eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
378 ویدیو
228 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 چکید از چشم من، باران نم نم برای سیّد المظلوم عالم تنم کردم لباس مشکی‌ام را دلم خون شد، از این انبوه ماتم ۲۷ تیر ۱۴۰۳🏴 @Maddahankhomein
4_5917891010293141857.mp3
1.11M
🌷ا﷽ا❣ ✅بنداول جدا شد تا بابا سر از پیکر تو دیدم روی تل زد به سر خواهر تو تا دستهای ساقی که از تن جدا شد چادر مشکی اون پر از رد پا شد یکی می زدش ضربه با تازیونه یکی می زدش با لگد وحشیونه بمیرم برای غریبیه عمه سیلی خرده و صورتش ارغوونه بابا جون بابا جون ✅بنددوم پس از تو یه عمری می بینم تا اب و می افتم به یاد رضیه رباب و می افتم به یاد. لب خشک اصغر در اغوش تو شد لب تشنه بی سر می افتم به یاد یه باغ اقاقی یاد صحرا و یاد افتاب داغی می افتم به یاد یه فرق دریده می افتم به یاد لب خشک ساقی باباجون باباجون ✅بندسوم به یادم اومد از سرای بریده ازون ضربه ها از لگد از کشیده یاد بغض وگریه یاد اشک وناله به یاد سکینه به یاد سه ساله به یاد رقیه دلم درعذابه هنوزم دله من به یادش کبابه یادلحظه ای که بابا بابا میگفت همون لحظه که جون میداد توخرابه بابایی بابایی https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم عصرعاشورا ، شام غریبان یادم نرفته  گَشتند حائل بین من و تو جمع قبائل تو مانده بودی من مانده بودم تو بین مقتل من با ارازل تو آب گفتی او آب را ریخت پیش لبانت تا خاک شد گِل آنها شکستند سرنیزه‌ها را من هم شکستم در پیش قاتل زیر گلو را بوسیدم افسوس این سر بریدن خورده به مشکل از مقتل آمد از هوش رفتم وقتی گرفت او  سر را مقابل بین حرامی فکرِ رُبابم بر روی ناقه بی پرده محمل دیدم که دزدید در کیسه سر را می‌بُرد خولی منزل به منزل (حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۶) https://eitaa.com/Maddahankhomein
به نام خدا چه کنم باز هوای دل من طوفانی ست روز و شب فکروخیالم همه اش شیطانی ست باز هم مرغ دلم خانه به دوش است و چموش عادت دل همه دم بی سرو بی سامانی ست بعد ذی الحجه به ظاهر شب بیداری ماست ماه دیگرچو شود توبه شکستن آنی ست این چه رسمی ست که حاکم شده درکشور ما غالبا حال دل پیروجوان ایمانی ست می زنیم خیمه گهی بردر درگاه خدا آن زمان حال همه چون عرفا عرفانی ست طول یک سال نترسیم ز اعمال خطا کارمان چندصباحی گنه درمانی ست می زنیم دم زحسین ماه محرم همگی ره ما بعدمحرم اسفا سفیانی ست دهه ای تابه سحرجمله مسلمان هستیم فکر کردیم که طهارت به همین آسانی ست فاخرم دست به دامان شه ذوالکرمم شکرباد حال دل مضطر من بارانی ست "" "" "" "" "" " شاعر : مسلم فرتوت(فاخر) http://eitaa.com/Maddahankhomein
😭 این چه شوریست که برپاست چنین بر نیزه؟! گوئیا می برد از حادثه ها سر نیزه هم به قرانِ ورق سوخته ای، رحل شده هم به فریاد امامی شده منبر نیزه گوئیا می رسد از دور بهاری خونین بسکه آذین شده با لاله ی پرپر نیزه نه فقط قافله سالار سرش بر نیزه ست می برد بر سر خود اکبر و اصغر نیزه بر سر نی به برادر که می افتد نظرش می رود بر جگر  زخمی خواهر، نیزه این چه داغی و چه دردی ست که در کرببلا بعد خنجر بزند بوسه به حنجر، نیزه شام را یکسره در خلوت شب خواهد رفت؟ یا که دارد به سر اندیشه دیگر نیزه؟! کاش از کوچه و بازار نیفتد گذرش تا نیفتد نظر سنگ دلان بر نیزه تا سر سرور خوبان دو عالم با اوست می رود از سر هر بام فراتر نیزه بر سر نیزه رها می رود این سر اما آه و صد آه از آن پیکر و از سرنیزه... http://eitaa.com/Maddahankhomein
گریز به روضه ی کاروان اسرا و صبح یازدهم السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله۰ تعالی فرجه الشریف آمدی در بین ما ، امّا تو را نشناختم هی زدی من را صدا امّا تو را نشناختم ای غریب فاطمه دائم کنارم بوده ای موقع درد و بلا امّا تو را نشناختم گر سراغم آمده ،بیماری صعب العلاج داده ای من را شفا امّا تو را نشناختم آمدم با صد امید و آرزوی وصل تو زیر خیمه ی عزا اما تو را نشناختم گاه بین گریه کن ها گاه با هر سینه زن خواندمت با هر نوا اما تو را نشناختم در شب جمعه برای دیدنت یابن الحسن آمدم کرب وبلا اما تو را نشناختم تا بیایی بزم ما خواندم کنار علقمه روضه ی دست جدا اما تو را نشناختم ..... گفت زینب: ای حسینم، آمدم در قتلگاه در میان‌ کشته ها امّا تو را نشناختم آمدم با آه بین لاله های پرپرت پرپر از دست جفا ،امّا تو را نشناختم دفن بودی زیر سنگ و خنجر و سرنیزه ها بود جسمت آشنا اما تو را نشناختم رأس تو بر نیزه ها رفت و تن صد چاک تو بین مقتل شد رها اما تو را نشناختم ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
گریز به کاروان اسرا السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عاقبت می رسد آن روز که مولا برسد منجی کلّ جهان ،یوسف طاها برسد وارث کلّ مناقب، صاحب خُلق نکو مظهر هر صفت خالق یکتا برسد سیزده نور ِخلاصه شده در یک خورشید سحر ِ خاتمه بر هر شب یلدا برسد ناخدای دل ما می رسد از راه و سپس کشتی گمشده بر ساحل دریا برسد با معزّالمؤمنین،یک سو شود شیعه عزیز سوی دیگر موسم خواری اعدا برسد او چو آید بکشد تیغ علی را ز نیام وقت آتش زدن قاتل زهرا برسد مادرش بین شرار در و دیوار هنوز منتظر مانده که از جانب صحرا برسد منتظر مانده حسین بن علی در یم خون منتقم ، با عَلَم حضرت سقا برسد تازه مانده ست هزار و نهصد وپنجاه زخم بر تنش تا سحری اصل مداوا برسد زمزمه شد به لب رأس بریده، سر ِ نی عاقبت منتقم ِ زینب کبری' برسد ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
شیب الخضیب بر سر نی ها،حسین من قرآن آیه آیه ی زهرا ،حسین من بنگر که قلب خواهر تو بی قرار شد با قاتلت به شام بلا رهسپار شد از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام دارم به گونه از غم تو اشک مستدام من بین سلسله، تو سر ِ نیزه ی عدو از عمد می شوم همه دم با تو روبه رو گل زخم های روی سرت می کشد مرا زنجیر گردن پسرت می کشد مرا ما را سوار ناقه ی عریان نموده اند با قصد طعنه ،شعر شهامت سروده اند هر کودکی که ناقه نشین شد در این مسیر  از اوج ناقه نقش زمین شد در این مسیر بنگر که با شکنجه ی اعداء روانه ایم در اضطراب ِ کعب نی و تازیانه ایم هرجا بهانه ی تو گرفته سه ساله ات نیلی شده ز دست جفا روی لاله ات از لحظه ای که رأس تو را روی نیزه دید گیسوی شانه خورده ی دستت شده سپید از بس که داغ دیده دگر نیمه جان شده یک کودک سه ساله چگونه کمان شده یادم نرفته عصر دهم ،گوش پاره اش سوقات کربلا شدن ِ گوشواره اش وقتی شنید با لب تشنه شدی شهید گویی حیات دختر پاکت به سر رسید ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
شد دلخوشی برای سرم سایه ی سرت آرامش دو چشم ترم روی اطهرت آیات سجده دار بخوان روی نی که من با دست بسته سجده کنم در برابرت بهر گریز روضه ی روز و شبم بس است آن بوسه ای که من زده ام روی حنجرت از بعد ِظهر ِ روز دهم قامتم خمید سروم شده ست خم ز غم یاس پرپرت لیلا دراین میان شده مجنون چو دیده است صدها هلال شد قمر روی اکبرت سرتاسر مسیر ِ سرت سرخ گشته است از قطره های خون ِ کف پای دخترت دارد همیشه روی لبانش دعا رباب تا که نیفتد از سر ِ نی رأس اصغرت قلبت هزار مرتبه در کربلا شکست یک مرتبه فقط شده رأسم مکسّرت بهر تداعی شرر کوچه کافی است فکر طناب بسته به دستان خواهرت 📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
آرامش نگاه ترم رأس روی نی از داغ توست خم کمرم رأس روی نی بی سایه بان شدی به سر نیزه ها ولی سایه فکنده ای به سرم رأس روی نی پیشانی ام به قصد تأسّی شکسته است افتاده بر تو چون نظرم رأس روی نی حقّم بده اگر که بمیرم در این مسیر با قاتل تو هم سفرم رأس روی نی گردیده ای تو سر به سر نیزه ها و من کوچه به کوچه در به درم رأس روی نی خورشید ِصبح تا به غروبم تو هستی و بعد از غروب هم قمرم رأس روی نی در روز ، حقّ گریه ندارم گذشته است با گریه ،شام تا سحرم رأس روی نی وقت نزول ِ کعب نی و تازیانه ها بر کودکان تو سپرم رأس روی نی بنگر به روی نیزه که من دل شکسته ی چشم حرامی ِ گذرم رأس روی نی با سنگ بام و رقص زنان ساختم ولی دل خون ِ سبِّ بر پدرم رأس روی نی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
السلام علیک یا ام المصائب یا زینب علیهالسلام کوچه به کوچه پای سرت گریه می‌کنم با لاله های خون جگرت گریه می کنم از روی نیزه بی کسی ام را ببین حسین در این مسیر یکسره خوردم زمین حسین حقّم بده اگر که شدم محتضر حسین با قاتلین تو شده ام همسفر حسین حقّم بده که پیرم و قامت خمیده ام زیرا به دوش، بار جسارت کشیده ام دشمن به زخم ِداغ تو هی می زند نمک هر جا که نام تو ببرم می خورم کتک وقتی که ناله ای بزند، پاره ی تنت با تازیانه می رسد از راه دشمنت تا آن که از عزیز تو دفع خطر کنم مجبور می شوم که تنم را سپر کنم بنگر رسیده است به آخر توان من تقسیم شد میان همه سهم نان من دارد نشان ز پیکر رنجور وخسته ام در این مسیر نافله های نشسته ام در بین راه بوده مرا بدتر از عذاب زخم زبان حرمله بر همسرت رباب تا که به همسر تو غمی بی امان دهد گاهی کمان و تیر خودش را نشان دهد گاهی به روی نیزه سری را نشان دهد ترسم رباب از غم شش ماهه جان دهد از چشم کلّ قافله برده همیشه خواب هر نیمه شب شراره ی لالایی رباب ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
خاکستری شده ست سرت یا اخا الغریب از چه تنور شد به تو مأوا اخا الغريب از بس منقش است سرت از عصا و سنگ زخمی تر است از همه سرها اخا الغریب با روضه ی مجسم شیب الخضیب تو شد چشم اهل بیت تو دریا اخا الغریب تا نشنوی اهانت و زخم زبانشان قرآن بخوان به وقت تماشا اخا الغریب چشمان خود ببند نبین با غلاف تیغ پاسخ دهند ناله ی ما را اخا الغریب چشمان خود ببند که در کوچه های شام شد سنگ بام جای تسلّی' اخا الغریب اما ببین که سرو قد همسرت رباب شد زیر بار داغ علی تا اخا الغریب هم بازی رقیه که پنهان ز دیده بود رأسش به روی نی شده پیدا اخا الغریب ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein