eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
392 ویدیو
229 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
قسم به ساحت ذکر شریف"هو" بابا به روی من شده این اشک آبرو بابا "عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد" چه خوب شد که شدم با تو روبرو بابا چه حیف شانه نداری که سر بر آن بنهم بگویم از غم خود شرح مو به مو بابا مرا  ببخش که نشناختم تو را اوّل به چهره‌ی تو نمانده‌ست رنگ و رو بابا خداش خیر دهد راهب مسیحی را... که با گلاب تو را  داده  شستشو  بابا خداش نگذرد ای کاش، خولی نامرد کشید دست به روی تو بی وضو بابا نمانده وقت زیادی به رفتنم حالا.‌‌.. شدم  کنار سرت  گرم گفتگو  بابا بیا و باز صدایم بزن "رقیه ی من" تو هم بخواه ز من که "بگو بگو بابا" چه‌قدر خاطره‌ی تلخ دارم از کوفه چه بد گذشت به من شام بی عمو بابا لب ِ ترک ترکت را ندیده می‌بوسم ..‌. چه خوب شد که به چشمم نمانده سو بابا @Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرثیه همه شادند دخترت گریان همه خوابند دخترت بیدار خیلی امروز مردم این شهر دادنم با نگاهشان آزار دخترت را ببر به همراهت خسته از دست روزگار شده یا که تشخیص تو شده مشکل یا دو چشم رقیه تار شده گر به دور سرت نمی گردم پر و بالم ببین که بسته شده مثل سابق زبان نمی ریزم دو سه دندان من شکسته شده وسط ازدحام و خنده ی شام بغض تنهایی ام ترک میخورد هر کجا تا که گریه میکردم عمه‌ام جای من کتک میخورد میکشم دست بر سر و رویت چه قدر پلک تو ورم دارد بر لبت زخم تا بخواهم هست ولی انگار بوسه کم دارد آن قدر روی خارها رفتم به‌خدا هردو پای من زخم است لرزش دست من طبیعی نیست نوک انگشتهای من زخم است @Maddahankhomein
حالا اومدی .mp3
2.18M
زمینه یا زمزمه بین روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها از حسین رئوفی حالا اومدی حالا که دست شکستم نمیاد بالا اومدی حالا که میگن رقیه شده بی بابا حالا که برای کشتنم شده بلوا اومدی بابائی برای رقیه دیگه دست و بازو نمونده ز سر پنجه های عدو‌ رو سرم مو نمونده ، عزیزم بابائی ، بابایی بابایی بابایی بابایی بابایی حالا اومدی حالا که چشمای تار من شده دریا اومدی حالا که شده پر از آبله این پاها اومدی حالا که خرابه گشته محشر کبرا اومدی بابایی ، ز گلبوسه مرهم به زخم لبت می گذارم دگر لب ز لب های خشکیده ات بر ندارم ، عزیزم بابائی ، بابایی بابایی بابایی بابایی بابایی @Maddahankhomein
دوشنبه خانه ی پیرزن ته کوچه پشت یک تیر برق چوبی بود پشت فریادهای گل کوچک واقعا روزهای خوبی بود پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر منتظر بود در زدن ها را دم در می نشست و با لبخند جفت می کرد آمدن ها را روضه خوان محله می آمد میرزا با دوچرخه آهسته مثل هر هفته باز خیلی دیر مثل هر هفته سینه اش خسته "ای شه تشنه لب سلام علیک" ای شه تشنه لب...چه آوازی زیر و بم های گوشه ی دشتی شعرهای وصال شیرازی می نشستیم گوشه ی مجلس با همان شور و اشتیاقی که... چقدر خوب یاد من مانده در و دیوار آن اتاقی که یک طرف جمله ی "خوش آمده اید به عزای حسین"بر دیوار آن طرف عکس کعبه می گردد دور تا دور این اتاق انگار گوشه گوشه چه محشری برپاست توی این خانه ی چهل متری گوش کن! دم گرفته با گریه به سر و سینه می زند کتری عطر پر رنگ چایی روضه زیر و رو کرده خانه ی او را چقدر ناگهان هوس کردم طعم آن چای قند پهلو را تا که یک روز در حوالی مهر روی آن برگ های رنگارنگ با تمام وجود راهی کرد پسری را که برنگشت از جنگ هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز پستچی نامه از عزیز نداشت کاشکی آن دوشنبه ی آخر روضه ی میرزا گریز نداشت پیرزن قطره قطره باران شد کمی از خاک کربلا در مشت السلام و علیک گفت و سپس روضه ی قتلگاه او را کشت تا همیشه نمی برم از یاد روضه ی آن سپید گیسو را سالیانی است آرزو دارم کربلای نرفته ی او را @Maddahankhomein
