#تلنگر
یِہ اُستٰاددٰاشتیـمْمےگُفتْ:
+ أگِہ دَرسْمےخونینْبِگینْبَرااِمٰآم زَمٰان...
أگِہ مِهٰارتْڪَسبْمےکُنینْنیتتونْبٰاشِه،
بَرٰاےمُفیدبودَنِتو دولَتِاِمٰآمزَمٰانْ،🌱
أگِہ وَرزشْمےکُنینْآمٰادگےبَرٰاےِ
دَوییدنْتوحُکومَتِڪَریمِہ آقابٰاشِه...
اینجورے میشیمْ⇓
سـَربٰازقَبلْأزظُهـورْ :)
یِهتِکونْبِدیمْخودمونو👌
#امام_زمانﷺ
@Manavi_2
هَـرکَسے،
یِڪْ دِلبـر جٰآنٰانِہ دٰارَدْ!
مَنْ #طُ رٰادٰارَمْ....
"مَهْدے"جـٰآنْ∶)
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج💚
#امام_زمانﷺ
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت اول) #امام_زمانﷺ در دزفول مردان با شرافت و با فضیلت زیاد بودهاند، که م
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت دوم)
#امام_زمانﷺ
پرسیدم شما چه عملى انجام دادهاید، که به این مقام رسیدهاید؟ که امام علیه السّلام مرا به شما حواله مىدهد و از اسم و قلب من اطّلاع دارید! گفت: اى آقا، این چه سؤالى است که مىکنى؟! حاجتت برآورده شده، راهت را بگیر و برو. گفتم: من میهمان شمایم و باید میهمان را اکرام کنى، من تقاضایم این است که شرح حال خودت را برایم بگوئى و بدان تا آن را نگوئى نخواهم رفت. گفت: من در همین محل مشغول همین کسب بودم، در مقابل این دکان منزل یک نفر از اعضاء دولت بود، او بسیار مرد ستمگرى بود. سربازى از او و خانهاش نگهدارى مىکرد،
✨💫✨
یک روز آن سرباز نزد من آمد و گفت: شما براى خودتان از کجا غذا تهیه مىکنید؟ من به او گفتم: سالى صد من جو و گندم مىخرم، آرد مىکنم، و نان مىپزم و مىخورم، زن و فرزندى هم ندارم. گفت: من در اینجا مستحفظم و دوست ندارم، از غذاى این ظالم که حرام است بخورم، اگر براى تو مانعى ندارد صد من جو هم براى من تهیه کن و روزى دو قرص نان براى من درست کن، متشکر خواهم بود. من قبول کردم و هر روز دو عدد نان خود را از من مىگرفت و مىرفت.
✨💫✨
یک روز که نان را تهیه کرده بودم و منتظرش بودم از موعد مقرر گذشت ولى او نیامد. رفتم از احوالش جویا شدم. گفتند: مریض است! به عیادتش رفتم، از او خواستم اجازه دهد، برایش طبیب ببرم. گفت: لازم نیست من باید امشب بمیرم نصفههاى شب وقتى من مُردم کسى مىآید و به تو خبر مرگم را مىدهد، تو بیا اینجا و هر چه به تو دستور دادند عمل کن و بقیه آرد هم مال تو باشد، من خواستم شب در کنارش بمانم، به من اجازه نداد، من به دکانم آمدم. نصفه شب متوجّه شدم که...
ادامه دارد...
@Manavi_2
#تلنگر
مَرحومْ #آیَتُاللهبِهْجَتْ مےفَرمودَندْ:
مٰآ،دَردریٰاےزِنْدِگے؛
دَرمَعْرضِغَرقْشُدَنهَستیمْ...
دَسْتگیرےِوَلےخُدٰآلٰازِمْأستْتٰاسٰالِمْ،
بِہمَقْصَدبِرسیمْ...
بٰایَدبِہوَلےعَصْر﴿عج﴾اِسْتِغٰاثِہڪُنیمْ،
ڪِہمَسیررٰاروشَنْسٰازَد.
وَمٰاراتٰامَقْصَدهَمرٰآهِخودْبِبَردْ.
#امام_زمانﷺ
@Manavi_2
بِہقولِشَیْخْرَجَبْعَلےخَیٰاطْ:
اِمـٰآمزَمٰانْعَلَّیہِالْسَلـٰامْ،
دُنبـٰالِرَفیقْمیگَردِه!
خوبْشو۔۔۔!
خودِشْمیٰادوپِیدٰاتْمیکُنِھ!♥️
#امام_زمانﷺ
@Manavi_2
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت سوم)
#امام_زمانﷺ
نصفههاى شب متوجّه شدم، که کسى در دکانم را مىزند و مىگوید: محمّد على بیا بیرون، من بیرون آمدم، مردى را دیدم که او را نمىشناختم، با هم به مسجد رفتیم دیدم، آن سرباز از دنیا رفته و جنازهاش آنجا است دو نفر کنار جنازهاش ایستادهاند. به من گفتند: بیا کمک کن، تا جنازه او را به طرف رودخانه ببریم و غسل دهیم. بالاخره او را به کنار رودخانه بردیم و غسل دادیم و کفن کردیم و نماز بر او گذاردیم و آوردیم کنار مسجد دفن کردیم. سپس من به دکان برگشتم.
✨💫✨
چند شب بعد، باز پشت در دکان را زدند، من از دکان بیرون آمدم دیدم، یک نفر آمده و مىگوید: آقا تو را مىخواهند با من بیا تا به خدمتش برسیم! من اطاعت کردم و با او رفتم، به بیابانى رسیدیم که فوقالعاده روشن بود مثل شبهاى چهاردهم ماه با اینکه آخر ماه بود و من از این جهت تعجّب مىکردم. پس از چند لحظه، به صحرای نور (که در شمال دزفول واقع شده) رسیدیم،
✨💫✨
از دور چند نفر را دیدم که دور هم نشستهاند و یک نفر هم خدمت آنها ایستاده است، در میان آنهائى که نشسته بودند یک نفر خیلى باعظمت بود، من دانستم که او حضرت «صاحب الزّمان» علیه السّلام است ترس و هول عجیبى مرا گرفته بود و بدنم مىلرزید.
ادامه دارد...
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
#سلام_امام_زمانمﷺ
عَزیـزِفٰآطِـمـِہ تٰاکِـےبِہ هَـردَږےبِـزَنَــم؟
بیٰابیٰاکِہ دِگَـږدَږبہ دَرشُـدَنْ ګافـیستْ...
توږَحْم کُڼ بِہ ډِلےګِہ فَقَطْ توږٰادٰاږدْ،
بِہ مَڼ سَرے بِزَڼ، ایڼْ خوڼْ جِگَږشُدَڼ ګٰافیستْ۔۔۔۔!🥀...
#امام_زمانﷺ
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت سوم) #امام_زمانﷺ نصفههاى شب متوجّه شدم، که کسى در دکانم را مىزند و مى
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت چهارم)
#امام_زمانﷺ
از دور چند نفر را دیدم که دور هم نشستهاند و یک نفر هم خدمت آنها ایستاده است، در میان آنهائى که نشسته بودند یک نفر خیلى باعظمت بود، من دانستم که او حضرت «صاحب الزّمان» علیه السّلام است ترس و هول عجیبى مرا گرفته بود و بدنم مىلرزید. مردى که دنبال من آمده بود، گفت: قدرى جلوتر برو، من جلوتر رفتم و بعد ایستادم.
✨💫✨
آن کسى که خدمت آقایان ایستاده بود، به من گفت جلوتر بیا نترس من باز مقدارى جلوتر رفتم. حضرت «بقیه اللّه» عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف به یکى از آن افراد فرمودند: منصب سرباز را به خاطر خدمتى که به شیعهى ما کرده به او بده. عرض کردم من کاسب و بافندهام چگونه مىتوانم سرباز باشم (خیال مىکردم مرا به جاى سرباز مرحوم مىخواهند نگهبان منزل آن مرد کنند) آقا با تبسمى فرمودند، ما مىخواهیم منصب او را به تو بدهیم، من باز هم حرف خودم را تکرار کردم.
