eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از A.Ab
امام زمان عج_10.mp3
5.19M
💫 @ostad_shojae 💫
مطلع عشق
📝🌺📝🌺📝🌺 2️⃣2️⃣ قسمت بیست و دوم 5- لا اَحُولُ عَنها ؛ که هرگز از آن سرنپیچم ❇️ این فراز و جمله بعد
📝🌺📝🌺📝🌺 3️⃣2️⃣ قسمت بیست و سوم مفاد عهد و پیمان ❇️ در این دعا 🤲 بعد از تجدید عهد با امام ، هشت مقام را از خدا طلب میکنیم ؛ از خدا میخواهیم که برای دستیابی به آرامان های جهانی یار امام زمان (عج) و کمک کار وی شویم و از آن حضرت دفاع کنیم ، در انجام مقاصد و حوائج امام سرعت بگیریم ، اوامر آن حضرت را گوش 👂 دهیم و در رکاب آن امام به درجه رفیع شهادت برسیم . اما مفاد این بخش از دعا : 1- اَللّهُمِّ اجعَلنی مِن اَنصارِهِ ؛ خدایا مرا از یاران او قرار ده ❇️ زندگی مهدوی با نصرت حجّت حی شکل میگیرد . بنابراین ایمان به تنهایی کفایت نمیکند بلکه یاری و حمایت نیز لازم است . منتظر امام با اینکه به او اعتقاد دارد باید در مرحله عمل نیز کوشا باشد و به یاری و نصرت او بشتابد . ✅ درباره نصرت اولیای الهی در سوره آل عمران آیه 81 آمده است : و به یادآور هنگامی که خداوند از پیامبران پیشین پیمان گرفت که هرگاه به شما کتاب 📚 و حکمتی دادم سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شما تصدیق میکرد باید به او ایمان آورید و او را یاری کنید ، سپس خداوند فرمود : آیا به این پیمان اقرار دارید و بار سنگین پیمان مرا به دوش میگیرید ؟ ⁉️ { انبیاء در جواب } گفتند : بله اقرار داریم . خداوند فرمود : خودتان شاهد باشید و من هم باشما از جمله گواهانم . 🔹ادامه دارد ... @Mattla_eshgh مطلع عشق درایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc مطلع عشق در تلگرام 👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEPMpR-8n7jQKaBvdA
🔴در هیاهوی سیاسی این روزها، یک بسیجی دیگر ناجوانمردانه چاقو خورد و در دفاع از ناموس شهید شد دستگیری قاتلان بسیجی آمر به معروف 🔹جانشین پلیس تهران بزرگ: در پی یک درگیری در خیابان استخر، پاسدار بسیجی آمر به معروف «محمد محمدی» با ضربات چاقو به شهادت رسید. پلیس عاملان قتل را در کمتر از ۲۴ ساعت دستگیر کرد. 🔹۴ نفر از عوامل به هویت آرمان ۱۸ ساله، مهدی ۲۶ساله، هادی ۲۴ ساله و افشار ۳۵ ساله در منطقه خاک‌سفید دستگیر شدند که به مشارکت در نزاع منجر به قتل اعتراف کردند. ماجرا این بود که اراذل و اوباش با یک خانم تصادف میکنند و 3نفری با ناموس مردم درگیر میشن و فحش های رکیک بهش میدادن و محمد وارد شد و تذکر داد و ناغافل چاقو به ریه و قلبش زدند و آسمانی شد ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
یه مثال بزنیم ،بریم یه سفر👇👇 💠یه بار رفته بودیم کره مریخ، برای بازدید 🔻بعد اونجا یه جلسه ی انتخا
🔶بله تو مریخ گفتن که بالاخره اینجوریه. 🔸 ما نمیخاییم چیزی دخالت کنه . 🔷بالاخره از او تعریف کن از ما تعریف کن ای بابا ای ول و همینجوری 🔸رای گیری که انجام شد چون ما ناظرانی بودیم که از کره زمین رفته بودیم اجازه داشتیم بریم پشت صحنه 🔷یه دفعه یه نفر از این پنج نفر که حالا یادمم نیس کدوم بود یعنی مهم نیست کدوم بود . 🍀یه نفر از اون پنج نفر گفت اقا من میخام یه حرفی بزنم 🍃 همه گفتن نه حق نیست بعضی گفتن حق هست 🔸بالاخره اومد و گفت اهای مردم بدونید📣 🔷 من اگه این حرفو بزنم خیلی از اسرار و افشا خواهم کرد با این یه کلمه خیلی از افکار عمومی رو تحریک کرد. ⭕️همه توجه کردن به او قانون گذارها اومدن جلوش رو بگیرن❌ مردم گفتند : نه حق ما مردمه اطلاعات داشته باشیم❗️ 🔸 اونجاهم باز ما دوباره گفتیم بابا ایول و حق مردمم خورده نمیشه و... 