eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
721 ویدیو
369 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
😥 ای ماه شبم در تاب و تبم بین کوچه ها یاد زینبم برگرد و برو جون مادرت من دق میکنم واسه دخترت در کوفه نیا ای نوردوعین در دست همه سنگ است حسین با پا تنتو بر می‌گردونن فاتحه ات رو با نیزه می‌خونن ترسم که گلِ تو چیده بشه اعضای تنت پاشیده بشه اکبرت برات خیلی عزیزه ترسم ز عبا جسمش بریزه اینجا سخن از نیزه و سره انگار روی نی راس اصغره هستم نگران قلبمه کباب دلواپسم از حالت رباب 😥 ای یوسفم ای سایه‌ی سرم پیچیده داداش بوی مادرم این زمین کجاست آروم ندارم واسه‌ی گلوت دلشوره دارم بیاکه بریم تا دیر نشده تاکه دختر تو پیر نشه تا پای سرت سیلی نخوره مثل مادرت سیلی نخوره چه خاکی داداش ریزم به سرم اگرکه بشه شمر همسفرم خیمه‌مو زدی توو گودی چرا نکنه میری زیر دست و پا ترسم که برات کوچه واکنن جون دادنتو تماشا کنن ترسم بریزن بین خیمه‌ها غارت بکنن ناموس تو را 😥 اومدی بابا کنج ویرونه مثل عمه جون قدّم کمونه واکن یه کمی چشمای ترت ببین که شدم مثل مادرت چی بگم بابا که چی کشیدم با پای ورم روخار دویدم آشفته شدم چون گیسوی تو کی سنگ زده بر ابروی تو بابا بابایی در سه سالگی چون پیرزنم از بس که توو شام مردا زدنم میزدن منو بی هوا بابا افتادم دیگه از صدا بابا یک شب که من از ناقه افتادم زجر اومد و من بی تو جون دادم دست زجر بابا خیلی سنگینه جوری زد که چشمام نمی بینه من دیده به تو دوختم بابایی با دیدن تو سوختم بابایی مثل مادرت قامتم خمید کی سر تورو اینجوری برید معلومه سرت بد جدا شده رگهای گلوت جابجا شده هیچ خبر داری چی سرم اومد نیمه شب منو زجر کتک می‌زد 😥 من به گیسوی تو هستم اسیر دست این دو تا لاله رو بگیر من غرق غمم غرق ماتمم شرمنده از این هدیه ی کمم راضی مشو ای یارو یاورم این دو ببینن غارت حرم اینان می بینن از بعد عمو حرمت منو می‌شکنه عدو راضی مشو تا بین قتلگاه اینها ببینن من رو بی پناه دق مرگ میشن توو بزم شراب وقتی میزنن سیلی به رباب 😥 عمه جون بذار تا منم برم من نمیتونم باشم توو حرم عمه جون چیشد یار و یاورش دشمن اومده دور پیکرش عمه جون ببین افتاده ز پا جسم عمومه زیر نیزه ها بین قتلگاه افتاده عمو دیدم که شده جسمش زیرو رو ای عمو دارم سمت تو میام من زندگی رو بی تو نمیخوام ای عمو چرا زخمیه تنت کی با نیزه زد توی دهنت بهر مادرت بین کوچه ها دست پدرم شد اگر عصا دست من سپر شد به پیکرت کاش که نخوره نیزه حنجرت ای عمو حسین 😥 ای عمو بیا سمت قتلگاه در سینه نمانده به غیر آه دور و بر من تا که صف زدن من نفس زدم اونا کف زدن به گیسوی من چنگ زدن عمو به صورت من سنگ زدن عمو واسه کشتنم کوچه وا شده رووتنم چقد نیزه جا شده ای عمو ببین که جون به لبم زنده زنده در زیر مرکبم میدونی که من اینجا چی دیدم رفتن رووتنم من قدکشیدم ای عمو حسین 😥 ای شمع شب تارم اصغرم من تنها تو رو دارم اصغرم از فرط عطش میسوزه