🌿 قسمت_سی ام
بعد از رفتن شهریار سوگل را صدا میزنم . سوگل با لبخند کنارم مینشیند .
_خوب خواهر برادری با هم خلوت کرده بودینا
آرام میخندم
+با شهریار گرم نگیرم با کی گرم بگیرم ؟ یک دونه داداش که بیشتر ندارم
با مشت آهسته به با زویم میزند
_خُبه خُبه . من این همه سال داداش داشتم پزشو ندادم حالا یک ساعت داداش پیدا کردی داری پزشو میدی به من
و بعد هر دو میخندیم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
در چوبی را هل میدهم و وارد میشوم . نگاهم را داخل کافی شاپ میگردانم و بعد از کمی جست و جو هستی را پیدا میکنم . دستی برایش تکان میدهم و به سمتش میروم .
+سلام هستی جان خوبی ؟
_سلام خوبم تو چطوری ؟
+منم خوبم . ببخشید دیر شد تو ترافیک گیر کردم . خیلی وقته منتظری ؟
_نه منم تازه رسیدم . حالا بیا بشینیم
به سمت یکی از میز های خالی میرویم . صندلی را بیرون میکشیم و روی آن مینشینم . نگاهم را به هستی میدوزم
+خب حالا بگو برای چی گفتی بیام اینجا ؟
_دلیل خاصی نداشت گفتم بیایم حرف بزنیم
زبانش این را میگفت ولی چشم هایش چیز دیگری میگفت .
هستی دختر مهربان و با نمکی است . روز اول که دیدمش چندان از او خوشم نیامد . اما امروز بعد از مدت کوتاهی دوستی با او به این نتیجه رسیدم که میتواند دوست خوبی باشد .
مرد پیش خدمتی با لباس مشکی رنگی کنار میزمان می ایستد .
با احترام میگوید
_سلام خیلی خوش اومدین . چی میل دارین ؟
هستی بدون اینکه به پیش خدمت نگاه کند میگوید
+دوتا قهوه و دوتا کیک براونی
مرد پیشخدمت بعد از یادداشت کردن سفارش ها از ما دور میشود .
با خنده میگویم
+کی به تو گفتی جای من نظر بدی ؟ اصلا شاید من قهوه دوست نداشته باشم
خنده ی نمکینی میکند
قهوه های اینجا عالیه مطمئنم هاشقش میشی .
خنده اش را سریع جمع و جور میکند و با لحن جدی ادامه میدهد
_از این حرفا بگذریم . میخوام ازت یه سوال بپرسم دوست دارم حقیقتو بهم بگی
+بپرس مطمئن باش حقیقتو میکم اگر هم نتونم جواب نمیدم .
🌿🌸🌿
《گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسد
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست 》
هوشنگ ابتهاج
🌿 قسمت_سی و یکم
_میخوام ازت یه سوال بپرسم دوست دارم حقیقتو بهم بگی .
+یپرس مطمئن باش حقیقتو میگم اگر هم نتونم جوابی نمیدم .
سر تکان میدهد و بعد از مکث کوتاهی لب به سخن باز میکند
_میخوام بدونم تا حالا عاشق شدی ؟
+بستگی داره منظورت چه جور عشقس باشه من عاشق خیلی چیز ها هستم مثلا یکیش خانوادمه .
_نه منظورم این نیست . اینکا عاشق یه آدم بشی و اون آدم ......
میان حرفش میپرم
+آها متوجه منظورت شدم . راستشو بخای تا الان نه . چطور مگه ؟
_همینجوری میخواستم بدونم
+تو چطور ؟
غم عمیقی در چشم هایش مینشیند
_آره عاشق شدم و عاشق هستم .
با آمدن پیش خدمت بحثمان ناتمام میماند . سفارش ها را روی میز میگذارد و میرود . به لیوان قهوه ام خیره میشوم
+میتونم بپرسم اون شخصی که عاشقش شدی کیه ؟ البته اگه دوست نداری جواب نده .
