فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ خطای دید بسیار جالبی که نشان میدهد همیشه مسائل را از همه جوانب ببینیم و بررسی کنیم
📌گاهی چون به طور کامل یک موضوع را ندیدیم توهم #خود_عالم_پنداری به ما دست خواهد داد
#هوشیار_باشیم
❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فناوری واقعیت افزوده در تولید محتوا
متخصصان ایرانی توانستند با بومیسازی کدنویسی "استودیوی مجازی" را بسازند.
📆۱۴۰۱/۱۲/۱۳
#ساختوتولید
#الکترونیک
#هنری
خبرهایخوش 👈 🇮🇷 @gooodnews_ir ♥️
مطلع عشق
🔸قسمت #سی_وششم مادر لبههاي ميز را گرفت: - چه طور شد كه سالي يكي دو ماه ما رو رها ميكردي، ميرفت
قسمت #سی_وهفتم
راحله-براي همين هم خيلي از همين مردهاي پر مدعا از اين زن حساب ميبرن و با احترام ازش ياد ميكنن. اين كتابش هم شرح سفرش به كشورهاي بزرگ دنيا مثل ژاپن، آمريكا، هند و فرهنگهاي مختلفه. رفته و راجع به بدبختيها و ظلمهايي كه به زنها ميشه، تحقيق كرده.
گفتم:
- تو فكر ميكني با اين حرفها چيزي عوض ميشه؟
راحله- منظورت رو نمي فهمم!
من- منظورم اينه كه فكر ميكني با اين حرفها و كتابها چيزي از اون ظلمي كه به قول تو داره توي تمام دنيا به زنها ميشه، كم ميشه؟ يا فكر ميكني با اين كه اوريانا فالاچي بره و با چند تا مرد خود خواه و مستبد به قول تو، مصاحبه كنه و شايد هم اونها رو گير بندازه، ميتونه انتقام اون ظلمهايي رو كه ميگي به زنها شده بگيره؟
راحله چند لحظه فكر كرد. سرش را تكاني داد و با تاسف گفت:
- نه! ممكنه نتونه هيچ كدوم از اون كارها رو بكنه، ولي حداقل ميتونه به امثال من و تو و اون خانمهايي كه الان اون جا نشستن و وقتشون رو تلف ميكنن، ديروز هم خودشون رو با اين حرف راضي كردند كه نبايد توقعي از زنها و خودمون داشته باشيم، نشون بده كه خير! يه زن ميتونه پا به پاي مردها حركت كنه و گاهي هم از اونها جلو بيفته.
گفتم:
- يعني تو واقعاً اعتقاد داري كه هيچ فرقي بين مرد و زن نيست؟!
راحله- معلومه كه نيست! پس فكر كردي من شعار ميدم يا اَدا در ميآرم؟ ديروز هم گفتم اون چيزي كه ما به نام فرق زن و مرد ميشناسيم، واقعيت نيست!، تلقينيه كه در طول تاريخ به هر دو جنس شده. به همين دليل هم در هر موقع از تاريخ يا هر جايي از زمين كه زنها از اين تلقين دور مانده اند، عكس اين قضيه اتفاق افتاده.
من- يعني چه؟
راحله- الان برات توضيح ميدم. ولي اول صبر كن بقيه بچهها رو كه ديروز حرف منو قبول نمي كردن، صدا بزنم. فكر ميكنم مثال خوبي گير آورده باشم كه جواب حرف اونها باشه.
بعد رو به فهيمه كرد كه داشت با «ديكشنري» سرو كله ميزد:
راحله- فهيمه! بلند شو بيا كه يه چيز خيلي ماه برات گير آوردم. حتماً بايد ببيني!
