بسم رب الحسین
خلیل خواست که در راه حق جوان بدهد
بنا نبود کسی جز تو امتحان بدهد
نبی شبیه عبایی تورا به دوش گرفت
که تارو پود کسا را به ما نشان بدهد
کسی که قدر تو را چون حبیب فهمیده
رواست پای غمت لحظه لحظه جان بدهد
ندیده بود به چشمش زمین، ز خلق کسی
که خون کودک خود را به آسمان بدهد
نماز از تو بجا مانده و سزاوارست
اگر به نام تو هر ماذنه اذان بدهد
کجاست غیر حسینیه مکتب درسی
که پای روضهء تو عشق یادمان بدهد
#عاطفه_جعفری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴 #امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا #گودال #محرم۱۴۰۳
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد
زینب کنار رأس برادر شکسته شد
از دور دید، شمر کجا پا گذاشته
اینگونه شد نماز عقیله نشسته شد
می دید دسته دسته به گودال آمدند
می دید جسم دلبر خود دسته دسته شد
با نیزه ای که روی گلویش گذاشتند
راه نفس کشیدن ارباب بسته شد
خیلی مسیرِ خیمه و گودال را دوید
یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد
#احسان_نرگسی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴
چکید از چشم من، باران نم نم
برای سیّد المظلوم عالم
تنم کردم لباس مشکیام را
دلم خون شد، از این انبوه ماتم
#نگین_نقیبی
۲۷ تیر ۱۴۰۳🏴
@Maddahankhomein
4_5917891010293141857.mp3
1.11M
🌷ا﷽ا❣
#واحدزمزمه_ای_امام_سجاد_ع
#سبک_امون_ازغریبی
✅بنداول
جدا شد تا بابا
سر از پیکر تو
دیدم روی تل زد
به سر خواهر تو
تا دستهای ساقی
که از تن جدا شد
چادر مشکی اون
پر از رد پا شد
یکی می زدش ضربه با تازیونه
یکی می زدش با لگد وحشیونه
بمیرم برای غریبیه عمه
سیلی خرده و صورتش ارغوونه
بابا جون بابا جون
✅بنددوم
پس از تو یه عمری
می بینم تا اب و
می افتم به یاد
رضیه رباب و
می افتم به یاد.
لب خشک اصغر
در اغوش تو شد
لب تشنه بی سر
می افتم به یاد یه باغ اقاقی
یاد صحرا و یاد افتاب داغی
می افتم به یاد یه فرق دریده
می افتم به یاد لب خشک ساقی
باباجون باباجون
✅بندسوم
به یادم اومد از
سرای بریده
ازون ضربه ها از
لگد از کشیده
یاد بغض وگریه
یاد اشک وناله
به یاد سکینه
به یاد سه ساله
به یاد رقیه دلم درعذابه
هنوزم دله من به یادش کبابه
یادلحظه ای که بابا بابا میگفت
همون لحظه که جون میداد توخرابه
بابایی بابایی
#کربلایی_رضانصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#عصرعاشورا #شام_غریبان
عصرعاشورا ، شام غریبان
یادم نرفته گَشتند حائل
بین من و تو جمع قبائل
تو مانده بودی من مانده بودم
تو بین مقتل من با ارازل
تو آب گفتی او آب را ریخت
پیش لبانت تا خاک شد گِل
آنها شکستند سرنیزهها را
من هم شکستم در پیش قاتل
زیر گلو را بوسیدم افسوس
این سر بریدن خورده به مشکل
از مقتل آمد از هوش رفتم
وقتی گرفت او سر را مقابل
بین حرامی فکرِ رُبابم
بر روی ناقه بی پرده محمل
دیدم که دزدید در کیسه سر را
میبُرد خولی منزل به منزل
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۶)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
به نام خدا
چه کنم باز هوای دل من طوفانی ست
روز و شب فکروخیالم همه اش شیطانی ست
باز هم مرغ دلم خانه به دوش است و چموش
عادت دل همه دم بی سرو بی سامانی ست
بعد ذی الحجه به ظاهر شب بیداری ماست
ماه دیگرچو شود توبه شکستن آنی ست
این چه رسمی ست که حاکم شده درکشور ما
غالبا حال دل پیروجوان ایمانی
ست
می زنیم خیمه گهی بردر درگاه خدا
آن زمان حال همه چون عرفا
عرفانی ست
طول یک سال نترسیم ز اعمال خطا
کارمان چندصباحی گنه درمانی ست
می زنیم دم زحسین ماه محرم همگی
ره ما بعدمحرم اسفا سفیانی
ست
دهه ای تابه سحرجمله مسلمان هستیم
فکر کردیم که طهارت به همین آسانی ست
فاخرم دست به دامان شه ذوالکرمم
شکرباد حال دل مضطر من بارانی ست
"" "" "" "" "" "
شاعر : مسلم فرتوت(فاخر)
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسین_ع
#نیزه #سر 😭
این چه شوریست که برپاست چنین بر نیزه؟!
گوئیا می برد از حادثه ها سر نیزه
هم به قرانِ ورق سوخته ای، رحل شده
هم به فریاد امامی شده منبر نیزه
گوئیا می رسد از دور بهاری خونین
بسکه آذین شده با لاله ی پرپر نیزه
نه فقط قافله سالار سرش بر نیزه ست
می برد بر سر خود اکبر و اصغر نیزه
بر سر نی به برادر که می افتد نظرش
می رود بر جگر زخمی خواهر، نیزه
این چه داغی و چه دردی ست که در کرببلا
بعد خنجر بزند بوسه به حنجر، نیزه
شام را یکسره در خلوت شب خواهد رفت؟
یا که دارد به سر اندیشه دیگر نیزه؟!