تنت دیدم که ترک خورده دهنت جای آب زدن تیر به حنجرت چی جواب بدم من به مادرت بود و هست من طفل مست من بال و پر زدی روی دست من راس تو به یک مو بنده علی حرمله به من می خنده علی گر بوسه زنم بر حنجر تو میشود جدا از تن سر تو دفنت میکنم پشت خیمه ها تا تنت نره زیر دست و پا مادرت رباب به غم می‌شینه کاش سرِ تورو رو نی نبینه لای لای پسرم 😥 ای برادرم سایه ی سرم داری جون میدی در برابرم ایهاالشهید ایهاالغریب می‌زدن تو رو چندتا نانجیب می زدن تو رو موقع غروب بر تن حسین سنگ و تیر و چوب با هرچی که شد بد می زدنت رو خاک زمین می‌کشیدنت پیرهن تو رو گرگا چنگ زدن من دیدم ز دور بر تو سنگ زدن بر پهلوی تو بی هوا زدن پیرمردا هم با عصا زدن پیش چشم من تشنه کشتنت با سنان و با دشنه کشتنت زیر دست و پا دست و پا زدی مادرمونو هی صدا زدی https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها می‌رود دست به دامان برادر زینب شده هر لحظه به قربان برادر زینب غم تنها شدن از لحن برادر خوانده می برد شمع وجودی که برایش مانده دو گل خرمن جان نذر برادر آورد تا پذیرد قسم حضرت مادر آورد گفت بعد از تو وجودم به جهان اینهایند این دو با عشق فدایی شدنت اینجایند این دو از کودکی از عشق شما دم بزنند کوفه را با رجز نام تو بر هم بزنند عشق را از ادب درس من آموخته اند عمری از خاطره ی مادرمان سوخته اند انتقام است فقط در نظر این هر دو یاد حیدر برسد از جگر این هر دو حرف آتش بشود مثل حسن می سوزند برسد خاک روی چادر من می سوزند غیرتی آخته بر معجر مادر دارند این دو جنگ آور من ارث ز حیدر دارند هر دو یک کوچه غم از واژه ی سیلی دارند اسم کوچه بشود صورت نیلی دارند بگذار عشق من اینگونه به اثبات رسد من نباشم که غباری به سر و پات رسد تکیه بر نیزه غربت بزنی میمیرم حرفی از این دو امانت بزنی میمیرم به فدای سر تو حنجره ی این دو پسر هم به دنبال تو آیند روی نی دو سپر بپذیر از منِ مادر همه ی هستم را رد نکن ای پسر فاطمه ام دستم را https://eitaa.com/Maddahankhomein
کربلا چشم به راه زینب آمده وقت سپاه زینب مثل خورشید به تابندگی اش این دو هستند همه زندگی اش می چکد عشق ز آه زینب این دو طفل اند سپاه زینب عشق را تا که تک و تنها دید تکیه بر نیزه ی غربت را دید گفت غم را به دلت راه مده به لبت فرصت یک آه مده دو نفر دل به هوایی داری تو هنوز عشق فدایی داری عهد و پیمان من از یادت رفت؟ نوجوانان من از یادت رفت؟ نوجوانند ولی دلداده به حسین بن علی دلداده پیش عباس سیاهی لشکر هر دو قربان علیِ اکبر هر دو تا حیدری و کرارند از دلت کاش غمی بردارند هر دو از عشق سبک بار شدند جلوه ی جعفر طیار شدند وای اگر پس بزنی هدیه ی من تویی و آه من و گریه ی من من و وابستگی غیری نیست زندگی بی تو در آن خیری نیست بهتر این است پس از تو مردن پسر بی تو نمی خواهم من جسم را فارغِ از جان می کرد عشق را راهیِ میدان میکرد باز در دل هیجان ها افتاد نام حیدر به زبان ها افتاد نفس