بعد هم سميه و عاطفه را صدا زد. من هم ثريا و فاطمه را كه با هم گپ ميزدند صدا كردم. ثريا كمي غرغر كرد. انگار حال و حوصله اين بحثها را نداشت. ولي فاطمه كه آمد، او هم راضي شد بياد. شايد براي اين كه تنها نماند. همه كه نشستند،
راحله نگاهي به همه كرد و گفت:
- يادتونه ديروز گفتم اين چيزي كه به ضعف و نقص زنها معروفه، واقعيتي نداره و صرفاً چيزي خياليه كه در همه زمانها به زنها تلقين شده و آنها هم باور كردن؟ البته شما هم حرف من
رو قبول نكردين! اوريانا فالاچي،نويسنده اين كتاب ضمن تحقيقي كه در مورد وضعيت زنهاي مالزي ميكرده، به گروهي از زنهاي مادر سالار برخورده كه توي جنگل و به شيوه گروهي زندگي ميكردن. برخوردش با اين زنها شنيدنيه.
راحله كمي مكث كرد. شايد منتظر بود كسي مخالفتي يا اظهار موافقتي بكنه. ولي كسي چيزي نگفت.
هيچ اشتياقي در بچهها ديده نمي شد. عاطفه لم داده بود روي سميه. ثريا داشت با همان زنجير طلا و قلب آويزانش بازي ميكرد. فاطمه و فهيمه هم به جلد كتاب نگاه ميكردند، كه البته سخت هم بود. چون راحله مرتب كتاب را از لبه اش به كف دستش ميكوبيد. بالاخره راحله شروع كرد:
- در اين قسمت اوريانا فالاچي اول راجع به منطقه جنگلي كه زنهاي مادر سالار توش زندگي ميكردند، توضيح ميده و بعد تعريف ميكنه كه با كاظم خان، يعني مترجمش، ميرن توي يكي از اين كلبههاي اون دهكده كه چند تا زن هم در اون بوده اند. توي اون كلبه چشمش به چرخ خياطي و گرامافون ميخوره. از كاظم ميخواهد سوال كنه كه اين اشياء مال كيه؟ و بعد مينويسه...
راحله كتاب را باز كرد و از روي آن خواند:
(جميله جوون ترين زن حاضر، به اين، چنين جواب داد:
- اين جهيزيه شوهر منه. وقتي ازدواج كرديم، آنها را با خود آورد. كاظم خان پرسيد:
- شوهرت كجاست؟
- خانه مادرش.
- چرا خانه مادرش؟
قسمت #سی_وهشتم
- براي اين كه من او را به خانه مادرش روانه كرده ام. كار نمي كرد و حتي به جمع آوري شيره درخت هم كه از سبك ترين كارهاست تمايل نشان نمي داد. نه قادر بود درختي را اره كنه، نه ميتونست چوب ببره و نه بلد بود برنج بپزه، من هم بيرونش كردم. موقع آن رسيده كه مردها هم خودشان گليمشان را از آب بيرون بكشند. زمانه عوض شده است. دروغ ميگم؟)
راحله چند لحظه صبر كرد.
احتمالاً ميخواست واكنش بچهها را ببيند. ميخواست مطمئن شود كه توجه بچهها را به اندازه كافي جلب كرده است. عاطفه راست نشسته بود و با لبخندي روي لب، هاج و واج مانده بود. فهيمه ديگر به جلد كتاب نگاه نمي كرد، حواسش به خود راحله بود. سميه پيشاني اش را در هم كشيده بود. فاطمه هم خونسرد و بي تفاوت بود. احتمالاً راحله همه اينها را ديد. اما فكر ميكنم نديد كه قلب آويزان به زنجير طلايي ثريا ديگر تكان نمي خورد و نديد كه ثريا با نگاهي برنده و خشن به آن قلب خيره شده است. نگاهي كه دل مرا لرزاند. شايد اگر راحله آن نگاه را ديده بود، ديگر نمي خواند. ولي آن نگاه چند لحظه بيشتر دوام نياورد. راحله هم نديد و گفت:
راحله- اوريانا فالاچي بعد از اين كه توضيح ميده هيچ مردي توي اون جنگل زندگي نمي كرده و هر مردي حق داشته فقط وقتي زنش بهش اجازه بده، براي چند روز بياد و برگرده، اين طوري ادامه ميده:
(مُسن ترين زنها كه به گفته جميله نود و دو سال از عمرش ميگذشت و نبيره هم داشت، در وسط نشسته و بقيه در اطرافش حلقه زده بودند. اولين سوال را چنين مطرح كردم:
- ميخوام بدونم در اين منطقه زنها چگونه حكومت ميكنن؟
« حوا » يكي از زنان به من خيره شد و گفت:
- چه طور؟ مگه توي اروپا زنان حكومت نمي كنن؟
- خير، در اروپا مردان حكومت ميكنن.