ورودیه دومین روز از محرم بود کاروان در احاطه ی عدوان می رسد بر زمین رملی و پست دور آن تپه ها و نخلستان کرد پرسش امام از یاران نام این سرزمین چه می باشد عرض کردند کربلا مولا گفت بر حق پناه می باید گفت باید پناه بر او برد از هجوم هزار حزن و بلا ما همین جا فرود می آییم که خدا وعده داده‌است به ما به خدا این همان مکان باشد این محل قرار اشترهاست آن محل خیمه ها شود بر پا آن طرف تر محل مقتل ماست به زمین خون ما شود جاری در همین گوشه از زمین خدا که نبی گفته ام که می شکنند در همین جا حریم حرمت ما چونکه یاران او پیاده شدند با سلاحش حسین شد مشغول زمزمه می نمود شعری را که ازآن گشته بود سنگ ملول آمدت روزگار بس به شتاب چه فراوان پگاه و شام سیاه که درآن کشته گشت طالب حق هیچ نایافتت تغیُّر راه بر خداوند باز می گردد در دو عالم تمام امور هر چه موجود زنده در دهر است از همین راه می نماید عبور ام کلثوم ناله ها سر داد وا محمد، علی و وا اُمّا وا حسن وا حسین و وای به ما از بلایای سخت بعد شما آمد از شهر کوفه باز خبر لشکری آید از برای قتال جریان واضح است بر همگان نبود بر حسین هیچ مجال خطبه ای خواند امام بر یاران گفت بی پرده بعد حمد و ثنا آخر کار ماست کشته شدن گر چه باطل عدوست حق با ماست وای مردم مگر نمی بینید حق رها گشته می شود پامال نهی از منکری نمی گردد فعل معروف رفته از اعمال مومنی گر بخواهد از خالق مرگ را این زمانه حق دارد مرگ باشد سعادت و ماندن هست با اهل ظلم ننگ ابد سوی من نامه ها فرستادید آمدم تا به سوی شهر شما بر سر عهد اگر نمی مانید به کناری روید از ره ما کوفیان در جواب همچون سنگ پای وجدان و دینشان همه لنگ عافیت جو و پست، بنمودند بر تن خویش جامه ای از ننگ @Maddahankhomein
طلایه دار تمام سه ساله ها باشد اگر که دختری از نسل لاله ها باشد عجیب دغدغه ی معجر و عفافش هست اگر چه بر بدنش استحاله ها باشد چرا به سلسله وصل است یک سه ساله چرا ز دست دیو رخش را حواله ها باشد ز گوش و گردن و دستش ربود عدو زینت به جای آن بدنش پر ز هاله ها باشد عجیب قصه ی تلخی است راه رفتنش در شام ز کودکان چو به طعنش اشاره ها باشد فغان ز پای لطیفی که خاطراتش هم حدیث خار مغیلان و چاله ها باشد چه تلخ آنکه عزیزی و انجب النجبا اسیر دست خسان و نخاله ها باشد رسید عسکری از این پدر به بالینش برش ز جام شهادت پیاله ها باشد @Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم یا صاحب الزمان بگذار تا برایِ تو باشم عزیزِ من مجروحِ های هایِ تو باشم عزیزِ من از دست پختِ مادرتان لقمه‌ای خورَم پاگیرِ قند و چایِ تو باشم عزیزِ من بگذار تا‌ که ریشه بگیرم در این دَهه تا ریشه‌یِ عبایِ تو باشم عزیزِ من فرموده است حضرتِ صادق به گریه‌ام مشمولِ ربنایِ تو باشم عزیزِ من کاری اگر که هست بگو کار می‌کنم تا پیشِ چشمهایِ تو باشم عزیزِ من بگذار کفش جفت کنم یا غذا کِشَم یا خرجِ کربلای تو باشم عزیزِ من با دیگ شُستَنم به تو نزدیکتر شوَم بی منت آشنایِ تو باشم عزیزِ من پیشِ سماوری که زِ غَم جوش میزنَد ماندم که در هوایِ تو باشم عزیزِ من این استکانِ چای مرا قُرب می‌دهد تا عاشقِ خدایِ تو باشم عزیزِ من پا منبری بزرگ شدم لطفِ مادرم تاکه فقط گدایِ تو باشم عزیزِ من مانندِ پیرهای جوانمُرده می‌شوم بگذار همصدایِ تو باشم عزیزِ من پیراهنی که غرقِ بخون است دستِ توست امشب شود که جایِ تو باشم عزیزِ من سر را گرفت کنجِ خرابه به گریه گفت : در فکرِ بوریایِ تو باشم عزیزِ من (حسن لطفی) @Maddahankhomein
خدا حافظ ای دولت پر تلاش خدا حافظ ای خستگی ناپذیر تو     الگو شدی تاوابد بهر ما به ....دلها دمیدی تو نور امید نهاد ..به گیتی تو رسم نوین  چه رسمی بیانگر ز،دین مبین نگفتی دروغ نکردی  ... ،خطا درود ....خدا برتو صد آفرین به حق آمدی بهر یاری .. خلق شکوفا زتو گشت  ایران زمین صلابت ادب از تو شرمنده شد همه   خوب بودید  اهل یقین مجاهد شما یید حق باورید شهیدان شمایید نقش آفرین تقدیم به  اعضای دولت مردمی خدمتگزار رئیس جمهورمحبوب وعزیز مردم راهتان جاودان یادتان ماندگار ۱۷ تیرماه ۱۴۰۳ آخرین روزکاری دولت سیزدهم @Maddahankhomein