فنجان قهوه را در دستش میگیرد
_ اونی که عاشقشم پسر داییمه . اسمش سبحانه . دو ساله عاشقشم تقریبا از ۱۷ سالگی .
+پسر داییت دوست نداره ؟
_چطور مگه ؟
+آخه با یه غمی داری اینا رو میگی انگار از یه چیزی ناراحتی
فنجان را به لب هایش نزدیک میکند و کمی مینوشد . نگاهش را به چشم هایم میدوزد
_ناراحتم براز اینکه چند روزه دیگه مراسم نامزدیشه .
از حرفش جا میخورم .
ادامه میدهد
_دلیل اینکه گفتم بیای اینجا هم همین بود دلم خیلی گرفته . تو یه این مدتی که باهات بودم به این نتیجه رسیدم که میتونی هم صحبت خوبی برام باشی . فقط حرف هایی که بهت میگم رو به کسی نگو .
عمیق نگاهش میکنم
+چرا بهم اعتماد میکنی ؟ اگه برم حرف هات رو به بقیه بگم چی ؟
_میدونم که آدم دهن لقی نیستی ولی اگر هم بگی عیبی نداره عاشقی که جرم نیست.
سر تکان میدهم.
نفس عمیقی میکشد
_بهتره فعلا از این بحث دور بشیم بعد از اینکه قهوه مون رو خوردیم ادامه میدیم
+درسته
بعد از خوردن قهوه و کیک به یک دیگر خیره میشویم . سکوت را میشکنم
+تا اونجا که فهمیدم تو از من بزرگتری درسته؟
🌿🌸🌿
《به چنگ آورده ام گیسوی معشوق خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را》
فاضل نظری
ادامه دارد ...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق درایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
تلگرام 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEPMpR-8n7jQKaBvdA
اینستا👇
@Mattla_eshgh_insta
مطلع عشق
☘ دولت عشق آمد و من 🍀 دولت پاینده شدم #مولوی #حجاب ❣ @Mattla_eshgh
پستهای روز پنجشنبه( حجاب و عفاف )👆
پستهای روزشنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#فایل_صوتي_امام_زمان ۵۸
✔️هر وقت، از خودت رها شدی،
و به دستهای خدا اعتماد کردی
✔️هروقت پاهای خودتو ندیدی،
و روی پایِ خدا ایستادی؛
تازه قلبـ❤️ـت،
برای ادراکِ انتظار حقیقی،آماده شده👇
@ostad_shojae
مطلع عشق
#رمان_محمد_مهدی 48 💠 در حین پخش برگه های نماز ، دیدم چند نفر از جمله باباهادی برگه نگرفتن، از بابا
#رمان_محمد_مهدی 49
✳️ گفتم باباجون این که شما میگین، هنوز 30 روز مونده به ماه محرم ، خوب ما یه روز قبل محرم میریم خودمون رو تمیز می کنیم و لباس سیاهامون رو اتو می کشیم و تمیز و خوش بو وارد مسجد یا هیات های عزاداری میشیم ، چرا از الان حاج اقا توصیه به این کار کردن؟
🔰 دیدم بابا هادی داره میخنده !
بابا با همون حالت لبخند گفتند عزیز من ، منظور حاج اقا این نبود که فقط ظاهرت رو زیبا کنی، بلکه باید دل خودت رو هم پاک کنی ، یعنی هم دل باید پاک باشه ، هم ظاهر
با تعجب پرسیدم من درون خودم رو چطور پاک کنم؟
بابا گفت ببین پسرم، درون ما ، قلب ما ، به خاطر گناهانی که می کنیم آلوده میشه ، هرچقدر این آلودگی بیشتر باشه، از خدا و اهل بیت (ع) بیشتر دور میشیم ، تو نمازها حواسمون جمع نیست، موقع انجام عبادت ، حال خوش و معنوی نداریم ، تو مجلس عزای اهل بیت (ع) اصلا نمی تونیم گریه کنیم و...
به نظرت راهش چیه که این آلودگی رو برطرف کنیم؟
⬅️ با صدای بلند گفتم " توبه " " توبه " ، من تو سخنرانی ها شندیم که میگن وقتی میخوای از دست گناهان راحت بشی باید توبه کنی و از خدا معذرت خواهی کنی و دیگه سمت اون گناه نری
🔰 باباهادی : آفرین پسرم ، آفرین ، راهش توبه هست
این تهذیب نفس و خودسازی که حاج اقا امشب گفت دقیقا یعنی همین، یعنی شما نمازگزاران از امشب با خدا قرار بذارین که تا شروع ماه محرم ، سعی کنین گناه نکنین و اگه کردین سریع توبه کنین ، سعی کنین با انجام واجبات در درجه اول و بعدش اگر فرصت داشتین با انجام مستحبات، خودتون رو بیشتر به خدا نزدیک کنین
اینطوری می تونین درون خودتون رو هم پاک کنین و دل خودتون رو آماده کنین برای ماه محرم
اگه دل آماده بشه، از ماه محرم بهتر میتونین استفاده کنین و اشک بریزین و عزاداری کنین و به خدا نزدیک تر بشین
البته باید حواسمون هم باشه که گریه کردن برای اهل بیت (ع) وقتی ارزش داره و ما رو به خدا نزدیک می کنه که عمل و رفتار ما هم خدایی بشه و کارهای خوب بکنیم و از کارهای بد گذشته دور بشیم
#رمان_محمد_مهدی 50
🔰شب موقع خواب به حرف های بعد مسجد بابا خیلی فکر کردم
واقعا این حرف های بابا هادی خیلی قشنگ بود ،
واقعا باید حواسمون باشه که نماز و روزه و اعمال دینی وقتی میتونه به ما کمک کنه و باعث رشد ما بشه ، که در عمل و رفتار ما هم اثر...
اثر...
اثر...
آهان ، یادم اومد
تازه یادم اومد
درسته
بابا امروز میخواست به این موضوع اشاره کنه و نکرد
👈👈👈دائی منصور!
👌 پس بگو چرا دائی منصور با این همه ادعای مذهبی بودن و نماز خوندن و عمل به دین ، باز هم تاثیراتش در زندگی شخصی خودش معلوم نیست!
چون سعی نکرده این اعمال و اطلاعات دینی رو ، در زندگی خودش پیاده کنه
🌀دین اسلام فقط به نماز خوندن نیست ، یادم هست حاج اقا قرائتی هم تو برنامه درس هایی از قرآن بارها این رو گفت و آیه " الذین آمنوا و عملوالصالحات " رو بارها به عنوان مثال ذکر کردند که مسلمان واقعی هم باید ایمان داشته باشه و هم عمل
هر دو باید در کنار هم باشن
اسم یه گروهی رو هم آوردن که جلوی امام علی (ع) ایستادند و جنگیدند ،اسمشون...
اسمشون...
آهان ،
خوارج ، گروه خوارج بود
گروهی که زیاد نماز و قرآن می خوندن اما آخرش با حضرت علی (ع) جنگیدن
حالا فردا تو راه مدرسه از بابا درباره این گروه سوال می کنم
واقعا باید جالب باشه که چطور شده افرادی که همیشه نماز و قرآن می خوندن و در تابستان های گرم روزه می گرفتند، کارشون به جایی رسیده که جلوی امام معصوم بایستن و جنگ کنن
🔰 دیگه داشتم می خوابیدم که یاد توصیه بابا افتادم ...
بابا به من گفت که شب ها قبل از خواب اگه حال و حوصله اش رو داری این اعمال مهم رو انجام بده که بسیار ثواب داره
اعمال....
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
داستان محمد مهدی ، شنبه ها، سه شنبه ها در
کانال مطلع عشق👇
❣ @Mattla_eshgh
هیچ کس بمن نگفت ....