- نمي فهمم!
چنين توضيح دادم:
- منظورم اينه كه در اروپا خانواده توسط مرد رهبري ميشه و مرد نام خانوادگي خود رو به زن و فرزندش ميده.
- يعني به جاي اين كه زن نام خانوادگي خود را به مرد بده، مرد چنين كاري ميكنه و زن هنگام تولد فرزند از نام خانوادگي مادر استفاده نمي كنه؟
- البته.
- آه ولي قطعاً مَرده كه از زن اطاعت ميكنه، اين طور نيست؟
- خير، معمولاً چنين نيست. اين زنه كه از مرد اطاعت ميكنه.
كاظم خان مشغول ترجمه بود و به اين جا كه رسيد شليك خنده مادر سالارها فضا را پر كرد. انگار خنده دارترين لطيفه سال را برايشان تعريف كرده باشم. يكي شكمش را گرفته بود، ديگري محكم بر زانوان خود ميكوفت و مُسن ترين زن نيز به شدت ميخنديد و دندانهاي كرم خورده اش را كاملاً نمايان ميساخت. دست آخر بازوانش را رو به بالا برد و به نظر ميرسيد كه ميخواد بگويد:
«ساكت. مثل اين كه در اين جا سوء تفاهمي وجود دارد!»
مُسن ترين مادر سالارها سرش را به
طرف من خم كرد و پرسيد:
- نزد شما چه كسي به خواستگاري مرد ميرود؟)
عاطفه خواندن راحله را قطع كرد:
- چي؟! چي شد؟! بار ديگه اين سوال رو بخون!
راحله گفت:
- هيچي ظاهراً اون جاها رسمه كه زن ميره به خواستگاري مرد!
عاطفه با تعجب كوبيد روي شانههاي سميه و خنديد:😟
- ميبيني آبجي؟ ميبيني عجب ماهيه؟
سميه و فاطمه به لبخند اكتفا كردند.🙂🙂
عاطفه گفت:
- من كه رفتم تو نخ يه سفر مالزي. بايد داداشم رو ببرم اون جا تحويل يكي از اين زنها بدم.
ديگر از آن نگاه برنده ثريا خبري نبود. جايش را به پوزخندي عصبي داده بود كه مرا بيشتر نگران ميكرد. عاطفه كه ساكت شد، راحله ادامه داد:
(از كاظم خواستم برايش شرح دهد در اروپا معمولاً مرد است كه زن را خواستگاري ميكند و اگر عكس اين موضوع روي بده، مردم عقيده دارن كه زمانه عوض شده و فساد دنيا را فراگرفته است. « حوا » پرسيد:
- پس زن نمي تونه مردش رو انتخاب كنه؟
- معمولاً خير.
- و اگه زني مردي رو در جنگل تصاحب كنه؟
- معمولاً در اروپا مردان زنان رو در جنگل تصاحب ميكنن.
زنان يكي پس از ديگري به يكديگر خيره شدند و آن وقت همه با هم نگاه پرسشگرشان را متوجه من ساختند. احساس كردم مرا ديوانه پنداشته اند. يكي از زنان پرسيد:
- پس اين زنه كه پس از ازدواج بايد در خانه مرد زندگي كنه؟
- البته!
باز هم زنان يكي پس از ديگري به يكديگر نگاه كردند و بعد متوجه من شدند. يكي از آنها پرسيد...
ادامه دارد....
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_ممنوع
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
قسمت #سی_ونهم
يكي از آنها پرسيد:
- اگر زني خرج مردش رو تقبل نكنه، مرد ميتونه درخواست طلاق بده؟
باز هم صداي عاطفه، مجال خواندن را از راحله گرفت:
- به افتخار تمام زنهاي مادر سالار دنيا يه كف مرتب بزنين!😄👏
و بعد خودش به تنهايي كف زد. نگاه نگران من به دنبال ثريا ميگشت كه يكهو ثريا بلند شد. همان موقع يادم افتاد كه چرا از آن نگاه خشن ترسيده بودم. اگر چه كه ديگر خبري از آن نگاه نبود. نگاه آرام تر شده بود.
فقط همان پوزخند عصبي بود!😠😏
- بس كنين اين مسخره بازيها رو! نكنه شماها هم واقعاً ميخواين مث اون آشغالها بشين؟
نگاهي به همه كرد و بعد زير لب گفت:
- من كه اصلاً حالو حوصله اش رو ندارم.
به سرعت بيرون رفت. خواستم بلند شوم و دنبالش بروم فاطمه به من اشاره كرد كه بمانم و خودش رفت.
راحله كله اش را تكان داد؛ يعني
« چي شده؟ »،
عاطفه شانه اش را بالا انداخت ؛ يعني
« نمي دانم، ولش كن! ».
فهيمه انگار هنوز حواسش توي كتاب بود كه گفت:
- عجب داستاني بود ها!
بعد از آن عاطفه گفت:
- حالا قضيه مادر سالارها چي چي هست؟!
راحله نفس عميقي كشيد. پشت چشمي نازك كرد و گفت:
- بعضي دانشمندها يا مردم شناسهايي مثل « لويس مورگان» معتقدند كه ريشه مادر سالاري به ماقبل تاريخ ميرسه. اون موقعهايي كه مردها و زنها زندگي آزادي داشتن و خويشاوندي رو از طريق مادر مشخص ميكردن. « هرودوت» هم ميگه كه ملل آسياي صغير به شيوه مادرسالاري زندگي ميكردن؛ يعني اين طوري كه وقتي مردها به دنبال شكار يا جنگ ميرفتن، زنها قدرت رو در دست ميگرفتن و تو مزارع به عنوان ارباب محسوب ميشدن. چون فاصله بين قدرت اقتصادي و قدرت اجتماعي كوتاهه، راحت ميشه از يكي به اون يكي ديگه رسيد.
فهيمه پرسيد:😟
- و هنوز هستن؟
راحله- هستن، ولي تعدادشون خيلي كم شده؛ مثل كولي ها. هستن ولي كم. الان مادرسالارها تو بعضي نقاط مثل ژاپن، استراليا، ساحل طلايي، ساحل عاج، شمال رودزيا و برخي جاهاي هندوستان زندگي ميكنن. ديدين كه روش زندگيشون هم يكي از قديمي ترين روشهاي زندگيه! اونها مالك زمين خودشونن. زمين رو هم فقط براي دخترشون ارث ميگذارن. با مرد ازدواج مي كنن، ولي از نام خانوادگي اون مرد استفاده نمي كنن. روي بچه هاشون هم فاميل خودشون رو ميگذارن. حتي بعد از ازدواج هم شوهرشون رو ميفرستن خونه مادرهاشون. در نتيجه بچهها هم فقط از مادرشون حرف شنوي دارن.
با آمدن فاطمه و ثريا، راحله ساكت شد. نگاهش روي تك تك صورت بچهها دور زد. معلوم بود واكنش بچهها خيلي برايش اهميت دارد. من كمي كنار كشيدم تا جا براي فاطمه باز شود. ثريا هم رفت كنار ساكش و خودش را با آن مشغول كرد. عاطفه همان طور كه آرنجش را گذاشته بود روي زانويش و سرش را كجكي تكيه داده بود كف دست چپش، گفت:
- حالا بعد از همه اين حرف ها، كه چي؟
سوال كوتاه بود و ساده. ولي راحله خيلي تعجب كرد:
- يعني چي؟ چه طور نمي فهمين. اين چيزي كه من براتون خوندم قصه نبود! يه تجربه بود كه حتي توي همين زمان ما هم زنهايي هستن كه زير دست مردها نيستن. فقط كافيه خودشون رو از زير سلطه مردها بكشن بيرون.
فاطمه گفت:
- و در عوض خودشون روي سر مردها مسلّط بشن؛ يعني، يه تبعيض جنسي ديگه. منتها اين دفعه به نفع زن ها.😐
با خودم فكر كردم كه شايد مادرم هم ميخواست همين كار را بكند. يعني خودش را از زير سلطه بابا بيرون بكشد. پس چرا هيچ وقت من يكي بايد از اين كار او خوشم بيايد! من گفتم:
- ولي خندهها و واكنشهاي بچهها نشون داد كه اين تجربه مسخره اي بوده، حتي براي زن ها!
راحله با عجله گفت:
ادامه دارد...
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_ممنوع
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
قسمت #چهلم
راحله با عجله گفت:
- ديدين! نظريات و حرفهاي خانم «فالاچي» هم به همون اندازه براي اون زنها خنده دار و مسخره بود. يعني احساس ما موقع برخورد با نظر مخالفمون بستگي زيادي به #طرزتفكرمون داره و البته طرز تفكر ما هم بيشتر تحت تاثير حرفهايي است كه در طول عمرمون بهمون تلقين شده! البته من نمي خواستم نوع زندگي اونها رو تاييد كنم يا بگم كه ما هم مثل اونها زندگي كنيم...
فهيمه نگذاشت راحله ادامه بدهد. حرف هايش را قطع كرد:
- نه بابا! اصلاً اين چه بحثيه كه ما داريم ميكنيم. من ميگم كه قضيه اقوام و دوران مادرسالاري نه در طول تاريخ هيچ وقت اون قدر گستردگي و دوام داشته كه بشه از اون به عنوان يه قاعده در تاريخ نام برد و نه در زندگي امروز ممكنه. اين چيزي هم كه راحله خواند يه استثناست. قواعد اجتماعي هم كه هيچ وقت بر پايه استثناها وضع نمي شن.
با اشاره دست و صدايي خفه از فاطمه پرسيدم كه قضيه ناراحتي ثريا چه بود؟ فاطمه چشمكي زد و اشاره كرد كه صبر كن!
راحله براي فهيمه پشت چشمي نازك كرد و گفت:
- نخير! من طور ديگه اي ميبينم. ميدونين كه اين زنها توي جنگل زندگي ميكردن. در نتيجه به هيچ يك از رسانههاي امروزي مثل تلويزيون و روزنامه، دسترسي نداشتن. بنابراين، از تاثير كليشههايي كه نظامهاي حكومتي مردسالار بر زن دارن، در امان موندن. در نتيجه تونستند واقعاً خودشون باشن، نه اون چيزي كه جامعه و اطرافيان و مردها از اونها ميخوان.
سميه نگاه تندي به فاطمه كرد. بعد كمي مِن مِن كرد و بالاخره گفت:
- خب چرا اين طوري فكر نكنيم كه چون اين زنها فقط از دخترهاشون نگهداري ميكنن، در نتيجه عقايدشون رو هم به دخترهاشون منتقل ميكنن. پس اين دخترها در طول رشدشون هيچ دسترسي به محيط اطرافشون ندارن و فقط تحت تاثير تلقينات مادرشون هستن. پس اونها كه از اصل خودشون دور افتادن نه بقيه!
فهيمه با عجله وارد بحث شد:
- اصلاً يه چيز ديگه! چرا در طول تاريخ زنها تحت تاثير اين تلقين قرار گرفتن؟ چرا از يه زمان يا مكان محدود كه بگذريم؛ اين تلقين روي مردها نشده؟
راحله دست هايش را از هم باز كرد:
- چون كه مردها قلدرتر از زنها هستن!
