💚بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ💚
🤲 #دعای_روز_شنبه
بِسْمِ اللّٰهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ، وَمَقالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ، وَأَعُوذُ بِاللّٰهِ تَعَالىٰ مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ، وَكَيْدِ الْحَاسِدِينَ، وَبَغْىِ الظَّالِمِينَ، وَأَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ، اللّٰهُمَّ أَنْتَ الْواحِدُ بِلَا شَرِيكٍ، وَالْمَلِكُ بِلَا تَمْلِيكٍ، لَاتُضَادُّ فِى حُكْمِكَ، وَلَا تُنَازَعُ فِى مُلْكِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَأَنْ تُوزِعَنِى مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِى غَايَةَ رِضَاكَ.
🌺وَأَنْ تُعِينَنِى عَلَىٰ طَاعَتِكَ وَلُزُومِ عِبَادَتِكَ، وَاسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ، وَتَرْحَمَنِى بِصَدِّى عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِى، وَتُوَفِّقَنِى لِمَا يَنْفَعُنِى مَا أَبْقَيْتَنِى، وَأَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِى، وَتَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِى، وَتَمْنَحَنِى السَّلَامَةَ فِى دِينِى وَنَفْسِى، وَلَا تُوحِشَ بِى أَهْلَ أُنْسِى، وَتُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيَما بَقِىَ مِنْ عُمْرِى كَمَا أَحْسَنْتَ فِيَما مَضَىٰ مِنْهُ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
🌺🌸🌺🌸🌺
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#زیارت_رسول_اکرم_در_روز_شنبه
🌺أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ، وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّٰهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ، وَجَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللّٰهِ بِالْحِكْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَأَدَّيْتَ الَّذِى عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ، وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ، وَغَلَظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً حَتَّىٰ أَتيٰكَ الْيَقِينُ، فَبَلَغَ اللّٰهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالِ؛
🌺اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَصَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ، وَأَنْبِيائِكَ وَالْمُرْسَلِينَ وَعِبَادِكَ الصَّالِحِينَ، وَأَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ، وَنَجِيبِكَ وَحَبِيبِكَ، وَصَفِيِّكَ وَصِفْوَتِكَ، وَخَاصَّتِكَ وَخَالِصَتِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَأَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضِيلَةَ وَالْوَسِيلَةَ وَالدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ . اللّٰهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ: ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِيماً ﴾، إِلٰهِى فَقَدْ أَتَيْتُ نَبِيَّكَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِى، فَصَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاغْفِرْها لِى، يَاسَيِّدَنا أَتَوَجَّهُ بِكَ وَبِأَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى اللّٰهِ تَعَالىٰ رَبِّكَ وَرَبِّى لِيَغْفِرَ لِى.
https://eitaa.com/Maddahankhomein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا حضرت رقیـه سـلام الله 🖤
▪️️زنـدگی بی تو در این
🖤قافله سخت است پـدر
▪️️گذر عمـر از این
🖤مرحله سخت است پـدر
▪️️دخترت تشنه
🖤اشک است ولی باور کن
▪️️گـریه کردن وسط
🖤هلهله سخت است پـدر
🏴شهادت دردانه اباعبدالله
حضرت رقیه(س) تسلیت باد.🏴
@Maddahankhomein 🥀
#به_نام_خدا
السلام علیک یا #رقیه_بنت_الحسین
من همدمی میانهی صحرا نداشتم
