🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#سردار_شهید
#محمدجواد_مصطفایی
فرمانده گردان زرهی لشکر8 نجفاشرف
شب میلاد با سعادت امیرالمؤمنین، حضرت علی (ع) زیارتنامۀ امام حسین (ع) را با سوز خواند، چنانچه در سوسوی چراغ سنگر اشکهایش به وضوح دیده میشدو با التماس به معبود خویش گفت : امشب شب تولد علیِ مرتضی است و من میخواهم امشب تولدی دوباره داشته باشم.
با شروع مرحلۀ دوم عملیات الیبیتالمقدس در حالی که فرماندهی گردان زرهی را برعهده داشت، در منطقۀ عملیاتی خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به پهلویش، به فیض شهادت نائل آمد و آسمانی شد .
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 🌹🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#شهیدانه
#عاشقانه_های_شهدا
آسمانی هـا
بہ #شهـادت نمی رسند
این خاڪـی هـا هـستند
ڪہ لایق #شهـادت اند . . .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_والامقام
#حسین_ولایتی_فر
کی فکرش رو می کرد؟!
چهار روز بعد از تشییع جنازه ی #شهید_گمنامی که رو دست خودت رفت تو حسینیه...
خودت #شهید بشی و بگیرنت روی دست و ببرنت تو همون حسینیه...
چی گفتی تو گوش #شهید_گمنام که انقدر زود واسطه ات شد پیش #امام_زمان_عج ؟!
چقدر دلت صاف بود #حسین جان...
چقدر ما رفیقات دیر شناختیمت...
ولی حیف شد #حسین...
اون دنیا یاد ما باش...
شفیع ما تو اون دنیا...
#دلگویه :
دوست #شهید
✨ اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْ
💐 🍀🥀
🌷🌼🌺🌸🌺🌼🌷
#عاشقانه_های_شهدا
#همسرانه
#شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_صدرزاده
یک اتفاق عجیب در تدفین فرمانده مدافع حرم:
میدانم زندهای! با تو زندگی میکنم، #مصطفی
خیلیها نمیتوانند درک کنند و حتی شاید برایشان خنده دار باشد اما من حضور #مصطفی را حس میکنم .
قابل گفتن نیست، شاید خیلیها نتوانند این موضوع را درک کنند، حتی شاید برای برخی خندهدار باشد اما من حضور #مصطفی را حس میکنم. خودش این را به من نشان داد، این موضوع را با بسته شدن چشمها و دهانش در ثانیههای آخری که مراسم تدفین و تلقین تمام شده بود، به من نشان داد.
نهایتا یک روز بعد از فوت انسان خون بدن دلمه میشود، اصلا زنده نیست که بخواهد خونریزی داشته باشد ولی #مصطفی بعد از 7 یا 8 روز خونریزی داشت، مجبور شدند که دوباره غسل و کفن کنند، با آب گرم غسل دادند که پیکرش برای دیدن #فاطمه مهیا شود. اولین باری که #فاطمه پدرش را دید خیلی به چهرهاش حساس شد چون داخل دهانش پنبه بود . خواست خدا این بود که دوباره خونریزی کند و پیکر دوباره شسته شود تا بتوانند پنبهها را خارج کنند و مهیای دیدن #فاطمه شود.
وقتی خانواده #شهید_صابری از زمان #شهادت آقا #مهدی تعریف میکردند، گفتند که چون مقداری بیتابی کردند دیگر نتوانستند تا ثانیههای آخر کنار #شهیدشان باشند و او را ببینند. همه اینها در ذهن من بود، همان اول به خودم گفتم که اگر الان ضعف نشان دهم، این آخرین باری خواهد بود که چهره خاکی #مصطفی را نشانم میدهند اما مقاومت کردم تا در مراسم تشییع و تدفین هم بتوانم کنار پیکر #مصطفایم بمانم.
سعی کردم که خیلی محکم باشم ، وقتی که میخواستند #مصطفی را داخل خانه ابدیش بگذارند، من همانجا کنار قبر نشستم و بلند نشدم، از همان ثانیه داخل را نگاه کردم و تمام مراحل خاکسپاری #مصطفی را دیدم .
یک اتفاق عجیب در آخرین لحظه : میخواستی نشانم دهی که #شهدا زندهاند؟ همه اینها را میدانم . من با تو زندگی میکنم #مصطفی
همیشه به من میگفت که او را از زیر #قرآن رد کنم، تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر #قرآن رد کنم، وقتی تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی #مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی #مصطفی که داخل قبر بود دادم، گفتم که این #قرآن را روی صورت #مصطفی بگذارند و بردارند، به محض اینکه #قرآن را روی صورت #مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم #مصطفی بسته شد .
همانجا گفتم : میخواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که #شهدا زنده هستند؟ همه اینها را میدانم. من با تو زندگی میکنم #مصطفی .
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 🕊🌹