eitaa logo
«مَشْ‍‌ق‌وَسَ‍‌رمَشْ‍‌ق»
396 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
20 فایل
کَشتی ِ‌نوح‌ نشد منتظر ِ هیچ‌ کسی این‌حسین.ع.است‌که‌باخودهمه‌راخواهدبرد! 🌿🫀❤️‍🩹 کپی؟! حلالِ حلالت😄 -❁- اینجاهم‌سربزن‌به‌ما! 🙂 @Naghofte_Deli
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر کسی از دوستان توانایی خوندن نداشت نائب هم سراغ دارم که حتما میخونه جهت اطلاع بیشتر به ایدی زیر مراجعه کنید @Moghtada_313
نذرکـردمدورتسبیحـیبخـوانماِهـدَنا تاصِـراطَماربعـینافتـد،بهسویکربلـا :)!
هرموقع‌به‌بهشت‌زهرا‌میرفت؛ آبےبرمیداشت‌وقبورشهدارومیشسٺ‌! میگفٺ‌:باشهداقرارگذاشتم‌که‌من غبارروازروی‌قبرهای‌آنها‌بشورم‌و‌آنھـٰا هم‌غبارگناه‌رو‌از‌روی‌دلِ‌مـن‌بشورند...! شهید‌رسول‌خلیلے🤍:)))!
یکی از تڪه ‌ڪلام‌هایش این بود ڪه نماز رو ول ڪن خدا رو بچسب .. جمله‌اش برایم خیلی عجیب بود وقتۍ از او پرسید ڪه چرا این را میگوید خندید و دستی به شانه‌ اش زد و گفت↓ داداش یعنی اینڪه توی نمازت باید به دنبال خدا باشی و فقط خدا رو ببینی ...!
ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ✨👸 ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟمی ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟؟ ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﯿﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩاند ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ. ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ : ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ، ﯾﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؟ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﻌﺪﺍ ﻫﺮﺩﻭﯼ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ می کنند. آن عالم امام موسی صدر بود🌱 💧💧💧💧💧💧💧💧💧💧💧💧💧 حجاب بزرگترین نعمت است حجاب ظاهری خواهران حجاب چشم برای همه حجاب زبان ک انسان را بهشتی یا جهنمی میکند حجاب ذهن ودل ک خیلی واجب است ک باید هر انسان عاقلی باید ب ان فکر کند.
بنده ی عزیزم؛ شما تا این لحظه بیش از ۸۰ درصد حجم بسته ویژه سی روزه استفاده از رحمت خاص خداوند را مصرف کرده اید و کمتر از ۲۰درصد یعنی ۴ روز دیگر از حجم بسته باقی مانده است. پس از به پایان رسیدن حجم باقی مانده، عبادات شما با نرخ عادی محاسبه خواهد شد. پس از اتمام این دوره - نه یک آیه برابر ختم قرآن - نه نفس هایتان مانند تسبیح - و نه خواب هایتان عبادت محسوب می شود. هیچ کس تنها نیست همراه اول و آخر، خداوند مهربان♥(:
enc_1681585089197123864554.mp3
3.27M
زَخمِ‌سَرَم‌هرچی‌که‌باشھ! زَخمِ‌میخِ‌دَرنمی‌شه . . (:💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من یک زنم آزادی ام را دوس دارم ایــرانی ام آبــادی ام را دوست دارم ‌....
