🔺برخی از برندهایی که به خاطر معروف بودنشان، نزد افکار عمومی به نام همان کالا شناخته میشوند.
💢 تکرار و کلیشه سازی یکی از راههای ماندگاری در افکار است ولی باید مراقب بود این دو تکنیک بیاندازه استفاده نشود چون به ضد تکنیک بدل میشود.
#کلیشه_سازی_ذهنی
❣ @Mattla_eshgh
❌ دو فیلم اجتماعی_سیاسی «برادران لیلا» و «عنکبوت مقدس»
بدترین فیلمها از نگاه مخاطبان فستیوال کن شدند ‼️
🔸ظاهرا کلیپهای تشویق و.... این چند روزه را باید تبلیغات ظاهری جشنوارهی کن به عنوان یک جشنواره ضد ایرانی تلقی کرد. گول بازیهای رسانهای را نخورید.
#فیلم_شناسی
❣ @Mattla_eshgh
#یعنی_میشه ⁉️
یه روزی ، فارغ از تفاوت نگاه های سیاسی ، قومی ، نژادی و حتی مذهبی ...
این #تناقضات را بفهمیم و #فریب_رسانه را نخوریم ⁉️
#جنگ_رسانه
#سواد_رسانه
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🔺برخی از برندهایی که به خاطر معروف بودنشان، نزد افکار عمومی به نام همان کالا شناخته میشوند. 💢 تکر
پستهای روز دوشنبه( سواد رسانه )👆
پستهای سه شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #کلیپ ؛ #استوری
▫️ درکی از این بهشت ندارند ناکسان
چون تار عنکبوت گرفته ست قلبشان
چشم ها که هیچ دل ها تیره گشته اند
محتاج دستی به سر، از سوی صاحب الزمان
❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
#پروژه_عنکبوت
✍ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔺 بهار سال 98 بود که دو پیج معروف و مطرح درباره پرونده سعید حنایی و ارتباط بعضی عناصر خاص با وی، مطالبی بیان کردند و به جان هم افتادند (که در اصل، دعوای زرگری بود) که حکایت از پاس کاری پرونده آن معدوم به این نهاد و آن نهاد داشت. اگر یادتان باشد همان موقع به شما عرض کردم که بی دلیل، کسی را نبش قبر نمیکنند و لابد برای آن برنامه دارند.
🔺 بهار 99 محسن تنابنده از به تولید رسیدن یک فیلم با موضوع سعید حنایی در پیجش خبر داد.
🔺 بهار 1400 ابر سایت های فیلم و سریال هالیود خبر از آغاز تولید یک فیلم با همان موضوع اما در خارج از کشور خبر دادند اما عوامل آن را معرفی نکردند ولی قول دادند که کلیه عوامل اصلی ایرانی الاصل هستند.
✔️ جمعا سه سال گذشت و الان که در حل تایپ این سطور هستم دو فیلم اکران شده که عبارت است از:
⛔️1.عنکبوت: به نویسندگی اکتای براهنی و کارگردانی ابراهیم ایرج زاد و با بازی محسن تنابنده (در داخل کشور)
⛔️ 2.عنکبوت مقدس: به نویسندگی علی عباسی و افشین کامران بهرامی و کارگردانی علی عباسی و با بازی زهرا امیر ابراهیمی (در خارج از کشور)
اینقدر فکت داریم که نه متهم به توهم بشویم و نه جای فراری برای گردانندگان و پشت صحنه های فضای موجود داخلی و خارجی باشد. لطفا به این موارد دقت کنید:
1.دو فیلم با یک نام مشترک
2. موضوع اصلی و حتی ریز موضوعات مشترک
3. تمرکز روی یک شهرِ مشخصِ مقدس
4. زمان پیش تولید و تولید در دو سال به صورت تقریبا مشترک(یکی در داخل و دیگری در خارج از کشور)
5. حتی زمان اکران آن دو فیلم تقریبا مشترک(تقریبا دو هفته)
6. با حضور عوامل سفارتی(نزدیک و پر رفت و آمد به سفارت انگلستان) و کاملا همسو با عوامل پناهنده
7. حتی برخی دیالوگ ها و لوکیشن ها خیلی شبیه به هم !!
و ده ها مورد دیگر. کمترین نتیجه ای که میتوان گرفت این است که فیلم عنکبوت مقدس، نسخه خارجی فیلم عنکبوت است. یعنی هر دو یک فیلم هستند اما با دو نسخه داخلی و خارجی. یا به عبارت بهتر؛ هر چه نتوانستند در نسخه داخلی بگویند، واضح تر و با صدای بلندتر در نسخه خارجی آن گفتند.
✅ پس لطفا این دو فیلم را دو روی یک سکه یک جریان حساب کنید. با این تفسیر که نسخه داخلی عنکبوت، مرحله شلیک را به عهده داشت و نسخه خارجی عنکبوت، تیر خلاص را زد. تنها با یک تفاوت: نسخه ایرانی، به روایت قاتل بود اما نسخه خارجی به روایت مقتولین و خبرنگارها به این مسئله پرداخته بود.
این تا اینجا.
لذا اصلا این عنکبوت ها را دوفیلم نبینید. بلکه آن را یک پروژه و به نام پروژه عنکبوت بدانید و تفسیر کنید.
اما ...
در طول هفت سال اخیر، در دو فاز، حدود 200 نفر از مدل ها و بانوانی که به بهانه مدلینگ به بی حیایی و ترویج اباحه گری مشغول بودند دستگیر و مجازات شدند. افرادی که بخاطر آنها سر و صدای زیادی در فضای رسانه های معاند به پا شد. به گونه ای که ده ها مستند از زندگی و شرایط کاری آنها توسط رسانه های بیگانه تولید و منتشر گردید که دل هر بی خبری را به درد می آورد. گفتند نگویید اما ظاهرا در سالهای ابتدایی شناسایی و دستگیری آنان، این پروژه به عنکبوت موسوم شد و در طی آن، تعداد قابل توجهی از زنان عنکبوتی فعال در حوزه مدلینگ که عموما بهایی بودند و یا گرایش قوی به بهاییت داشتند دستگیر و محاکمه شدند.
بررسی این کلید واژه در ادبیات نمایشی علی الخصوص در فیلم های اصغر فرهادی و نشان دادن عنکبوت و تارهای او در گوشه خانه نقش های منفی فیلم هایش و حتی تتوی عنکبوت روی بدن دو تن از بازیگران درجه دو و سه آن فیلم ها در مسیر نمادسازی و آشنا کردن ذهن و نگاه مخاطب به این کلیدواژه و به نوعی تسویه حساب با پروژه دستگیری و محاکمه زنان دستگیر شده در فاز اول و دوم پروژه عنکبوت تفسیر میشود.
بعدها همان کارگردان، داور جشنواره کن شد و شاگرانش در داخل کشور اقدام به تصویر کشیدن عنکبوت و در خارج از کشور، به نمایش آن (موسوم به عنکبوت مقدس) نمودند.
✔️ لذا این پروژه شوم حداقل دو نتیجه را دنبال میکند:
👈 1.تسویه حساب با برخورد کنندگان با آن 200 نفر. و اینکه جمهوری اسلامی با همان تفکر تکفیری و خشن امثال سعید حنایی، با آن 200 نفر برخورد کرده.
👈 2. کشاندن دعوا به عزیزترین مقولات دینی و مذهبی (ایجاد نماد منفی از حرم امام مهربانی ها) و القای این که ریشه خشونت در مذهب است. علی الخصوص خشونت علیه زنان. با یک تمهید دراماتیک ناشیانه که یک خبرنگار زن جوان (زهرا امیرابراهیمی) به مشهد اعزام شود تا از طریق او شاهد پیگیری پرونده باشیم در حالی که این شخص و این مسئله در تمام طول فیلم از نظر منطقی و دراماتیک کارایی ندارد اما کارگردان نسخه خارجی عنکبوت سعی دارد از طریق حضور او در تمام طول فیلم به وجود زنستیزی در ایران علی الخصوص در جامعه مذهبی و انقلابی اشاره کند.
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
هدایت شده از عماریار
10.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 علی بن مهزیار که در سرود #سلام_فرمانده به او اشاره میشود کیست؟!
💢در انیمیشن #پسر_مهزیار؛ کودکان و نوجوانان خود را پای داستان علی بن مهزیار بنشانید. او در اوایل غیبت امام زمان (عج) زندگی میکرد و برای دیدار ایشان بیست سال به زیارت خانه خدا رفت ولی موفق به ملاقات امام نشد تا اینکه…
🔸 دانلود و تماشا:
🌐 b2n.ir/mahzyar
✅ در #عماریار، با خانواده فیلم ببینید
🆔 @AmmarYar_IR
مطلع عشق
📣 علی بن مهزیار که در سرود #سلام_فرمانده به او اشاره میشود کیست؟! 💢در انیمیشن #پسر_مهزیار؛ کودکان
🎬 برای دانلود و تماشای این آثار ، به پی وی بنده ، پیام بدین تا کد تخفیف براتون براتون ارسال بشه
@ad_helma2015
مطلع عشق
مشـکل بزرگتري پیش نیایـد و درضـمن طوري مرا از اینهمه دلهره و اضـطراب خـارج سازیـد تـا قلب
#سایه_شوم
#قسمت هجدهم
و دسـته دسته از مردم کشته میشدند بهائیان با بیرحمی تمام میگفتند از این مسلمانان هرچه کشته شود کم است
خصوصا وقتی رادیوهاي خارجی آمار شـهادت رزمندگان را در جبهه ها به اطلاع مردم میرساندند. باخوشـحالی به
یکـدیگر خبر میدادنـد و با ناسـزا گوئی به رزمنـدگان ابراز مسـرت و خشـنودي میکردنـد. بهائیان در زمان جنگ با کناره جوئی از شرکت در جبهه ها اعلام کردند که مخالف جنگ هستند و به بهانه عدم دخالت درسیاست از به دست گرفتن سلاح امتناع کردند و
کوچکترین فعـالیتی براي دفاع از کشور از خود نشان ندادنـد و این در حالی بود که جنگ با عراق یک جنگ تحمیلی بود و همه و
همه در دفـاع از کشور تلاش میکردنـد ، پـدر و مادران زیادي داغ فرزنـد بر سـینه گذاشـتند و فرزنـدان زیادي از گرمی وجود پـدر
محروم گشـتند و در این بین تنها قشـري که به طرفداري از دشمن دم میزد و مثل زالو از مکیدن خون هموطن لذت میبرد بهائیان
بودند، گلدسـته هاي جوان پرپر شدند و بهائیان در آغوش امن و آرام این سـرزمین به فعالیتهاي تشـکیلاتی خود پرداختند و همیشه
در آرزوي واژگونی نظام جمهوري اسـلامی ماندنـد و به وعـده و وعید سـران تشـکیلات دلخوش کردند. و من چه اشـتباه بزرگی
کردم، چرا براي حـل این مشـکل به اینجـا آمـدم؟ من که شاهـد بیرحمی هـا و بیدردی هـاي بهائیان در زمان جنگ بودم چرا فکر کردم ممکن است گروه از این مشکل بزرگ بگشایند من هم فریب شعارهاي تو خالی بهائیان را خوردم آنها که دائما در کلاسها و
مجالس از عشق به عالم بشـریت دم میزدنـد، آنانکه از الفت و محبت طوري سـخن سـرائی میکردند که گوئی و برتر و مهربانتر از
همه اقشار عالمنـد در عمل نه تنها بوئی از انسانیت و محبت نبرده بلکه درنـده خوئیشان گل میکند و از خبر شـهادت جوانان عزیز
