داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت اول) #امام_زمان عالم کامل شیخ عبدالهادی در محضر آيةالله حاج شیخ حسنعلی
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت دوم)
#امام_زمان
بعد از مدتی فرمود: اگر خواسته باشید اسباب چای در خورجین حاضر است. یکی از رفقا برخاست و از یک طرف خورجین سماوری بسیار عالی با لوازم آن بیرون آورد. مشغول شدیم و به یکدیگر اشاره کردیم که تا می توانید چای بخورید که به جای شام است. در این اثناء آن بزرگوار می فرمود: «قال جدّی رسول الله صل الله علیه و آله» و احادیث صحیحه بیان می کرد. بعد از صرف چای فرمود: «اگر شام خواسته باشید در این خورجین حاضر است.» قدری به یکدیگر نظر کردیم تا بالأخره یکی از ما برخاست و از طرف دیگر خورجین یک قابلمه بیرون آورد و وسط مجلس گذاشت. وقتی در آن را برداشت مملو از برنج طبخ شده و خورش بود و بخاری از آن متصاعد می شد، مثل این که الان از روی آتش برداشته باشند.
✨💫✨
از آن برنج و خورش خوردیم و همگی سیر شدیم و مقداری باقی ماند. فرمود: آن را برای خادم مسجد ببرید. برخاستیم و در جستجوی خادم رفتیم و غذا را به او دادیم. سید بزرگوار فرمود: خیلی از شب گذشته، بخوابید. همگی استراحت کردیم. هنگام سحر یکی یکی برخاستیم و تجدید وضو کردیم و در مقام حضرت آدم «علیه السلام» جمع شدیم و ادعیه معمول و نماز صبح را ادا کردیم بعد هم بنای حرکت به سمت نجف شد. گفتیم: خوب است در خدمت آن سید بزرگوار روانه شویم هر کس از دیگری پرسید: آن سرور کجا رفت؟ اما همه گفتند: جز اول شب، دیگر ایشان را ملاقات نکردیم. به دنبال او گشتیم و تمام مسجد و متعلقاتش و هر محل دیگری را که احتمال می دادیم جستجو کردیم، ابداً اثر و نام و نشانی از آن جناب نیافتیم.
✨💫✨
از خادم مسجد پرسیدیم: چنین مردی را ملاقات نکرده ای؟ گفت: اصلا این طور کسی را ندیده ام و هنوز درِ مسجد هم بسته و کسی بیرون نرفته است. بالأخره از ملاقات مأیوس گشته و با خود می گفتیم: این عجائب چه بود؟ یکی گفت: آن سید کجا رفت و چه شد و حال آنکه در مسجد هنوز بسته است. دیگری گفت: دیدی در آن هوای سرد و آن وقت شب چگونه بخار از غذا متصاعد بود. یکی دیگر می گفت: چه سخنانی می گفت و می فرمود: «قال جدّی رسول الله صل الله علیه و آله» در این جا همگی یقین کردیم که غیر از حضرت ولی عصر «علیه السلام» کس دیگری نبوده و برای جدایی از ایشان و عدم معرفت در آن وقت افسوس خوردیم.
📚عبقری الحسان ج 1،ص 235
📚ملاقات با امام زمان در کربلا ص199
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 زيارت كربلا (شعرخوانى)
🎤 #صابر_خراسانى
#امام_حسین
#شب_جمعه
♦️به همراه تصاویری زیبا از حرم امام حسین(ع)
❣السلام علی الحُسیْن✨
❣و علی علی بن الحُسیْن✨
❣و علی اولاد الحُسیْن✨
❣و علی اصحاب الحُسیْن✨
@Manavi_2
#احسن_القصص
#امام_حسین علیه السلام
نقل کردهاند:
حبیب بن مظاهر نوجوانی بود که روزی پدرش "مظاهر" از او پرسید:
ای پسرم! چه آرزو داری؟
حبیب گفت: آرزو دارم حسین علیهالسلام به خانهٔ ما بیاید؛ "مظاهر" قبول کرد و نزد امیرالمومنین علیهالسلام آمد و حضرت دعوت او را پذیرفت.
➖روز مهمانی فرارسید و حبیب مشتاقانه به بالای بام خانه آمد و از دور، آمدن إمام حسین علیهالسلام را به نظاره نشست.
سرانجام لحظه دیدار سر رسید و سراسیمه از پشت بام پایین میآمد که پای او لغزید و از پشت بام به زمین افتاد.
➖پدرش خود را به او رسانید اما حبیب دیگر جان در بدن نداشت؛ "مظاهر" سریع او را پنهان کرد و به خاطر رعایت حال مهمان، چیزی به امیرالمومنین علیهالسلام نگفت، امّا حضرت بارها اصرار کرد که حبیب کجاست که در آخر "مظاهر" قصه را گفت.
امام علیهالسلام خواست تا مظاهر جسد حبیب را بیاورد؛ چون امیرالمومنین علیهالسلام جسد حبیب را دید، گریه کرد و به إمام حسین علیهالسلام فرمود:
إبنٖی حُسَین! إنّ هٰذا الشّابّ یُحبُّکَ وَ قَد ماتَ شَوقاً إلیک،فَماذا تَصنَعُ لَه؟
🔻حسینجان ای پسرم! این جوان تو را دوست داشته و از شوق تو مُرده است، برای او چه میکنی؟
سیدالشهداء علیهالسلام هم گریست؛ سپس رو به آسمان کرد و دعایی نمود و حبیب زنده شد؛ در آن حال امیرالمومنین علیهالسلام رو به حبیب کرده و فرمودند:
لِحُبّکَ لِلحُسینِ یٰا حَبیب! سَتَکونُ مُسَجِّلَ زُوّارِ وَلَدیَ الحُسین فَلا یَزورُه الّا مَن سَجَّلتَ اِسمَهُ یا حبیب.
🔻به خاطر محبّتت به حسین علیهالسلام، تو ثبتکنندهٔ اسامی زوّار او خواهی بود و او را زیارت نکند کسی مگر آنکه تو اسمش را نوشته باشی.
📚حسین،سیدالشهداء،حقیقت بلاانتهاء، حضرت آیت الله سید احمد نجفی ، ص۵۳۴
@Manavi_2
🌹 امام صادق(ع):
🌼🍃هرکس عصر پنجشنبه ۴۰بار سوره نصر را بخواند، خدای مهربان چنان رزق و روزی اورا وسیع و زیاد میکند، که موجب تعجب و شگفتی خود شخص میشود🌸🍃
@Manavi_2
میگفـت:
سَربـٰازامـامزمـٰاناهلِتوجیہنیس🔗!
راسـتمِیگفـت؛
یِہ؏ـمرخودمـونروبـاسربـٰاربـودن
ازسَربـٰازبودنتَبرعـہڪردیـم🚶🏻♂،،،
توجیہڪـٰافیہدیگھمَشتۍ
بـٰایَـدبُلـندشیم👀
وَقـتِعَمـلِ🕶!••
#حمیدرضا_الداغی
#امام_زمان
#حجاب
@Manavi_2
شهید بزرگوارعلی اصغر اتحادی عزیز❤️
#هر_روز_با_شهدا
به نقل از مادر شهید:
چهار دختر و سه پسر داشتم...
اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم.
دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!!
در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد.
نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت:
این بچه را قبول می کنی؟
گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!!
آن آقای نورانی فرمود:
حتی اگر علی اصغر امام حسین (ع) باشد!
بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت...
گفتم: آقا شما کی هستید؟
گفت: علی ابن الحسین امام سجاد (ع)!
هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است!
صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم.
آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!
آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!!
علی اصغر، در عملیات محرم سال ۶۱ ، در روز شهادت امام سجاد(ع) ، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد!
#شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Manavi_2