کوفه شماره افتاد پرچم شام دوباره افتاد از هیاهوی دو آقازاده ترس بر کوفه و شام افتاده کینه اما ز علی اوج گرفت تیرها سمت گلو موج گرفت نیزه افتاد به جان هر دو ضرب شد پیکر هر دو بر دو سنگ ها پر زده بر دامن شان نیزه ها کاشته شد در تن شان تا حسین آن دو گل پر پر برد زینب از خیمه تکان خورد نخورد در دل عرش مقرّب شده است اینچنین است که زینب شده است https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها می‌رود دست به دامان برادر زینب شده هر لحظه به قربان برادر زینب غم تنها شدن از لحن برادر خوانده می برد شمع وجودی که برایش مانده دو گل خرمن جان نذر برادر آورد تا پذیرد قسم حضرت مادر آورد گفت بعد از تو وجودم به جهان اینهایند این دو با عشق فدایی شدنت اینجایند این دو از کودکی از عشق شما دم بزنند کوفه را با رجز نام تو بر هم بزنند عشق را از ادب درس من آموخته اند عمری از خاطره ی مادرمان سوخته اند انتقام است فقط در نظر این هر دو یاد حیدر برسد از جگر این هر دو حرف آتش بشود مثل حسن می سوزند برسد خاک روی چادر من می سوزند غیرتی آخته بر معجر مادر دارند این دو جنگ آور من ارث ز حیدر دارند هر دو یک کوچه غم از واژه ی سیلی دارند اسم کوچه بشود صورت نیلی دارند بگذار عشق من اینگونه به اثبات رسد من نباشم که غباری به سر و پات رسد تکیه بر نیزه غربت بزنی میمیرم حرفی از این دو امانت بزنی میمیرم به فدای سر تو حنجره ی این دو پسر هم به دنبال تو آیند روی نی دو سپر بپذیر از منِ مادر همه ی هستم را رد نکن ای پسر فاطمه ام دستم را https://eitaa.com/Maddahankhomein
کربلا چشم به راه زینب آمده وقت سپاه زینب مثل خورشید به تابندگی اش این دو هستند همه زندگی اش می چکد عشق ز آه زینب این دو طفل اند سپاه زینب عشق را تا که تک و تنها دید تکیه بر نیزه ی غربت را دید گفت غم را به دلت راه مده به لبت فرصت یک آه مده دو نفر دل به هوایی داری تو هنوز عشق فدایی داری عهد و پیمان من از یادت رفت؟ نوجوانان من از یادت رفت؟ نوجوانند ولی دلداده به حسین بن علی دلداده پیش عباس سیاهی لشکر هر دو قربان علیِ اکبر هر دو تا حیدری و کرارند از دلت کاش غمی بردارند هر دو از عشق سبک بار شدند جلوه ی جعفر طیار شدند وای اگر پس بزنی هدیه ی من تویی و آه من و گریه ی من من و وابستگی غیری نیست زندگی بی تو در آن خیری نیست بهتر این است پس از تو مردن پسر بی تو نمی خواهم من جسم را فارغِ از جان می کرد عشق را راهیِ میدان میکرد باز در دل هیجان ها افتاد نام حیدر به زبان ها افتاد نفس کوفه شماره افتاد پرچم شام دوباره افتاد از هیاهوی دو آقازاده ترس بر کوفه و شام افتاده کینه اما ز علی اوج گرفت تیرها سمت گلو موج گرفت نیزه افتاد به جان هر دو ضرب شد پیکر هر دو بر دو سنگ ها پر زده بر دامن شان نیزه ها کاشته شد در تن شان تا حسین آن دو گل پر پر برد زینب از خیمه تکان خورد نخورد در دل عرش مقرّب شده است اینچنین است که زینب شده است https://eitaa.com/Maddahankhomein