این مرز و بوم اظهارخوشـحالی و مسـرت میکنند. ظاهرا به خلوصی قول دادم که به هیچوجه در این مسئله دخالت نکنم میدانستم
که اگر کوچکترین مخـالفتی در مقابل عقایـدش از من سـر میزد مرا از رفت و آمـد با دوسـتانم محروم میکردند و
بیشتر روابطم با خارج از خانه محـدود میشـد، با دلی آکنـده از رنج و اندوهی عمیق با نا امیدي از خانه خلوصـی خارج شدم از این
که این همه دعا کردم و نتیجه اي از دعاهایم نگرفتم سـخت غمگین شدم و درحیرت بودم که این همه نا امیدي چه حکمتی دارد، به
خـانه برگشـتم ، پرویز تماس گرفت که ببینـد امتحانم را خوب دادم یا نه؟ خیلی بیحوصـله جوابش را دادم پرسـید چه اتفاقی افتاده؟
حرفی نزدم هرچه اصـرار کرد چیزي عایدش نشد صبح فردا بدون اینکه خود را براي امتحان بعدي آماده کرده باشم به مدرسه رفتم
و به آزیتا گفتم: جان این خانواده سخت در خطر است و من و تو اگر دست روي دست بگذاریم مسئول مرگشان خواهیم بود. از او
خواهش کردم که اجازه دهد هر کاري که به ذهنم میرسد انجام دهم. آزیتا به اجبار و با ترس زیاد پذیرفت. امتحانم را که دادم به
طرف بازار و آدرسـی که گرفته بودم راه افتادم در راسـته پارچه فروشان اولین پارچه فروشـی بزرگی که بعد از یک ساعتفروشـی
قرار داشت متعلق به همان مرد بود وقتی به آنجا رسـیدم و طبق آدرسـی که داشـتم مطابقت کردم متوجه شدم روي تابلوي این مغازه
نوشـته پارچه سـراي محمد صالحی، خداي من این همان کسـی است که آقاي قادري به عنوان یک انسان وارسـته و بزرگ از او نام
برد و خانواده او را براي آشـنائی بیشتر به من معرفی کرد. قدمهایم را آرامتر کردم جلوي اکثر پارچه فروشـیها می ایستادم و پارچه ها
را وارسـی میکردم. راه رفته را برگشتم و مقابل مغازه او ایستادم و به جاي پارچه محو خودش شدم، مردي حدودا پنجاه و پنجساله
بـا موهاي سـفید که بیشتر آن ریخته بود، محاسـنی سـفید و چشـمانی نافـذ داشت قیافه اش طوري بود که اگر تعریفش را هم نشـنیده
بودم مجذوبش میشدم یک پارچه باریک سبز دور گردنش انداخته بودکه حدس زدم ممکن است سید باشد یک
لحظه مرا نگاه کرد ، درجاي خودم خشکم زد ازسنگینی نگاهش قدرت حرکت نداشتم احساس کردم فقط با یک نگاه همه چیز را
فهمیـد و به تمام مطالب درون من پی برد آرام و باوقار پرسـید بفرما دخترم به جاي اینکه نام پارچه اي را ببرم و یا قیمت پارچه اي را
بپرسم گفتم خیلی ممنون و از آنجا دورشـدم حدود صدمتري که دور شدم یک مغازه عسل فروشـی در آنجا بود که همیشه مادرم
از او خرید میکرد به اوسـلام داده و گفتم مادرم قرار بود به اینجا بیاید و از شما عسل بخرد، نیامد؟ گفت: همان خانم خوش لهجه
و خوش زبـانرا میگوئی گفتم بله همـانکه گـاهی بـا هم می آئیم از شـما خریـد میکنیم. گفت : نه نیامـده، گفتم: اگر اینجا چند
