هدایت شده از داروخانه معنوی
#تعویذ_روز_شنبه
#تعویذ ذیل مربوط به روز #شنبه میباشد. که هر گونه مشکل و اتفاق ناخواسته را دفع میکند و موجب موفقیت امور میگردد.
✨{{اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ قَاهِرَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کُفَّ عَنِّی بَأْسَ الْأَشْرَارِ وَ أَعْمِ أَبْصَارَهُمْ وَ قُلُوبَهُمْ وَ اجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ حِجَاباً إِنَّکَ رَبُّنَا وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ تَوَکُّلَ عَائِذٍ بِهِ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ رَبِّی آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا وَ مِنْ شَرِّ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ سُوءٍ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّم}}✨
@Manavi_2
@Manavi_3
هدایت شده از داروخانه معنوی
#ختمهای_روز_شنبه
حاجات و مهمات
🌹ختم هفته ازامام حسین(ع)🌹
🌸🍃گویندازامام حسین(ع)
روایت شده است که فرمودند
رسول خدا(ص)فرمودند👇
🌸🍃جهت قضای حوائج(هفت
《7》روز)وهر روزی هر،یک از این
اذکار را(هزار《1000》مرتبه)به این ترتیب
بخواند #حاجت او روا شود و الا
فردای قیامت دامن گیر من
باشد👇
✨روز شنبه ⇦یَا حَیُ يَاقَيُّومُ
✨روزیکشنبه⇦إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
✨روزدوشنبه⇦سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ
✨روزسه شنبه⇦يااللَّهُ يارَحْمنُ
✨روزچهارشنبه⇦حسبي اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ
✨روزپنج شنبه⇦يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ
✨روزجمعه⇦یَا ذَاالْجَلالِ وَالْاكْرامِ
📗گوهرشب چراغ ج۲ص64
✨ دعاهای_خاص_هرروز✨
🌹جهت تمام حوائج و رفع گرفتاری🌹
☘#شنبه: "زیارت جامعه کبیره"
☘یکشنبه: "زیارت عاشورا"
☘دوشنبه: "زیارت امین الله و دعای معراج"
☘سه شنبه: "دعای توسل"
☘چهار شنبه: "زیارت آل یاسین"
☘پنج شنبه: "دعای کمیل حدیث کساء"
☘جمعه: "دعای ندبه و سمات"
✨اذکارهرروزهفته(هر ذکر، 《100》مرتبه)✨
🌺 شنبه: *یارب العالمین*
🌺 یکشنبه: *یاذوالجلال وَالاِکرام*
🌺 دوشنبه: *یاقاضی الحاجات*
🌺 سه شنبه: *یاارحم الراحمین*
🌺 چهارشنبه: *یاحیُّ یا قیوم*
🌺 پنج شنبه: *لا اله الا اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبین*
🌺 جمعه: *اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*
خانه_دار_شدن
#خانه
روضه حضرت مسلم جهت خانه دار شدن《 7》 تا شنبه درمنزل بخوانید یا گوش دهید
انشاالله حاجت روا امین رب العالمین
📿نماز آمرزش والدین در شب_شنبه
🌹رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
🔰هرکس شب شنبه
4 رکعت نماز بخواند
(2 نماز 2رکعتی)،
❇️در هر رکعت یک بار حمد،《3 》بار آیه الکرسی و 《1 》بار سوره توحید؛
و بعد از سلام نماز،《 3》بار آیه الکرسی بخواند،
خداوند تبارک و تعالی او و والدینش را می آمرزد،
و از کسانی خواهد بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای او شفاعت می کند.
📚مصباح المتهجد،ص251-252
@Manavi_2
@Manavi_3
#دفع_حیوانات_زیانکار
#دفع_حیوان
🌸✨ اگر کسی سوره #مریـم را
خالصانه بنویسد و بر دیوار خانه
خود آویزان کند هیـــچ حیوان
زیانکار در آن خانه در نیاید✨
📚 خواص آیات قرآن ص 106
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘آیتالله محمد تقی بافقی(٧): از ویژگیها و فضائل خاصه ایشان داستان امر به معروف و نهی از
#احسن_القصص
☘آیتالله محمد تقی بافقی (٨) :
آقای سید مرتضی حسینی که یکی از سادات متدین قم بوده است می گوید:
شبهای پنجشنبه در خدمت مرحوم بافقی به مسجد جمکران می رفتیم. در یکی از شبهای زمستان که برف سنگینی آمده بود من در منزل نشسته بودم، ناگهان یادم آمد که شب پنجشنبه است، ممکن است آیت الله بافقی به مسجد بروند.
▪️▫️▪️
ولی از طرفی چون آن وقتها مسجد جمکران راه ماشین رو نداشت و مردم مجبور بودند که پیاده آن راه را بروند و بقدری برف روی زمین نشسته بود که ممکن نبود کسی بتواند آن راه را راحت بپیماید با خودم فکر می کردم که معظم له به مسجد نمی روند. بهر حال دلم طاقت نیاورد، از منزل بیرون آمدم و به منزلشان رفتم، در منزل نبودند. بهر طرف سراسیمه سراغ ایشان را می گرفتم تا آنکه به میدان «میر» که سر راه مسجد جمکران است رسیدم.
▪️▫️▪️
در آنجا دوست نانوایی داشتم که وقتی دید من اینطرف و آنطرف نگاه می کنم از من پرسید:«چرا مضطربی و چه می خواهی؟!» گفتم: نمی دانم آیا آیتالله بافقی به مسجد جمکران رفته اند یا امشب در قم مانده اند؟ نانوا گفت: من او را با چند نفر طلاب دیدم که به طرف مسجد جمکران می رفتند. من با شنیدن این جمله بیشتر پریشان شدم و ناراحت بودم که مبادا در این برف و کولاک آنها به خطر بیفتند. چاره ای نداشتم به منزل برگشتم ولی فوق العاده پریشان و مضطرب بودم، خوابم نمی برد تا آنکه...
ادامه دارد.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی
🎬 مردی که عاشق #امام_زمان(عج) بود.
🔹️ داستانی که باید دید و شنید...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌹
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#سالم_ماندن_وسایل
#حفظ_از_شکستن
🌸✨ اگر 《سوره #مـاعـون》
را رو به قبله بر اسباب و اثاثیه
و ظروف منزل بخوانند ، از
شکستن محفوظ مانند✨
📚 مجمع البیان ج10ص546
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت اول): #امام_زمان ﷻ 💥قضیه زیر مربوط به نوجوانی است سنّی مذهب به نام 'سعید
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت دوم):
#امام_زمان ﷻ
💥وقتی به درب مسجد رسیدیم، گفتم مرا پیاده کنید، به مسجد بی احترامی می شود; من می خواهم با پای خودم وارد مسجد بشوم. مرا پیاده کردند، اما پاهایم قادر به تحمل وزنم نبود، فریادم از شدت درد بلند شد، باز مرا بلند کردند و داخل مسجد آوردند، در اتاق شماره ۸ مستقر شدیم، شب چهارشنبه بود سیل عاشقان آقا امام زمان علیه السلام گروه گروه به آن مکان مقدس مشرف می شدند، مادر و برادرم هم به آنها پیوستند و برای انجام اعمال مسجد رفتند و مرا تنها گذاشتند.