🔶اون نفرگفت: آقایون ما پشت پرده قاب بندی کرده بودیم نه این اقا چپ چپه ،نه این اقا راست راسته نه این اقا میونه ست 🔸ماها همه سرتا پا یه کرباسیم 🔸باهم ما دست دادیم، سهام داریم تو شرکت کره مریخ و هرکدوم از شماها به ماها رای بدید باز به اون شرکته رای دادین . 🔷منم چون وجدان مریخیم درد گرفت نمیتونستم افشا نکنم 🔷 اقا اینا مشت میزدن لگد میزدن نه اقا افشا نکن. مردم میگفتن: افشا بکن افشا بکن ماهم که ناظرین کره زمین وقت نداریم اپولومون میخاد حرکت بکنه رای گیری بکنید میخایم بریم . 🍃بالاخره مردم رای گیری کردند بعد از این افشا گری... 🍃شما فک میکنید کی رای اورد ؟ 🔸همونیکه افشا گری کرده بود؟ بله دقیقا همونکه افشاگری کرده بود 🔸 بعد از اینکه رفتیم صندوقها رو باز کنیم، رای ها رو بشماریم👇 این کسی که افشا گری کرده بود به بقیه اون چهار نفر گفت: خوب نقش بازی کردم؟ 🔷گفتند بابا ایول عالی بود ما گفتیم نامردا چیکار میکنید شما الان اونجا داشتید افشاگری می کردید؟ 🔷گفتند نه بابا ایشون راست گفت 🔸گفتم شما دروغ گفتین مکر کردین. 🔸می خواستم انتخابات رو به عنوان نماینده کره زمین ابطال بکنم البته از کرات دیگه هم اومده بودند اونجا گفتند نه اقا ایشون راست گفته اسناد دیدم اره راست گفته اینا سرو ته یه کرباسن 🔸گفتم چرا پس الان گفتید من نقش بازی کردم؟گفتند خب نقش بازی کردیم .گفتم خب نقشه چیه تو رو خدا؟ شنبه ـ سه شنبه در👇 ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
📷 جدید سایت رهبر انقلاب از جدیدترین بیانات آیت‌الله خامنه‌ای درباره ‌❣ @Mattla_eshgh
💥تفاوت بودن با ⚠️ ♻️🔅 ماسک میزنیم، هر نوع قرنطینه از سوی ستاد را عملی کرده ایم و میکنیم، به دستورات ولی امر مسلمین هم عمل میکنیم، اما دست از برنمیداریم!!! 🔸تبیین و روشنگری 🔹مطالبه و درخواست 🔸انتقاد علمی و مستدل 🔹تلاش علمی و مجاهدت 🔸ارائه راه حل و درمان 🔹کمک درمانی به بیماران کرونایی 🔸نشان دادن چهره اصلی ستاد کرونا 🔹اثبات تناقضات ستاد کرونا و شبکه بهداشت جهانی 🔸اثبات عملکرد ضعیف دولت در مدیریت اینها منافاتی با تبعیت از رهبری ندارد.👉 📍آیت الله خزعلی(ره) در سال 78 درنماز جمعه قم خطاب به خاتمی گفته بود : مبادا بعضی ها مجبور شوند مثل بنی صدر با لباس زنانه از کشور فرار کنند!! خیلی ها به ایشان انتقاد کردند که چرا جلوتر از رهبری حرکت میکنید؟ایشان فعلا حمایت میکنند! آیت الله خزعلی در اولین فرصت خدمت آقا رسیده و میگوید : ما از خاتمی به دلایل روشن انتقاد کردیم اما شما حمایت میکنید تکلیف چیست؟؟ آقا فرمودند:زمانی که حضرت علی علیه السلام سکوت کردند عمار ،مقداد ، ابوذر فریاد میزدند و روشنگری میکردند.!! من حکم پدر را دارم شما به وظیفه خود که است عمل کنید! 🔸امام خامنه ای: وظیفه‌ی تبیین، امروز بر دوش همه است، اینکه بنده روی تبیین این‌ همه تکیه میکنم، برای خاطر این است که امروز این جهاد کبیر به میزان زیادی متوقّف به تبیین است؛ تبیین، بیان کردن، روشنگری؛ امروز روشنگری لازم است. 🔺سعی کنید ذهنها را با عمق‌یابی، به اعماق حقایق و مسائل برسانید. ۹۵/۳/۳ @Mattla_eshgh مطلع عشق درایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc مطلع عشق در تلگرام 👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEPMpR-8n7jQKaBvdA
حاج حسین : 🍃بچه‌ها بیایید یه کاری کنید که امام زمان برنامه‌های خودشو روی ما پیاده کنه؛ ما اون مأموریتِ خاصِّ آقا رو انجام بدیم! این یه رابطه خصوصی با امام زمان میخواد. این یه نصفِ شب گریه کردن‌های خاص میخواد. ‌❣ @Mattla_eshgh
⭕️ دوربین و میکروفون گوشی‌هایمان در اختیار دیگران 🔻به گزارش روزنامه گاردین برنامه های اینستاگرام، واتس آپ، فیسبوک، توئیتر، وایبر و لینکدین و بسیاری از برنامه های مشابه دیگر می توانند به صورت مخفیانه این کارها را بکنند: 🔹از دوربین های جلو و عقب گوشی عکس بگیرد 🔸از دوربین های جلو و عقب فیلمبرداری کند 🔹میکروفون گوشی شما را روشن کنند 🔸هر عکس یا فیلمی که توسط دستگاه شما گرفته می شود را به سرورهای خود ارسال کند 🔹از مجموع عکس و فیلم های شما، یک تصویر سه بعدی از شما بسازند و از این تصویر سه بُعدی هر استفاده دیگری بکنند، مانند شناسایی شما در دنیای واقعی! 🔸همچنین، یک فیلمساز هلندی برای این که بفهمد واقعا چقدر از این ادعاها حقیقت دارد و این موضوع را از یک توهم توطئه به یک واقعیت تبدیل کند، اجازه می دهد که گوشی تلفن همراهش دزدیده شود. و سپس، با استفاده از روش های جاسوسی، دوربین و میکروفون و لوکیشن گوشی را روشن می‌کند و برای مدت ها از دزد فیلمبرداری و عکس برداری می‌کند و همه لحظاتِ او، حتی اتفاقات اتاق خوابش، را ثبت می کند. 🔻 در ادامه ی مقاله گاردین به یک اتفاق حیرت انگیز دیگر اشاره شده است: 👈چند سال پیش سرویس جاسوسی NSA آمریکا از طریق نرم افزار یاهو از کاربران هر 5 دقیقه یک بار عکس می انداخته است و برای استفاده احتمالی در آینده عکس ها را ذخیره می کرده. نهایتا با آنالیز عکس های انداخته شده متوجه می شوند که در چیزی حدود 7% از موارد کاربرها عریان یا نیمه عریان هستند (و این عکس ها اکنون در اختیار سرویس جاسوسی آمریکا است.) ➕خلاصه این که وضعیت ظاهرا بسیار وخیم تر از آن چیزی است که کاربران عادی تصور می کنند... ‌❣ @Mattla_eshgh
📌 توییت در رابطه با استیضاح رئیس جمهور 🔴 منتظرند بازی را ادامه دهید!!! ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
رنج_مقدس قسمت_صد_و_سی_و_دوم غروب گذشته که پا به داخل خانه می گذارم. دلم هيچکس را نمی خواهد. در را ک
صد و سی و سوم - ليلاجان! بلند شو چند لقمه غذا بخور. بعد بخواب... سير نيستم؛ اما خواب را ترجيح می دهم. - رفتم از همسايه سه تا تخم مرغ و نون گرفتم. چرا محبت می کند وقتی که می داند چه قدر در دلم او را محاکمه کرده ام؟! چه قدر شک و ترديد ريشه کرده است در ذهن و فکرم. لقمه می گيرد و هم زمانش قطره اشکم می چکد. نفس دردمندی می کشد. دوباره لقمه را جلو می آورد. - ليلی من! چند لقمه بخور. لجوجانه لقمه را نمی گيرم. سينی را کنار می زند و جلو می آيد. هر قطره اشکم که می خواهد بيفتد با دستش از مژه می گيرد. - ليلا از زندگيت می رم بيرون تا انقدر غصه نخوری. خدا شاهده فکر نمی کردم اينطور بشه! نفس عميقی می کشد، سرش را بالا می گيرد و آب دهانش را باصدا قورت می دهد: - من... من... اصلاً طاقت ناراحتی تو رو ندارم. اشکات برام از آتيش سوزاننده تره. ليلاجان... بغض صدايش نگاهم را بالا می آورد. صورتش خيس اشک است. از خودم بدم می آيد. چه کرده ام که مصطفی را شکسته؟ ذهنم دعوايم می کند: - من... من... که حرفی نزدم. - خب مصطفی هم مثل تو. - اما شيرين... - مرده شور شيرين را ببرند. مثل شيطون عمل می کنه. فقط همه چيز را به هم می ريزه. شيطون کی به نفع آدم عمل کرده؟ کی آرامش بخشيده؟ کی به وعده اش عمل کرده؟ کی حرف راست و مسير درست نشون داده؟ دوباره بلند می شود و می رود. وقتی می آيد تشتی دستش است و پارچ آبی. تشت را روی لحاف می گذارد و می گويد: - صورتت رو بشور، شايد حالت عوض بشه. قديم زن ها برای مردهايشان تشت می آوردند و آب روی دستشان می ريختند، حالا مصطفی چه نقشی ايفا می کند؟ مهم آرامشگری است. مرد خسته و درمانده را، زن با محبت و آب آرام می کرده و حالا که تو وامانده شدی، مصطفی آب و محبت تقديم می کند تا بتواند زندگی اش را نجات بدهد. دستانم را از زير لحاف بيرون می آورم و کاسه عطش می کنم. آب از زير انگشتانم توی تشت می ريزد و تمام می شود. دير بجنبی زندگی همين طور از دستت می رود. می بينی هيچ برايت نمانده است. مصطفی دوباره کاسه دستم را پر می کند. - عزيزم... صورتتو بشور. بذار آرام بشی. ليلاجان! صورتم را می شويم. از ترس اينکه مصطفی نشويد. چند بار آب می ريزد و صورتم را می شويم. حوله را می دهد دستم. محکم روی صورتم می کشم. دوست دارم پوست بيندازم و حالی ديگر پيدا کنم. دوباره ذهن خوانی ام شروع می شود. - کاش می توانستم خرابی ام را آباد کنم. - خرابی حالت، از درون ويرانته. دُرّی قيمتی داری از دست می دی که انقدر خرابی؟ - خوشی زندگی قيمتی نيست؟ - اونکه قيمت بردار نيست. مگر نشنيدی ارزش چند چيز را قبل از چند چيز بدان: سلامتی قبل از مريضی؛ خوشی قبل از گرفتاری... - من قدر ندانستم؟ - نه، خيلی غر می زدی، نقد می کردی، نمی ديدی خوبی هايی که داشتی. بد هم نيست. تلنگر نيازه. والا موج دنيا آدم رو با خودش می بره و غرق می کنه. - موج دنيا همه رو می بره يا من استثنام؟ - مطمئن باش هيچ آدمی نيست که سختی نداشته باشه. حتی اونايی که ظاهرشون نگاه های حسرت زده ديگران رو دنبال خودشون می کشن... - ليلاجان! خانمم! تازه متوجه موقعيتم می شوم. - فکر کنم از صبح چيزی نخوردی. بخور تا بتونی راحت بخوابی. چند لقمه از دستش می گيرم؛ اما ديگر نه معده ام می کشد نه ميلم. قبول می کند و سينی را بر می دارد. گمانم خودش هم مثل من، امروز چيزی نخورده باشد. اين را از لبان سفيد و رنگ زردش می فهمم. چه همسر پردردسری شده ام برايش. سينی را نگه می دارم. مکث می کند و نگاهش متعجبانه روی صورتم می چرخد. - شما هم بخور. لبخندی می زند. لقمه می پيچم و نمی گيرد. چشمم را بالا می آورم تا به چشمانش می رسد. مثل درياچه موج دارد و سرريز می شود. وای با مصطفی چه کردی؟ اگر علی بود مرا می کشت. پدر اسمم را از شناسنامه اش پاک می کرد؛ و مادر... دستم را می گيرد و لقمه را می گذارد دهانش. انگشتانم را می بوسد. رها نمی کند تا دوباره لقمه بگيرم. - من نمی تونم بخورم ليلاجان! معده ام آتشفشانه. شهر را دنبالت گشتم. تمام فکرم اين بود که با چه حال و روزی در به در شدی. سينی را بر می دارد و می رود. طول می کشد تا بيايد. خودش را آرام کرده است. مقنعه را از سرم بر می دارد. - سعی کن امشب را راحت بخوابی! صبح صحبت می کنيم. می خوابم. با صدای آرام قرآن خواندن مصطفی می خوابم. لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلَا تَأْثِيماً. إِلَّا قِيلاً سَلاَماً سَلاَماً... در آرزوی رويايی دنيايی که همه چيزش به سلامت و شادابی است و هيچ حرف مزخرفی در آن نيست، چشم بر هم می گذارم. من لذت آرامش را از خدا طلب دارم.