دقیقه منتظرش باشم اشکالی ندارد؟ گفت: نه اصلا، منتظرش باش میخواهی بیا داخل مغازه بنشین. گفتم: نه همینجا میایستم. بعد
از دقـایقی از فرصـت اســتفاده کردم وگفتـم یکی از دوسـتانم قرار اسـت بـه زودي عروسـی کنـد از ایـن پارچه فروشـها کـدام یک
منصف ترنـد؟ گفت: یکی از دوسـتانت یـاخودت به سـلامتی؟ گفتم نه بخـدا یکی از دوسـتانم، مـا اصالتـا کرد نیستیم و پارچه هـاي
کردي به درد ما نمیخورد،
گفت : اکثر این پارچه فروشـیها چون اجناسـشان مثل هم است نمیتوانند خیلی قیمتهاي متفاوتی بدهند
ولی دو نفر هسـتند که خیلی منصـفند یکی حـاجی علی یاوري و یکی هم حاج آقا محمـدصالحی من که منتظر این اسم بودم گفتم
بله شـنیدم که این آقاي محمدصالحی خیلی با انصاف است. شـنیدم شـیعه است؟ گفت: شیعه وسنی چه فرقی میکند؟ انسان است.
خیلی انسـان بزرگوار و مردمداري است همه او را میشناسـند کمی فکر کرد و گفت: تو گفـتی کرد نیستیـد؟گفتم: بله اصالتـا کرد
نیستیم، گفت: توچی شـیعه اي یا سـنی؟ گفتم: هیـچکـدام، خندید و گفت: حتما دو رگه اي؟ به مادرت که می آید
شیعه باشـد حتمـا پـدرت سـنی است؟ اصـلا دوست نداشـتم که به او بگـویم چه آئینی دارم حرف را عـوض کردم و گفتم فکر کنم
مادرم نیامـد باید بروم، گفت: حالا کمی بایست شاید بیاید گفتم: اگر آمد بفرمائید که من رفتم منزل از آن مغازه هم فاصـله گرفتم
دلهره ام بیشتر شـده بود خـدایا چطور ممکن است کسـی را که این همه به حسن اخلاق شـهرت دارد بخواهنـد از بین ببرند. و اصـلا
دلیـل اینهمه دشـمنی چیست؟ بـا عجله به سـمت یـک بـاجه تلفن راه افتـادم و به خـانه آقاي قادري زنگ زدم مادرش گفت: یک
سـاعت دیگر به خانه می آیـد در آن یک ساعت خود را به منزل یکی از برادرانم رسانـدم یک ساعتی نشسـتم، نزدیک ظهر بود که
برخاسـتم هرچه زن برادرم اصرارکرد بمانم قبول نکردم، به خیابان آمدم و باز با منزل آقاي قادري تماس گرفتم دعا میکردم آقاي
قادري در منزل باشد،خودش گوشـی را برداشت، از اوخواهش کردم که در یک مکان مناسب او را ببینم هرچه اصـرارکرد بداند
درباره چه مسـئله اي است فقط خواهش کردم که یک قرار بگذارد، قرار شد در یکی از پارکهاي شـهر همدیگر را ببینیم، آنروزها
دختر و پسـرهائی را که با هم نامحرم بودنـد و با هم به گردش میپرداختنـد میگرفتنـد من در دلم به التماس افتاده بودم که خداوند
هدایت شده از 🇾🇪 گروه جهادی اویس قرنی 🇮🇷
❤️ پدر است دیگر...
باید همیشه هوای دخترش را داشته باشد
حتی وسط خرابیها و جنگ در یمن
🌺 ولادت حضرت فاطمه معصومه (س) و روز دختر به همه دختران ایران🇮🇷 و یمن🇾🇪 مبارک باد.
#روز_دختر
#یمن
🔴 اینجا یمن است.
تنها درگاه رسمی ارتباط با یمن
https://eitaa.com/joinchat/1015808046C4da3eb31ef