eitaa logo
داروخانه معنوی
8.5هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.8هزار ویدیو
225 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل وتبلیغ @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
داروخانه معنوی
🍀شیخ حسنعلی نخودکی(۸) طیّ الارض فرزند ایشان نقل می‌کنند: «هنگامی که ارتش روسیه خراسان را در اشغال خود داشت، ما در خارج شهر مشهد « نخودک» خانه داشتیم و مرحوم پدرم هفته‌ای دو روز برای انجام حوائج مردم و امور دیگر به شهر می‌آمدند. یک روز عصر که از شهر خارج می‌شدیم، احساس ناامنی کردم و به پدرم عرض کردم: چرا با وجود این هرج و مرج، تا نزدیک غروب در شهر مانده‌اید؟ فرمودند: «برای اصلاح کار علویه‌ای اجباراً توقف کردم.» گفتم: راه خطرناک است و سه کیلومتر راه ما در میان کوچه باغهای خلوت، امنیتی ندارد و اراذل و اوباش شبها در اینگونه طرق، مزاحم مردم می‌شوند. پدرم در آن اواخر، بر اثر کهولت بر الاغی سوار می‌شدند و رفت و آمد می‌کردند. آنروز هم بر مرکب خود سوار بودند، در جواب من فرمودند: «تو هم ردیف من بر الاغ سوار شو.» عرض کردم: پدر جان این الاغ ضعیف است و شما را هم به زحمت حمل می‌کند وانگهی شخصی نیز لازم است که دائماً آن را از دنبال براند. فرمودند: «تو سوار شو من دستور می‌دهم تند برود.» اطاعت کردم. وارد کوچه باغها شدیم که مؤذن تکبیر می‌گفت. در این وقت از من پرسیدند: «فلان کس را ملاقات کردی؟» گفتم: آری. ناگهان و با حیرت دیدم که سر الاغ به در منزل مسکونی ما رسیده و مؤذن مشغول گفتن تکبیر است. در صورتی که برای رسیدن به خانه، لازم بود از پیچ چند کوچه باغ می‌گذشتیم و پس از عبور از دهی که سر راهمان قرار داشت، به قلعه نخـودک که در آنجا خانه داشتیم، می‌رسیدیم، با شگفتی پرسیدم: پدرجان چگونه شد که ما ظرف چند لحظه به اینجا رسیدیم؟ فرمودند: کاری نداشته باش، تو دوست داشتی زودتر به خانه مراجعت کنیم و مقصودت حاصل شد. باز متعجبم که پس از ورود به خانه چه شد که حادثه را بکلی فراموش کردم تا آنکه پس از فوت آن مرحوم، به خاطرم آمد.» ادامه دارد... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت اول) #امام_زمان یکی از طلاب علوم دینی قم که جهت تبلیع به شهرستان بم رفته بود،
(قسمت دوم) آن بزرگوار دو عدد مهر و تسبیح به من دادند و فرمودند که اینها را به آن سید بده (منظور همان دوستم که جلوتر نشسته بود). من دوستم را صدا زدم و گفتم آن مهر و تسبیح را آن آقا دادند، تا برگشتم او را نشان بدهم دیدم نیست و این جا بود که دوستم فهمید ایشان امام زمان ارواحنا فداه بوده اند. این طرف و آن طرف دوید اما هیچ اثری نیافت. ناگهان همان جا مریض شد، به حدی که دیگر نمی توانست راه برود او را به بیمارستان بردند (و پزشکان بعد از معاینه گفتند ریه او عفونت کرده و علاج ندارد او می میرد او را به ایران منتقل کنید.) ✨💫✨💫 کاروان به کربلا برگشت. هنگامی که به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام مشرف شدیم ناگهان دیدم همان سیّد که در مسجد سهله زیارتش کردم دو زانو و خیلی مؤدب در قسمت پایین مرقد مطهر نشسته. من سراسیمه به طرفش رفتم و او از جای خود بلند شد. من گفتم آقاجان دوستم سیّد...مریض شده دارد می میرد. آن بزرگوار لب به سخن گشودند و فرمودند: سیّد خوب! سیّد خوب!! و من دوباره سر و سینه آن جوان زیبای عرب را که جانم به فدایش باد بوسیدم در حالی که تبسم می کرد و مرا عقب نمی زد. گفتم: آقاجان نام شما چیست؟ آن بزرگوار فرمودند: نامم عین الرسول (چشم رسول) است. گفتم کجا تشریف دارید؟ انگشت دست خود را در آسمان چرخاندند و فرمودند: در این طرف؛ و اشاره به سمت عراق و ایران کردند. ✨💫✨ در همین هنگام شخصی مرا صدا زد که از من مقداری پول بگیرد. همین که متوجه او شدم و دوباره برگشتم آن بزرگوار را ندیدم. هنگامی که آمدم مسافرخانه، جریان آن سید عرب و بشارتی را که درباره شفای دوستم داده بودند به او که روی تخت بستری بود بازگو کردم. ناگهان ایشان از جا بلند شد و لحظه به لحظه حالش بهتر شد و سپس غسل کرد و به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شد. در حالی که قبل از این فلج و زمین گیر شده بود. در این جا از این نشانه های غیر عادی متوجه شدم که به فیض عظمای ملاقات با امام زمان ارواحنا فداه نائل شده ام. 📗مجله منتظران شماره ٨ 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشید «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅زندگی تو با صلوات الله علیه تنظیم کن اللهم عجل لولیک الفرج 🎙حجت الاسلام عالی «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا 🌹 «اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یَاحُجَّةَ‌اللّهِ‌فِی‌أَرْضِه» ⇠⇠بے رو؎ تــُـــو ⃝❍↲بیـــرون کــُـنم أز دیـــده نَظـــر رٰا۔۔۔ ↲↲گــَـر ذُوقِ تمـٰــاشـــآ؎ تُـــو مَنظـــور نبـٰــاشـــد!➩ ⇇﴿ســـلٰام آقـــآ؎غـَــریبـــم𑁍﴾ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا □چــٰــــادر؎ هــٰــــآ... مَحـــــدود نیستــَـــند!!! ◇◇أبــــــداً !!! ⇠فَقــــــط مَحـــــدوده ا؎ دٰارَنــــــد کِہ هیـــــچکــَـــس رٰا ⇇بِہ آن اِذن دُخـــــول نیـــــست⇉ _هیـــــچـکــَـــس➺!!! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
⇠﴿أربــــٰـاب ..﴾ □دل‌ أگـــــر یــٰـــار نَـــبیـــــند، جِگـــــرش‌ مےســـــوزَد ⤹⤹ ⇇دل‌ مـَــــن‌ ســـــوخـــــت‌ زِ بـــــس‌ ╰─┈➤ ◇◇«عَکـــــس‌ حــَـــرم‌ رٰا دیـــــدَم𑁍» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2