خیلی دلم شکست که بابا نداشتم
گفتم به زجر خواب دو چشم مرا گرفت
ورنه که قصد گم شدن اینجا نداشتم
از ارتفاع ناقه زمین خوردم و سپس
بابا برای پا شدنم نا نداشتم
میخواستم به تو برسم پای نیزه ات
اما برای آمدنم پا نداشتم
لعنت به کوچه های پر از جای خالی ات
وقت کتک به جز تو تمنا نداشتم
پیش نگاه مردم کوچه دلم شکست
من با لباس پاره تماشا نداشتم
شرمنده ام که نیمهی شب خوانده ام تو را
امیّد زندگیِّ به فردا نداشتم
#میلاد_خانی
◾️ @Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س
دارند هر منزل مصیبتها مسافرها
بعضی خبرها را نمی گویند مخبرها
جا مانده در بین منازل قصه ها بی شک
گشته است بر آیندگان دنیایی از سِر ها
از کوفه تا شام است هر منزل لهوفی خود
هر چیز را آخر نمی بینند عابرها
هر حلقه از یک سلسله نقلش جدا اما
ختم است هر آزار بر آزرده خاطرها
یک راه طولانی اسیر زجر گردیدن
ای عسکری از غم چه می دانند شاعرها
#سید_عسکر_رئیس_السادات
@Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_گفت_و_با_سر
بی تو دردی کشیده ام که مپرس
دختری رنج دیده ام که مپرس
باورت نیست در سه سالگی ام
مثل زهرا خمیده ام که مپرس
معجرم سوخت گیسویم کِز شد
لب ز خجلت گز یده ام که مپرس
چند باری ز ناقه افتادم
تا به اینجا رسیده ام که مپرس
تو نبودی عمو نبود از زجر
زجر هایی کشیده ام که مپرس
پاره شد گوش و گوشوارِ مَرا
کَندو از جا پریده ام که مپرس
بس که بر چشم و صورتم زده است
تار گردیده دیده ام که مپرس
کعب نی را و تازیانه ز ترس
با دل و جان خریده ام که مپرس
بر روی خار ها چنان از ترس
پا برهنه دویده ام که مپرس
من به گوش خود از حرامی ها
ناسزا ها شنیده ام که مپرس
چه بگویم که در چهل منزل
بر سر نی چه دیده ام که مپرس
تا به وصلت رسم دوباره پدر
زهر هجری چشیده ام که مپرس
کاش میشد که حنجرت بوسم
پدر سر بریده ام که مپرس
پُرسم از عمه در طبق گو چیست
گوید ای نور دیده ام که مپرس
#جواد_کریم_زاده
@Maddahankhomein
به ظاهر در شب ویرانه سر آورده بود انگار
به واقع قصه را امشب به سر آورده بود انگار
نسیم از گیسوی بابا به سمت دخترش آمد
برای لیلی از مجنون خبر آورده بود انگار
خبر بسیار سوزان بود از عمق تنوری که
برای دختری بوی پدر آورده بود انگار
به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید
برای شام؛ رویای سحر آورده بود انگار
چه رویایی؟سراسر خون چه رویایی لبالب زخم
پدر را قطعه قطعه از سفر آورده بود انگار....
لب و دندان خونی حرف میزد بی صدا با او
خبر از ماجرای تشت زر آورده بود انگار
اگر چه درد ها را یک به یک در گوش بابا گفت
زمانه بر سر او بیشتر آورده بود انگار
#عباس_جواهری_رفیع
@Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س
#امام_حسین_ع
گوشه ی ویرانه چه غوغا شده
عمه مگر گم شده پیدا شده
گم شده ی غنچه به ظرف غذا
دشمن حق اهل مداوا شده
چشم به چشم پدرش دوخته
بیشتر از مو دل او سوخته
عشق به او رطل گران داده است
درس سبکبالیش آموخته
وای از این شام چه جان سوز شد
نقل شبش زمزمه ی روز شد
دختر خورشید سفر کرد باز
بر همه خلق دل افروز شد
دیو قرار است که رسوا شود
خلق قرار است که بینا شود
عسکری این فلسفه ی کربلایت
جامعه شب زده دانا شود
#سید_عسکر_رئیس_السادات
@Maddahankhomein
#شهادت_حضرت_رقیه🏴
خوش آمدی، گلهای نیست، بهترم مثلاً...
شبیه قبل نشستی برابرم، مثلاً...
خیال میکنم اصلاً مدینهایم هنوز
بهشت چادر زهراست بسترم مثلاً
دوباره مثل گذشته کشیدهای بابا
خودت به دست خودت شانه بر سرم مثلاً
نسوخته است، نه... امشب به پات میریزم
خیال کن که همان نازدخترم مثلاً...
بگو: فدای سرت، گوشواره گم شده است
بگو دوباره برای تو میخرم... مثلاً
خیال میکنم انگشتر تو پیش عموست
تو هم خیال کن آنجاست زیورم مثلاً
اگر شکستهام و زخم خورده، چیزی نیست
خمیده قدّم و هم سنّ مادرم مثلا
خیال کن که رقیه زمین نخورده پدر
خیال کن که سر دوش اکبرم مثلا...
کبود نیست کمی خاکی است صورت من
نرفته دست کسی سوی معجرم مثلاً
تو فکر کن مثلاً عمه را کتک نزدند
مراقب است عموی دلاورم مثلاً
شبی که گم شدم و بین دشت جا ماندم
نخورد ضربهی محکم به پیکرم مثلاً
به قصد کشت کسی خواست تا مرا بزند
ولی رسید به دادم برادرم مثلاً...
به روی نیزه کنار تو دید یک سر را
رباب گفت که خوابیده اصغرم مثلاً...
#مجید_تال
@Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س_شهادت
از خیمهها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهادهای
گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
میگفت عمّهام به رخم بوسه دادهای...
تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم
تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی برنداشتم
با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد
اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی
یکباره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد
گویا توان دیدن عمّه نداشتی...
با آنکه دستبرد خزان دیدهای ولیک
باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است
رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است
ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد
از غنچههای صبح، لبت نوشکفتهتر
از جُورها که با من و با عمّه شد مپرس
این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفتهتر
هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد
بر زاریام ز دیده و دل، زار گریه کرد
هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت
بر حال او دل در و دیوار گریه کرد
ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی
امشب حسد به کلبۀ من ماه میبَرد
گر میزبان نیامده امشب به پیشواز
از من مَرَنج، عمّه مرا راه میبرد
گر اشک من به چهرۀ مهتابیام نبود
ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت
معذور دار، اگر شده آشفته موی من
دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت
ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بیکسی
این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟
پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم
دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد
سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی
کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونهام
دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است
یک ضربه زد کبود شده هر دو گونهام...
ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن هست میکشم
سیلی، گرفته قوّت بیناییام اگر
من تا شناسمت به رُخت دست میکشم
ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی
ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است
انگشتها که با لب تو بوده آشنا
باور نمیکنند که این لب همان لب است
✍ #علی_انسانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س_شهادت
روضهات را قصه میگفتم برای دخترم
گریه کردم تا سحر با هایهای دخترم
گفتم از آب و غذا افتادی از روز دَهم
آنقدر کِز کرد، کم شد اشتهای دخترم
نیمهشبها میپَرم از خواب تا ویرانهات
با صدای گریههای بیصدای دخترم
با عروسکهای زیرِ خیمهی چادرسیاه
اشک میریزیم پای روضههای دخترم
تا زمین میخورد میدیدم شبیه قصّهات
اشک را در خندههای زخمِ پای دخترم
هیچ دختربچهای را زود بیبابا نکن
گریه کردم بارها با این دعای دخترم
اشکهایش ریخت روی گنبدِ نقاشیاش
یک حرم زائر شدم در کربلای دخترم
روضهات جاریست در دنیای دختردارها
با تو حتماً دوستم دارد خدای دخترم
✍ #رضا_قاسمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س_شهادت
از زبان زجر(لعنت الله علیه)
خستهام بس که بین این صحرا
در پی تو دویدهام ای طفل
چکمههایم خراب شد از بس
خار از آن کشیدهام ای طفل
نام من را شنیدهای تاحال؟
خوب بشنو که نام من زجر است!
از من و شغل من چه میدانی؟
کار هر صبح و شام من زجر است!
دیدم از دور با کسی انگار
درد دل بی حساب میکردی
چه کسی را در این بیابانها
مادر خود خطاب میکردی؟
به امید کمک مباش ای طفل!
احدی بین دشت هرگز نیست
زحمتم دادی و نمیدانی
در مرامم گذشت هرگز نیست
وقتی از روی ناقه با لگدم
به روی خاک با سر افتادی
باید این را حساب میکردی
که تو با بد کسی درافتادی
از زبان حضرت رقیه(سلام الله علیها)
بس کن ای زجر کم گزافه بگو
گرچه طفلم ولی یلی هستم
جز خدا از کسی نمیترسم
نوهی مرتضی علی هستم
اگر آهم درآید از سینه
کار تو اشک و آه خواهد شد
هرکسی با رقیه در افتد
روزگارش سیاه خواهد شد
تو مرا هر چقدر هم، بزنی
باز هم جان نمیسپارم من
مقصد آخرین من شام است
با حبیبم قرار دارم من
من خبر دارم او شهید شده
ورنه بی من نمیرود سفری
خواستم عمه غصه کم بخورد
زدهام خویش را به بی خبری
من اگر که تو را حلال کنم
ولی از حرمله نمیگذرم
از کلام رباب فهمیدم
پیش لشکر خجل شده پدرم
قصد دارم در انتهای قیام
آبروی یزید را ببرم
بعد هم با خیال آسوده
میروم، میروم سوی پدرم
✍ #علی_ذوالقدر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
آرام جان خستهدلان! پیکرت کجاست؟
جانم به لب رسیده پدر جان، سرت کجاست؟
جسمت اسیر فتنۀ یغماگران شده
پیراهن امانتی مادرت کجاست؟
از چه جواب دختر خود را نمیدهی؟
بابای با محبّتم! انگشترت کجاست؟
در خیمه هر چه بود به تاراج فتنه رفت
خاکم به سر، عمامۀ پیغمبرت کجاست؟
سوز عطش ز خون تنت موج میزند
ای تشنهلب، برادر آبآورت کجاست؟
از دود خیمه تربت ششماهه گم شده
بابا بگو مزار علیاصغرت کجاست؟..
✍ #مصطفی_متولی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#ترانه
#نوحه
بابا سلام دلتنگتم درد دلم زیاده
نمی دونی چقده من راه اومدم پیاده
ببخش من و جون ندارم پاشم توانم کمه
قد خمیده م شده مثل مادرت فاطمه
بابا همش مادرت و من می دیدم کنارم
از وقتی دیدمش به عشقش دیگه بی قرارم
خسته شده دختر تو پشت سر قافله
ببخش دیگه بیشتر ازین نمیذاره حوصله
حالا تو از خودت بگو بابای مهربونم
سرت چرا جدا شده درد سرت به جونم
موهات چرا پریشونه چشات چرا خونیه
بابا به من بگو تو این خرابه مهمونیه؟
خوراکمون روزا شده نهیب و تازیانه
شبم که میشه نداریم یه گوشه اشیانه
از تو چه پنهون که دلم میسوزه واسه عمه
نگاه بکن کنار من سوخته لباس عمه
راستش دیگه طاقت موندن نداره دخترت
می خواد بیاد پیش تو جون بگیره از کوثرت
شما رو خوب نمی بینم دیگه چشام تاریکه
گمون کنم که لحظه وصال ما نزدیکه
عزیز من ، من و به همرات ببری چی میشه
دوباره ناز دخترات و بخری چی میشه
با تو بیام مزاحم همه دیگه نباشم
باعث غصه و غم عمه دیگه نباشم
من می دونم عمه رو دوست داری تو خیلی زیاد
به جون زینبت بابا بذار رقیه ت بیاد
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/Maddahankhomein
Namahang Bi Morovat Baron Rasoli 1403 [Mohjat_Net].mp3
1.57M
زمزمه / روضه
شب پنجم ماه صفر ۱۴۰۳
شهادت حضرت رقیه س
ببار ای آسمون که بی قرارم
منم مثل تو خیلی گریه دارم
شب جمعه است و دورم از ضریحش
ببار ای آسمون من هم ببارم
ببار ای آسمون جای رقیه
به یاد داغ بابای رقیه
به یاد خشکی لبهای اصغر
به یاد اشک چشمای رقیه
ببار ای ابر دلها بی قراره
خرابه پا به پات میخواد بباره
ببار اما بدون ای ابر امشب
رقیه با تو خیلی حرف داره
کجا بودی علی اصغر فدا شد
کجا بودی قیامت کربلا شد
برای چند قطره آب ای ابر
عمو عباس دو تا دستاش جدا شد
شعر: امیر علی شریفی
#حاج_مهدی_رسولی
#نماهنگ جدید ای بی مروت بارون
https://eitaa.com/Maddahankhomein
نذر#حضرت_رقیه سلام الله علیها
یه دختر سه ساله
شکل گلای لاله
خیلی عزیز باباست
چون که شبیه زهراست
دلش می گیره وقتی
که بابا جون نباشه
عین کبوتری که
توآسمون نباشه
اونروز تو کربلا دید
باباش رفت ونیومد
ازهمه خیمه ها
صدای گریه اومد
میگن که خیمه هارو
آتیش زدن دشمنا
دامن اون گر گرفت
پاش میومدرو خارا
گهواره اصغرو
تکون میداده خالی
لالالالا لالایی
داداش من کجایی
سر باباشو بردن
بی انصافا روبروش
دلش خیلی گرفت و
خونش میومدبه جوش
سرش روسربابا
گذاشت ورفت تاخدا
دوتاییشون پرزدن
باهم تو آسمونا
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/Maddahankhomein
تقدیم به فاطمهی رقیه سلامالله علیها:
چگونه شرح باید داد وصف الحالِ آن پا را
که داغ آبله سوزاند قلب سنگ خارا را
اسارت واژهٔ خردیست وقتی پیش این دنیا
گرفته دست های تو به بازی خاک صحرا را
مگر خورشید را بر روی نی دیدی که بعد ازآن
نمیخواهد ببیند چشمهایت صبح فردا را؟
نسیم از سوی طشت لالهگون آمد بهسوی تو؟
که همچون گل گشودی باز آغوش تمنا را؟
همیشه جای تو بوده در آغوش حسین اما
گرفتی در بغل آخر سر خونین بابا را
درون خانهی خود از خرابه روضه میخوانیم
که یادت میکند آباد این ویرانهی
مارا
#عاطفه_جعفری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
240.1K
سفیرمکتب
ای پدرخوش آمدی بـه گـوشۀ ویرانه
توشدی شمع من و من شده ام پروانه
ای امید جان من بابا
توشدی مهمان من بابا
یا اب المظلوم یااب العطشان (2)
ازچه غرق خون شدی مگرچه دیده ای پدر
من نفس بـریـده و توسربـریـده ای پدر
جان به قربان سرت بابا
کی بریده حنجرت بابا
یا اب المظلوم یااب العطشان (2)
گرجه زخمی وکبود ازاثـرجفـاشـدم
من سفیر کوچک قیـام کـربلاشـدم
من سفیر مکتبم بابا
من حسینی مذهبم بابا
یا اب المظلوم یااب العطشان (2)
شده چون روی کبودم رخ لاله گون تو
بوسه می زنم به پیشانی غرق خون تو
گرچه درمرارتم بابا
غرق درزیارتم بابا
یا اب المظلوم یااب العطشان (2)
ای فـدای همـۀ سـوزتووتـاب تبت
اثرچوب ستم مانـده چـرا روی لبت
بوسه گیرم زلبت بابا
جان دهم درطلبت بابا
یا اب المظلوم یااب العطشان (2)
بانگاهت چه شودمژده بـه دختـربدهی
می دهم جان که مرا به آسمان پربدهی
دخترخود رادگربابا
باخودت امشب ببربابا
یا اب المظلوم یااب العطشان (2)
#سیدهاشم_وفایی
@Maddahankhomein
آرام گریه کن
آخرکمی بخواب چرا گریه می کنی
با سینۀ کباب چرا گریه می کنی
با ناله نبض توچقدرکُند می زند
با بغض درگلو نفست تُند می زند
آه ای رقیه، جان من آرام گریه کن
آهسته درسکوت دل شام گریه کن
با گریه های خویش قیامت بپا مکن
با ناله اینقدر پدرت را صدا مکن
ترسم برای گریۀ تو سر بیاورند
این جان مانده را زتنت در بیاورند
ای وای من که محشرکبری شروع شد
بار دگر قیامت عظما شروع شد
آرام شو ز گریه وشیون رقیه جان
بابا رسیده با سر بی تن رقیه جان
روپوش را زچهرۀ بابا تو پس بزن
جانت به لب رسیده شمرده نفس بزن
ازگریه های خویش به بابا سخن بگو
از آنچه دیده ای تو به صحرا سخن بگو
یکدم به سیل اشک روانت امان مده
رخسارۀ کبود به بابا نشان مده
بوسه زدی به لعل لب ازجا بلند شو
دیگر بس است دیدن بابا بلندشو
عمه چرا صدای تو دیگر نمی رسد
غمناله ات به گوش من آخر نمی رسد
عطر گلی شنیدی وبیهوش گشته ای
حرفی نمی زنی وتوخاموش گشته ای
درگوش باب خویش چه گفتی که پر زدی
مارا گذاشتی وتو ساز سفر زدی
پرپر شدی وطاقت هجران نداشتی
بر روی داغ های دلم غم گذاشتی
بگذار تا بگریم وکوته سخن کنم
این نیمه شب برای تو فکر کفن کنم
بردوش اهل بیت سه ساله بلند شد
خاموش شد«وفایی» وناله بلند شد
#سیدهاشم_وفایی
@Maddahankhomein
سربی بدن
آن شب که نگاهش به سربی بدن افتاد
ناله زد ویادش زتن بی کفن افتاد
فریاد زدای عمه ببین باب نکویم
یکبار دگرگوشۀ چشمش به من افتاد
ازنالۀ اوشد همه آفاق پرازغم
آتش به سراپردۀ بیت الحزن افتاد
وقتی که نگاهش به سر غرقه بخون بود
چون مرغک بی بال به پرپر زدن افتاد
چون شمع شب افروز شرر داشت دل او
پروانه صفت سوخت وازسوختن افتاد
دیدند که دُردانۀ سالار شهیدان
جان دادزداغ وپدروازسخن افتاد
با داغ رقیه دل شب اوشب امّ مصائب
یکبار دگر درغم ورنج ومحن افتاد
دیگر مگو ازاین غم جان سوز «وفایی»
بس کن که شرر بر دل هر مرد وزن افتاد
#سیدهاشم_وفایی
@Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
آیینه دار زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیة الحورا رقیه
پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود
آدم اگر می گفت اول یا رقیه
خورشید در منظومۀ عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه
سنش اگر کم هم طراز انبیا بود
مانند کوثر آیت العظمی رقیه
جا داشت روی شانۀ کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانۀ سقا رقیه
آرام تر از هر زمانی بود اصغر
می خواند تا بالا سرش لالا رقیه
تنها نَه سال شصت و یک تا روز محشر
هر فتنه ای را می کند رسوا رقیه
پا بر مغیلان می نهد اما محال است
روی سر موری گذارد پا رقیه
این طفل بی آزار را آزار دادند
زجر بدی را دید در دنیا رقیه
زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه
طفلان همه بر ناقه اند اِلّا رقیه
مقتل که می خواندم شبی با خویش گفتم
پیدا نمی شد کاش در صحرا رقیه
وقتی که پیدا شد خمیده راه می رفت
شد پیرتر از زینب کبری رقیه
حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست
جز دست گرم و بوسۀ بابا رقیه
دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد
تنها سر آمد دیدنش اما رقیه...
حیرت زده پرسید عمه این سر کیست؟
یاللعجب نشناخت بابا را رقیه!
قلبش ندا سر داد این سر کعبۀ توست
پروردگارت آمده اینجا رقیه
خود را مرتب کرد تا در چشم بابا
باشد همان دردانۀ زیبا رقیه
از بوسه اش جان میگرفت، اینبار اما
جان داد با بوسیدن لب ها رقیه
#علی_ذوالقدر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
🌷دختری بابایی🌷
عاشق باباست او ، از قدر دنیا بیشتر
او به بابا عشق دارد ،عشق بابا بیشتر
از بهار عمر او تنها سه سالی می گذشت
مهر او از کل دنیا، آب دریا بیشتر
اشقیا این طفل را محروم کردند از پدر
بیش از این قسمت نشد دیدار نوپا بیشتر
رفت بابایش ولی دلبسته تر می شد به او
عشق و آغوش پدر را شد پذیرا بیشتر
عمه زینب دائما سنگ صبور طفل بود
در تسلای دل او سهم کبری بیشتر
چند ساعت کاخ بود ای خاک بر آن کاخ باد
هر کجا دلتنگ بابابود، آن جا بیشتر
بود در سوگ پدر اما به شوق انتظار
انتظارش، انتظاری بود آیا بیشتر
جنس غم ازجنس دیگرسوگ وهجرانها نبود
بود از سوگ رسول و اشک زهرا بیشتر
نازدانه درد دل می کرد با بابای خود
کاش بود آن خواب، قدری وقت مأوا بیشتر
من نمی دانم زبانحال آن والامقام
آن قدَر دانم که می فرمود حالا بیشتر
بی تو پیمودیم راه سخت و من نالان شدم
رنج دیدم از فشار خار در پا بیشتر
عصر عاشورا نشد پایان، ستمها ای پدر
نانجیبان، بعد تو کردند دعوا بیشتر
خیمه ها آتش زدند و دختران را می زدند
ددمنش ها می شدند اینگونه رسوا بیشتر
یارقیه یک عنایت کن به جمع مومنین
روزی ما کربلا کن جان مولا بیشتر
🌴🌴🌴
سروده سجاد محمدیاری
@Maddahankhomein
مشتاق تجلّی حضوریم هنوز
از معرکه در حال عبوریم هنوز
در ظلمت شبهای جهان پیوسته
ما منتظر صبح ظهوریم هنوز
#محمدحسن_محمدی
🌸🍃 #_زیارتنامه_حضرت_رقیه_(س)
🍃بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرّحیم
ِ
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْكِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، [اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ]، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الزَّكِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الراحمین🏴
🍃اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج🍃
یابنت الحسین علیه السلام
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود
زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود
درد رقیه تو پدر جان یتیمی است
درد سه ساله تو مداوا نمی شود
شأن نزول رأس تو ویرانه من است
دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود
بی شانه نیز می شود امروز سر کنم
زلفی که سوخته گره اش وانمی شود
بیهوده زیر منت مرحم نمی روم
این پا برای دختر تو پا نمی شود
صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند
خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود
چوب از یزید خورده ای و قهر با منی
از چه لبت به صحبت من وا نمی شود
کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر
این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود
#محمد_سهرابی_معنی
#اربعین
#امام_حسین_ع
#شهادت_حضرت_رقیه
@Maddahankhomein
4_5883973971384210856.mp3
11.43M
بسم رب الحسین (ع)
#زمینه
#شب_سوم
#شهادت_حضرت_رقیه(س)
#پنجم_صفر
#سعیده_کرمانی
#سعید_حمیدیان_فر
بند۱:
خوابن همه اما من بیدارم
بازم ستاره ها رو میشمارم
با اینکه رو نیزه از من دوری
از همین راه دور دوست دارم
درده که تو دوری ولی
نا محرما نزدیکَمَن
محکم بستم روسریمو
بیزارم از دیده شدن
دوری ولی با تو صحبت دارم
حیف که نمیتونم لکنت دارم
گم شده بودم و عمه دق کرد
خیلی واسه همه زحمت دارم
بند۲:
دلتنگِ صداتم بابا جونم
حرفی بزن باهام مهربونم
قرآن میخونی از روی نیزه
خیلی خیلی بابایی ممنونم
از نیزهت دورم میکنن
با گریه اصرار میکنم
پای نیزه زار میزنم
دنیا رو بیدار میکنم
سخته ولی بابا حالم خوبه
غصه نخوریا حالم خوبه
اگه تو بغلت باشم حتی
با این کبودیا حالم خوبه
بند۳:
خوش برگشتی پیشم ای محبوبم
حالا که اینجایی خوبِ خوبم
با اشکام زخماتو وقتی شستم
خاکسترِ موهاتو می روبم
ای سر زخمی تو هنوز
بابای زیبای منی
این ویرونه قصره منه
وقتی روی پای منی
درد نداره دیگه زخم ابروم
درد نداره دیگه دست و بازوم
پیش تو بابایی من خوشبختم
غم ندارم اگه باشی پهلوم
🕊@Maddahankhomein
که مپرس
دردهایی کشیده ام که مپرس
زهرِ هجری چشیده ام که مپرس
اصلا از حال خسته ام که نگو
از دلِ رنج دیده ام که مپرس
از هراس عدو پدر آنقدر
در بیابان دویده ام که مپرس
با زبانِ کنایه از دشمن
حرف هایی شنیده ام که مپرس
اضطرابِ بدون وصفی داشت
دلِ در خون تپیده ام که مپرس
آنقَدَر تشنه ی پریدن بود
جانِ بر لب رسیده ام که مپرس
از هیاهوی باد و سایه ی زجر
زجرهایی کشیده ام که مپرس
خواب دیدم شبی،برای شما
خاتمی را خریده ام که مپرس
آه بابا شبیه مادرِ تو
آنچنان قد خمیده ام که مپرس
#محمدمعین_پوریلان
@Maddahankhomein