@behtarinarbab.mp3
6.62M
_حتی‌یک‌دفعه‌ام‌منوپس‌نزدی...!(:💔
_ویاچون‌بقیه‌توسرباریاری!؟💔
-همه‌یِ‌ طایفه‌یِ‌ من به‌فدایت‌آقای‌اباعبدالله¹²⁸
سلام‌علیکم خوبید الحمدلله؟ ان شاء الله آماده اید بریم برای دو پارتِ بعدیِ رمان؟☺️ پس بفرمایید👇🏽😁
«مَشْ‍‌ق‌وَسَ‍‌رمَشْ‍‌ق»
#در_دام_شیطان 😱🔥 #قسمت_بیست‌و‌سوم این نامردها از احساسات پاک و دینی مردم سوءاستفاده میکنن و به اسم
😱🔥 بعد از برگشتن از سفر معنوی و پر برکت کربلا.. اقای محمدی باهام تماس گرفت و قرار حضوری گذاشتیم.! اقای محمدی گفت روز عاشورا به محل اجتماع مسترها حمله میکنن تعدادی فرار و تعدادی به دام میافتن! بیژن سلمانی هم جز دستگیر شدگان بوده.. مثل اینکه از مسترهای اصلی این حلقه میباشد و فریبهای برنامه ریزی شده رو که برا انجمنشان مهم قلمداد میشده توسط این ادم ابلیس صفت صورت میگرفته! و کارهای ساده تر رو مسترهای نوپا انجام میدادن! اقای محمدی گفت: "هرچی درباره ی سر رشته ی انجمنشان سوال میکردیم جواب نمیدادن..جلسه ی دوم بازجویی که قراربود بازپرس زبده ی پلیس از سلمانی بازجویی کنه متاسفانه قبل از بازجویی خودش رو حلقه اویز میکنه و به درک واصل میشه و این نشون دهنده ی این هستش که سلمانی اطلاعات مهمی داشته که برای لو نرفتن اون دست به خودکشی زده...!" اقای محمدی به من تاکید کرد: "چون شما از طرف انجمنشان انتخاب شدید احتمالا دوباره به سراغتان خواهند آمد!" و سفارش کرد: "به محض اینکه احساس کردی کسی مشکوک است به ما اطلاع دهید..!" تا الان که هیچ برخورد مشکوکی با کسی نداشتم! امیدوارم بعد از این هم نداشته باشم..! امروز دوتا فرمول جدید که بوسیله ی اون میشه دو تا داروی شیمیایی و مورد نیاز بیماران رو تولید کرد تمام نمودم! مدتها بود روی این دو فرمول کار میکردم.. امروز میخوام به یکی از اساتید به نام ابراهیمی ارائه بدم...! دل تو دلم نیست‌‌ امیدوارم زحمتهام مثمر ثمر باشه...! فرمولها رو بردم اتاق استاد ابراهیمی... +سلام استاد... وااای خدای من این کیه دیگه؟! استاد ابراهیمی نبود! در همین حین از پشت سرم صدای استاد امد: "سلام خانم سعادت..بفرمایید!" گفتم: "استاد این فرمولها..خیلی روشون زحمت کشیدم!" استاد یک نگاهی به من و یک نگاه به برگه کرد و گفت: "خانم سعادت...احسنتم نشان دادی که از تبار ابن سینایی!" و ادامه داد: "من اینا رو بررسی میکنم..!" (به طرف اون اقاهه که داخل اتاقش بود اشاره کرد) _درضمن آقای معینی تازه از خارج تشریف اوردند و در اینجور موارد مهارت خاصی دارند! نگاهم افتاد سمت اقای معینی... وااای بلا به دور! تو چشماش آتیش دیدم! درست مثل دو سال پیش زمانی که سلمانی رو دیدم! ناخوداگاه زیر لبم شروع کردم به خوندن ایت الکرسی...! چهره ی معینی در هم و در هم میشد...! امد نزدیکم و گفت: "علیک سلام خانم سعادت!!!" من سلام نکرده بودم‌.. سرم رو انداختم پایین و گفتم: "ببخشید یه کم هل شدم!سلام استاد.." معینی اومد نزدیکتر و گفت: "امیدوارم کشفیاتتون مثل خودتون دافعه نداشته باشه!" خدااای من یعنی واقعا اینم حس کرده قران خوندن من رو؟! دیگه مطمئن شدم اینم یه جورایی به شیطان پرستان ربط داره!
«مَشْ‍‌ق‌وَسَ‍‌رمَشْ‍‌ق»
#در_دام_شیطان 😱🔥 #قسمت_بیست‌و‌چهارم بعد از برگشتن از سفر معنوی و پر برکت کربلا.. اقای محمدی باهام
😱🔥 از دوسال پیش گاهی اوقات شبحی از اجنه اطراف بعضی اشخاص میدیدم! و فقط به اقای موسوی این حالت ها رو گفته بودم! اقای موسوی میگفت: "این خیلی طبیعیِ!شما وارد این حلقه شدید.. بعدش موفق به تهذیب نفس و عرفان واقعی شدید!اگر چهره ی واقعی افراد‌ هم ببینید کار شاقی نیست...!" البته من چهره ی واقعی افراد رو نمیدیدم.. حاج اقا موسوی به من لطف داشتن! از اتاق استاد ابراهیمی اومدم بیرون و راهی خونه شدم.. دم در دانشگاه دیدم کسی پشت سرم صدام میزنه.. برگشتم ..... وااای اینکه معینیِ...! یعنی چکار داره؟! برگشتم با غرور خاص خودم گفتم: "بله بفرمایید؟!" معینی: "ببخشید مزاحمتون شدم..حقیقتش یه موضوع رو میخواستم خدمتتون عرض کنم.!" من: "بفرمایید؟!" معینی: "راستش ما یک انجمن داریم که همه ی اعضاشون جزو نخبه های دنیا هستند!نه تنها از ایران بلکه از تمام دنیا نخبه ها رو دور هم جمع کردیم!اگر شما مایل باشید میتونم عضوتون کنم!؟" خداییش وقتی حرف میزد چندشم میشد ازش! یه جورایی شیطان درونش من رو دفع میکرد...! بهش گفتم: "ببخشید من یه کم غافلگیر شدم..اگر امکان داره برای تصمیم گیری یه چند روز به من فرصت بدید!" معینی: "بله بله..حتما!این کارت منه اگر تصمیمتون مثبت بود من رو مطلع کنید!فقط خانم سعادت این موضوع بین خودمون باشه...!اشکال نداره؟!" گفتم: "مگه چیزه مخفی هست که بین خودمون باشه؟!" با خنده خداحافظی کرد و گفت: "من به شما اطمینان دارم.!" رسیدم خونه... مامان رفته بود سرکارش.. باباهم که نبود.. این موضوع برام خیلی مشکوک بود...! انجمن... نخبه..... دنیا.... و مهم تر از همه اون اتیش چشماش..! شماره ی سرکار محمدی رو پیدا کردم و گرفتمش... _الو بفرمایید؟ +الو؟!سلام..آقای محمدی؟! _بله بفرمایید شما؟ +خانم سعادت هستم..دوسال پیش به خاطر عرفان! _بله بله..یادم اومد!حالتون چطوره؟!بفرمایید امرتون؟! +ببخشید اقای محمدی امروز با یکی برخورد کردم که فکر میکنم مشکوک بود!گفتم شما رو در جریان بذارم..! اقای محمدی با یک شوق خاصی تو صداش گفت: "راست میگین؟!چه عالی..لطفا اگر میشه حضوری تشریف بیارید...!" بعدش یه لحظه مکث کرد و گفت: "نه نه...شما نیایید اینجا!شاید تحت نظر باشید!تمام چیزی رو که دیدید روی کاغذ بنویسید و بدید دست پدرتون ما خودمون یه جوری از دست ایشون میگیریم.!" +چشم حتما..خدانگهدار...! _خداحافظ... ‎‌
دوقسمته دیگه از رمان تقدیم نگاهتون..👆🏽 امیدوارم از خوندنش لذت ببرید🙂🌱
«مَشْ‍‌ق‌وَسَ‍‌رمَشْ‍‌ق»
دلم به شدت تنگه کَسی‌ست که شاید رسیدن به او ناممکن باشد 🥲💔
«مَشْ‍‌ق‌وَسَ‍‌رمَشْ‍‌ق»
دلم به شدت تنگه کَسی‌ست که شاید رسیدن به او ناممکن باشد 🥲💔
اما او خودش میداند که من شب و روز در فکر اویم بعد از خدا فقط به خودش پناه آورده ام😄💔
ـــــ ـ کجاست صاحب دلهای گرد و خاکی‌مان؟!🍂°.
• گفتھ بودم جـان به دیدارِ تو یک روز فدا خواهم کرد؟!🌱