داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘علامه میر جهانی (۸): 💥تشرفی دیگر در کنار رودخانه💥 علامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس
#احسن_القصص
☘علامه میر جهانی(۹):
گفتم: البته، آمد کنار من نشست و از جیب خود چیزی درآورد و بر سر دردگذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که ناله ام بلند شد.گفت:بلندشو خوب شدی. خواستم مثل همیشه با کمک عصا بلندشوم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه پرت کرد.
⚡️⚡️⚡️⚡️
دیدم پایم درد ندارد و کاملا سالم است. به ایشان عرض کردم: شما کجا هستید؟گفتند: من در همین قلعه ها و دست خود را به اطراف گرداندند. گفتم: پس من کجا خدمتتان برسم؟ فرمودند: تو آدرس مرا نمیتوانی پیدا کنی اما من خانه شما را بلدم و آدرس مرا گفتند و فرمودند: هر وقت لازم باشد خودم پیش تو می آیم، بعد رفتند.
⚡️⚡️⚡️⚡️
چند لحظه گذشت دوستانم رسیدند، گفتند: آقا عصایت کو؟
گفتم: بروید آن آقای نمدپوش رادریابید.
رفتند و هر چه جستجو کردند هیچ اثری از او نیافتند.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
وبـــــٰانو بدٰان کہ تُو هَستے با چـــــآدرت ؛
﴿پـــــآدشاه فِرشتہ هـــــآ۔۔♚ ﴾
⇦عِصمّت الله
ریحٰانہ ؎ خِلقت خُــــᰔـدٰا ۔۔
هَوا؎« چـــــآدرت» رٰا ؛
زَهـــــراۜ گونہ دٰاشتہ بٰاش۔۔۔!
╰➤
༺یٰازَهـــــراۜ۔۔۔𑁍༻
#حجاب
#چادرانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
-
؏ِـــشق فَقط ⇦
یِک¹ کلٰام
﴿حـُسـیــــﷺــن عَلیهالسَّلام.. ﴾
#میلاد_امام_حسین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
dast khodam-narimani.mp3
4.21M
آقای من توی دستاته برات کربلای من
💚♥️
◉━━━━━━━━━──────
↻ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ ⇆♪
🎤 سید رضا نریمانی
#مولودی
#امام_حسین
#عشقِعلیهالسلامِمن
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
Azizam-Hossein2-128.mp3
10.62M
♥️♥️
🎶 صوت عزیزم حسین۲✌️
🦋 تقدیم شما عزیزان
#میلاد_امام_حسین
#عزیزم_حسین
#ماه_شعبان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت ششم): #امام_زمان 💥از طرف دیگر با توجه به اینکه آن موتورسوار به فارسی با م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت ششم): #امام_زمان 💥از طرف دیگر با توجه به اینکه آن موتورسوار به فارسی با م
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت اول):
#امام_زمان
مرحوم استاد عزیزمان حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه در کتاب ملاقات با امام زمان نوشته اند:
یک روز در مسجد صاحب الزمان مشهد نماز ظهرو عصر را خوانده بودم، دیدم شخصی که در پاکی و تقوی حرف ندارد کنار من نشست و گفت حاج آقا منزل ما در خارج شهر است، یک اطاق بیشتر نداریم و من پنج نفر بچه دارم، عیالم هم هست، برق نداریم، شبها که چراغ نفتی را خاموش می کنیم و در چوبی بدون شیشه را می بندیم...
چشم چشم را نمی بیند.
✨💫✨
دیشب که هوا بسیار سرد بود و ما زیر کرسی گرمی خوابیده بودیم و در اطاق را از تو بسته بودیم، نصفه های شب از خواب بیدار شدم دیدم فوق العاده تشنه ام، هرچه فکر کردم که اگر از جابرخیزم و بخواهم آب بخورم، علاوه برآنکه بچه ها را لگد میکنم، معلوم نیست در آن تاریکی آب را پیداکنم
ضمنا حاج آقا من معتقدم که هر مشکلی را باید با امام زمان در میان گذاشت.
✨💫✨
لذا همانجا سلامی به حضرت عرض کردم و سپس گفتم آقاجان اگرما هم برق می داشتیم، فورا انگشت را روی دکمه برق می گذاشتم اطاق روشن میشد، بچه ها را لگد نمی کردم، آب را پیدا می کردم و می خوردم، تشنگیم رفع میشد. چقدر خوب بود.
ناگهان دیدم حضرت بقیةالله ارواحنافداه کنار من ایستاده اند به من فرمودند: این پول را بگیر و به مسجد صاحب الزمان نزد "سیدحسن ابطحی" برو و این پول را به او بده و بگو برایت برق بکشد...
●ادامه دارد.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2