eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴افشاگری مشرق از پشت پرده افزایش تلفات کرونا در ایران آیا ایران را تبدیل به آزمایشگاه بزرگ سازمان آمریکایی صهیونیستی جهانی بهداشت کرده اند؟ چرا از مصرف داروهای ساخته شده در کشور که در درمان قطعی کرونا کمک میکند جلوگیری میکنند؟ این گزارش تکان دهنده خبرگزاری مشرق از شبکه‌های فاسد لانه کرده در حوزه دارو و درمان کشور و همکاری با بیل گیتس صهیونیستی در را در لینک زیر مطالعه کنید👇👇 mshrgh.ir/1133277 ‌❣ @Mattla_eshgh
recording-20201024-182240.mp3
1.18M
✅ بهتره نیروهای انقلابی وقتشون رو برای اصلاح مشکلات کشور قرار بدن و اسیر حواشی پیرامون ریاست جمهوری نشن. حاج آقا حسینی ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕 محا
📕 ✍ به قلم : 🍃 پنجم ــ فاطمه ، چه خبر ؟ از این که کتابم چاپ شده ناراحت نیستی ؟ ــ معلومه که نه ، من واقعا از صمیم قلب خوشحالم هانا . ــ آخه تو بخشی از این زندگی هستی و آرامشت رو سخت بدست آوردی ، فکر کردم شاید ... ــ نه این طور نیست من هم به مهدا همون حسیو دارم که باعث شد تو این کتابو بخاطرش بنویسی ، باور کن ــ تصمیم گرفتم اول خودم بخونم بعد هدیه بدم ــ کار خوبی میکنی و شروع کردم به لیست کردن : ــ بدم به مهدا ، آقا محمد ، انیس خانوم ، حسنا اینا ، ثمین ، به ندا هم بدم ؟‌ ــ نمیدونم اون هنوز رابطه خوبی با مهدا نداره ــ میدونم برا همین میگم شاید اونم کتابو خوند آدم شد ــ اِ هانا ؟ ــ آره دیگه یادت رفته این خانوم و مادرش چقدر مهدای بدبخت و خون به جیگر کردن . ــ خب بدی و اشتباه اونا دلیلی بر قضاوت و اشتباه ما نیست هانا ، اونا هر اشتباهی هم کرده باشن خدا حکم میکنه نه ما بنده سرپا تقصیر ــ راس میگی ولی دلم برا این دختر خونه فاطی ــ فاطمه ــ خب حالا فاطمه بانو ــ سیدم حساسه ــ اوه اوه سیدم کی میره این همه راهو ؟!‌ ــ فعلا اونی که باید بره ، داره تخت گاز میره به سمت هدف ــ یا صاحب اصحاب کهف چه قدر مطمئنم هست مثل کارگاه های جنایی نگاهم کرد و گفت : ــ شک داشتی ؟! ــ اگه تا الانم داشتم بر طرف شد!!! ــ خوبه ــ خدا به داد شوهرت برسه ــ چیزی گفتی ؟ ــ نه نه ... مشکات وارد اتاق شد و با حالت زاری گفت : ــ مامانی میسه از باباجون اجازه بگیری برم پیس مس رحیم ؟ تو رو خدا ؟! این حالتش دل سنـگ را می سوزاند چه برسد به فاطمه با آن دل نازکش . ـــ قول میدی کار خطرناک نکنی ؟ انگشتش را در انگشت فاطمه قفل کرد و گفت : ــ قول تا خواست حرفی بزند ، تلفن همراهش زنگ خورد و ❤ آقامون ❤ ظاهر شد بی معطلی تماس را وصل کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گفت : ــ نه بخدا یه گوشه نشستم ، دست به هیچی نزدم ، نه بابا دوربین کجا بود ، نوشتن که قبلا قدغن کردی ‌ ، نه اینجاست ، راستی ؟‌ میخواست زنگ بزنه اجازه بگیره بره پیش نوه های مش رحیم ، آره قول داده ، باشه ، نه ، خودم یکاریش میکنم باشه ، ــ هانا ماشین داری ؟ ــ نه ... ــ نه نداره ، اونم سلام میرسونه ( من کی سلام رسوندم ) ؟!! ــ باشه عزیزم منتظریم ، یا علی ادامه دارد ...