سیددمشقی سیدی در دمشق ساکن بود نام او بود سید ابراهیم او که همراه با سه دختر خود منزلی داشت در پناه رحیم دختران را یکی پس از دگری دختر کوچکی بگفت به خواب که بگویید از برای پدر قبر من را فرا گرفته است آب برود تا به نزد والی شهر که سه ساله تو را نموده خطاب بر مرمت تو همتی بنما تا مزارم نگشته است خراب نگرفت این قضیه را جدی سید ما نگشته بود مجاب تا سه ساله به خواب او آمد بر قصورش بر او نمود عتاب صبح سید به نزد والی رفت کرد بر او قضیه را تعریف گفت والی شوند اهل کمال جمع بر گرد بارگاه شریف هر چه عالم ز سنی و شیعه بود هر کس به نزد خلق عزیز حاضر آمد به جامه ای طاهر با ادب غسل کرده پاک و تمیز جز به دستان سید ابراهیم قفل آن بارگاه باز نشد هر که زد بهر نبش قبر کلنگ غیر او هیچ چاره ساز نشد پس نمودند صحنه را خلوت خرد کردند سنگ سخت لحد کفن نازنین سه ساله ی شاه بود سالم به حول و لطف احد چون کفن رفت اندکی به کنار کار سید رسید تا به هوار گفت با پیرهن شده مدفون زن غساله هم نبوده به کار آن بدن را گرفت بر زانو هی نوازش نمود و گریه بر او رفت از هوش سید ابراهیم بارها از نظاره ی بانو گفت من منتقل نمی سازم جسم این نازدانه را اصلاً تا نسازد سه ساله را انکار دوستی هم نوای با دشمن در بغل داشت جسم بانو را سید ما سه روز پی در پی غیر وقت نماز او بنهاد بر زمین جسم نازنین را کی؟ دید سید که دشمن بی رحم جای سالم بر آن بدن نگذاشت بود سرتاسر بدن پر زخم یک کبودی به روی صورت داشت دید گیسوی سوخته، کنده شده پای مجروح و چشم آزرده دید پهلوی مثل فاطمه را جای آن گوشواره ی برده بله سید به مرگ هم حق داشت آنچه گفتند او مشاهده کرد دید آن طفل کوچک و معصوم دید آثار رنج و محنت و درد @Maddahankhomein
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سامان قلب شیعه کجایی اِمامُنا از ما چرا همیشه جدایی امامنا در آسمان سینه ی ما شب همیشگی ست صبح ِ امید، کی تو میایی امامنا قسمت نشد که ثانیه ای من ببینمت گردد ز دیده عقده گشایی امامنا آقا بیا که برده فراقت قرار ما بی تو نمانده هیچ صفایی امامنا تازه ست زخم پلک دو چشمت ز اشک خون ابری برای خون خدایی امامنا از غُصّه ی اسیری ناموس ِ جدّ خود صاحب بکای صبح و مسایی امامنا حالا دگر خرابه ی شام است روضه ات تب دار داغ شام بلایی امامنا صاحب عزای حضرت ریحانة الحسین در شام یا که کرب وبلایی امامنا حتما کنار عمّه درون خرابه ای خونین جگر ز رأس جدایی امامنا سر را گرفته در بغل و محتضر شده او هم نخورده آب و غذایی امامنا گفتا: پدر نمانده به تو جای بوسه ای زخمی ز چوب و سنگ و عصایی امامنا دیدم لب تو چوب جفا خورد ای پدر دیدم به روی طشت طلایی امامنا بنگر که موی من شده از داغ تو سپید من را بده ز غُصّه رهایی، امامنا (عَجّل وَفاتی)است به لب مثل مادرت خواهم شوم سه ساله فدایی امامنا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
مناجات محرمی مهدوی حضرت رقیه علیهاالسلام السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ای روضه خوان ماه محرم بیا پدر دیگر بس است روضه ی صبر و رضا پدر بی تو شده ست عین زمستان؛ بهارمان بی تو چه فرق می کند عید و عزا ،پدر بیش از هزار سال گذشت و تویی هنوز در کوه و دشت بی کس و تنها چرا، پدر شرمنده ایم چون شده ای از جفای ما عمری اسیر غربت بی انتها پدر آقا قسم به موی سفید رقیه جان دیگر برای آمدنت کن دعا پدر آقا قسم به زخم لب و روی نیلی اش دیگر بگیر اذن فرج از خدا، پدر بین خرابه،منتظرت مانده عمه ات بنگر تو را صدا زده همراه ِبا پدر سر را گرفته در بغل و گفته بین آه خوش آمدی به خانه ی ویران ما پدر دیگر چرا به روی سرت جای بوسه نیست مانده به روی آن، اثر ردّ پا ؛ پدر پرسم کدام دشمن بی شرم و بی حیا در پیش عمه کرده سرت را جدا پدر پاسخ نده؛ لبی که نمانده برای تو بعد از جفای مجلس شام بلا پدر ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein