داروخانه معنوی
#احسن_القصص
☘سید ابوالحسن اصفهانی (۱۷)
در زمان سید ابوالحسن اصفهانی پیرمردی بود اهل قم که هیچ سواد نداشت، او گفت: من وقتی که به مکه مشرف شده بودم یک روز که طوافم تمام شد دیدم عده ای نشسته اند و چند نفر از شرطه ها بعنوان محافظ دور آنها را گرفته اند. مرا صدا زدند و یک مترجم فارسی زبان هم داشتند گفتند بیا این آقایان سوالاتی دارند جواب بده! (این پیرمرد قیافه ای نداشت که به دانشمندان بخورد، بلکه کاملا مشخص بوده که بی سواد است و لذا آنها او را انتخاب کرده بودند تا چیزی بلد نباشد و در مباحثه محکوم شود.) ایشان می گفت: من آمدم بگویم من سواد ندارم ولی یک صدا_که وقتی بعدها تلفن را دیدم مثل صدای تلفن بود_قبل از اینکه حرف بزنم، در گوشم گفت: برو سؤالاتشان را جواب بده ما کمکت می کنیم. برگشتم ببینم صدا از کجا بود، کسی نبود! و فقط صدای مخصوصی در گوشم این جمله را گفته بود.
⚡️⚡️⚡️
پس از آن من دیگر مثل اینکه اختیاری نداشتم، رفتم نشستم و خیلی هم آرام بودم. آنها گفتند: شما چرا بعضیها را لعن می کنید؟ صدا در گوشم گفت: بگو کتاب صحیح بخاری را بیاورید تا اثبات کنم. منهم با آنکه نمی دانستم کتاب صحیح بخاری چیست، همان جمله را گفتم. (کتاب صحیح بخاری صحیح ترین کتاب نزد اهل سنت بعد از قرآن است.)
کتاب را آوردند. دیدم صدا گفت: بگو فلان صفحه را بیاورند، آنها هم همان صفحه را آوردند مطلبی که صدا گفته بود همان را خواندند و مطلب این بود که...
⚡️⚡️⚡️
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده بود: «فاطمة بضعة منی» فاطمه پاره تن من است «من اغضبها فقد اغضبنی» کسی که او را به غضب بیاورد مرا به غضب آورده است. «و من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله» کسی که او را اذيت کند مرا اذیت کرده و کسی که مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.
آنها خواندند و تایید هم کردند. باز صدا گفت: بگو فلان صفحه را بیاورند که خودم هم نفهمیدم چه می گویم، صدا می گفت بگو این صفحه را بخوانند که روایت شده بود: حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام خطاب به همان افرادی که مورد نفرین حضرت واقع شده بودند، فرمود: شما مرا به غضب آوردید و مرا آزار کردید و مگر شما نشنیدید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده است، آنها گفتند آری شنیدیم و سپس آن حضرت فرمود: شما مرا اذیت کردید.
⚡️⚡️⚡️
این مطلب را هم دیدند و از آن طرف آیه شریفه هم در قرآن می فرماید: «ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخره» آنان که خدا و رسولش را اذیت می کنند، خدا در دنیا و آخرت آنها را لعنت می کند...
خیلی عجیب است، این دو روایت و این آیه مطلب را چنان ثابت کرد که حرفی برای گفتن باقی نگذاشت...
#شرح_حال_اولیاء_خدا
ادامه دارد...
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#ویدیو
#نیایش
💖✨الــــهــــی "
🤍✨به مهربانی تو چشم دوخته ام
💖✨و دست به سوی بخشش تو دراز کرده ام🙌
🤍✨پس محرومم مدار
💖✨که تو را می خوانم
🤍✨و در عذابم مخواه
💖✨که از تو بخشایش می طلبم
🤍✨الهی " بر من ببخشا
💖✨که تو بر من آگاهـی
🤍✨و عذابم مکن که بر من توانایی
💖✨خـــــدایـــــا "
🤍✨همیشه امیدمون به تو هست
💖✨به توئی که حتی ثانیه ای از
🤍✨بنده هات غافل نیستی
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت اول)
یکی از طلاب علوم دینی قم که جهت تبلیع به شهرستان بم رفته بود، تشرف زیر را از یکی از شهروندان باتقوا و راستگوی بم نقل کرده است:
همراه خانواده با کاروانی از شهرستان بم جهت زیارت عتبات عالیات مشرف شدیم، در کاروان ما دو نفر از اهل معنویت و توجه به امام زمان ارواحنافداه نیز حضور داشتند، هنگامی که در شهر کوفه وارد مسجد سهله شدیم من رفتم جهت انجام اعمال مسجد وضو بگیرم. هنگامی که برمی گشتم سیّدی با هیئت عرب ها به طرف من آمد و سلام کرد. هیبت و عظمت او مرا به شدت مجذوب کرده بود. چفیه سبز عربی بر سر داشت با لباسی سفید و عبایی قهوه ای و نعلین زرد. چهره اش بسیار نورانی بود. چشم و ابرویی زیبا، بینی کشیده و دندانهای سفیدی داشت. من شبیه آن چهره هرگز ندیده بودم.
✨💫✨
بی اختیار دست و صورت و سینه اش را بوسیدم. آن سید تبسم شیرینی بر لب داشت و بی ادبی های من را نادیده می گرفت و مرا عقب نمی زد. گویا سالهاست مرا می شناسد و من هم او را، اصلا از من نپرسید از کجا آمده ام و نامم چیست؟ اما مثل اینکه همه چیز را درباره من و اهل کاروان می دانست و ما را می شناخت. به زبان فارسی به من فرمود: زیارتت قبول درگاه حق؛ و مقام های مسجد سهله را به ترتیب به من معرفی کرد. من هم پشت سرش می دویدم. هنگامی که راه می رفت جمعیت خود بخود کنار می رفتند و راه باز می شد. جمعیت کاروان مشغول گریه و ذکر "یا صاحب الزمان" بودند. فضای معنوی عجیبی مسجد را پر کرده بود. آن سید بزرگوار جلوی جمعیت آمدند و با تبسم، نگاهی مهربان و پدرانه به همه کردند.
✨💫✨
سپس مشغول نماز شدند، من هم نماز خواندم. بعد ایشان به حالت دو زانو نشستند. من نیز مؤدب کنار ایشان دو زانو نشستم. دست مبارکشان را به طرف من دراز کردند و یک مهر و تسبیح کربلا به من دادند، که من آن ها را روی چشم هایم گذاشتم و شروع به گریه کردم. بعد نگاه کردم دیدم چهره آن عرب ناشناس که حدود سی و چند سال داشت از اشک چشمانش خیس شده بود. جمعیتی هم که کنار ما نشسته بودند یک صدا امام زمان را صدا زده و گریه می کردند. در ضمن یکی از دوستانم که سیّد هم بود، جلوتر نشسته بود و اشک می ریخت. آن بزرگوار دو عدد مهر و تسبیح به من دادند و فرمودند...
ادامه دارد. ...
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4