eitaa logo
مطلع عشق
282 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 حتی کسانی که از می‌ترسند می‌دانند که آمپول، نقش مثبت و سریع‌تری در بهبود دارد و با آنکه تزریق آن با مقداری درد همراه است امّا هدف و نیّت آمپول زننده بهبودی شخص است. 💠 در زندگی مشترک، اخلاق و زشت همسر، یک بیماری است که یکی از راه‌های مهم برای از بین بردن سریع آن نهی از منکر صحیح، درست و تذکر دلسوزانه‌ی همسر است. لذا طبق روایات بهترین کسی است که عیب‌هایش را به او هدیه دهد. 💠 درست است که انتقاد و تذکّر، درد دارد امّا تحمّل و پذیرفتن آن برای انتقادشونده بسیار انسان‌ساز و است و برعکس اگر از آمپول انتقاد فرار کنیم عامل رشد بیماری ، خودخواهی و منیّت در روح ماست. 💠 همسرانی که از انتقاد استقبال می‌کنند بشدّت می‌شوند. و البته در انتقاد به همسر باید از روش استفاده کرد و نیّت خیرخواهانه و نه تلافی‌جویانه و مچ‌گیری داشت. ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
مجبور بوديم، اطلاعات هواشناسي را، از همسايه شمالي با ساعت ها اختلاف دريافتكنيم، و ديگر آن اطلاعات ب
بیست و دوم 🍃 «گفتم : تا بيش از اين دير نشده، بايد اجازه بدهيد جايي درست كنيم، تا خودمان دكتر و مهندس و متخصص، تربيت كنيم . تا نيازمند خارجي ها نباشيم، و بيش از اين از اروپاييان، عقب نيفتيم . «حكمت كه به نظر مي رسيد، از پيشنهاد من خوشش آمده است، گفت : برويد و پيشنهاد خود را، روي كاغذ بياوريد، و براي من بفرستيد . « من كه از مدت ها قبل در اين فكر بودم، و در طي آن چند سال، قوانين دانشگاه هاي فرانسه و بلژيك را، جمع آوري كرده بودم، خيلي ذوق كردم، و سه ماه به طور شبانه روزي كار كردم، تا با استفاده از آن قوانين، طرحي براي تاسيس دانشكده تهران بنويسم، و طرح را براي حكمت بردم . «حكمت در حضور من، مقدمه ي طرح را مطالعه كرد، و به عنوان مثال با كمال سليقه، كه من انتخاب 8 ، و واژه دانشكده را، براي فاكولته 7 واژه دانشگاه را براي اونيورسيته كرده بودم، پذيرفت . « خلاصه اسم طرح شد : پيشنهاد تاسيس دانشگاه تهران « بعد حكمت، طرح را براي بررسي و تصويب براي صديق اعلم، رئيس تعليمات عاليه، فرستاد . دو يا سه ماه، هر روز براي پاسخ، و در نهايت شروع كار، مراجعه مي كردم، ولي هيچ جوابي، از طرف صديق اعلم داده نشد . تصميم گرفتم به ديدن او بروم . وقتي به ديدش رفتم، اول خوش و بشي كرد، ولي چند دقيقه بعد كه فهميد، نويسنده ي آن طرح من هستم، بدون كم ترين ور دربايستي فريادك وشيد، گفت : چه كسي به شما فگ ته است، پايتان را رد كفش خارجي ها بكنيد؟ تربيت دكتر و مهندس كار خارجي هاست نه كار ما! تاسيس دانشگاه هفتاد سال، براي اين مملكت زود است ! «يعني ما هنوز هم نمي توانستيم، در ايران دانشگاه داشته باشیم « وقتي حالت او را ديدم، متوجه شدم، بيش از اين صحبت كردن با او، اشتباه است . دوباره به سراغ حكمت آمدم، و برايش گفتم صديق اعلم چه گفته است، و به او گفتم : چه لزومي داشت شما اين طرح را، نزد بصديق اعلم فرستيد؟ مگر شما وزير فرهنگ نيستيد؟ « حكمت گفت : چاره يي نيست، طبق دستور شاه، او رئيس تعليمات عاليه است . صديق اعلم را، شاه براي اين كارها تعيين كرده است . بدون نظر او، من اجازه چنين كارهايي را، ندارم . «حكمت كه از ناراحتي و ناباوري من، تحت تاثير قرار گرفته بود، درد دل كرد وگفت : هميشه با او دچار اشكال مي شوم . همه جا كارش جلوگيري، و اشكال تراشي است . او نشسته است، كه ايراد بگيرد . فقط وقتي كاري انجام مي شود، جلو مي آيد تا همه چيز را، به اسم خودش تمام كند . كسي هم جرات ندارد، حرفي بزند، چون او منتخب شاه است
🍃 «گفتم : بالا خره بايد كاري كرد . «حكمت كه معلوم بود، خودش هم به دنبال بهانه يي است تا بتواند به ترتيبي صديق اعلم را، از سر راهش بردارد، گفت : تنها كاري كه مي شود، انجام داد اين است كه من براي شما وقت ملاقاتي جور كنم، تا به ديدن شاه برويد، و مسئله را با خودش مطرح كنيد، و او را راضي كنيد. اگر دستوري از شاه برسد، آن وقت است كه نه تنها صديق اعلم، ديگر جرات مخالفت ندارد، بلكه شايد براي انجام دادن اين كار جلو هم بيفتد . «توصيف رضاشاه را، با آن چكمه و شنل و عصا، شنيده بودم . صا ولا مسئولين از ملاقات با او پرهيز مي كردند، و وحشت داشتن . ولي ظاهرا بر اساس تجربيات حكمت، او تنها راه چاره بود . «هيچ وقت يادم نمي رود، من فقط به خاطر اين كه شيب زا اين ها از اروپايي ها عقب نیفتیم ، و هر طور شده دانشگاهي درست كنيم، قبول كردم، كه علي رغم همه ي نگراني ها به ديدن شاه بروم . حكمت هم با تلاشي زياد، وقت ملاقاتي تنظيم كرد، و پیش شاه رفتم . بيش از نيم ساعت، با شاه صحبت كردم . از ضرورت و اصول تاسيس دانشگاه، برايش گفتم . او با دقت به حرف هاي من، گوش مي داد . اين فرصت برايم خيلي غنيمت بود . حرف هايم كه تمام شد، شاه گفت : همه ي اين ها كه توضيح داديد درست، ولي بگوييد ببينم اين دانشگاه، به چه درد مي خورد 🍃«فكر كردم بايد چند مثال بزنم، تا موضوع و اهدا تاسيس چنين مركزي، برايش كاملا روشن بشود، و او را متوجه اهميت آن بكنم . «گفتم : اين كارخانه ي قند كهريزك، كه توسط آلماني ها ساخته مي شود، هزينه ي گزاف آن، تحميل به بودجه ي دولت است . يا راه آهن سراسري، كه با اين هزينه ي بسيار زياد، و با گران كردن قند و شكر توسط آلماني ها انجام مي شود، و هزينه هاي آن بر دوش ملت است، يا راه هاي شوسه،كه دانماركي ها برايمان مي سازند، همه ي بار سنگين مالي آن را دولت، بايد تحمل كند . بيش تر اين ها كار مهندسي است . اين كارها يك حرفه است . فعلا اشكالي ندارد، كه وكول موتيو و واگن ها را بياوريم، ولي اگر كمك كنيد، پنج سال بعد همان ها را هم مي ت اونيم خودمان بسازيم، ولي ديگر براي راه سازي، از همين الان بايد بگويم، كه نيازي