دوران ظهور چ زیبایی بی نظیری دارد ...
https://www.instagram.com/p/CNexgTnDLIS/?igshid=170wp3zbyurgb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃جواب امام ره به اظهارات روحانی مبنی برتوبه آمریکا
❣ @Mattla_eshgh
🍃شرایط امروز ما همانند روزهای پایانی حکومت عثمان است که حضرت امیر علیهالسلام در آن روزی که فساد، تمام جامعه اسلامی را فرا گرفته بود و مردم از سراسر حاکمیت اسلام به مدینه آمده بودند برای کُشتن عثمان و برداشتن او از قدرت، امیرالمؤمنین در دفاع از عثمان بلند شد و حسنین علیهالسلام و ابوالفضل علیهالسلام و بنیهاشم را برای دفاع از او اعزام کرد.
اما وقتی #بصیرت در بین مردم نباشد، مانند کسی که در تاریکی راه میرود و نمیداند به چه سمتی میرود، میگفتند: چرا علی از عثمان دفاع میکند؟!
✅ دفاع امیرالمؤمنین علیهالسلام، دفاع از شخصِ عثمان نبود، بلکه دفاع از اسلام بود!؟
امیرالمؤمنین قصد داشتند عثمان در قدرت باقی بماند تا یک اقدامی صورت بپذیرد و آن اینکه:
عثمان ، والیهای بِلاد اسلامی را عوض کند و افراد مورد تأیید اسلام را بُگذارد، تا حضرت علی علیهالسلام زیر آن را امضا کند و مردم را آرام کند و امیدِ به اصلاح شدن اُمور دهد.
یکی از آن والیهای فاسد که باید توسط عثمان عزل میشد، معاویه بود، که اگر این مهم اتفاق میافتاد دیگر نه جنگ صفینی بود و نه حادثه کربلایی و این داغها که بر دل شیعیان نشست…
👌نکتۀ بسیار مهم اینکه :
معاویه باید به دست عثمان عَزل میشد، نه امیرالمؤمنین.
هوشیار باشیم و بصیرت داشته باشیم.
دفاعِ امروز ما از روحانی ، دفاع از انقلاب است، نه شخص او
امروز، روحانی همانند عُثمان برای جبهۀ مقابلِ حق ، تبدیل به یک مهرۀ سوخته شده است.
و بهترین حالت برای این جبهه ، حذف روحانیست و ساختن پیراهن عثمان برای معاویه (یعنی متفکرین برجام) است
روحانی ؛ مانند عثمان باید تا آخرین روز در قدرت بماند تا به یک سؤال جواب بدهد:
❓و آن اینکه شما در طول ۸ سال رئیس جمهوری چه مشکلی از کشور را حل کردید و نتیجه اعمال شما در سطح زندگی مردم چه بوده است؟
امیرالمؤمنین علیهالسلام میخواستند با بقای عثمان، معاویه را نابود کنند و امروز ما میخواهیم با بقای روحانی تا روز آخر قدرت، معاویۀ امروز که متفکرین برجامی هستند را نابود کنیم
استیضاح رئیس جمهوری که بر اساس یک تفکر و ایدئولوژی روی کار آمده است درست نیست، چرا که دشمن اصلی، آن #تفکر است، نه شخص
ما باید آن تفکر را نابود کنیم. ولی با استیضاح، بحث و فضا عوض میشود. شخص مسئول به ظاهر از بین میرود ولی آن تفکر، به حیات خود ادامه میدهد.
استیضاح حسن روحانی و جانشین شدن جهانگیری یا وزیر کشور چه سودی دارد؟
جُز بِهَم ریختگی بیشتر اوضاع کشور
امروز، به جای طرح استیضاح، باید مجلس و همۀ دستگاهها، مانند سپاه به میدان بیایند و از همه ظرفیتهای خود برای کنترل اوضاع تا انتخابات بعدی استفاده کنند.
