بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_ارواحنا_فداه
چقدر حادثه ی ناگهان، رقم بخورد
چقدر راه رهایی به پیچ و خم بخورد
از آستانه ی ایمان چقدر شک بچکد
دروغ آیه ببافد ، ریا قسم بخورد
چقدر جای حقیقت، فریب جلوه کند
زبان به حبس بیفتد، سکوت سم بخورد
چقدر نانِ سرسفره، بوی خون بدهد
به جای شام، پدر لقمه لقمه غم بخورد
میان اینهمه رفتارهای ضد و نقیض
چقدر از خودمان حالمان بهم بخورد
بنا نبود سر میز جمعه، دلتنگی
دوباره لم بدهد، چای تازه دم بخورد
بنا نبود نیایی، بنا نبود دلم
«غم فراق ببیند، کنایه هم بخورد»
#عالیه_رجبی
*مرا به خاطر این عشق سرزنش کردند
بگو فراق ببینم ، کنایه هم بخورم !*
علی اکبر لطیفیان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#گذشت_ماه_محرم
گذشت، ماه محرم نیامده خورشید
برای ختم ِ شب ِغم نیامده خورشید
هنوز هم که غریب و طرید و پردرد است
چقدر دور و برش ،مدعی نامرد است
نشد که حضرت تنها به خانه برگردد
نشد به خانه، حسین زمانه برگردد
برای این همه قرنی که بوده در صحرا
چه پاسخی بدهم من به مادرش زهرا😭
نشد که لحظه ای از غربتش بکاهم من
شکسته ام دل او را پر از گناهم من
گذشت ماه محرم رسیده ماه صفر
رسیده عمّه ی او بین کینه های گذر
دوباره زخم دل عمّه اش شده تازه
همین که رد شده از ازدحام دروازه
برای اهل عزا ، شهر شد چراغانی
تبرّکی شده از چه شراب مجانی
گذار آل علی بین خیبر افتاده
به سینه های همه ،بغض حیدر افتاده
رسید روضه به خاکستر و سر سجّاد
بلند مرتبه رأسی ز صدر نی افتاد
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
عطر تو زینت فزای روضهها، مهدی بیا
هجر تو از پا میاندازد مرا، مهدی بیا
مهربانتر از پدر مادر به فرزندان تویی
العجل ای بهترین بابای ما، مهدی بیا
ندبه باید کرد از درد فراق روی تو
اَبکیَنَّکَ صَباحاً و مَسا، مهدی بیا
به تقاص خون جدت یالثارات الحسین!
زودتر با ذوالفقار مرتضی مهدی بیا
ای فدای قد و بالای پیمبر گونهات
وارث حلم تمام انبیا، مهدی بیا
مادرت زهرای مرضیه صدایت میزند
روز و شب مهدی بیا، مهدی بیا، مهدی بیا
جان به لب آمد ولی نامت نیفتاد از لبم
عمر من طی شد فقط با ذکر یا مهدی بیا
صبح عاشورا نشد، پس وعدهی ما اربعین
در مسیر از نجف تا کربلا مهدی بیا
شیرخواری با گلوی خشک و با چشمان تر
از دل گهواره میخوانَد تو را مهدی بیا
✍️ #علیرضا_خاکساری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#دودمه
#اول_صفر
#ورود_به_شام
#مجلس_شراب
وارد شام بلا شد دختر خیرالنّساء/
یا اباصالح بیا
بین رقص و هلهله ها مانده ناموس خدا/
یا اباصالح بیا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زینب کبراست بین ازدحام شامیان/
العجل صاحب زمان
شامیان مست می رقصند دور کاروان/
العجل صاحب زمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مجلس باده کجا و عمه ی صاحب زمان/
العجل صاحب زمان
لعل قاری پاره شد با ضرب چوب خیزران/
العجل صاحب زمان
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
💠 صَلّی اللّٰهُ عَلَیْکَ یٰا اباعَبْدِاللّٰه
از تـو بهتر در هـمه دنیا مـگـر دارم حسین (ع)
میشود آیا کـه از تو دست بر دارم حسین(ع)
بــا تـو در اوج گـدایـی پــادشـاهـی مـیکــنــم
تــا تـو هستی بر سر خود تاج سر دارم حسین
لـطـف کـن آقـا مـرا کـه غــرق هستم در گــنـاه
تو خودت از هرچه زشتی بر حذر دارم حسین
میشوم کی نا امید از بخشش و احسان تو ؟
مـن کـه از جـریـان حُـرِّ تـو خـبـر دارم حسین
گـرچـه مـیدانـم که بـر پیکر نداری سر ، ولی
بـــا گـنـاهـانـم بــرایـت درد ســر دارم حسین
من برای گریه کردن روضه می خواهم چکار
هــرکـجا نــام تـو بـاشد چشم تر دارم حسین
کی به امضا می رسد من هم شوم مهمان تو
چند سالی میشود شـوق سـفـر دارم حسین
مـحـمـّد درّودی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
بیا بر قلهی هستی لوای عدل برپا کن
بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن
چرا از چشم خود تنهای تنها اشک میریزی؟
بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن
بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور
بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن
بیا اشک خجالت پاک کن از دیدهی سقّا
بیا از خون دل بر تشنهکامان دیده دریا کن
بیا با عمّههایت جستجو کن در بیابانها
گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن
بیا و گریه کن بر یاسهای نیلی زهرا
بیا روی کبود عمّههایت را تماشا کن
بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت
بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن
بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم
بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن
برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد
بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
✍ #غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مناجات_ورود_به_شهر_شام3
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
التماست می کنم بابای مظلومم بیا
شیعه غرق غم شده ،ای منجی عالم بیا
کار ما خورده گره با دردهای بی کسی
کی به داد نوکران بی کس خود می رسی
عیدها یک یک گذشت و خنده بر ما شد حرام
حق بده عیدی ندارد شیعه، بی تو ای امام
کی به پایان می رسد دوری تو صاحب زمان
جان زهرا مادرت از دیده ها پنهان نمان
یا معزّالمؤمنین ای آخرین صاحب لوا
ای مه زهرا ز پشت ابرها بیرون بیا
منتقم، بنگر میان غربت ِ شام بلا
بین بازار است عمّه بین مشتی بی حیا
منتقم ،بنگر میان محنت ِ بزم شراب
خون لبهای حسین و اشک چشمان رباب
روبه روی دیدگان زینب ِ قامت کمان
می خورد لعل ِنخورده آب، چوب خیزران
ای برای شیعیان تنها امیر و مقتدا
الامان و الامان یابن الحسن آقا بیا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مناجات_ورود_به_شهر_شام2
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
دلم گرفته پدرجان بیا دگر مهدی(آقا)
ببین شکستن ِ دل ها شده هنر مهدی
پُر است مدّعی و معرفت شده نایاب
شده دعای همین قوم بی اثر مهدی
به ظاهر از تو بخوانند و باطناً یک عمر
زدند بر دل هر نوکرت شرر مهدی
تو را چگونه بخواهد دلی که جای تو
شده ست طالب یک مشت سیم و زر مهدی
چقدر طعنه شنیدیم از همین مردم
شدیم در وسط کینه بی سپر مهدی
بیا و عزّت ما باش بین این مردم
شب فراق رخت را نما سحر مهدی
بیا دگر که شوی با جمال زهراییت
در آسمان دل شیعیان قمر مهدی
غروب جمعه ی بی تو چقدر دلگیر است
گذشت جمعه و از تو نشد خبر مهدی
نیامدی که شوی مرهم دل زینب
که شد ز داغ، روی داغ خون جگر مهدی
بیا و باش تو در کوچه های شهر شام
امان عمّه ز خاکستر ِ گذر مهدی
بیا سری به خرابه بزن که یک دختر
کنار رأس پدر گشته محتضر مهدی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#مناجات_ورود_به_شهر_شام1
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
کی می رسد زمان غمت انتها شود
شیعه ز درد غیبت رویت رها شود
بنگر میان قلب مُحِبّین ِ آل تو
هر جمعه از فراق تو برپا عزا شود
بر درد دوری تو طبیبی نخواستیم
این درد ِلاعلاج به دیدن دوا شود
کی می شودکه کوری آل سعود ِپست
بر تو نماز جمعه ی ما اقتدا شود
آباد کی کنی تو بقیع و به امر تو
صحنی برای مادرت اول بنا شود
از خاک در بیاوری آن دو پلید را
پرونده ی جنایت آن کوچه وا شود
آتش زنی جنازه ی آن دونفر که این
تسکین آه و ناله ی (مهدی بیا) شود
آقا بیا بگو به چه جرمی کنار آب
رأس امام تشنه ای از تن جدا شود
کهنه لباس او برود غارت و تنش
در زیر نعل تازه ی دشمن رها شود
ناموس او رود به اسیری و رأس او
تا شام همدم سر سرنیزه ها شود
آقا ببین که جدّ تو مهمان شام شد
دردی که بدتر از غم کرب وبلا شود
وای از دمی که عمه ی قامت کمان تو
با اشک و ناله وارد شام بلا شود
با رقص و تار و هلهله آیند در رهش
بر مرگ خود ز شدت غُصّه رضا شود
وای از گذر ز کوی یهودیّ شهر شام
رأس همه شکسته ی سنگ جفا شود
(بزم شراب وچوب یزید و لب حسین)
قدّش به زیر بار غم و درد تا شود
اذنی بده که نوکر تو روز اربعین
پای پیاده راهی کرب وبلا شود
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
در امتداد اشک
ماه محرّم گذشت ماه صفر آمده
بر دل ماتم زده باز شرر آمده
قافله ای از جفا جانب شام بلا
شعله ور از داغ ها غرقِ خطر آمده
روز تعب های ما تیره چو شب های ما
آه به لب های ما ، خون به جگر آمده
قافله سالار غم خسته به گلزار غم
با دل خونبار غم دیده ی تر آمده
رأس پدر روی نی راه بلا کرده طی
ناله کنان دخت وی سوی پدر آمده
در دل ویرانِ او شعله کشد جان او
ماه ز هجران او جامه بِدَر آمده
غمزدگان بی پناه خون چکد از هر نگاه
این شجر اشک و آه پُر ز ثمر آمده
گوهر غم در صدف کوفه غمش یک طرف
بانگ رسد لاٰتَخَف وقت ظفر آمده
زینب اگر خسته است شاخه بشکسته است
از همه بگسسته است داغ به بر آمده
وقت پریشانی اش با دل توفانی اش
در شب ظلمانی اش شمس و قمر آمده
در دل آلاله ها می شکند ناله ها
"یاسر" ازین لاله ها بوی سحر آمده
محمود تاری «یاسر»
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#اسارت #حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸وقتیکه نازدانهٔ سیدالشهداء علیهالسلام از قافله جا میماند و صدیقه کبری سلاماللهعلیها، سر او را به دامن میگیرد...
در نقلها آمده است:
🥀 شبی از شبهایی که قافله در راه شام بود، حضرت سکینه سلاماللهعلیها (در برخی نقل، حضرت رقیه سلاماللهعلیها آمده) به یاد پدر و درد اسارت و غم های دلش، گریه زیادی کرد و صدای او به گریه بلند شد.
🥀 شتربان او وقتی که دید گریهاش تمامی ندارد، گفت:
📋 اُسكُتي يا جارِيَة! فقد أذَّيتِني بِبُكائِكِ
▪️ای کنیزک! ساکت شو! مرا با گریهات آزار میدهی!
🥀 اما آن نازدانه، گریهاش تمام نشد، بلکه چنان نالهای کشید که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود. آن شتربان ملعون گفت: ای دختر خارجی! ساکت شو دیگر!
🥀 آن دختر مظلومه با شنیدن این جمله حالش دگرگون شد و با ناله گفت: ای وای من! آه ای پدرم! تو را از روی ظلم و جور کشتند و حالا تو را خارجی هم میخوانند!؟
📋 فَغَضَبَ اللَّعينُ مِن قَولِها، و أخَذَ بِيَدِها، و جَذَبَها و رَمَىٰ بِها عَلىٰ الْأرضِ فَلَمَّا سَقَطَتْ غُشِيَ عَلَيْها.
▪️آن شتربان دیگر به غضب آمد و دست آن مخدّره را گرفت و از روی شتر کشید و آن بانوی مظلومه را محکم به زمین زد و حضرت سکینه عليها السّلام بيهوش شد.
🥀 وقتی که به هوش آمد، همه رفته بودند و اثری از قافله نبود. با پای برهنه در تاریکی شب راه افتاد. گاهی مینشست و گاهی بلند میشد و گاهی پدر و گاهی عمهاش را صدا میزد. ساعتی از شب را همینگونه سپری کرد و باز اثری از قافله ندید و بيهوش روی زمین افتاد.
🥀 در همين ساعت بود که ديدند نیزهای که سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام بر آن بود، در زمین فرو رفت و هرچه حامل آن نیزه و لشکریان دیگر تلاش کردند تا آن رابیرون بیاورند، نتوانستند.
🥀 خبر به عمر سعد لعين رسيد و او گفت: از علي بن الحسین علیهماالسلام سؤال کنید؛ آنان سراغ امام سجاد علیه السلام رفتند و قضیه را بازگو کردند.
🥀 حضرت فرمودند: بروید به عمه جانم زينب کبری عليهاالسلام بگویید دنبال بچهها بگردد؛ شاید کودکی در دل شب گمشده باشد.
🥀 خبر به زینب کبری سلاماللّهعلیها دادند و آن بانو تک تک اطفال را صدا زد اما تا آن نازدانه را صدا زد، جوابی نشنید.
📋 فَرَمَتْ زينبُ بِنَفسِها مِن ظَهرِ النَّاقَةِ، و جَعَلَتْ تُنادِي: وا غُربَتاهُ! واضَيعَتاهُ... في أيِّ أرضٍ طَرَحوكِ، و في أيِّ وادٍ ضَيَعوكِ!
▪️پس از همان بالای نافه، خودش را بر زمین انداخت و ناله سر میداد: وا غربتاه!! … دخترم! در کدام وادی و بیابان تو را انداخته و رها کرده اند؟!
📋 فَرَجَعَتْ إلىٰ وَراءِ الْقافِلَةِ، و هِيَ تَعدو في الْبَراري حافِيَةً و الشَّوكُ تَدخُلُ في رِجلَيْها، و تَصرُخُ، و تُنادِي
▪️آن بانو با پای برهنه به عقب قافله رفت و خارهای بیابان در پای او میرفت و آن حضرت ناله سر میداد و سکینه خاتون را صدا میزد.
🥀 همین گونه در عقب قافله رفت تا اینکه یک سیاهی نمایان شد. زینب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و دیدند که یک بانویی روی ریگ و رمل بیابان نشسته و سر آن نازدانه را به دامن گرفته است و گریه میکند.
🥀 زينب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و فرمودند: شما کیستید که بر یتیمان ما ترحم میکنید؟ آن بانو ، رو به زينب کبری عليهاالسلام کردند و فرمودند:
📋 بُنيَّةَ زينبُ! أنا اُمُّكِ فاطمةُ الزَّهراءِ أظَنَنتِ إنِّي أغفُلُ عَن أيتامِ وَلَدِي!
▪️دخترم زينب! منم مادرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها»؛ تو گمان میکنی من از حال یتیمان پسرم غافل میشوم!؟
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۶
✍ قافله رفته بود و من بیهوش
روی شن زارهای تفتیده
ماه با هر ستاره ای میگفت:
بی صدا باش ! تازه خوابیده
قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدینه پیچیده
خواب دیدم پدر ز باغ فدك
سیب سرخی برای من چیده
قافله رفته بود و من بی جان
پشت یك بوته خار خشكیده
بر وجودم سیاهی صحرا
بذر ترس و هراس پاشیده
قافله رفته بود و من تنها
مضطرب ، ناتوان ز فریادی
ماه گفت : ای رقیه چیزی نیست
خواب بودی ز ناقه افتادی
قافله رفته بود و دلتنگی
قلب من را دوباره رنجانده
باد در گوش ماه دیدم گفت :
طفلكی باز هم كه جامانده
قافله رفته بود و تاول ها
مانعی در دویدنم بودند
خستگی ، تشنگی ، تب بالا
سد راه رسیدنم بودند
قافله رفته بود و می دیدم
می رسد یك غریبه از آن دور
دیدمش –سایهای هلالی شكل–
چهره اش محو هاله ای از نور
از نفس های تند و بی وقفه
وحشت و اضطراب حاكی بود
دیدم او را زنی كه تنها بود
چادرش مثل عمه خاكی بود
بغض راه گلوی من را بست
گفتمش من یتیم و تنهایم
بغض زن زودتر شكست و گفت:
دخترم ، مادر تو زهرایم
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#راه_شام
درد دل عاشقانه با راس برادر
تا شد دلم به شور تولایت آشنا
در نای نی، به نغمه ی تو گشتم همنوا
از محنت و جفا و ستم ناله کی کنم
وقتی که بر صفای دلم کرده ای دعا
چون سایه با تو می روم هر جا که می روی
یک لحظه سایه ات نشود از سرم جدا
چون شمع سوزم از غم و دم بر نیاورم
کُشتند پیش چشم من ای با وفا ترا
این راه شام و کوفه به پایان نمی رسد
هر لحظه داغ می زند به دلم قوم اشقیا
با لطف حق عدوی ترا خوار می کنم
هر چند گشته قامتم از بار غم دوتا
مرغ دلم هوای زیارت گرفته است
از قید ظلم می شود اخر دلم رها
..
شاید به اربعین نرسم بسکه در دلم
گل کرده زخم طعنه و شمشیر و نیزه ها
هر لحظه داغ محنت من تازه می شود
از یاد کی رود غم و اندوه کربلا
دیدم بچشم خویش ترا من به بروی خاک
صد پاره بود پیکر و سر از بدن جدا
دیدم چگونه گلشن زهرا گلاب شد
تا روز حشر نالم از این ظلم اشقیا
بر من کسی نگفت گناه حسین چیست
کاو بود نور چشم فاطمه و جان مصطفی
دیدم تمام حادثه ها را بچشم خویش
دیدم خلیل من که به قران شدی فدا
قدم اگر چه از غم و محنت کمان شده
سر خم نمی کنم به عدو جان تو اخا
با سعی خویش نام ترا زنده می کنم
تا بر تو اهل عشق نمایند اقتدا
دل را صفای عشق تو مدهوش می کند
مستم ز جام چشم تو روحی لک الفدا
#محمدهوشمند
#مدهوش
https://eitaa.com/Maddahankhomein