📕 محافظ_عاشق_من 🥀 ✍ به قلم : 🍃 قسمت ششم مکالمه کوتاهشان نشان میداد صبر و مهربانی فاطمه کار خودش را کرده و روح پر از درد همسرش را التیام بخشیده است و وجود این موجود کوچک محبت را در دل پدر و مادرش پرورده ، محبت به خود و به یکدیگر . رو به مشکات گفت ‌: برو بابا اجازه داد ــ دوست دارم مامانی ــ منم دوست دارم قشنگم ولی ، مشکات ! اذیت کنی بابا ناراحت میشه ها ، تو قول دادی . با ترس و اندوه سری تکان داد و پا به فرار گذاشت . ــ فاطمه ؟ مشکات خیلی از باباش حساب میبره ها ! ــ بیشتر دوسش داره ، اصلا نفسش میگیره باهاش قهر کنه ، یه بار با مهدیار دعواش شد ، دست مهدیار رو گذاشت وسط ماهیتابه داغ ، باباش باهاش قهر کرد ، باورت میشه دو ساعت نشد از گریه و غصه تب کرد ؟! فاطمه با چنان ناراحتی تعریف کرد که اگر یه کلمه دیگر میگفتی اشکش اش سرازیر میشد . ــ آره ، شنیدم هیراد گفت آوردینش بیمارستان ــ سید تا صبح به پاش نشست و ... ، هانا از رابطه عاطفی شون خیلی میترسم ... ، جدایی اینا هر دوشون رو نابود میکنه ــ این حرفا چیه ، آینده هر جا دانشگاه قبول شد باهاش برین ــ ما دو تا بچه دیگه هم داریم هانا ، ولی سید با مشکات طور دیگه است ــ همه میدونن ــ گاهی میگه فاطمه این شوهر کنه بره من دق میکنم ــ اوه ، شما دو تا هم تا کجا رفتین ــ منم بهش میگم ، تازه گاهی واسه داماد آینده مون خط و نشون میکشه با چندش گفتم :‌ ــ تو شوهرت هم شیش و هفت میزنینا !! خندید و گفت : ــ درست حرف بزن من رو ناموسم حساسم به این لحن داش مشتی که استفاده کرده بود خندیدم و گفتم :‌ ــ حالا اینقدر حرف نزن خسته میشی بعد شوهرت میاد میگه ؛ ادای آقا سید رو در میارم و ادامه میدم ، چرا باز بهش کار دادین ؟! خداوکیلی مردم مثل چی ..... !! دنبال کارن اون وقت آقا میگه چرا به زنم کار دادین !!! ــ خب نگرانمونه و به شکمش اشاره کرد . با لودگی گفتم : ــ حالا انگار مردم زن حامله ندارن با هاگ زایی و قطعه قطعه شدن ، تولید مثل میکنن !!! بلند خندید ، میوه ای را از روی میز برداشت و به سمتم نشانه گرفت که پشت در پناه گرفته و گفتم : ــ چته ؟! این وحشی بازیا جلو سید جونت بکنی که طلاقت میده !! دوباره خندید و گفت :‌ به خدا بچم کج و کوله بشه تقصیر توئه ، خفه شدم بس خندیدم . ــ شما دوتاتون زن و شوهری دیوونه اید به من چه ! بچه تون هم مثل خودتون . ادامه دارد ...
📕 محافظ_عاشق_من 🥀 ✍ به قلم : 🍃 قسمت نهم با شور و شوق برای بابا همه چیز رو تعریف کردم که در آخر گفت : یادت نره واسه منم بیاری بخونم هیربد که با دکمه سر آستینش درگیر بود از پله ها پایین آمد و گفت : همچین تحفه ایم نیست وقتی پارت ، پارت می نوشت واسه من میخوند اصلا خوشم نیومد ــ کی گفت تو نظر بدی ؟ ــ خواستم پدرمو آگاه کنم ــ تو ؟! آقای جذاب ۲۷ سالت شد ، چرا نمیری زن بگیری از دستت راحت شیم ، ترشیدی که ! ــ میخوام در کنار پدر و مادرم زندگی کنم تو چیکاره ای ؟! هرچند معلوم بود شوخی میکند اما بابا مثل همیشه برای اینکه شخصیتم را حفظ کند گفت : ــ با خواهر بزرگترت درست حرف بزن ــ چشم ، بانو برایتان مقدور است این دکمه را برایم ببندید ؟‌ ــ کجا به سلامتی ؟ ــ متاسفم نمیشه برای یک خانوم توضیح داد ــ هیربد ‌؟!! ــ هان ؟ چته ‌؟ مغزت توانایی تحلیلش نداره از دنیا ساقط میشی بابا یقه منو میگیره ــ خیلی لوسی ــ لطف داری ، من رفتم . بابا ؟ مامان ؟ آبجی بزرگه، هَو اِ گود تایم. بابا ‌: نه این آدم نمیشه ثریا بدون شرکت در بحث میان بابا و مامان به اتاقم رفتم ، وقتی وارد اتاقم میشدی اولین چیزی که به چشم میخورد عکس دست جمعی کوه نوردی بود ، با یادآوری اتفاقات آن روز لبخندی روی لبم شکل گرفت . بدون تعویض لباس هایم دمر روی تخت افتادم ، همین که خواستم خواندن را شروع کنم تلفن همراهم به صدا درآمد . با دیدن تماس گیرنده فاتحه ای نثار روح پر فتوحم کردم و روی اسپیکر گذاشتم که صدایش در اتاقم پیچید : ــ الو هانی ؟ بی معرفت چرا به من خبر ندادی ؟ تو باز رفتی سراغ فاطی یادت رفت اول هر کاری باید به من شرح حال بدی ؟! ــ اول سلام دوما اینقدر تند نرو تو کی باشی که من همه چی برات توضیح بدم ؟! ــ دلم نخواست سلام کنم ، من همه کارتم ــ پپسی میخوری یا ... با جیغ جيغ های گوش خراشش حرفم را قطع کرد ، بی توجه به حرص خوردنش گفتم : ــ ســــُلی عمه کجاست ؟ ــ درست حرف بزن ، تو خیر سرت تحصیل کرده ای ! چرا قداست اسم بچم و میاری پایین ؟! ــ خب حالا ‌، بانو سلاله کجا تشریف دارن ؟ ــ ناهار خورد خوابید فداش بشم . ــ باشه موافقم ، سریع تر اقدام کن ــ کوفت ــ تو از کجا فهمیدی ؟ آهان دوباره این شوَر کَنه ات سر صبحی اومده بود اینجا که واسه جناب عالی آمار بگیره !! ــ راجب شوهر من درست صحبت کن ، ضمنا صبح نه ظهر ، نمیدونستی بدون ، بعدشم خواسته به مامانش سر بزنه تو رو سننه ؟! ــ بسه ثمین ، ولم کن با همین شوهرت ، زنش دادیم بره نبینیمش بدتر شد . ــ اگه گذاشتم دیگه بیاد ... ــ خوب کاری میکنی آفرین ــ ول کن ، فاطمه چطور بود ؟ ناراحت نبود ؟ ــ نه حداقل اینجوری نشون نمی داد ــ اون مثل ما نیست که خیلی خانومه ــ آره ... آهی کشید و گفت : ــ البته من میدونم بخاطر مشکات اینقدر به فاطمه سر میزنی ــ همش هم بخاطر مشکات نیست ، فاطمه کتاب خونده نشده ایه برام ! ــ خیلی صبوره ... ــ آره ، واقعا . ــ خب مزاحمت نمیشم بیشتر از این فعلا ، به مامان بابا هم سلام برسون . ــ تو همیشه مزاحمی ، برو ، باشه سلامت باشی . ــ تو درست بشو نیستی ... ــ نکه تو هستی . ــ اَه ولم کن هزارتا کار دارم ، خدافظ ــ بسلامت . ثمین کمک بزرگی به نوشته ام کرد ، هر جا مهدا سعی در سانسور داشت را توضیح داد بدون هیچ کم و کاستی . این شجاعتش خیلی تحسین برانگیز بود . ادامه دارد ...
📕 محافظ_عاشق_من 🥀 ✍ به قلم : 🍃 قسمت دهم با اصرار مامان ناهار را در سکوت و ذهنی مشغول خوردم و مجددا به اتاقم برگشتم . کتابم را باز کردم ، کتابی که یک سال برای نوشتن و هشت سال برای فهمیدنش تلاش کرده بودم !! دلم میگیرد وقتی میبینم من هم میتوانستم مثل مهدا زندگی را بفهمم ، اوج گرفتن وجودم را تجربه کنم و بی نهایت عشق را بچشم اما سرگرم روزمرگی شدم و اوقات خودم را باطل و پوچ گذراندم و چقدر از خدای مهدا سپاس گزارم که از ورطه ی هلاکت نجاتم داد و نگذاشت بیش از این با اختیاری که به من عطا کرده بود و من با جهل به بدترین نحو تعبیرش کرده بودم دنیا و آخرتم را بسوزانم .... مهدا معتقد است خدا برای آدمی تقدیری از جنس خودش قرار داده و با عقل به او یادآور شده هر کدام چه عاقبتی دارد و حتی قضای او بر اختیار انسان است و اوست که با اختیار خود حالات ممکن را انتخاب میکند و نیت قلبی آدم ها گاهی عامل بزرگی بر حادث شدن اتفاقات زندگی ست . خیلی غم انگیز است روز های بر باد رفته ات را مرور کنی . اما اولین درس این است ؛ که اگر دیروز به حساب خود می نشستی امروز در عذاب گذشته ی بی تغییر نمی ماندی . پنج سال از زندگیم را باختم چون عشق را نفهمیده بودم ؛ باختم ، چون در توهم عشقی که هیچگاه درکش نکرده بودم می سوختم ، در جهلی که هر روز بیش از پیش انکارش میکردم انکاری که تاوانش جدایی بود ، جدایی از کسی که تنها آشنای دلم بود ، اولین خطای من این بود که هیچ قانونی برای دلم نداشتم هیچگاه فکر نکردم این قلب جایگاه اصلی چه کسی است ، قانون دلم غرور بود ... کاش توانسته بودم خودم را نجات بدهم کاش توانسته بودم ‌*کارن* را نجات بدهم تا پس از پنج سال شیفتگی کارمان به فراموشی هم نکشد .... یعنی او هنوز به من فکر میکند ‌؟ یا زمان کار خودش را کرده ؟ یعنی همچنان مرا مقصر می داند ؟ یا به اشتباه خودش پی برده است ؟ یعنی فهمیده با خودخواهیش هردویمان را تباه کرد ؟ . . . افسوس از قانون قلبی که عقل از آن بی خبر است ... افسوس از دلی که هنوز دلتنگ میشود ... افسوس از دلی که با سخاوت می بخشد ، اما کسی این بخشش را نمی خواهد .... آهی میکشم و ترجیح میدهم بیش از این به دیوار خشتی قلبم تکیه ندهم و مطالعه را شروع کنم ، کتاب را بر دانای کل نوشتم تا نقش خودم برای خواننده ملموس باشد ... ادامه دارد ... داستان هرشب بجز جمعه ها در کانال👇 ❣ @Mattla_eshgh مطلع عشق درایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc مطلع عشق در تلگرام 👇 https://t.me/joinchat/AAAAAEPMpR-8n7jQKaBvdA
۱۰ تفاوت های زن و مرد ۲ 🍃 مغز مردها برای انجام چند کار به طور همزمان ساخته نشده، پس نمی توانند هم حرف بزنند هم احساس کنند! اما زنان بطور همزمان چند فعالیت را باهم انجام میدهند. 🍃مردها نسبت به مسائل پیرامون خود، کلی نگر هستند در حالیکه زنان جزئی نگر هستند. 👈 در برابر خانم خانه تان، به جزییات ظاهری اش توجه کنید؛ هرچند کوچک 😉 ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_اول 🔰یکی از مهمترین #علل شکست در ازدواج توقع و تصورات غلط از آن اس
🔰یکی از مهمترین علل شکست در ازدواج توقع و تصورات غلط از آن است خوشبختی به خودی خود رخ نمیدهد بلکه ساخته می شود خوشبخت و موفق نیز گاهی جر و بحث و کشمکش دارند و اگر این چنین نباشد بایستی در و سلامت آن شک کرد . مزیت زوج های موفق در این است که آنها می دانند چگونه بدرستی با و مشکلات مواجه شوند و به تفاهم برسند و به تفاوتها احترام می گذارند و با دید برنده و بازنده به مسائل نگاه نمی کنند. ازدواج همچون است که در صورت عدم آبیاری و ، دیر یا زود پژمرده خواهد شد. رابطه زناشویی یک رابطه ۵۰/۵۰نیست، ۱۰۰/۱۰۰است. یک ازدواج زمانی می تواند باشد که در رابطه، هر یک از طرفین تمام خوب خود باشند و# اشتباه و کوتاهی دیگری را مجوزی برای قصور و خطای خود ندانند. ‌❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از سنگرشهدا
از داغ امام عسکری دلها شکسته در ماتم بابای خود مهدی نشسته گرد مصیبت چهره ی عالَم گرفته زهرا ز داغ لاله‌اش ماتم گرفته ▪️شهادت اباالمهدی«عج»؛ حضرت امام حسن عسکری«ع» تسلیت باد.▪️ ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🏴
مطلع عشق
🌷📝 موضوع : بیماری های غلبه خلط دم و درمان آن ها #جلسه_چهل_و_نهم 🌷🍃🌹🍂🌻 🔮 افزایش خلط دم در بدن :
۳ 🌷🍁🌹🍀🌻 5⃣ استعداد انسداد عروقی و سکته های قلبی (سکته گرم) بالا است. 6⃣ خلط دم اگر زیاد شود، تبلور می کند و مجراها را مسدود می کند. اگر در سرتاسر بدن منتشر شود و لزج شود، فشار خون گرم پدید می آورد. 💟 افراد صفراوی، استعداد سکته ندارند. ✳️ فشارخون معمولا به دو نوع سرد و گرم تقسیم می شود: ❄️👈 علامت فشار خون از نوع سرد آن است که غلبه بلغم وجود دارد و در این افراد فشارهای عصبی افزایش می یابد که درمان این فشار خون بطور کلی ترک سردیجات و مصرف غذاها و گیاهان گرم است ⬅️ در نتیجه نمک برایشان خوب است. ✅🌹 🔥👈 نشانه های فشار خون از نوع گرم آن است که پوست گلگون شده و نبض خیلی سریع و پر می زند و رگ های بدن برجسته می شود. درمان این نوع فشار خون کم خوردن گرمیجات و خوردن شربت های گس مزه و ترش و یا شربتی مرکب از سرکه طبیعی با عسل (سرکه انگین) یا سرکه با شیره انگور (سرکه شیره) و انجام چند مرحله حجامت به فاصله یک ماه و خوردن روزی یک قاشق مرباخوری سیاهدانه با آب گریپ فروت و همچنین خوردن سرکه طبیعی بعد از غذاها و به طور کلی شربت آبلیمو درمان آن است. در نتیجه نمک زیاد برایشان مضر است. ✅🌷 ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
⚠️نسل ‌کشی در ایران‼️ اگه تو یمن و میانمار دشمن نسل‌کشی می‌کنه، تو ایران کاری کردن که مادر بچه‌ی خودش رو به قتل می‌رسونه! اونقدر کار ضدفرهنگی کردن که الآن سالی ۳۵۰ هزار!! سقط جنین داریم و فقط ۹ هزارتاش با مجوز قانونیه! مقایسه کنید با ۱۷ هزار کشته‌ی تصادفات جاده‌ای که تکان‌دهنده ‌است. از غصه مردن رواست. ‌❣ @Mattla_eshgh