گدای توست از ما بگیر هر چه تو را دور میکند، در نزد ما هر آنچه که هست از برای توست نزدیک اربعین شده و مضطرم حسین (ع) دل چشم به راه جود و سخا و عطای توست در کوی عاشقان که صبوری مُقَدَّم است شکوه نمیکنم که رضایم رضای توست... شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
بوی بهشت دارد اگر سرزمین تو خیل ملائکند کنون همنشین تو گل کرده است باز در این فصل عاشقی جا پای جابرت، قدم زائرین تو بعد از قیام سرخ تو دیگر عجیب نیست این محشر به پا شده در سرزمین تو پیوند خورده تاول پاهای زائرت با زخم پای دخترک نازنین تو موکب به موکب آمده تا در عمود عشق بوسه زند به تربت پاک جبین تو با واژه های مرثیه اش زائرت شده این شاعر شکسته ی با غم عجین تو با پای دل قدم به قدم می روم،اگر جا مانده ام ز قافله ی اربعین تو بارانی ام، به شوق تسلایت آمدم این گونه های خیس من و آستین تو شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته آسمان‌ها را در این ایوان، مجاور ساخته از قدم‌هایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟ کاین‌چنین از عالم و آدم، مسافر ساخته نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته آن که می‌خوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین» هر نگاهش، یک حبیب‌ابن‌مظاهر ساخته هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته.. کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از، فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته کاش می‌دید، آن که رگ‌های گلویش را برید، خون جوشانش، چه دل‌ها را که طاهر ساخته آه! دیدن‌ها چه کرده با دل زینب؟ اگر این شنیدن‌ها، تو را آشفته‌خاطر ساخته.. شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست جای من هم در میان هیئت جامانده هاست دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم " از حرم جا مانده ای " هم صحبت جامانده هاست یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین گوشه ی صحن و سرایت ؛ حسرت جامانده هاست کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست شهر خالی میشد از عشاق تو یادش بخیر ازدحام شهرمان از کثرت جامانده هاست گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد مثل شمعی سوختیم این عادت جامانده هاست من یقین دارم به او اجر زیارت می دهند هرکسی روز جزا در کسوت جامانده هاست بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس نوبتی هم باشد اقا نوبت جامانده هاست دست مان از پنجره فولاد هم کوتاه شد این هم آقای غریب از غربت جامانده هاست تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست " صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری " خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند شاعر: https://eitaa.com/Maddahankhomein
بهرزیارت آمدم ای برادر جان حسین من از اسارت آمدم سوی دشت کربلا بهر زیارت آمدم کن نظر بر حال خواهر از سفر برگشته ام با دلی خون،سوز دل،ای همسفر برگشته‌ام خیز و بنگر سوی تو ای نور دیده آمدم چشم گریان رفتم و قامت خمیده آمدم ای برادر کس چومن رنج و غم و ماتم ندید آنقدر گویم قدم خم گشته مویم شدسپید ای برادر زین مصیبت خورده ام خون جگر بوده ام در این سفر با قاتل تو همسفر عصرعاشورا زدند آتش تمام خیمه ها جمله سرهای شهیدان را زدند بر نیزه ها ای برادر کودکان را ظالمانه می زدند گاه کعب نی گهی با تازیانه می زدند بین مقتل تابدیدم پیکرت افروختم در کنار پیکر صد پاره ی تو سوختم یکطرف افتاده بوددست علمدارت حسین یکطرف درخیمه ازغم سوخت بیمارت حسین یک طرف دیدم به موج خون علی اکبرت یک طرف با حنجرخونین علی اصغرت دشمن بی دین تو زخم مرا می‌زد نمک هر زمان نام تو را بردم مرا می‌زد کتک ای برادرکوفیان چنگ ونی ودف می زدند در کنار راس پرخونت همه کف می زدند صوت قرآن تو برد از زینب تو دل حسین ناگهان سررازدم بر چوبه ی محمل حسین من چه گویم ای برادر از مصیبت‌های شام بر اسیران می‌زدند سنگ ستم از روی بام ای برادرزین مصیبت گشته ام چون شمع آب خواهر غمدیده ات زینب کجا بزم شراب روبرویش راس پاک تو در آن تشت طلا چوب می زد بر لبانت آن یزید بی حیا صبرمن کم گشت وباچشمان گریانم حسین چاک کردم زین مصیبت هاگریبانم حسین ای برادر از امانت داریم شرمنده‌ام دخترت جان داده و من در کنارت زنده ام ای برادر تازجام وصل تو شدجرعه نوش در کنار راس پاک تو رقیه شد خموش شعله بر عالم زدم سرتا به پا افروختم در کنار پیکر پاک رقیه سوختم ازخودو اززنده بودن بی توسیرم یاحسین کن دعایم بعدتو دیگر بمیرم یا حسین یاحسین جان عرض حال من بوددراین رثا دستگیری کن به حق مادرم ازاین(رضا) -یعقوبیان https://eitaa.com/Maddahankhomein
جاماندگان از قافله اربعین --------- دیگران رفتند و ما جا مانده ایم ما درین سو باز تنها مانده ایم کربلا دریای رحمت هست و ما تشنه لب در جنب دریا مانده ایم عاشقان بستند کوله بار عشق ما ولی دل خسته اینجا مانده ایم کاروان ها می روند از پیش ما غرقِ حسرت ما به صحرا مانده ایم بی قراران رفته اند آن سو ولی ما همه غرقِ تماشا مانده ایم گر نشد با عاشقان راهی شویم در نگاه لطف مولا مانده ایم قافله در قافله رفتند آه ما به صحرا غرقِ نجوا مانده ایم دیگران لبیک گویان می روند ما به شور وا حسینا مانده ایم همرهان بستند کوله بار خویش ما چرا در پشت درها مانده ایم محمود تاری «یاسر» https://eitaa.com/Maddahankhomein
برای حماسه پیاده روی اربعین حسینی: همه از هر کجا باشند از این راه می آیند به سویت ای امین الله! خلق الله می آیند زمین سرمست راه افتاد و بر ما راه آسان شد زمین و آسمان با زائرانت راه می آیند ببین شانه به شانه هم سفید و هم سیاه اینجا به شوق دیدن تو پا به پا، همراه می آیند مدار عاشقی سقاست، آغاز طواف از اوست به سوی آفتاب آنجا به اذن ماه می آیند قیامت کرده ای، انگار تصویری است از محشر که دوشادوش هم نزدت گدا و شاه می آیند نکیر و منکر از من گرچه زهر چشم میگیرند به لطف گوشه چشمت عاقبت کوتاه می آیند سیدمحمدمهدی شفیعی https://eitaa.com/Maddahankhomein
🥀🥀🥀 راهیان راه عشق ما راهیان مست دل از دست داده ایم با چای داغ موکب تو گرم باده ایم با هر زبان و رنگ به سوی تو آمدیم «در زیر بیرقت همه یک خانواده ایم» یا صاحب الزمان تو علمدار عالمی شکر خدا که پشت سرت ایستاده ایم وقتی که اربعین برسد قطره قطره ما با خانواده راهی دریای جاده ایم با خون هر شهید به راه آمدیم ما سر را به شاهراه شهیدان نهاده ایم پر زرق و برق نیست اگر زندگی ما مانند اشک روضه ی تو صاف و ساده ایم چیزی نمانده است به نابودی خَسان مانند آب های روان با اراده ایم پر می شود مشام جهان از شمیم ما ما نامه نامه عطر گلی سرگشاده ایم https://eitaa.com/Maddahankhomein
با غصه های بی بدل خواهر رسیده با یک عصا زیر بغل خواهر رسیده مولا ببین در هاله ای از نور دور از آن دیده های مبتذل خواهر رسیده شمشیر نه اما لسان که حیدری هست فاتح به هر جنگ وجدل خواهر رسیده از این کبودی هامشخص می شود که از بغض صفین و جمل خواهر رسیده گیسو سپید و قدکمان و دل شکسته از آنچه دیده روی تل خواهر رسیده صد بار مرد و زنده شد اما دریغ از یک مرگ احلیٰ من عسل خواهر رسیده وقتی که اسقونی شنیده از لب خشک با کام تشنه محتمل خواهر رسیده چون مادر عباس می گوید حسین و بر داغ ابناء، بی محل خواهر رسیده . شد اربعین و خسته از داغ سه ساله مثل ردیف این غزل خواهر رسیده ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein