eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
413 ویدیو
238 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ :حسین جان!به یادلبت یک شبم خواب راحت نداشتم.... ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ بابایی! چقــد منتــظر بودم امشب بابایی، بابایی بــرا خـــاطـــر عمـــه زینــب بیایی، بابایی بپــــا کردی اینــجا عجب کربلایی، بابایی بابایی! از اون وقتــی که بودی بالای نیزه یامظلوم تو می دیدی اشکامو در پای نیزه یامظلوم چه زخم عمیـــقی شده جای نیزه یامظلوم بابایی! ببین صورت نیلی دخترت رو بابایی ببین غنچــهٔ زخمیِ پرپرت رو بابایی دل سوختهٔ کوثــر دیگرت رو بابایی بابایی! کتک خوردم از بس کبوده تن من ببیـن آتیش افتــاده رو دامــن من ببین پاره شد معــجر و پیرهن من بابایی! چـــه کردن بابا با لب و دنــدون تو، عزیزم که داره می ریزه هنوزم خــون تو، عزیزم روی صــــورت زخمــی و گلگون تو، عزیزم بابایی! منم مثـــل مادر از این دنیـا سیرم،بابایی تنم زخمیه دست به دیوار می گیرم،بابایی ببر راحتـم کن که بی تو می میرم ،بابایی بابایی! دیگه عمـــه رو خستـــه کردم با اشکام چه حرفا شنـــیدیم از این مردم شـــام خاکستر می ریختن رو سرهامون از بام بابایی! بی بی جان! رسیده دیگه عمه وقت جدایی،بی بی جان دارم میرم امشب سفر با بابایی،بی بی جان خداحافظ ای عمـهٔ نینـــوایی،بی بی جان بی بی جان! چقد زحمـتت دادم ای عمه جونم،ببخشم دیگه طاقتم نیست نمیشه بمونم،ببخشم حـــلالم کن ای عمـــهٔ قد کمــونم،ببخشم بی بی جان! ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) https://eitaa.com/Maddahankhomein
❃﷽❃ دختـــری از تبـــــار کــوثـــرهـا اعتبـــــار تمـــــام گــوهـــرهـــا آسمــانی ترین ستــارهٔ عشـــق ســورهٔ نــور ، بیـــن اختــــرها دختــری بـا شکـــوه زهـــرایی عشـــق بابا در اوج شیـــدایی بعد از او باب شد که بنویسند قصــــهٔ دختــــران بــابــایی صــــورتی مــاه و دلربــا دارد در دلــش شــور نینــــوا دارد رسم باب الحوائجی در اوست دستهـــایی گـــره گشــــا دارد اعتبــار دمشـق و عشاق است نام او جلـوه گر در آفاق است سفره داری که با کرامت خود صاحب بابهـــای انفــاق است صـبر ، زانو زده به رسـم ادب پیش پای چنیــن شکیبـــایی خــادمِ کمتـــرین درگاهـــش مهتــری مثــل حــاتم طــایی بارگاهــش بهشــتی و والاست مایهٔ رشـک جنــــت الاعلاست گنج پنهــان شــام ویران است اشک پیدای چشم او دریاست فـــرق دارد رقیــــهٔ زهــــرا با تمام ســه ســاله های جهان خون دل خورده اند از داغش یاسمــن ها و لاله های جهــان خاک درگاه او شدن فخر است او که بر ما گشـــوده باب کرم با عنــایات و ذره پــروری اش "کیمیا" می شود غبـــار حـرم ✍رقیه سعیدی(کیمیا) https://eitaa.com/Maddahankhomein
به نام خدا ┄┅═✼✵𖠇✵✼═┅┄ جانَــه حسینـین قیــزی جانانَه دور عشـق حسین ، شمعینه پروانَه دور گــؤل یارانیــب گلشـــن پیغمبــرَه باغ بهشتَـــه گــؤلِ ریحــانَــه دور گؤلْ قدمی عرشَه سالوب زمزمه شرم و حیا بحرینَه ، دُردانَه دور عالَمَــه گَلمَــز بِئلَـــه باب المـــراد درگهی هر ، دردَه دواخــانَه دور باب حوائج ، اَلـی مشکــل گشا سفره سی معنایِ کرمخانَه دور خورداجا اَلدَن نَه کرامت یاغیر وارث دستــان کـریمــانَـه دور اؤچ یاشی وار ، سینه سی دریا ولی علم و ادب درسینَــه فرزانَه دور زینب و زهــرادَن آلیب دَرسینی عالِمـــهٔ مکـتــب ریحــــانَه دور راحتی جانِ حسینــدور بوقیــز عمه سینَــه شمع حرمخانَه دور کربوبلانیـن گؤزَل آهـو سیدی اشکِ تری گوهـــر یکــدانَه دور گؤل یؤزؤنَه مادری زهرا کیمین رَدّی قالان ، سیلیِ خصمانَه دور عمر کمیندَه ، غم دوران گؤرؤب سینَه سی سوزان ،دیلی غمخانَه دور واردی اَیاقلاردا تیکان یارَه سی تورش اولونان خارمغیلانَه دور مادرَه بَنــزَر  یارالــی پیکـــری یـاس کبـــودِ دل ویــرانَه دور اِیلَه دیر آبــاد آدی ویرانــه نی همّتــی زهرا کیمی مردانَه دور شهر دمشقیــن مَهِ تابانیــــدور گؤل حـرمی درگَه شـاهانَه دور دردون اگر اولسا یاپوش دامنیــن چون آدی هردردَه ، شفاخانَه دور ┄┅═✼✵𖠇✵✼═┅┄ 📝رقیه سعیدی(کیمیا) ┄┅═✼✵𖠇✵✼═┅┄ https://eitaa.com/Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹با کاروان نیزه🔹 می‌آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت‌منزلی که سفرها در او گم است از لا‌به‌لای آتش و خون جمع کرده‌ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است دردی کشیده‌ام که دلم داغدار اوست داغی چشیده‌ام که جگرها در او گم است با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است این سرخی غروب که همرنگ آتش است توفان کربلاست که سرها در او گم است یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید اشک است جوهری که گهرها در او گم است هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند این است آن شبی که سحرها در او گم است باران نیزه بود و سر شه‌سوارها جز تشنگی نکرد علاج خمارها :: جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر نشنید کس مصیبت از این جان‌گدازتر صبحی دمید از شب عاصی سیاه‌تر وز پی شبی ز روز قیامت درازتر بر نیزه‌ها تلاوت خورشید، دیدنی‌ست قرآن کسی شنیده از این دل‌نوازتر؟ قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر عشق توام کشاند بدین‌جا، نه کوفیان من بی‌نیازم از همه، تو بی‌نیازتر قنداق اصغر است مرا تیر آخرین در عاشقی نبوده ز من پاک‌بازتر با کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید :: فرصت دهید گریه کند بی‌صدا، فرات با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید در بر گرفته مویه‌کنان مشک را فرات چشم فرات در ره او اشک بود و اشک زآن‌گونه اشک‌ها که مرا هست با فرات حالی به داغ تازۀ خود گریه می‌کنی تا می‌رسی به مرقد عباس، یا فرات از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات از طفل آب، خجلت بسیار می‌کشم آن یوسفم که ناز خریدار می‌کشم :: بعد از شما به سایۀ ما تیر می‌زدند زخم زبان به بغض گلوگیر می‌زدند پیشانی تمامی‌شان داغ سجده داشت آنان که خیمه‌گاه مرا تیر می‌زدند این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر می‌زدند غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار آتش به جان کودک بی‌شیر می‌زدند ماندند در بطالت اعمال حجشان مُحرم نگشته تیغ به تقصیر می‌زدند در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان بر عشق، چار مرتبه تکبیر می‌زدند هم روز و شب به گرد تو بودند سینه‌زن هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می‌زدند از حلق‌های تشنه، صدای اذان رسید در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید... :: ای زلف خون فشان توام لیلة البرات وقت نماز شب شده، حی علی الصلات از منظر بلند، ببین صف کشیده‌اند پشت سرت تمامی ذرات کائنات خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق از مشک‌های تشنه وضو می‌کند، فرات توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟ خاک تو نوح حادثه را می‌دهد نجات! بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست ما بی‌تو چشم بسته و ماتیم و در ممات عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا... :: خون می‌رود هنوز ز چشم تر شما خرمن زده‌ست ماه، به گرد سر شما آن زخم‌های شعله‌فشان، هفت اخترند یا زخم‌های نعش علی‌اکبر شما؟ آن کهکشان شعله‌ور راه شیری است یا روشنانِ خون علی‌اصغر شما؟ دیوان کوفه از پی تاراج آمدند گم شد نگین آبی انگشتر شما از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما با زخم خویش، بوسه به محراب می‌زدید زآن پیشتر که نیزه شود منبر شما گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب می‌کنی بر نیزه، شرح سورۀ احزاب می‌کنی... :: قربان آن نی‌ای که دمندش سحر، مدام قربان آن می‌ای که دهندش علی الدوام قربان آن پری که رساند تو را به عرش قربان آن سری که سجودش شود قیام هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام این خطی از حکایت مستان کربلاست: ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام! تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما یک اَلاَمان ز کوفه و صد اَلاَمان ز شام اشکم تمام گشت و نشد گریه‌ام خموش مجلس به سر رسید و نشد روضه‌ام تمام با کاروان نیزه به دنبال، می‌رویم در منزل نخست تو از حال می‌رویم 📝 https://eitaa.com/Maddahankhomein
بنام خدا احوالات شام و گریز به خطبهٔ پر شور پرچمدار کربلا حضرت زینب س ___ سلام بر زینب و حس غریبش سلام برحال و احوال عجیبش امان از شهر شام و قصه هایش امان از کوی و بام و کوچه هایش چه آمد برسَرآل نبوت در آن شهر پر از جهل و جهالت اسیران تا که بر آنجا رسیدند نوای شادی از هرجا شنیدند توگوئی برترین جشن جهان بود زن و مرد پیر و برنا شادمان بود اسیران رامعطل کرده بودند تدارک بهر آنان دیده بودند سر هر کوی و برزن ازدحامات کلام ناروا و اتهامات به هرسختی اسیران تا رسیدند چه زشتی ها که درآنجا ندیدند خلاصه بگذریم از شرح وتفسیر بشد در شام ویران زین اَب پیر رقیه؛ جان سپرد کنج خرابه کفن پیدا نشد بر آن سه ساله شماتت بر لب پیرو جوان بود چه توهین ها که ورد این و آن بود بگفتند اجنبی بر آل حیدر شد آن دم زینب کبرا مکدر نگویم حال آن بانو چه سان شد گمانم قامتش آندم کمان شد ادامه دارد...🔰 کربلائی مسلم فرتوت https://eitaa.com/Maddahankhomein
بنام خدا احوالات شام و گریز به خطبهٔ پرشور حضرت زینب س قسمت دوم "" "" "" "" یزید آن دشمن قرآن و عترت امیر. و سرسپاه آل نفرت بنا کرد مجلس شور و نشاطی بساط عیش و نوش و سور و ساطی نشاند بر صدر مجلس ناکسان را تنی از ناکسان آن زمان را در آنجا بود افراد فراوان یکایک جیره خوار آل سفیان خطیب و قاضی و سردار و تاجر هنرمند و آخوند؛مداح و شاعر ‌ ‌ ‌ ‌خلاصه شد عوض آهنگ مجلس بشد پررنگ لعاب و رنگ مجلس به فرمان یزید آل امامت بالاجبار آمدند بر آن عمارت اسیران مرد و زن آشفته بودند یکایک خسته تر از خسته بودند ولی حال یزید ناخلف خوب ز عالی هم فراتر بود و مطلوب ببود آن سنگدل سرمست و مدهوش غریق بحر عیش و عشرت و نوش بلی با این همه توضیح و تفسیر بشد پیروز خون بر زور و شمشیر کشید زینب چو شمشیر زبان را به وجد آورد او پیر و جوان را چنان بود آتشین گفتار زینب که ماندند در عجب از کار زینب چه نطقی پر اثر گیرا و شیوا چو لحن حیدر کرار گویا بیکفند لرزه بر ارکان اشرار تن و روح و روان و جان اشرار یزید از جا جهید و کرد فریاد چو یک مرده به جای خویش ایستاد به زینب گفت سکوت بنما و بنشین مزن دم بیش از این از دین و آئین دهان خویش را دیگر مکن وا مکن صحبت دگر از آل طاها خروشید حضرت زینب دوباره نمود بر رأس خونین او اشاره بگفتا گرچه من دلخون و زارم هزاران داغ من بر سینه دارم ولاکن راه ما پر رمز و راز است طریق ما بسی طول و دراز است طریق ما بود راه شهادت ره جنگ و جهاد و استقامت من اکنون پرچمی بر دوش دارم به سینه شعله ای خاموش دارم بگردم همچو دریا من خروشان شرار شعله ام گردد فروزان شکست معنا ندارد در مرامم پر از صهبای پیروزیست جامم بدان این نکته را ای مردک پست کنون پشت و پناه ما خدا هست شما گلهای باغم را بچیدید برادرهای من را سر بریدید به ظاهر سایه ای بر سر ندارم ندارم هیچ کس یاور ندارم ولی من با دو دست بستهٔ خویش دل رنجور و جان خستهٔ خویش نمایم یکسره کار ستم را کنم من پاره طومار ستم را زنم من بر دهان یاوه گویان نمایم من شما را خانه ویران بدانید ایهاالاقوام کافر که پیروزی از آن ماست آخر التماس دعا مسلم فرتوت "" "" "" https://eitaa.com/Maddahankhomein
برکت بسیار دارد روضه های خانگی رحمت سرشار دارد روضه های خانگی مشتری زهراست جنس اشک و فروشنده دو چشم رونق بازار دارد روضه های خانگی می توان با قطره ای شش دانگ دریا را خرید تجریَ الانهار دارد روضه های خانگی خانواده زیر پرچم با بصیرت می شوند معجز عمار دارد روضه های خانگی روضه های خانگی را فاطمه سر می زند عطر و بوی یار دارد روضه های خانگی منزل بی روضه ظلمانی ست با روضه بهشت حاصل پر بار دارد روضه های خانگی زرق و برق ظاهری خواب و خیالی بیش نیست با درونت کار دارد روضه های خانگی نیست کمّیت مهم، چون با حضور فاطمه میهمان بسیار دارد روضه های خانگی بر حرم نزدیک شو تا دور باشی از گناه حال استغفار دارد روضه های خانگی صاحب اصلیّ مجلس مهدی آل عباست مطلع الانوار دارد روضه های خانگی مهدیا جانم فدایت روضه مادر بخوان سوزش مسمار دارد روضه های خانگی آجرک الله مولا، خاطرات سهمگین از در و دیوار دارد روضه های خانگی گو «کلامی» با توسل مشکل آسان میشود نسخه بر بیمار دارد روضه های خانگی https://eitaa.com/Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شام بی تو کوچه هایش را مزیّن کرده بود در گذر ها مشـعل بسیار ، روشن کرده بود مـاه ِتـابان ِ سـر تو ، بـر فـراز ِ نـیزه هـا راه پیش روی ما را خوب روشن کرده بود ای برادر عـطر زلـفت ، کوچه های شهر را باغ لاله ، باغ سوسن ، باغ زنبق ، کرده بود خواست قلبم را بسوزاند خودت دیدی چطور؟ جامه ات را نانجیبی پست بر تن کرده بود از فـراز نیـزه ها ، دیـدی چـگونه ، بی حیــا دست های بسته ام را طوق گردن کرده بود قلب ما می سوخت از داغ تو اما ، ساربان روضه خوانی را میان راه قدغن کرده بود مشعل ِ خشم ِ یهودی زاده های ِ "قِیْنُقاع" شعله شعله ، باغ ِ آتش سهم دامن کرده بود من خودم دیدم ، چگونه هرزه ای یک لا قبا در میان خورجینش خود و جوشن کرده بود جارچی با نعره هایش ، در میان کوچه ها کوفیان ِ شام را دعوت به دیدن کرده بود آه ، آه از کل کشیدن های روی پشت بام اهل بیتت را ، غریب ِ کوی و برزن کرده بود کاتب دارالاماره ، نرخ کلـفت ها ، دقیق بر اساس سن و سال ما معیّن کرده بود اینچنین زیـنب ، تـمام آیـه های صـبر را در کتابی سرخ ، با یادت مدوّن کرده بود مٰا بَعَدْ روحی حَبیبی ، یا اَخٰا یٰا نور ُعین مٰا رأیت ، الّاٰ جَمیلا ، مٰا رأیت ، الّاٰ حُسین روح الله قناعتیان https://eitaa.com/Maddahankhomein
الشام الشام الشام.. دور محمل چه شلوغ است مکافات شده قافله وارد دروازه ساعات شده سنگ در دست رسیدند و خوش امد گفتند بین هر کوچه ای از آل علی بد گفتند وسط اینهمه خنده شرر آهم هست دور من هرکس و ناکس که نمیخواهم هست این جماعت که همه راهزن و دزد رهند زشت باشد که تو باشی و مرا هل بدهند سوره ناس بخوانید که شر کم بشود چشم ها خیره نماند سرشان خم بشود ای حسین از تو چه پنهان به خودم لرزیدم معجرم را به سر یک زن شامی دیدم اول ماه صفر بدسفری بود حسین ساربان من عجب بدنظری بود حسین از سر نیزه ببین رد کبودی هارا لال کن جان ابالفضل یهودی هارا مشکلی کاش ز هجران تو حل میکردم سرت از نیزه می افتاد بغل میکردم طعنه و زخم زبان مرحله به مرحله بود بی ادب تر ز همه دوروبرم حرمله بود نصف روز است که اینجا سرپاییم حسین دوست داری که بگوییم کجاییم حسین وسط اینهمه روضه فقط این غم کم‌ بود اخرین منزل ما مجلس نامحرم بود حسین قربانچه پوریا هاشمی https://eitaa.com/Maddahankhomein
تازه رسیده از سَفَرِ کربلا سرت بینِ تَنِ تو فاصله افتاده تا سرت با پهلوی شکسته و با صورت کبود کُنجِ تنور کوفه کشانده مرا سرت پیشانی ات شکسته و موهات کم شده خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟ رگ های گردنت چقدر نامرتب است ای جان من چگونه مگر شد جدا سرت؟ این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین افتاده است زیر سُمِ اسب ها سرت... باید کمی گلاب بیارم بشویمت خاکی شده است از ستم بی حیا سرت چشمان تو همیشه به دنبال زینب است تا اربعین اگر برود هر کجا سرت علی اکبر لطیفیان https://eitaa.com/Maddahankhomein