#راه_شام #دیر_راهب
خوبست که ای شاه پریشان تو باشم
دلسوخته ی آتش هجران تو باشم
از محنت تو کون و مکان در تب تاب است
اذنم بده تا عاشق نالان تو باشم
این دیر به یمن تو شده قبله ی افلاک
ای کاش بمانی و نگهبان تو باشم
هرچند که اهنگ سفر کرده ای اما
فرصت بده تا زائر گریان تو باشم
به به چه صفایی، چه شکوه و چه جلالی
تا حشر خوشم واله و حیران تو باشم
مهمان منی گر چه، تویی صاحب خانه
فخر است که در سفره احسان تو باشم
تقدیر عجب بال و پری بر دل من داد
تا شیفته ی نغمه قران تو باشم
هرچند که در کرب بلای تو نبودم
آماده ام ای شاه که قربان تو باشم
ای سالک حق بر من مسکین کرمی کن
تا راهرو نهضت و پیمان تو باشم
کافیست مرا بوسه ای از صورت زخمی
تا تشنه جام لب عطشان تو باشم
از عطر خوش روی تو مدهوش ام و سرمست
هر شام وسحر دست به دامان تو باشم
#محمد_هوشمند
#مدهوش
@Maddahankhomein
احوالات #راه_شام...درددل #حضرت_رباب_س_با_سر #حضرت_علی_اصغر_ع
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
کوفه دن آیریلدی پوزقون کاروان کربلا
نیزه لر صف صف دوزولموش رهسپار شام اولا
غرق ماتم اهلبیت حضرت سلطان عشق
دینموری هئچ کس هامی راهی اولوب سوی دمشق
هرکس اغلور زینب کبری وئرور تسکین اونا
باغلانوب نازلی رقییله سکینه قول قولا
بیر خانم هردم باخیر نیزه باشیندا بیر باشا
آغلوری گوزدن اخان قانین قاتیبدور گوزیاشا
گه دیور ای پرشکسته من ربابم باخ منه
آلتی آی یولاردا نازون چکموشم قربان سنه
من سنه خاطر اوغول شهر به شهره گئدرم
هارا گئتسن بولوسن من ائوی ویران گلرم
نیزه دن باخ منه گور خسته دلم افسرده ام
گورکی سرگردان عشقون اولموشام پژمرده ام
نیزه ده زلفون اسور گاهی ساقا گاهی صولا
چاتمور حیف اولسون الیم باشیوه لی نازلی بالا
نه گوزل نقشیله قان آخموش هلالی قاشیوه
نیزه داروندا اوغول عاشق اولوبدور باشیوه
کاش بیر لحظه وئره گول دوداقوندان ئوپرم
ائله مست اولام اوغول آهو کیمی من ملرم
ولی قورخوم بودی مندن کوسه سن کوسمه علی
سن ربابین گولوسن بیله اوتاندیرما منی
عفو ائله گرچه اوغول اللریوی باغلاموشام
ولی اوغلوم بونا خاطر سنه چوخ آغلاموشام
باخیرام نیزیه ایوای دیورم نازلی بالا
گورورم قمچی ورور باشیمه بو قوم دغا
سن منیم مایه آرامش جانیمسن علی
بوردا بو غملی ربابه جان و دلبرسن علی
الله ائتدی سنی سرباز فداکار حسین
ای فدا دین حقه یاروفادار حسین
🤲 التماس دعا🤲
#کربلایی_سیامک_پندی خاکسار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#راه_شام
درد دل عاشقانه با راس برادر
تا شد دلم به شور تولایت آشنا
در نای نی، به نغمه ی تو گشتم همنوا
از محنت و جفا و ستم ناله کی کنم
وقتی که بر صفای دلم کرده ای دعا
چون سایه با تو می روم هر جا که می روی
یک لحظه سایه ات نشود از سرم جدا
چون شمع سوزم از غم و دم بر نیاورم
کُشتند پیش چشم من ای با وفا ترا
این راه شام و کوفه به پایان نمی رسد
هر لحظه داغ می زند به دلم قوم اشقیا
با لطف حق عدوی ترا خوار می کنم
هر چند گشته قامتم از بار غم دوتا
مرغ دلم هوای زیارت گرفته است
از قید ظلم می شود اخر دلم رها
..
شاید به اربعین نرسم بسکه در دلم
گل کرده زخم طعنه و شمشیر و نیزه ها
هر لحظه داغ محنت من تازه می شود
از یاد کی رود غم و اندوه کربلا
دیدم بچشم خویش ترا من به بروی خاک
صد پاره بود پیکر و سر از بدن جدا
دیدم چگونه گلشن زهرا گلاب شد
تا روز حشر نالم از این ظلم اشقیا
بر من کسی نگفت گناه حسین چیست
کاو بود نور چشم فاطمه و جان مصطفی
دیدم تمام حادثه ها را بچشم خویش
دیدم خلیل من که به قران شدی فدا
قدم اگر چه از غم و محنت کمان شده
سر خم نمی کنم به عدو جان تو اخا
با سعی خویش نام ترا زنده می کنم
تا بر تو اهل عشق نمایند اقتدا
دل را صفای عشق تو مدهوش می کند
مستم ز جام چشم تو روحی لک الفدا
#محمدهوشمند
#مدهوش
https://eitaa.com/Maddahankhomein