#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مناجات #غزل
هر کس به کسی داده دل و ما به رقیه
دلخوش شدهایم از همه دنیا به رقیه
هرجا گره افتاد به کارم پدرم گفت
یا رو به ابالفضل بزن یا به رقیه
شد آینهی حضرت زهرا و رسیدهست
ارثیه از او أم أبیها به رقیه
از بس که گرفتند شفا از حرم او
باید که بگویند مسیحا به رقیه
تا اینکه گره واشود از کار خلایق
باید که قسم داد خدا را به رقیه
مانند رکابی که دلش بند نگین است
دلبسته شده شانهی سقا به رقیه
او جان خودش را سر عشقش به پدر داد
دلدادگی اصلا شده معنا به رقیه
با دلهره شد صبح، شبش بین خرابه
آشفته شده بعد عمو خواب رقیه
یک شهر تماشاگر اشکش شده بودند
حاشا که کسی داد تسلا به رقیه
#میثم_کاوسی
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#دودمه_شب_سوم_محرم
گرچه در شام ولی در حرمت جا شدهام
یااباعبدالله یااباعبدالله
هفتمین گوشهی ششگوشهی بابا شدهام
یااباعبدالله یااباعبدالله
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۷)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_سوم_محرم_حضرت_رقیه_سلامالله
شب ویرونه که با گریه چراغونی میشه
من که هق هق میکنم خرابه بارونی میشه
هِی میخوام نشون بدم بابا که هیچیم نشده
ولی سرفهام میگیره کُنج لبم خونی میشه
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
می می میشه که نفس مو موقع صحبت نگیره
سر سرو پایین یتیمی از خجالت نگیره
ب ب بچهها بهم بهم می می میخندیدن
الهی د دختر یتیمی لکنت نگیره
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
من که درگیر توام غیر تو گیری ندارم
اگه تو پیشم باشی درد اسیری ندارم
من دیگه بزرگ شدم نشون به این نشونی که...
بعد تو چند روزه که دندون شیری ندارم
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
وضع ما رو میبینه هرکی از اینجا رد بشه
نمیخوام گریه کنم برای عمه بد بشه
شنیدم زجر اومده حرفمو آروم میزنم
نکنه نشونی خرابه رو بلد بشه
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
نمیشه که پا بشم تا به سر و روم برسم
عمه نشنوه باید به زخم بازوم برسم
نمیتونم که نفس پیش تو راحت بکشم
نمیدونم چطوری به داد پهلوم برسم
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
مشکل از چشام که نیست نمیبینه ، نیمه شبه
من میخوام ببوسمت مشکل ما زخم لبه
معلومه کارِ فقط یکی نبوده بابا جون
چقده رگای حنجره تو نامرتبه
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
میشه که بگی دیگه موهامو شونه نزنن
میشه که دعام کنی با هر بهونه نزنن
میشه که بیای پیشم صحبت کلفَت نکن
سر قیمتِ اسیرا دیگه چونه نزنن
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۷)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_سوم_محرم_حضرت_رقیه_سلامالله
عاقبت دروازهی ساعات وقتی باز شد
قافله در ازدحامِ میزبانش گیر کرد
با طنابی دورِ گردن دخترک ترسیده بود
در شلوغیها شبیه عمهجانش گیر کرد
از صدای عمه پیدا کرد راهش را ولی
حیف در زنجیر ، پای ناتوانش گیر کرد
وای از شام از مسیرِ کوچههایش بارها
موی او در پنجهی پیرزنانش گیر کرد
هُل شد آمد که بگوید : بآ... بابا داشتم
بیشتر با خندهی طفلان زبانش گیر کرد
این یکی هول داد او را آن یکی زد پشتِ پا
تا نفَس در سینهی هِقهِق کُنانش گیر کرد
عاقبت خرما و نانی سهم او شد تا که خورد
خورد سنگی... در گلویش تکهنانش گیر کرد
ای بمیرد زجر، زخمِ پهلویش سر باز کرد
آه دردی لابلای استخوانش گیر کرد
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۷)
#یاشبیر
@Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل سوّم محرّم حضرت رقیّه سلام اللّه علیها
کنجِ ویرانه علمدارِ حرم خواهم شد
دخترم عزّتِ بیتِ پدرم خواهم شد
آهِ سردم یَقهیِ توطئه را میگیرد
یارِ او با غم و سوزِ جگرم خواهم شد
شام را کربوبلایِ دگری خواهم کرد
نینواییِ دو چشمانِ ترم خواهم شد
کاخ را با نفسم بر سرشان میریزم
وَ تقاصِ سرِ بالایِ سرم خواهم شد
نوهیِ حیدرم و آیِنهیِ زهرایم
آبرویِ اسداللّهِ حرم خواهم شد
کفِ پایم پُرِ خار است ولی در روضه
خارِ چشمِ عدویِ ستمگرم خواهم شد
پایِ سر عمرِ گلِ سرخ به سر میآید
اوّلین شهیدهیِ طوفِ حرم خواهم شد
عمّهجان ندبه بخوان تا به وصالش برسیم
من که مهمانِ یَمِ شاهِ کرم خواهم شد
📄۱۴۰۳/۴/۱۷
#غزل #سوم_محرم #کربلا #دمشق #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی
@Maddahankhomein
#سوم_محرم
#شهادت_رقیه_خاتون_ع
سیلی از واژه های درد آور
میکشد با قلم به میدانم
قصه ای از تبار عاشورا
میزند شعله در دل و جانم
شرح حال ستاره ای کوچک
که دلش پیش آسمان مانده
داغ خورشید روی دستانش
میکند هر نفس پریشانم
میروم بی دریغ و پی در پی
سمت راهی که کاروان رفته
دردها را به چشم میبینم
آخر قصه را نمیدانم
بامن از کربلا به شام آمد
روی نیزه سری که بالا بود
تا نگهبان کاروان باشد
تا از این غم به لب رسد جانم
پای رفتن نداشت دختر عشق
باید اما صبورتر باشد
صحبتش با سر پدر این بود
شده ای در خرابه مهمانم؟
روی نیزه چه خوب میدیدی
صورتم جای تازیانه شده
چوب ها با کمال بی شرمی
می خورد بر دهان و دندانم
نیستی تا دوباره آغوشت
جای امنی برای من باشد
بر سرم دست مهربانت نیست
آه بابای مو پریشانم
من تمام تو را طلب کردم
پیشکش پیش من سر آوردند
خون خشکیده گلوی تو شد
گل سرخی به روی دامانم
تو اجابت کن آرزویم را
کاش من را به آسمان ببری
امر فرما تو حضرت خورشید
دختری تحت امر فرمانم
#
سر خود را گذاشت روی زمین
تا کمی طعم خواب را بچشد
و در آغوش خود کشد سر را
لذت آفتاب را بچشد
عاقبت هدیه ای که آوردند
بی قرارانه صبر و تابش برد
گریه دیگر نمیکند انگار
دخترک تا همیشه خوابش برد .
#معصومه_سادات_اسدیان
@Maddahankhomein
یارقیه مددی
چنان از غم دوری افسرده بودم
که از داغِ تو سخت پژمرده بودم
سپر گر نمیکرد عمه خودش را
همان عصر روز دهم مُرده بودم
فقط خون دل بود و اشک دو دیده
غذایی اگر هم که من خورده بودم
گرسنه نخفتم شبی در اسارت
که هر شب پدرجان، کتک خورده بودم
حسابش ز دستم برون گشته آخر
که من اینقدَر زخم نشمرده بودم
حلالم کن امشب اگر شکوه کردم
دلم تنگِ تو بود، آزرده بودم
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم
۲ محرم ۱۴۴۶
۱۸ تیر ۱۴۰۳
@Maddahankhomein
"زبانحال حضرت رقیه (س) در شام"
#گوشهی_ویرانه
منم بی بال و پَر مرغی که کنج لانه خاموشم
ز بیم دام صیّاد و ز کید دانه خاموشم
منم شهدخت شاه دین که از جور یزید دون
ز تخت بخت افتادم ولی شاهانه خاموشم
رقیّه ، دختر سالار دشت نینوا هستم
که از بیداد پور کافر مرجانه خاموشم
مرا مرگ پدر ، افسانهای باشد توان فرسا
که افسون گشتم و از وصف آن افسانه خاموشم
پی کالای وصلش، نقد جان خویشتن دادم
چو دیدم گنج خود را گوشهی ویرانه خاموشم
شبی کز خواب خوش برخاستم در کنج ویرانه
بدیدم رأس خون آلودهی جانانه خاموشم
یزیدم کرد مهمان رأس باب آورد در پیشم
از آن مهمان نوازی های نامردانه خاموشم
به بزم مدعی جام شهادت نوش جان کردم
چو بر پیمان خود دارم به لب پیمانه خاموشم
چراغ عمرم از باد حوادث شد خموش امّا
چه پنهان از شما کز طعنهی بیگانه خاموشم
زدم مُهر خموشی بر لب و خون ميخورم از غم
که همچون غنچهی نشکفته در گلخانه خاموشم
گر از داغ پدر چون (شمس قم) سوزد تن و جانم
ز شمع عشق میسوزم که چون پروانه خاموشم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴زمزمه، واحدسنگین روضه ای بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
🏴بند اول
ویرانه ام خوش آمدی
ای ماهِ تابانم پدر
بنشین که خسته آمدی
بر روی دامانم پدر
دارد فراقت ای پدر،حکایت غم
گویم به تو از رنج و از،اسارت غم
من میکنم بر تو پدر،شکایت غم
بابا حسینم
🏴بند دوم
از شامیِ بی دین و از
این کوچه بازار خسته ام
گویم به تو از سیلی و
از زجر و دستِ بسته ام
افتادم از پا با لگد،های فراوان
اما نگاهت میدهد،بر پیکرم جان
برای من قرآن بخوان،قاریِ قرآن
بابا حسینم
🏴بند سوم
دیگر ببر من را که از
این روزگار سیرم پدر
من هم شبیه مادرت
از غصه ها پیرم پدر
رفته به غارت از من آن،گل سر من
دارد حکایت ای پدر،موی سر من
دیدی تو آتش را پدر،بر معجر من
بابا حسینم
🙏التماس دعای خیر
✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
@Maddahankhomein