به آلماني ها نداريم . کار پشتيباني بشود، و خودمان بتوانيم مركزي، به اسم دانشگاه درست كنيم، تمام اين حرفه ها را بچه هاي خودمان، ياد خواهند گرفت، و انجام خواهند داد : ديگر براي كاري نياز به خارجي ها نداريم . پول هاي زيادي كه به جيب فرنگي ها مي ريزد، براي مملكت خودمان مي ماند . با مقدار پول كم تري مي توانيم، بچه هاي كشور خودمان را، براي اين كارهاي بزرگ و حتي بزرگ تر، تربيت كنيم . « رضاشاه كه معلوم بود، به اين نكته ها خيلي دقت مي كرد، خیلي خوشش آمده بود، و تحت تاثير قرار گرفته، سؤال هوشمندانه ي جالبي كرد :
🍃«او پرسيد : اين آرزوهايي كه داريد، مي گوييد بعد از چند سال به نتيجه مي رسد؟ «گفتم : طول تحصيلات در رشته هاي مختلف، بين سه تا پنج سال است، از حالا ميتوانيم خودمان اين كارها را، شروع کنيم، ولي بعد از اين مدت، با كمك اين فارغ التحصيلان، به سرعت انجام دهيم . «رضاشاه كه معلوم بود، كاملا تحت تاثير قرار گرفته است، گفت : به حكمت بگوييد، كه قانوني را بنويس ود، به مجلس ببرد . من هم براي انجام دادن اين كارهايي كه گفتيد، هركاري بتوانم انجام مي دهم . «من بلافاصله به ديدن حكمت رفتم، و مژده ي نتيجه ي اين ملاقات را، به او دادم . حكمت،كه رد كمال ناباوري، حرف هاي مرا مي شنيد، بيش تر به خاطر اين كه توانسته است، جلوي صديق اعلم، قد علم كند، خوشحال دش . بلافاصله هيئتي را انتخاب كرد، تا لايحه ي قانوني تاسيس دانشگاه تهران را، مدون كنند . جالب اين جا بود، كه سه روز از ملاقات من با شاه نگذشته بود،كه يك حواله به ميزان 100000 تومان براي ساخت دانشگاه تهران، از دربار براي حكمت رسيد . ميزان اين حواله، به قدري براي حكمت عجيب و باور نكردني بود، كه حد نداشت زيرا آن روزها معروف بود، كه يك كوچه و خانه هايش را به 100 تومان مي خرند، ولي اين ميزان پول واقعا باور نكردني بود قانون تاسيس دانشگاه تهران را، با استفاده از قوانين بلژيك و فرانسه به خط خودم نوشتم، و به نظر حكمت رسان مد . حكمت هم آن را، به تصويب آن كميته رساند، و سپس لايحه ي قانوني تاسيس دانشگاه را، به مجلس برد، تا به نظر كميسيون آموزش (فرهنگ) برساند . متاسفانه، طرح با اقبال، رو به ور نشد . وقتي ديدم، حكمت مايوس شده است، فورا به اوگفتم : منتظر تصويب مجلس نماند، چون ممكناست ماهها يا سال ها طول بكشد، و پولي كه شاه براي اين كار فرستاده، از بين برود . به اوگفتم خودش با شاه ملاقاتي كند مز، يني مناسب بگيرد، تا با آن پول كارهاي ساختماني دانشگاه را، شروع كنيم . «حكمت موافقت كرد، و قرار شد براي فضاي لازم، تخميني بزنم . بر اساس اين محاسبه، حكمت به سراغ شاه رفت، و او موافقت كرد، كه زمين هاي دانشگاه، بيش از دو برابر آن روز براي اين كار، اختصاص يافت . 9 ميزان فعلي باشد . محل جلاليه « همين طور هم شد، و من ساختمان دانشكده فني را، به عنوان اولين كار ساختماني و فرانسوي، كه فوق العهدا به ايران علاقه 10 معماري خود در ايران، به كمك مسيو يس روي مند بود، و خيلي هم مهربان و درس خوانده بود، شروع كردم . ديگر كارم در آمده بود . هر روز از صبح تا ظهر به مجلس مي رفتم، و با يك يك نماينده ها، صحبت مي كردم ــــــــ پ ن : پارك لاله تا خيابان انقلاب فعلي
تا متقاعد شوند ،و بتوانيم رسما كار تاسيس دانشگاه تهران را، با تصويب مجلس شروع كنيم . بعد از دو سال دوندگي، يك روز رئيس كميسيون فرهنگ در مجلس، به من گفت : دكتر حسابي، بهتر است يك روز قرار بگذاريم، اعضاي كميسيون فرهنگ و آموزش مجلس را دعوت كني، تا بيايند، جايي كه مشغول ساخت آن هستيد، ببينند . من بلافاصله پيشنهاد او را پذيرفتم، و يك روز را، براي آن بازديد، معين كرديم . جالب ترين قسمت ساختمان دانشكده فني، كارگاه و آزمايشگاه هايش بود، كه تقريبا تمام شده بود . بازديد نمايندگان مجلس، بيش از نصف روز، به طول انجاميد . وقتي از پله هاي دانشكده فني پايين مي آمديم، رئيس كميسيون، كه شخص بسيار فهميده يي بود، درحضور همه ي نمايندگان رو به من كرد، وگفت : دكتر حسابي ما فهميديم كه شما درس خوانده هستي ( : به نظرم منظور او ا ين بود، كه نفهميديم چيزي كه تو مي گويي، به چه دردمان مي خورد.) بگو حكمت لايحه ي قانوني تاسيس دانشگاه را، به مجس بياورد . ما راي مي دهيم . فورا به سراغ حكمت رفتم، و اين بيان را، با شگفتي براي حكمت گفتم . «حكمت خيلي خوشحال شد، وگفت : بسيار خوب است.روزي كه من لايحه ي قانوني تاسيس دانشگاه را، به مجلس مي برم، شما هم حتما با من به مجلس بياييد . در ابتدا نكته ي ظريف فكر حكمت، در اين كه او را همراهي كنم، به نظرم جالب نيامد . اما به خاطر آن كه، او در اين موارد، از من تجربه ي بيش تري داشت، قبول كردم . روز موعود، همراه حكمت، در مجلس حاضر ش مد . رئيس كميسيون فرهنگ، حدود نيم ساعت در جلسه ي رسمي مجلس، از من تعريف كرد، و خواستار راي گيري، براي قانون تاسيس دانشگاه تهران شد . در نهايت، نماينده ها به لايحه راي دادند (حكمت هميشه به شوخي مي گفت در واقع مجلس به شما راي داد )! ، و به ا ين ترتيب؛ دانشگاه تهران، رسما شروع به كار كرد ». من كه ديدم، ساعت 12 شب گذشته است، و پدر با نقل اين همه خاطرات زيبا و شنيدني خسته شدند،گفتم : - باباجون، فكر ميكنم شما خيلي خسته شديد . مي خواهيد تعريف بقيه ي خاطرات را، بگذاريم براي فردا شب؟ پدرم عينكشان را به چشم زدند، وگفتند : - من خسته نيستم، اگر شما خسته هستي، بگذاريم براي بعد. من كه از خدا مي خواستم، بقيه ماجرا را بشنوم،گفتم : - نخير، اگر شما خسته نيستيد، من دلم مي خواهد، بقيه ي خاطرات شما را، بشنوم. پدر، با همان حالت مخصوص خودشان دوباره عينكشان را برداشتند ، دستهاي ان را، روي سينه شان گذاشتند، و در حالي كه با دست راست، لاله ي گوش خود را به آرامي لمس مي كردند، اين طور ادامه دادند ادامه دارد ....