کاش از کوچه و بازار نیفتد گذرش
تا نیفتد نظر سنگ دلان بر نیزه
تا سر سرور خوبان دو عالم با اوست
می رود از سر هر بام فراتر نیزه
بر سر نیزه رها می رود این سر اما
آه و صد آه از آن پیکر و از سرنیزه...
#حسن_زرنقی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
گریز به روضه ی کاروان اسرا و صبح یازدهم
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله۰ تعالی فرجه الشریف
آمدی در بین ما ، امّا تو را نشناختم
هی زدی من را صدا امّا تو را نشناختم
ای غریب فاطمه دائم کنارم بوده ای
موقع درد و بلا امّا تو را نشناختم
گر سراغم آمده ،بیماری صعب العلاج
داده ای من را شفا امّا تو را نشناختم
آمدم با صد امید و آرزوی وصل تو
زیر خیمه ی عزا اما تو را نشناختم
گاه بین گریه کن ها گاه با هر سینه زن
خواندمت با هر نوا اما تو را نشناختم
در شب جمعه برای دیدنت یابن الحسن
آمدم کرب وبلا اما تو را نشناختم
تا بیایی بزم ما خواندم کنار علقمه
روضه ی دست جدا اما تو را نشناختم
.....
گفت زینب: ای حسینم، آمدم در قتلگاه
در میان کشته ها امّا تو را نشناختم
آمدم با آه بین لاله های پرپرت
پرپر از دست جفا ،امّا تو را نشناختم
دفن بودی زیر سنگ و خنجر و سرنیزه ها
بود جسمت آشنا اما تو را نشناختم
رأس تو بر نیزه ها رفت و تن صد چاک تو
بین مقتل شد رها اما تو را نشناختم
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
گریز به کاروان اسرا
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
عاقبت می رسد آن روز که مولا برسد
منجی کلّ جهان ،یوسف طاها برسد
وارث کلّ مناقب، صاحب خُلق نکو
مظهر هر صفت خالق یکتا برسد
سیزده نور ِخلاصه شده در یک خورشید
سحر ِ خاتمه بر هر شب یلدا برسد
ناخدای دل ما می رسد از راه و سپس
کشتی گمشده بر ساحل دریا برسد
با معزّالمؤمنین،یک سو شود شیعه عزیز
سوی دیگر موسم خواری اعدا برسد
او چو آید بکشد تیغ علی را ز نیام
وقت آتش زدن قاتل زهرا برسد
مادرش بین شرار در و دیوار هنوز
منتظر مانده که از جانب صحرا برسد
منتظر مانده حسین بن علی در یم خون
منتقم ، با عَلَم حضرت سقا برسد
تازه مانده ست هزار و نهصد وپنجاه زخم
بر تنش تا سحری اصل مداوا برسد
زمزمه شد به لب رأس بریده، سر ِ نی
عاقبت منتقم ِ زینب کبری' برسد
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حسین_من
#مسیر_کوفه_تا_شام
شیب الخضیب بر سر نی ها،حسین من
قرآن آیه آیه ی زهرا ،حسین من
بنگر که قلب خواهر تو بی قرار شد
با قاتلت به شام بلا رهسپار شد
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
دارم به گونه از غم تو اشک مستدام
من بین سلسله، تو سر ِ نیزه ی عدو
از عمد می شوم همه دم با تو روبه رو
گل زخم های روی سرت می کشد مرا
زنجیر گردن پسرت می کشد مرا
ما را سوار ناقه ی عریان نموده اند
با قصد طعنه ،شعر شهامت سروده اند
هر کودکی که ناقه نشین شد در این مسیر
از اوج ناقه نقش زمین شد در این مسیر
بنگر که با شکنجه ی اعداء روانه ایم
در اضطراب ِ کعب نی و تازیانه ایم
هرجا بهانه ی تو گرفته سه ساله ات
نیلی شده ز دست جفا روی لاله ات
از لحظه ای که رأس تو را روی نیزه دید
گیسوی شانه خورده ی دستت شده سپید
از بس که داغ دیده دگر نیمه جان شده
یک کودک سه ساله چگونه کمان شده
یادم نرفته عصر دهم ،گوش پاره اش
سوقات کربلا شدن ِ گوشواره اش
وقتی شنید با لب تشنه شدی شهید
گویی حیات دختر پاکت به سر رسید
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#سایه_ی_سرت
#کاروان_اسرا
شد دلخوشی برای سرم سایه ی سرت
آرامش دو چشم ترم روی اطهرت
آیات سجده دار بخوان روی نی که من
با دست بسته سجده کنم در برابرت
بهر گریز روضه ی روز و شبم بس است
آن بوسه ای که من زده ام روی حنجرت
از بعد ِظهر ِ روز دهم قامتم خمید
سروم شده ست خم ز غم یاس پرپرت
لیلا دراین میان شده مجنون چو دیده است
صدها هلال شد قمر روی اکبرت
سرتاسر مسیر ِ سرت سرخ گشته است
از قطره های خون ِ کف پای دخترت
دارد همیشه روی لبانش دعا رباب
تا که نیفتد از سر ِ نی رأس اصغرت
قلبت هزار مرتبه در کربلا شکست
یک مرتبه فقط شده رأسم مکسّرت
بهر تداعی شرر کوچه کافی است
فکر طناب بسته به دستان خواهرت
📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein