eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
384 ویدیو
229 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
33793.mp3
2.39M
سخت تر از کرب و بلا شام بود دیدن آن مردم بد نام بود ✍محمد رضا سروری https://eitaa.com/Maddahankhomein
سخت تر از کرب و بلا شام بود دیدن آن مردم بد نام بود کاش منم تشنه فدا میشدم کشته به صحرای بلا میشدم تا که چنین صحنه نبینم به شام همرهِ سرهای جدا میشدم نام علی دارم و احساس او مرد جهادم به خدا چون عمو کرب و بلا فرصت جنگم نبود تا بکُشم خیل سپاه عدو سخت تر از کرببلا.. شام بلا بر منِ خونین جگر سخت تر از کرب و بلا شد دگر ذُریّة فاطمه در بارِ عام دور و برم این همه ظالم نگر قافله ای را که سراسر عزا دیده به صحرای غم کربلا در غُل و زنجیر و رَسَن بَرده ها کوچه به هر کوچة شام بلا سخت تر از کرببلا.. دست مرا بسته به دوشم زدند از سرِ بام بر سر و گوشم زدند بدتر از آن پیش دو چشم تَرم به خواهرانِ تیره پوشم زدند جان به لبم شد سرِ بازار شام کز هوس مردکِ زادالحرام مُهر کنیزی به یتیمان زدند وای چه ها شد دلِ بنت الامام سخت تر از کرببلا... در گذر از کوی یهودی نشین تودة خاکسترِ بس آتشین پیرزنی ریخت به روی سرم سوخت سراپای مرا آن لعین خارجی ام خواندن و اشکم چکید زآنچه به اولاد محمّد رسید بار خدایا بِنِگر حال ما دین شده بازیچة دست یزید سخت تر از کرببلا... کرببلا ، کوفه و دیگر بِلاد ظلم و ستم ها شده بر ما زیاد کاخ یزید رفتن و چوبِ جفا بر لب و دندان پدر مانده یاد در دل این واقعه مانند شیر صرف نظر از غمِ مردی اسیر خطبة غرّای من و عمّه ام کاخ ستمگر بکشانید به زیر سخت تر از کرببلا... گرچه بلا پشت بلا دیده ام لحظه به هر لحظه جفا دیده ام سجده کنم بر درِ درگاه حق این همه را لطف خدا دیده ام گرچه علی بن حسین شد اسیر در سفر کوفه به شامات پیر سروری این نکته بگو با همه بچة شیر است فقط مثل شیر سخت تر از کرببلا.. ✍محمد رضا سروری https://eitaa.com/Maddahankhomein
58940_139877133058_443371.mp3
537.4K
من زینبم در، شام بلایم،شام بلایم اسیر قومی، دور از خدایم،دور از خدایم آید به گوشم طعنه ودشنام بسیار۲ وای از غریبی،وای از غریبی،وای از غریبی... سرها میان، این کاروانست،این کاروانست چشم حرامی،سوی زنان است،سوی زنان است ای پهلوان من ابو فاضل کجایی۲ وای از غریبی... شامی بخندد،ما جمله گریان،ما جمله گریان باران سنگ و،راس شهیدان،راس شهیدان ما را پچرخانند در بازار وکوچه۲ وای از غریبی... بزم شراب و،آل پیمبر،آل پیمبر بی حرمتی از،یزید کافر،یزید کافر دست پلید وخیزران،رأس حسینم۲ وای از غریبی... ✍اسماعیل تقوایی https://eitaa.com/Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیه‌السلام 🔸لیلةُ الرغائب🔸 در این غروب غریبی ببین کواکب را به‌روی نی سر گلگون نجم ثاقب را بخوان به لحن حروف مقطعه امشب حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را بخوان «وَلِیکُمُ الله» را پناه حرم بگو حکایت این مردمان غاصب را برای تسلیت خاطر «ذَوِی القُربَی» ز تازیانهٔ طعنه ببین مواهب را بخوان «لِیُذهِبَ عَنکُم» شکوه غیرت من! که دور سازی از این کاروان اجانب را مسیح خستهٔ من ندبهٔ أنا العطشان به خون نشانده دل بی‌قرار راهب را لب مقدس قرآن و خیزران؟ ای وای و «أم حَسِبتَ» بخوان این همه عجائب را! بیا شبی به خرابه بیاوری با خود برای دخترکت لیلةُ الرغائب را هنوز بر لب تو بغض «أیّ مُنقَلبٍ» به انتظار نشسته غریب غائب را ✍🏻 https://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴 وامُحَمَّداه، صَلّیٰ عَلَيكَ مَليكُ السَّماءِ، هٰذَا حُسَینٌ بِالعَراءِ مُرَمَّلٌ بالدِّماءِ مُقَطَّعُ الأعضَاءِ، وَاثَکلاه وَبَنَاتُكَ سَبَایَا... بوی تو دارد این بدن، اما نقشی از تو در آن نمی‌بینم! خوانده‌ای تو مرا کنار خودت از تو اما نشان نمی‌بینم! من صدا می‌زدم: حسین... حسین تو "اُخَيَّ إلَيَّ" می‌گفتی من فدای صدای محزونت ای گل من چرا به خون خفتی؟ ای تن بی‌سر رها در خون تو حسینی؟ تویی برادر من؟! باورم نیست ای تن بی‌سر! تو حسینی؟ عزیز مادر من؟! این تویی سایۀ سر زینب که روی خاک مانده‌ای بی‌سر؟ این تویی جان حیدر و زهرا؟ این تویی نور چشم پیغمبر؟ هرچه در پیکر تو می‌نگرم اثری از حسین پیدا نیست! زینت شانه‌های پیغمبر جای تو روی خاک صحرا نیست آتشی در دلم به‌پاست حسین پیرهنْ کهنه‌ات کجاست حسین؟! تن تو مانده روی خاک، ولی سر تو روی نیزه‌هاست حسین دارم از غصۀ تو می‌میرم پاره‌پاره چرا شده بدنت؟ هرچه می‌گردم ای برادر نیست جای یک بوسه در تمام تنت! دیدم از دور می‌زدند تو را این شیاطین به‌قصد قرب خدا دم‌به‌دم بر سر تو می‌بارید تیر و تیغ و سنان و سنگ و عصا دیدمت نیمه‌جان و لب‌تشنه من بمیرم برای غربت تو! تکیه بر نیزه‌ای شکسته زدی قامتم خم شد از مصیبت تو! من بمیرم! سر تو را بردند کفش و انگشتر تو را بردند اسب‌هایی که تازه نعل شدند بخشی از پیکر تو را بردند ▪️▪️▪️؛ حَرَمت پر شد از حرامی‌ها در حرم هرچه بود غارت شد قسمت تو شهادتی جان‌کاه قسمت خواهرت اسارت شد... ✍️محمدتقی_عارفیان https://eitaa.com/Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دو دوتا همیشه چهارتا نیست! یاحسین ❤️🇮🇷🇮🇶🇵🇸
دوبیتی امام زمانی هر جمعه به ندبه های تو می آییم دلواپس تو چو مادرت زهراییم بر منبر تو چه می کند خصم تو؟ ما خسته از این جهنم ِدنیاییم اللهم عجل لولیک الفرج یک روز بساط کفر، بر می چینی پایان بدهی به این همه بی دینی لبخند به لعل لب تو می شیند وقتی که عذاب آن سه را می بینی اللهم عجل لولیک الفرج ما منتظر ظهور تو می مانیم ولله که دشمنان این و آنیم با نیّت نابودی آل ِ نیرنگ عجل لولیک الفرج می خوانیم اللهم عجل لولیک الفرج هنگام غروب جمعه، غرق دردی آقای غریب از همه دلسردی شرمنده! نشد که با دعاهای ما دیگر تو به شهر و خانه ات برگردی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
مناجات با امام زمان عج شوق دیدار تو مولا نرود از سر ما به خدا نیست کسی مثل شما دلبر ما سالها می شود آقا که ندیدیم تو را خوب پیداست غم و غصه ز چشم تر ما پشت در مانده ام و از تو ندارم خبری باز کن با فرجت این گره ی آخر ما چشم من دوخته بر این قفس تنگ فراق باز هم باز نشد فرصت بال و پر ما طالب عشق تو را طاقت هجرانش نیست زود برگرد برای دل شعله ور ما تشنه ی روز ظهورم تو دعا کن آقا از می وصل تو لبریز شود ساغر ما صابر عابدی https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللهم عجل لولیک الفرج با درد غروب جمعه، ما پیر شدیم دلسوخته از آه ِنفس گیر شدیم تنها سبب زندگی ما، بشتاب از زندگی ِبدون تو سیر شدیم ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) https://eitaa.com/Maddahankhomein
مثل ابری که پر از زمزمه‌ی باران است چشم‌های غزل جمعه‌ی من، گریان است واژه عاجز شده از شرح دل مشتاقم در لغت نامه‌‌ی هجران تو، سرگردان است بخت گلها، همه از دوری تو خوابیده چند وقتیست، خزان سهم دل گلدان است دیده‌ی بسته‌ی این شهر شفا می‌خواهد پسر یاس، شمیمت سبب درمان است لهجه‌ی شرجی چشمم همه تقدیم تو باد عهد هر جمعه‌ی ما مشق تر، مژگان است الهی بدما شهدائنا عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان (ع) ان شاالله
عصر یک جمعهٔ دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده‌ست؟ چرا آب به گلدان نرسیده‌ست؟ چرا لحظهٔ باران نرسیده‌ست؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده‌ست به ایمان نرسیده‌ست و غم عشق به پایان نرسیده‌ست بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبۀ احزان به گلستان نرسیده‌ست؟ دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد فقط برد زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعهٔ دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس تو کجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس‌های غریب تو که آغشته به حزنی‌ست ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده‌ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می‌زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه دلم سوخته از آه نفس‌های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج‌نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت پای رکابت ببری تا بشوم کرببلایی به خدا در هوس دیدن شش‌گوشه دلم تاب ندارد نگهم خواب ندارد قلمم گوشۀ دفتر غزل ناب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شده‌ام باز هوایی شده‌ام باز هوایی... گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده‌ست شما دیده‌ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهٔ مکشوف لهوف است عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است و ارباب همه سینه‌زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «اَلشّمرُ...» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می‌گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرببلایی قسمت می‌دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی... تو کجایی... ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein