#بازگشت_به_مدينه
ای مدینه دوباره برگشتم
با دل پر شراره برگشتم
بی علی ، بی رقیه ، بی عباس
با همین گاهواره برگشتم
از مسیری که بهرِ سنگ زدن
می گرفتند استخاره، برگشتم
همرهم بود زیور آلاتم
ولی بی گوشواره برگشتم
آه، از خیمه ای که غارت شد
با دو چشم ستاره برگشتم
از کنار تن لگد مال و
بدنِ پاره پاره برگشتم
با حجابی که بینِ آتش سوخت
از دل هر نظاره برگشتم
#رضا_باقریان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللّهمّ صلّ علی محمّدوآل محمّدوعجّل فرجهم
#غزلپیوسته
بازگشت کاروانِ داغدیدهیِ کربلا به مدینه
کاروانِ بیقراریهایِ زهرا آمده
جایِ سقّا یادگاریهایِ سقّا آمده
یاد داری کاروان میرفت از شهرِ رسول
وَیْلُکِ اُمُّالبنین زینب به اینجا آمده
اُمِّلیلا از جوانی که اَذانش آرزوست
روضههایی تکّهتکّه اِرْباً اِرْباٰ آمده
این کنیزِ کاروان نَه که عروسِ فاطمهَست
کودکش مانده میانِ دشت تنها آمده
نجمه رویِ سینه میکوبید قاسم قد کشید
زیرِ سُمها چه بلایی بر سرِ ما آمده
جعفر و عثمان و عبداللّه را کشتند آه
شاهِ دین از علقمه با قامتی تا آمده
وَیْلُکِ اُمُّالبنین عبّاس اُفتاده زمین
خنجری کهنه پسِ سر ضربه زد از رویِ کین
از حسینِ تو خبر داریم از گودال تا.....
رویِ نیزه... دِیْرِ راهب... تا تنور و زیرِ پا
رویِ نیزه سنگ خورده پیشِ چشمِ خواهرش
در تنور و دِیْرِ راهب بر سرش آمد چهها؟!
پیکرِ عریانِ او بر رویِ ریگِ داغ بود
ضربهیِ شلّاق شد داغِ دلِ آلِ عبا
بر سرِ اَنگشتر و پیراهنَش دعوا شده
بعدِ عبّاسِ تو معجر در حرم شد کیمیا
وای از نانی که کوفی پیشِ ما ها پَرت کرد
بیحیا پا میکشیده بر سرِ خونین چرا؟!
وَیْلُکِ اُمُّالبنین زینب اِسارت رفته است
جایِ ناموسِ اباالفضلِ غیورت شد کجا؟!
دخترت را پیر کرده غصّههایِ کاروان
پیشِ چشمَم خورده بر دندان و لبها خیزران
از سفر آمد حرم امّا غریبه... بیحرم
با سرِ یارم چه شد آمد چهها مادر سرم
پایِ سر پیشِ نگاهِ ماهِ رویِ نیزهها
بیحیایی گفت من این دخترک را میخرم
پایِ سر بر چوبهیِ محمل سرم کوبیدهام
سر شکستم تا بدانی داغدارِ دلبرم
پایِ سر پایِ برهنه همسفر با زجر بود
دختری که گفت عمّه سوخت بر سر معجرم
پایِ سر مُشت و لگدها پهلو و پَر را شکست
اِی مدینه زینبم تکرارِ آهِ مادرم
پایِ سر با ما چهها شد وَیْلُکِ اُمُّالبنین
بیقرارم روضهدارم داغدارم مضطرم
اِی مدینه سینهام گنجینهیِ این روضههاست
ذکرِ زینب نوحهیِ اُمُّالبنین مهدی بیاست
#بازگشت_به_مدینه
#ما_با_ولایت_زنده_ایم
#مدیون_شهداییم
#حسین_ایمانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_زینب #سلاماللهعلیها
#بازگشت_به_مدینه
گلم را، خار صحرا پیرهن بود
غبار و خاک و خون او را کفن بود
سرش بر نی به لب ذکر خدا داشت
گلوی پاره با من همسخن داشت
خودم دیدم که جسم باغبانم
سراپا باغ گل، از زخم تن بود
خودم دیدم که از بالای نیزه
چهل منزل نگاه او به من بود
خودم دیدم که بال بلبلان سوخت
خودم دیدم، گلم نقش چمن بود
خودم دیدم به صحرا یوسفم را
که جسمش پارهتر از پیرهن بود
خودم دیدم نشان سُمّ اسبان
عیان بر روی آن خونین بدن بود
خودم دیدم به گلزار شهادت
که بلبل نوحه خوان بر یاسمن بود
خودم دیدم عزادار حسینم
محمّد، فاطمه، زهرا، حسن بود
مدینه ای مدینه ای مدینه
سلیمان رفت و یارم اهرمن بود
خوش آن روزی که در باغ مدینه
گل و بلبل به رویم خنده زن بود
گلستان مرا در خون کشیدند
مرا در دامن هامون کشیدند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 نخل میثم
#غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#بازگشت_به_مدينه
ای مدینه دوباره برگشتم
با دل پر شراره برگشتم
بی علی ، بی رقیه ، بی عباس
با همین گاهواره برگشتم
از مسیری که بهرِ سنگ زدن
می گرفتند استخاره، برگشتم
همرهم بود زیور آلاتم
ولی بی گوشواره برگشتم
آه، از خیمه ای که غارت شد
با دو چشم ستاره برگشتم
از کنار تن لگد مال و
بدنِ پاره پاره برگشتم
با حجابی که بینِ آتش سوخت
از دل هر نظاره برگشتم
#رضا_باقریان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللّهمّ صلّ علی محمّدوآل محمّدوعجّل فرجهم
#غزلپیوسته
بازگشت کاروانِ داغدیدهیِ کربلا به مدینه
کاروانِ بیقراریهایِ زهرا آمده
جایِ سقّا یادگاریهایِ سقّا آمده
یاد داری کاروان میرفت از شهرِ رسول
وَیْلُکِ اُمُّالبنین زینب به اینجا آمده
اُمِّلیلا از جوانی که اَذانش آرزوست
روضههایی تکّهتکّه اِرْباً اِرْباٰ آمده
این کنیزِ کاروان نَه که عروسِ فاطمهَست
کودکش مانده میانِ دشت تنها آمده
نجمه رویِ سینه میکوبید قاسم قد کشید
زیرِ سُمها چه بلایی بر سرِ ما آمده
جعفر و عثمان و عبداللّه را کشتند آه
شاهِ دین از علقمه با قامتی تا آمده
وَیْلُکِ اُمُّالبنین عبّاس اُفتاده زمین
خنجری کهنه پسِ سر ضربه زد از رویِ کین
از حسینِ تو خبر داریم از گودال تا.....
رویِ نیزه... دِیْرِ راهب... تا تنور و زیرِ پا
رویِ نیزه سنگ خورده پیشِ چشمِ خواهرش
در تنور و دِیْرِ راهب بر سرش آمد چهها؟!
پیکرِ عریانِ او بر رویِ ریگِ داغ بود
ضربهیِ شلّاق شد داغِ دلِ آلِ عبا
بر سرِ اَنگشتر و پیراهنَش دعوا شده
بعدِ عبّاسِ تو معجر در حرم شد کیمیا
وای از نانی که کوفی پیشِ ما ها پَرت کرد
بیحیا پا میکشیده بر سرِ خونین چرا؟!
وَیْلُکِ اُمُّالبنین زینب اِسارت رفته است
جایِ ناموسِ اباالفضلِ غیورت شد کجا؟!
دخترت را پیر کرده غصّههایِ کاروان
پیشِ چشمَم خورده بر دندان و لبها خیزران
از سفر آمد حرم امّا غریبه... بیحرم
با سرِ یارم چه شد آمد چهها مادر سرم
پایِ سر پیشِ نگاهِ ماهِ رویِ نیزهها
بیحیایی گفت من این دخترک را میخرم
پایِ سر بر چوبهیِ محمل سرم کوبیدهام
سر شکستم تا بدانی داغدارِ دلبرم
پایِ سر پایِ برهنه همسفر با زجر بود
دختری که گفت عمّه سوخت بر سر معجرم
پایِ سر مُشت و لگدها پهلو و پَر را شکست
اِی مدینه زینبم تکرارِ آهِ مادرم
پایِ سر با ما چهها شد وَیْلُکِ اُمُّالبنین
بیقرارم روضهدارم داغدارم مضطرم
اِی مدینه سینهام گنجینهیِ این روضههاست
ذکرِ زینب نوحهیِ اُمُّالبنین مهدی بیاست
#بازگشت_به_مدینه
#ما_با_ولایت_زنده_ایم
#مدیون_شهداییم
#حسین_ایمانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه بازگشت کاروان آل الله به شهر مدینه
#بازگشت_به_مدینه
زبانحال زینب کبری سلاماللّهعلیها
آمدم از سفر، مدینه سلام
خسته و خون جگر مدینه سلام
با شکوه و جلال رفتم من
دیده ای با چه حال رفتم من
وقت رفتن غرورِ من دیدی
آن شکوهِ عبورِ من دیدی
محملم پرده داشت یادت هست؟
جای دستی نداشت یادت هست
ثروت عالمین بود مرا
دلبری چون حسین بود مرا
دستِ عباس پرده دارم بود
علیِ اکبرم کنارم بود
هر زنی یک نفر مُلازم داشت
نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت
کاروان آیه های کوثر داشت
روی دامان، رباب اصغر داشت
حال بنگر غریب و سرگشته
کاروان را چگونه برگشته
با غمِ عالمین آمده ام
زینبم ، بی حسین آمده ام
ای مدینه خمیده برگشتم
زار و محنت کشیده بر گشتم
با رسولِ خدا سخن دارم
بر روی دست پیرهن دارم
دل من شاکی است یا جدّاه
چادرم خاکی است یا جدّاه
سو ندارد ز گریه چشمانم
پینه بسته ببین به دستانم
خاطرت هست ناله ها کردم
دست بر سر تو را صدا کردم
از حرم سویِ او دویدم من
هر چه نادیدنی ست دیدم من
من غروبی پر از بلا دیدم
شاه را زیر دست و پا دیدم
آن چه را کس ندیده من دیدم
صحنۀ دست و پا زدن دیدم
خنجری کُند و حنجری دیدم
تَه گودال پیکری دیدم
آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین
جملۀ آخرم به اُمّ بنین
پسرت تکیه گاه زینب بود
مرد بود و سپاه زینب بود
پسر تو ز زین اسب افتاد
ضربه هایِ عمود کار دستش داد
او زمین خورده و بلند نشد
سرِ او روی نیزه بند نشد
بعد عباس قلبم آزُردند
تا زمین خورد ، معجرم بُردند
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/Maddahankhomein