🍃سواد رسانه ای نداشتن یعنی ، پذیرفتن هر چیزی بدون تحقیق ‌❣ @Mattla_eshgh
🔺 این طرز نام‌گذاری‌ها اتفاقی نیست! ابزوردسازان سینما، خانواده ایرانی و حلال‌زادگی شما را نشانه گرفته‌اند!! ‌❣ @Mattla_eshgh
▪️محل کنترل اینترنت جهانی کجاست ؟ 🍃 (NSA) ، یکی از مخوف ترین جاهایی که خیلی از آمریکاییها نمیشناسند ، در حالیکه امنیتی ترین سازمانهاست برای شناخت ، فیلم ، دشمنِ ملت (ساخت آمریکا) رو ببینید ‌❣ @Mattla_eshgh
🌀 معرفی سایت‌های سالم 🔸سایت عماریار بخش کودک و نوجوان سایت «عماریار» پُر است از انیمیشن‌های خوب و سالم. با خیالِ راحت اشتراک عماریار بگیرید و در اختیار فرزندتان قرار دهید. 🌐 برای ورود به سایت اینجا کلیک کنید. ‌❣ @Mattla_eshgh
🍃هک یعنی ، بدون اجازه شما ، وارد اطلاعات شخصی شما بشوند 📌 هک شبکه در ارگانی ، سازمانی ، ساختمانی ، شبکه اطلاعاتی آنرا هک می‌کنند و از اطلاعات آن شبکه سوء استفاده میکنند 📌هک وب سایت 📌هک پس ورد 📌هک سیستم کامپیوتر ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
تا متقاعد شوند ،و بتوانيم رسما كار تاسيس دانشگاه تهران را، با تصويب مجلس شروعكنيم . بعد از دو سال
بیست و سوم 🍃«وقتي دكتر مصدق نخست وزير شد، و دنبال افراد تحصيل كرده بود، مرا به عنوان اولين رئيس هيئت مديره، و مدير عامل شركت نفت انتخاب كرد . ماجراي ملي شدن صنعت نفت، موضوع بسيار سخت و عجيبي بود . نم سعي كردم افراد برجسته يي ار گرد هم بياورم . 19 ماده براي شور تدريجي، دقيق انتقال شركت نفت انگليس به دولت ايران را، تدوين كردم، ولي مت فسا انه، با دخالت حساب ن ّشده مكي و به تحريكات نادرست او، و با تقديم ماده اوحده به مجلس، قبل از زمان تعيين شده توسط بقايي، اين كار با مشكلات بسيار زيادي، روبه رو شد . فكر مي كنم، توضيح آن در اين جا امكان پذير نباشد، زيرا وقت بسيار زياد مي خواهد، و مي ترسم، حوصله ات سر برود . فقط همين را برايت بگويم، وقتي لايحه به مجلس آمد، زنگنه كه عضو هيئت رئيسه بود، پشت تريبون رفت، و صحبت بسيار عجيبي كرد . اوگفت : اين دكتر حسابي، كه مدير عامل شرك هت نفت شد است، پست را حرام كرده است . در يك سالي، كه ايشان به شركت نفت رفته است، نه آجيل مي گيرد، نه آجيل مي دهد . «تقي زاده، هم كه رئيس مجلس بود، تا جمله او را شنيد، تريبون مجلس را به دست گرفت، وگفت : بله، بله، درست است . اتفاقأ بنده هم شنيده ام . پيشنهاد مي كنم، شخص دیگری برود . شخص دیگری ، برود بهتر است «خلاصه با اين اعتراض، ديگر صلاح نبود آن جا بمانم . پس از مدتي به پيشنهاد دكتر مصدق، وزير فرهنگ ( يعني آموزشي و پرورش، ارشاد و علوم و آموزش عالي كه در آن روز همه با هم بود) مدش . مدتي كه در كابينه بودم، ارتباط نزديكي با دكتر مصدق، پيدا كردم، به طوري كه او بر اساس اين اعتماد، سم ئوليت رسيدگي به اموال «از كجا آورده يي» را، به من داد . «معزالسلطنه، كه هميشه تصور نابودي يا حداقل درماندگي و عقب افتادن ما را مي كرد، از شنيدن خبر چنين انتصابي، كاملا يكه خورد، و فكركرد بعد از اين همه نامهرباني، حالا نوبت اين است، كه من با او تسويه حساب كنم، و همه چيزش را بگيرم . در صورتي كه كاملا اشتباه مي كرد . «به هر حال، خيلي زود به سراغ من آمد، وگفت : - دكتر محمودخان، شما كه نمي داني، از روز اولي كه به ايران برگشتيد من فكر كرده بودم خانه ي شميران واقع در چهار راه حسابي، ار كه خانه ي ييلاقي ماست به شما بدهم، حالا مي خواهم اين كار را بكنم ! « قبول ونكردم، برايش پيغام دادم، خانه ار نمي خواهم، و شما هم مطمئن باش، بر اساس دستورات مادرم، هيچ تعرضي به اموال شما نخواهد شد . نمي دانم شايد هم پدرم فكر كرده بود، با اين كار گذسته را، جبران كند . فكر مي كنم، او بر احساس خط مشي زندگي خودش باورش نشد، كه من او و اموا لش را در مصونيت نگه مي دارد