eitaa logo
مسجد جامع نارمک
2.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
صفحه رسمی پیام رسان فرهنگی مسجد جامع نارمک - تهران پذیرای پیشنهادات و انتقادات شما : ۰۹۹۰۹۰۵۰۴۱۵ ارتباط با خادم پیام رسان: @Khadem_MJ شماره کارت صدقات وخیرات 5894637000255429 شماره کارت اطعام 5041727010635033
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام؛ حماسه آهن و خون 🔸 وقتی آخرین یارانِ امام بر خاکِ کربلا افتادند و تنها مانده بودند، علیه‌السلام با قدم‌هایی استوار نزد پدر آمد: «یا أبت! اذنِ جهاد می‌خواهم.» علیه‌السلام بی‌درنگ اجازه داد؛ اما نگاهش به پسر دوخته شد. اشک‌هایش مانند سیل از دیدگانش جاری شد. سینه‌اش از فشرده می‌شد... 🔸 خودِ امام حسین علیه‌السلام زره را بر رعنای پسر پوشاند. کلاهخودِ فولادی را با دستانی لرزان بر سرش نهاد. یادگارِ امیرالمؤمنین علیه‌السلام را محکم بر کمرش بست. آن‌گاه اسبِ تیزتک را پیش آورد و در حالی که اشک بر ریشِ مبارکش می‌لغزید، دست‌ها به آسمان بلند کرد: «**پروردگارا! گواه باش جوانی به میدان می‌رود که مردم به پیامبرت در چهره و اخلاق و سخن گفتن است...** هرگاه دلمان برای رسولت تنگ می‌شد، نگاهمان به این روشن می‌شد!» سپس آتشی در نگاهش شعله کشید و فریاد زد: «ای ! خدا نسلت را ریشه کن کند، چنان‌که رحم مرا قطع کردی!» آنگاه به پسر فرمود پیش از میدان رفته مادر و خواهرانت وداع کن. وداعی که دلِ سنگ را می‌سوزاند 🔸 چون علی‌اکبر علیه‌السلام به سوی خیمه‌ها رفت، حرم همچون # نگین_انگشتر گردش حلقه زدند: مادرش ، ، و دیگران سلام‌الله‌علیها پیش‌دست شد و او را چون گران‌بها در آغوش فشرد: «إرحَم غُربَتَنَا! به این بی‌پایان رحم کن!» دخترانِ کوچک، دامنش را چسبیده بودند: «لاتَستَعجِل إلی القِتال! به سوی مرگ شتاب مکن! فَإنَّهُ لَیسَ لَنَا طَاقَةٌ فِی فِرَاقِک! را نداریم...» اشک‌هایشان زره‌ی او را خیس کرده بود. 🔸 علی‌اکبر علیه‌السلام با خود را از آغوششان رهانید. سوار شد و نهیب زد، امام ندا زد: «زنان! رهایش کنید... او فی‌ ذات الله است! (در تماس با ذات خدای متعال است) شهید خواهد شد!» حماسه‌ای که عرش را لرزاند 🔸 علی‌اکبر علیه‌السلام بر اسب هی زد و روی به میدان نمود. امام حسین علیه‌السلام با او را نگاه می‌کرد؛ گاه از بر زمین می‌نشست، گاه برمی‌خاست و سر به آسمان می‌افراشت: «خدایا! باش که علی را جدم کردم!» 🔸چون خشم بر سپاهِ تاخت. هربار که می‌کرد و تکبیر میگفت گروهی به خاک می‌افتادند. امام هم با تکبیر یاریش می‌داد. زینب سلام الله علیهم دلخوش به این صداهای بود. چون برق می‌درخشید و دشمنان پیاپی می‌گریختند. با آن سوزان، صدوبیست جنگجو را به خاک‌ انداخت. سپاهِ ابن‌سعد از هیبتش لرزید و صف‌هایشان شد. 🔸 در میانِ نبرد، آتشینش آسمان را می‌درید: > «أَنَا عَلِی بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِی! ... *(من علی پسر حسین پسر علی‌ام! به خانه‌ی خدا سوگند، ما به پیامبر سزاوارتریم تا شَبث و شمرِ پست! آن‌قدر با شمشیر می‌زنم تا تیغم خم شود! ضرباتِ جوانِ هاشمیِ علوی! به خدا! [ابن‌زیاد] بر ما حکومت نخواهد کرد!)* تشنه شهادت در میدان جنگ 🔸 با آن‌که فراوان بر پیکر داشت، آتشین بیش از همه آزارش می‌داد. شاید هم تشنه شهادت بود و در عجب که چطور به آن نائل نمی‌شود نزد پدر بازگشت و با شکسته گفت: > «یا أبت! و سنگینی سلاح طاقتم را برید... > آیا جرعه‌ای آب هست تا باز به میدان بازگردم؟» 🔸 امام حسین علیه‌السلام او را به فشرد. اشک‌هایش با خونِ پسر شد. آن‌گاه با جانکاه فرمود: > «پسرم! را در دهانم بگذار...» علی‌اکبر علیه‌السلام که از وحشتناک پدر آگاه بود، با اطاعتی زبانش را بر کام امام نهاد. گویی این کار، مرهمی بر دلِ سوخته‌ پدر شد. امام مبارکش را از دست بیرون آورد و در دهانِ پسر نهاد. 🔸 آن‌گاه امام، چهره‌ی پسر را بوسید و فرمورد: > «واغَوثَاه! پسرجان... > دیگر پیکار کن! > به زودی رسول‌خدا را دیدار می‌کنی... > از لبریزِ او می‌نوشی و هرگز تشنه نمی‌شوی!» ... ادامه دارد علیه‌السلام کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak