🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
#فرزندانه
#فرزند_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#محمودرضا_بیضایی
#بابا_محمودرضا
من بزرگ می شوم و تو همان #جوان رعنا می مانی !!
چقدر #ذوق می کنم که تو مثل #باباهای دیگر #پیر نمی شوی
یک روز با #امام_زمان_عج می آیی
و من غرق در مستیِ آمدنت با #حجاب زینبی ام #آبرو می شوم برایت ...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌺 🌺🌼
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهدا
#ولایت_فقیه
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
از #ولایت_فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که #امام_خامنه_ای نائب بر حق #امام_زمان_عج است .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌴🌹
🌷🌼🌺🌸🌺🌼🌷
#عاشقانه_های_شهدا
#همسرانه
#شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_صدرزاده
یک اتفاق عجیب در تدفین فرمانده مدافع حرم:
میدانم زندهای! با تو زندگی میکنم، #مصطفی
خیلیها نمیتوانند درک کنند و حتی شاید برایشان خنده دار باشد اما من حضور #مصطفی را حس میکنم .
قابل گفتن نیست، شاید خیلیها نتوانند این موضوع را درک کنند، حتی شاید برای برخی خندهدار باشد اما من حضور #مصطفی را حس میکنم. خودش این را به من نشان داد، این موضوع را با بسته شدن چشمها و دهانش در ثانیههای آخری که مراسم تدفین و تلقین تمام شده بود، به من نشان داد.
نهایتا یک روز بعد از فوت انسان خون بدن دلمه میشود، اصلا زنده نیست که بخواهد خونریزی داشته باشد ولی #مصطفی بعد از 7 یا 8 روز خونریزی داشت، مجبور شدند که دوباره غسل و کفن کنند، با آب گرم غسل دادند که پیکرش برای دیدن #فاطمه مهیا شود. اولین باری که #فاطمه پدرش را دید خیلی به چهرهاش حساس شد چون داخل دهانش پنبه بود . خواست خدا این بود که دوباره خونریزی کند و پیکر دوباره شسته شود تا بتوانند پنبهها را خارج کنند و مهیای دیدن #فاطمه شود.
وقتی خانواده #شهید_صابری از زمان #شهادت آقا #مهدی تعریف میکردند، گفتند که چون مقداری بیتابی کردند دیگر نتوانستند تا ثانیههای آخر کنار #شهیدشان باشند و او را ببینند. همه اینها در ذهن من بود، همان اول به خودم گفتم که اگر الان ضعف نشان دهم، این آخرین باری خواهد بود که چهره خاکی #مصطفی را نشانم میدهند اما مقاومت کردم تا در مراسم تشییع و تدفین هم بتوانم کنار پیکر #مصطفایم بمانم.
سعی کردم که خیلی محکم باشم ، وقتی که میخواستند #مصطفی را داخل خانه ابدیش بگذارند، من همانجا کنار قبر نشستم و بلند نشدم، از همان ثانیه داخل را نگاه کردم و تمام مراحل خاکسپاری #مصطفی را دیدم .
یک اتفاق عجیب در آخرین لحظه : میخواستی نشانم دهی که #شهدا زندهاند؟ همه اینها را میدانم . من با تو زندگی میکنم #مصطفی
همیشه به من میگفت که او را از زیر #قرآن رد کنم، تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر #قرآن رد کنم، وقتی تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی #مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی #مصطفی که داخل قبر بود دادم، گفتم که این #قرآن را روی صورت #مصطفی بگذارند و بردارند، به محض اینکه #قرآن را روی صورت #مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم #مصطفی بسته شد .
همانجا گفتم : میخواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که #شهدا زنده هستند؟ همه اینها را میدانم. من با تو زندگی میکنم #مصطفی .
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#همسرانه
#شهید_مدافع_حرم
#جواد_محمدی
در اغتشاشات سال ۸۸ وقتی که کار داشت دست اراذل و اوباش می افتاد، مرخصی نگرفت و به #نطنز نرفت.
می گفت : "من بلدم با اینها چطوری دربیفتم.
من اگر باشم، بقیه بچه ها هم دلگرم می شوند."
#غسل_شهادت می کرد، می گفت : "اینجا هم میدان جنگ است، شاید #خدا قسمت کند و اینجا #شهید شدیم."
پیراهن مشکی محرّمش را میبوسید و میپوشید و میگفت : "منتظرم نباش! معلوم نیست برگردم..."
از چیزی یا کسی نمیترسید، وقتی پای #نظام در میان بود اصلا کوتاه نمیآمد...
راوی :
#همسر_شهید
📚 کتاب دخترها بابایی اند
🌴 🕊🌹