✨💫✨
باز فرمودند: ما مىخواهیم مقام سرباز مرحوم را به تو بدهیم نه آنکه تو سرباز باشى برو و تو به جاى او خواهى بود. من تنها برگشتم، ولى در مراجعت هوا خیلى تاریک بود و بحمدالله از آن شب تا به حال دستورات مولایم حضرت «صاحب الزّمان» علیه السّلام به من مىرسد و با آن حضرت ارتباط دارم که منجمله همین جریان تو بود که به من گفته بودند.
📗ملاقات با امام زمان ص١٨۴
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
119.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ڼَشُد بَږٰاے تو ګٰارے ګُنَمْ؛
وَلے آقـٰآ!!
بَږٰاے ایڼْ دِلِ آلودھ أمْ،
توګٰارے ګُڼْ.. 💔
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
#آقاجان
#امام_زمانﷺ
@Manavi_2
#تلنگرانه
تَصَوُّر کُڼ!
هَمہ عٰآلَم بُلَند شُدَڼْ وٰاسَټْ کَفْ بِزنڼْ
اَمـّٰا اِمٰامزَمانْﷺ کِہ تو ږو دیدْ۔۔۔۔!
ږوشوُ بَرگَردونھْ، 💔
- أرزِشْ دٰارِھْ۔۔۔۔۔؟!
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
#امام_زمانﷺ
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت چهارم) #امام_زمانﷺ از دور چند نفر را دیدم که دور هم نشستهاند و یک نفر
#احسن_القصص
#تشرفات
#امام_زمانﷺ
مرحوم شیخ جلیل جناب آقای شیخ محمد تقی مازندرانی فرموده:
من در ایام جوانی هر وقت برای زیارت به نجف اشرف مشرف می شدم، در مسجد سهله بیتوته می کردم. زیرا من در آن مسجد معنویت عجیبی می دیدم که در سایر مساجد آن معنویت را مشاهده نمی نمودم، من هر وقت به مسجد سهله می رفتم، در حجره فوقانی کنار مقام مقدس حضرت بقیة الله روحی فداه بیتوته می کردم، در یکی از مسافرتها که به نجف اشرف رفته بودم و به مسجد سهله رفتم.
✨💫✨
نیمه های شب که از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم، دیدم وقت تهجد و #نماز_شب است. در این بین صدای مناجات عجیبی که بسیار روح افزا و در و دیوار مسجد را به زلزله و غلغله انداخته بود، فضای مسجد را پر کرده بود. خوب گوش دادم که ببینم این صدای مناجات از کجاست متوجه شدم که از پایین مقام است، از اتاق بیرون آمدم دیدم بزرگواری طرف شرقی مقام امام زمان که وسط مسجد سهله است، در کنار دیوار به سجده افتاده و اوست که مناجات می کند.
✨💫✨
ناگهان لرزه بر اندام افتاد، نشستم و گوش دادم ببینم او چه می گوید و در مناجاتش چه دعایی را می خواند، چیزی متوجه نشدم فقط بعضی از کلماتش را می فهمیدم مثلا گاهی می فرمود:«شیعتی» در این بین از بعضی علائم متوجه شدم و یقین کردم، که ایشان حضرت بقیة الله روحی فداه است. بیتاب شدم و بیهوش به روی زمین افتادم وقتی چشمم را باز کردم نزدیک طلوع آفتاب بود #وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم و تا مدتی از شنیدن آن مناجات و حالات، در خود احساس سرور و خوشبختی می نمودم.
📗ملاقات با امام زمان ص250
@Manavi_2
مےگُفتْ:
هَرڪَـسیروز؎³مَـرتـَبہ،
خَطـٰابْبـِہ حَضـرَتِ"مَهـدےﷺ بـِگِہ:
﴿بِأبـي أنـْتَوَاُمےیٰاابـٰاصٰـالِحَالْمَهـدے﴾
حَضرتْیِجورخٰاصےبرٰاشْدُعٰامےکُنَنْ..♡۔۔۔♡
#منتظرانه
#امام_زمانﷺ
@Manavi_2