داروخانه معنوی
#احسن_القصص
#رمضان
☘آیتالله العظمی شهابالدین مرعشی نجفی (۶)
آیت اللّه مرعشی می فرمودند: روزگاری که جوانتر بودم، روزی بر اثر مشکلات فراوانی که داشتم، از جمله آن که می خواستم دخترم را شوهر دهم ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای دخترم جهیزیّه تهیّه کنم، با ناراحتی به حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام رفته و با عتاب و خطاب، در حالی که اشکهایم سرازیر بود، گفتم ای سیده و مولای من، چرا نسبت به امر زندگی من اهمیّتی نمی دهی؟ من چگونه با این بی مالی و بی چیزی دخترم را شوهر دهم؟
⚡️⚡️⚡️
سپس با دلی شکسته به منزل بازگشتم. در این حال حالت غشوه ای مرا فرا گرفت و در همان حال شنیدم کسی در می زند. رفتم پشت در و آن را باز کردم. شخصی را دیدم که پشت در ایستاده، وقتی مرا دید گفت: سیّده تو را می طلبد، با عجله به حرم رفتم و چون به صحن شریف آن حضرت رسیدم، چند کنیز را دیدم که مشغول تمیز کردن ایوان طلا هستند. از سبب آن پرسیدم. گفتند هم اکنون سیّده می آید. پس از اندکی حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام آمد، در حالی که بسیار نحیف و لاغر و رنگ پریده و در شکل و شمایل چون مادرم فاطمه زهراعلیهاالسّلام بود (چون جدّه ام فاطمه زهرا را سه بار پیش از آن در خواب دیده بوده و می شناختم ).
⚡️⚡️⚡️
به نزد عمه ام رفتم، آنگاه آن حضرت به من فرمود: ای شهاب: کی ما به فکر تو نبوده ایم که ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاکی هستی؟ تو از زمانی که به قم وارد شدی، زیر نظر و مورد عنایت ما بوده ای. در این حال از خواب بیدار شدم و چون دانستم که نسبت به حضرت معصومه علیهاالسّلام اسائه ادب کرده ام، فوراً برای عذرخواهی به حرم شریف رفتم. پس از آن حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشی صورت گرفت.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@Manavi_2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رمضان
#رحلت_حضرت_خدیجه سلام الله
🌱اباعبدالله حسین(ع) با افتخار میفرمود: من فرزند خدیجه ام(س)
👈🏻 روایتی از عظمت شخصیت همسر پیامبر(س)
◾️رحلت جانسوز حضرت خدیجه(س) تسلیت باد.
@Manavi_2
#برای_رسیدن_خرجی_از_غیب
#رزق
هر کـه این چهار اسم را بر چهار رکن خانـه نویسد خرجی او از غیب خواهد رسید
طرف شمال : عبد الرضا
طرف جنوب : عبد الجلیل
طرف شرق : عبد الرحیم
طرف مغرب : عبد الکریم
📚اسرار المقاصد ص 101
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات شیخ عبدالحسین هویزاوی که شخصی مورد وثوق است نقل کرده است: شخصی بنام میرزا احمد
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت اول):
💥تمام تنم در تب می سوخت، انگار مغز استخوانم را حرارت می دهند، اینجا در اتاق ایزوله در هیچ چیز اثری از زندگی نبود. وقتی مرا به بیمارستان آورده بودند، پزشکان حاضر به بستری کردنم نمی شدند، می گفتند استاندارد بیمارانی که اجازه بستری شدن دارند ۷۰٪ حیات است، ایشان تنها یک درصد حیات دارد، سرطان حاد خون به طور معمول هم کشنده است، چه برسد که ۸۰٪ پیشروی کرده باشد.
وقتی مرا به اورژانس منتقل کردند، برای یک لحظه تمام تنم سرد شد و کاملا بی هوش شدم، همه فکر کردند تمام کرده ام، اما باز زنده ماندم و سر از اینجا در آوردم.
✨💫✨
از پرستاری که با دستکش و ماسک برای سرکشی به اطاقم آمده بود پرسیدم چرا اینجا حتی یه تلویزیون هم ندارد؟ با لحن خاصی گفت: بیماران اینجا نیازی به تلویزیون ندارند.
گفتم: امروز چندشنبه است؟ گفت: سه شنبه، یادم آمد به قراری که داشتم . من هر سه شنبه شب به جمکران می رفتم، این قراری بود که چهل سه شنبه با آقا امام زمان علیه السلام گذاشته بودم ، ۲۵ بار آن را رفته بودم که این اتفاق افتاد. احساس کردم که او الان چشم به راه من است، به پرستار گفتم: مرا به پهلو بخوابانید ، بعد دعای فرج خواندم و بیست و ششمین زیارتم را انجام دادم.
ادامه دارد...
@Manavi_2
15.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 حضرت خدیجۀ کبری (سلام الله علیها) هم سبقت در ایمان داشتند و هم سبقت در ایثار.
@Manavi_2
سحر روز دهم ظهر دهم در یادم
یاد غارت شدن پیراهنی افتادم 😭
مادری گوشه ی گودال صدا زدم پسرم
خواهری گفت ، خدایا تو برس بر دادم...
#سحر_روز_دهم