✅طرح استیضاح روحانی نقشۀ شوم آمریکا و خائنین یا ساده لوحهای داخلی است برای به زمین زدن انقلاب
توصیه میشود بیشتر درباره پروژه "دولت بیسر" تحقیق کنید، ببینید بر سر عراق و لبنان با اجرای این پروژه چه آمد و چه کسانی نفع بردند؟
حالا بهتر میفهمیم چرا این روزها حضرت آقا ؛ امام خامنهای حفظهالله از حسن روحانی دفاع میکند
و حتی میگوید چرا این همه هجمه بر دولت وارد میکنید
جامعهی ما باید بفهمد تفکر برجامی (ترفند معاویه) نتیجه نمیدهد و این تفکر باید کنار برود، که اگر اینطور نشود، خدای نکرده سال دیگر و در انتخابات بعدی باز هم آن ۲۳ میلیون نفری که دوره قبل به روحانی رأی دادند، دوباره با ترفند و حیله، مجدداً به روحانی مانندی رأی خواهند داد و این میشود همان حیلههای معاویه
علی را دریابید و حتی اگر دلیل رفتار و حرفهایش را نمیفهمید، فقط پشت او بمانید و نه یک قدم از او جلوتر بروید و نه عقبتر.
#نشر_حداکثری
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🌿 قسمت_سی و یکم _میخوام ازت یه سوال بپرسم دوست دارم حقیقتو بهم بگی . +یپرس مطمئن باش حقیقتو میگم ا
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت سی و دوم
سکوت را میشکنم
+تا اونجا که فهمیدم تو از من بزرگتری درسته ؟
_مگه تو چند سالته ؟
+من ۱۸ سالمه ولی مثل اینکه تو ۱۹ سالته چون گفتی دو ساله عاشق پسر داییت هستی و گفتی که از ۱۷ سالگی عاشقش بودی .
لبخند کوچکی میزند
_درسته ۱۹ سالمه
کسی کنار میزمان می ایستد . سر بلند میکنم . اول نمیشناسمش اما با دیدن چشم های سبزش تازه به خاطر می آورمش . نگاه پرسشگرم را به هستی میدوزم .
هستی لبخند پهنی میزند
_ببخشید نورا جان یادم رفت بهت بگم نازی هم میاد . نازنین خیلی دوست داشت با تو بیشتر آشنا بشه منم بهش پیشنهاد دادم امروز که میایم کافه نازی هم بیاد .
نگاهم را به نازنین میدوزم . ای کاش هستی با من مشورت کرده بود . نازنین دختر بدی نیست ولی در چشم هایش صداقت را نمیبینم . آرام کنار من مینشیند .
زیر چشمی نگاهش میکنم . موهای مش کرده اش از روسری کاراملی رنگش بیرون زده . مانتوی بلند و مشکی ای همراه با ساپورت مشکی به تن کرده . صورت زیبا و سفیدش با چشم های سبزش چهره اش را جذاب تر کرده است . لبخند تصنعی میزند
_سلام نورا جان . از دیدنت خیلی خوشحالم . من نازنین احمدی ام . دوست داشتم بیشتر باهات آشنا بشم بنظرم دختر خیلی خوبی هستی .
به زور لب هایم را به لبخند باز میکنم
+سلام خیلی خوشبختم . من هم نورا رضایی ام .
قبل از اینکه نازنین فرصت پیدا کند چیز دیگری بگوید صدای موبایلم بلند میشود . موبایل را از کیفم درمی آورم . با دیدن نام سوگل بی اختیار لبخند میزنم . با گفتن ببخشیدی بلند میشوم و از کافی شاپ خارج میشوم . تماس را بر قرار میکنم و سرحال میگویم
+سلام سوگل جان خوبی ؟
_سلام نورا . نه اصلا خوب نیستم
لبخندم را جمع و جور میکنم جدی میپرسم
+چرا خوب نیستی ؟ چی شده ؟
با حالت عجز میگوید
_پسر خالم اومده خونم . خاله پریسامو یادته ؟ یه پسر ۴ ساله داره امروز با مامانم میخواست بره خرید پسرو گزاشت خونه ی ما .
+الان مشکلت اینه که پسر خالت اذیتت میکنه ؟
_نه مشکلم اینه که باید برم جایی کار دارم کسی هم خونه نیست بچرو بزارم پیشش میخوام ازت یه خواهشی کنم
+بگو عزیزم
🌿🌸🌿
《حال شاهی بی پسر دارم که شب ها پشت کاخ
راز های سلطنت را مینویسد روی خاک》
سعید صاحب علم