✨💫✨
بعد از گذشت چند ساعتی به خواب رفتم، در عالم رؤیا دیدم که ماهی از دیوار مسجد، آرام آرام طلوع کرد، از پنجره داخل اتاق من شد، نزدیک و نزدیکتر آمد تا به هیأت یک انسان نمایان شد، انسانی از جنس نور! بعد به من فرمودند:"بلندشو" من عرض کردم: آقا نمی توانم بلند شوم. فرمودند:"تو می توانی، بلند شو!" و دست مرا گرفتند و بلند کردند و مرا در آغوش فشردند و به سینه خود چسباندند و بعد روی شکم و سینه و پایم_جایی که جراحی شده بود_ دست کشیدند، با من به زبان عربی صحبت می کردند، من هم با همان زبان جواب ایشان را می دادم، با آنکه من اصلا عربی نمی دانستم،
✨💫✨
بعد از آن باز شبیه ماه روشنی شد، از پنجره اتاقم بیرون رفت و به سمت دیوار مسجد جمکران حرکت کرد و در جایگاهی که طلوع کرده بود، غروب کرد، با غروب او منهم از خواب پریدم، در حالیکه به شدت می گریستم، بلند شدم و نشستم، احساس کردم حالم خوب است، ایستادم، دیدم می توانم بایستم و شکمم که متورم بود به حالت عادی برگشته بود، از خوشحالی از اتاق بیرون دویدم، دیدم که مادر و برادرم می آیند، چشمشان به من افتاد و من فریاد زدم:"آقا مرا شفا داد، من خوب شدم" و هر سه گریه می کردیم و سجده شکر به جا آوردیم...
ادامه دارد.
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبل از هر کار مهم،این دعا را بخوانید...
قبل از خرید خانه، معامله ، خواستگاری...
گوش کنید،بسیار موثره❤
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#سلام_امام_زمانم ✋
_آمَدنت نَزدیک أست.....
و صِدا؎ قَدم هـــــآیت لَرزه بر جـــــآن طٰاغوت هـــــآ أنداختہ۔۔!
✨سَلام بر تـــُــو و بر روز؎ ڪِہ بُت هـــــآ؎ روزگٰار ؛
یڪے یڪے بِہ دستٰان «اِبراهیمےِ۔۔❀» تو سُقوط ڪُنند۔۔!
💫 السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ...
#امام_زمان ﷻ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
🌹 کــلامشهـــید
🕊«میـــــآنبر رسیدَن بِہ خـــُ𑁍ــدا ﴿نیـــــّت۔۔❈﴾ أست۔۔۔
ڪٰار خٰاصّےلٰازم نیستْ بڪُنیم.۔۔!
ڪٰافےأست ؛
ڪٰارهآ؎ روزمـــــرهمآن را ؛
بہ خٰاطر خـُــــدا أنجٰام دَهیم ۔۔
أگر تو این ڪٰار زرنـــــگ بٰاشید؛
شَک نڪُنید۔۔!!
« شَهیـــــدِ بَعد؎ شُمآیید...✿»
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#تلنگرانه
#طوفان_الاقصی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
سه دقیقه در قیامت قسمت9⃣5⃣ 🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مداف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6050633700494804543.mp3
31.49M
سه دقیقه در قیامت
قسمت0⃣6⃣
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه شصتم
* ادامه کتاب؛ حقالناس و حقالنفس
* چرا از شیرینیهای بهشت سخنی گفته نمیشود؟
* راه عشقبازی با خدا
* تجربههای نزدیک به مرگ چه ارزشی دارد؟
* آثار تکالیف در بندگی ما
* آثار عمل به تکلیف خمس و زکات
* سه دستور سلوکی مرحوم شاهآبادی
* نکاتی پیرامون خمس
* نکاتی در مورد زی طلبگی
* عمده مشکلات ما مربوط به چه مواردی است؟
* ارتباط خمس با شخصیت امام معصوم
* خمس و طهارت
* از دعای امام محروم میشویم اگر....
* سختترین شرایط مردم در قیامت
* در خانههایی که خمس پرداخت نمیشود چه کنیم؟
* وسوسههای شیطانی در مورد خمس
* خیانت اقتصادی وکیل امام معصوم
* مفسدین اقتصادی دوران امیرالمومنین علی علیه السلام در کربلا
* خواندن این کتاب را از دست ندهید
⏰ مدت زمان: ۱:۲۷:۲۷
#خمس
🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
الان ویدئویی از آیت الله حق شناس دیدم که توصیه کرده بودن برای نجات مردم غزه ده هزار امن یجیب خوانده بشه ان شاءالله از همین الان تعداد امن یجیبی که میخوانید را به آیدی زیر بفرستید تا شمارش بشه
امن یجیب المضطراذا دعاه و یکشف السوء
@Zahramanavi_2
داروخانه معنوی
الان ویدئویی از آیت الله حق شناس دیدم که توصیه کرده بودن برای نجات مردم غزه ده هزار امن یجیب خوانده
تا الان 14126 امن یجیب😍
خدا را شکر ختم امن یجیب ده هزارتایی که برای پیروزی غزه به تاکید آیت الله حق شناس بزرگوار گذاشته بودیم تمام شد
از همگی قبول باشه عزیزانم❤️
سلام عزیزانم شنبه ها جزء خوانی قرآن داریم به نیت سلامتی و ظهور و فرج آقا جانمون حضرت مهدیﷻ
تا آخر هفته زمان دارید برای خواندن
هر کس تمایل داره شرکت کنه وارد لینک زیر بشه و اسم و فامیلش را بنویسه تا بهش جزء بدم
https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb
داروخانه معنوی
#بیداری_از_خواب_غفلت(99) #راهکارهای_تقویت_ایمان (۴٠) دو مساله است که تا در زندگی ما بوجود نیاید ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5915797084887319469.mp3
708.2K
#بیداری_از_خواب_غفلت (100)
#راهکارهای_تقویت_ایمان (۴١)
🔸ایمان به غیب و ایمان به شهود
🎤: حضرت استاد آیت الله ابطحی رحمة الله علیه
زمان: ۴ دقیقه
#سخنرانی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#معجزه_چله_شهدا #قسمت_سوم آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم………… و همسرشان شربت بیاورید من به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#معجزه_چله_شهدا #قسمت_سوم آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم………… و همسرشان شربت بیاورید من به
#معجزه_چله_شهدا
#قسمت_چهارم
علی اصغر خنده ای کرد و گفت بله☺️ همه ی ما شهید شدیم☺️ مگه شما نمی دانستید؟؟؟ ما همگی شهید شدیم?
جا خوردم و زبانم بند آمده بود اشک از چشمانم جاری شده بود? باورم نمی شد به چهره های رزمندگان و بسیجیان نگاه می کردم یکی از دیگری زیباتر و رشید تر، با اخلاق و مهربان و……. .
خدایاااا مگه میشه? خدایا تمام اینها شهید شده اند بغض گلویم را گرفته بود و می فشرد نمیدانستم چه بگویم به همسرم نگاه کردم مجدداً ایشان اشاره کرد که سکوت کنم? باورم نمی شد من بین شهدا بودم و لحظه ای به ذهنم رسید که شاید قرار است من نیز با آنان بپیوندم در این فکرها بودم که شهید یاسینی از داخل دروازه ی پر از نور بیرون آمد و به سمت ما آمد گفتند خستگی شما رفع شد؟؟؟؟ نگاه می کردم نمی توانستم پاسخ بدهم به سختی گفتم بله. بغض گلویم را گرفته بود? شهید یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای بروید و سوغاتی خانم ………. را بیاورید. علیاصغر به سرعت وارد نور شد و بعد از مدتی از دروازه ی نور خارج شد و یک جعبه سفید بسیار بزرگ که شباهت زیادی به جعبه شیرینی داشت در دستانش بود و به شهید یاسینی تحویل داد. شهید یاسینی جعبه را گرفتند و به من گفتند خانوم آقاجانی نگران سوغاتی برای خویشاوندان و دوستان و آشنایانتان نباشید آنچه از سوغاتی که نیاز است برای آنان ببرید در این جعبه گذاشتهایم. این جعبه آنقدر سوغاتی در درونش است که به هر کس بدهید تمام نمی شود.?
من به قدری خوشحال شدم ?که نمی دانستم چی بگم فقط به همسرم گفتم خدا را هزار مرتبه شکر ? چون بسیار نگران خرید سوغاتی و هدر رفتن زمان زیارت بودم.به لطف خدا و حاج آقا یاسینی دیگه نیاز نیست زمانی را صرف خرید کنیم و می توانیم تماماً به زیارت امام حسین علیهالسلام برسیم?
با شوق زیادی جعبه را در دست گرفتم ولی در ذهنم دائماً می گفتم مگر در این جعبه چقدر سوغاتی هست که ایشان میگویند به هرکس بدهید تمام نمی شود؟؟؟؟?
این فکرها ذهنم را درگیر کرده بود که شهید یاسینی فرمودن راستی خانم…………. از این سوغاتی ها حتما به خانم ها…………… بدید.( نام سه نفر از آشنایان را بردن) .
پاسخ دادم چشم حتما.
همراه با شهید یاسینی و شهید قلعه ای کم کم به سمت درب خروجی سنگر رفتیم و همسرم از پذیرایی و زحماتشان تشکر میکردن و تعدادی از بسیجیان عزیزی که متوجه شده بودم همگی شهید شده اند به همراه شهید یاسینی و علی اصغر عزیز (که زحمت زیادی برای من کشیده بود ) تا دم درب اتوبوس ما را همراهی و بدرقه کردن.
یکی از شهدای عزیز درب اتوبوس را باز کرد و به همراه همسرم سوار شدیم. همزمان با حرکت اتوبوس و دست تکان دادن و خداحافظی با شهدا از خواب بیدار شدم. گویا کسی بیدارم کرد .نگاهم به اولین چیزی که افتاد ساعت دیواری بود ساعت هفت را نشان میداد. نمیدونستم چه موقعی از روز هست. هفت صبح یا عصر؟? دست راستم را حرکت دادم متوجه تسبیح شدم که هنوز در دستم بود. کمی فکر کردم یادم افتاد که در حال صلوات فرستادن برای شهید علی اصغر قلعه ای بودم که مثل روزهای قبل فقط چندتا صلوات فرستاده و بی اختیار خوابم برده بود.? بیشتر فکر کردم و یادم افتاد که چند دقیقه به ساعت دو بعدازظهر روی تخت خواب دراز کشیده بودم و با این حساب نزدیک پنج ساعت خوابیده ام.
هنوز گیج بودم. بعد از مدتها احساس گرسنگی داشتم.
دهانم خوش بو و معطر شده بود.? کمی مزه مزه کردم.
حس گرسنگی و مزه ی خوش دهانم? خیلی ناگهانی تصویر شربتهایی که در خواب دیده بودم یک لحظه از جلوی چشمانم عبور کرد. تصویری از شهید یاسینی و علی اصغر قلعه ای و در یک لحظه تمام خوابی که دیده بودم مانند رعدی از جلوی چشمانم عبور کرد.
بی اختیار از حالت خوابیده بلند شده و روی تخت نشستم. هنوز نمیدانستم چه اتفاقی افتاده.
خدایااااااا چه اتفاقی افتاده.
شهدا؟؟؟؟ ? شربتی که خوردم? شربت شفا!!!!!!!
کمی روی تخت جا به جا شدم .
هنوز خوابم رو باور نکرده بودم.?
احساس گرسنگی که مدتها بود از دست داده بودم به شدت اذیتم می کرد.?
به خودم آمدم من گرسنه شدهام اشتها به غذا دارم? ولی اینکه باور کنم این اشتها به غذا بواسطه ی خوابی هست که دیدم، برام قانع کننده نبود.
مگر من چه کسی هستم که بخوام اینگونه مورد توجه ی شهدا قرار بگیرم.?
شک و تردید لحظه ای مرا رها نمیکرد.
تلاش میکردم خوابم را جز رویاهای صادقه نگذارم. ولی باز هم کنجکاو بودم شااااید یک درصد صحت داشته باشه و لطف خدا شامل حالم شده باشه. استخوانهام که از درون لرزش داشتن ، الان کاملا خوب هستن و هیچ مشکلی رو احساس نمیکنم.
ترس از اینکه مبادا باور کنم و بعد از مدتی دوباره کسالت و بیماری برگرده، واقعا اذیتم میکرد .
از روی تخت بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم سعی میکردم آهسته آهسته قدم بردارم که مبادا دوباره مشکلات برگرده. ترجیح میدادم برای چندلحظه هم که شده حس خوب سلامتی رو داشته باشم.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2