فهيمه لبخند پيروزمندانه اي زد:😏
- پس تو هم معتقدي كه زن و مرد مساوي نيستند!
راحله دستپاچه شد! مرتب با دستهايش بازي ميكرد انگار چيزي را در هوا به هم ميزد:
- براي اين كه من هم... من هم يكي از محصولات همين تلقين هام ديگه! ميدونين كه من هم با همين كليشهها رشد كردم كه مردها قوي تر از زن هان. اين همه سال طول كشيده تا اين فكر تو مغز من رسوخ كرده، حالا يك شبه كه خارج نمي شه.
عاطفه در عرض چند لحظه شد يك رُبات. دستش را با حركات خشك به سمت سينه اش برد. با انگشت خودش را نشان داد و مثل رُبات تكرار كرد:
- من نمي توانم...! نمي توانم بچه دار بشوم...! من، من نمي توانم بچهام را شير بدهم...! شير بدهم...! نمي توانم...! من نمي توانم...!😄
راحله اخم كرد:
- تو نمي توني چند دقيقه درست و جدي حرف بزني؟
عاطفه هنوز هم رُبات بود.😂
- چرا! چرا ميتوانم...! ولي دارم با اين تلقين تاريخي كه، زن را وادار كرده بچه به دنيا بياورد، يا بچه اش را شير بدهد، مبارزه ميكنم...! تلقين! تلقين!
بچهها خنديدند.😀😁😃😄
راحله عصباني شد. به فاطمه نگاه كرد. فاطمه شانه هايش را بالا انداخت؛ يعني « من بي تقصيرم، اگه ميتوني خودت جوابش رو بده»،
راحله جوابي نداشت به جز اين كه بگويد:
- اين چه وضعشه؟ چرا ما نمي تونيم دو كلمه منطقي و درست و حسابي حرف بزنيم؛ فيلم كه بازي نمي كنيم.
عاطفه هنوز هم قصد نداشت از جلد رُبات بيرون بيايد: 😄
- خيلي هم مطمئن نباش...!
راحله خواست چيزي بگويد، فهيمه خنده اش را قطع كرد و گفت: 😁
- اصلاً يه چيز ديگه راحله جون، اگه در تمام طول تاريخ هميشه اين زنها بودن كه به قول تو تحت تاثير اين تلقينات بودن، حتماً يه چيزي، يه ضعفي توي وجود اونها بوده كه به اين واقعيت تن بِدَن و قبول كنن كه با مردها مساوي نيستن.
راحله سرش را تكان داد:
- من ديگه حرفي براي گفتن ندارم.
عاطفه زير لب گفت:
- اوه! چه دل نازك؟!
فاطمه گفت:
- پس بذار تا من بگم. تلقين و اين بحثها منتقيه! حرف عاطفه اگر چه شوخي بود ولي نشان از يه واقعيت داشت كه تفاوتهايي در وجود زنها و مردها هست كه هيچ ربطي به تلقين نداره. حالا اين كه مرز و حدود اين تفاوتها تا كجاست قابل بحثه؟ قبول؟😉👎
غير از راحله همه سرشان را تكان دادند. عاطفه زبانش را براي راحله درآورد و نوك دماغش را نشان داد. 😄😜راحله رويش را از او برگرداند.
فاطمه رو به فهيمه كرد:
- يه چيز ديگه هم هست...
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_ممنوع
قسمت #چهل_ویک
فاطمه- يه چيز ديگه هم هست. وقتي ما از انسان، فقط به عنوان «انسان» صحبت ميكنيم، يا تو ذهنمون به مفهوم«انسان» فكر ميكنيم، فرق ميكنه كه اين انسان زن باشه يا مرد؟
كسي حرفي نزد. فهيمه كه ديد فاطمه رويش به اوست، مجبور شد خودش جواب بدهد:
- نه!
فاطمه ادامه داد:
- در حالي كه وقتي به «حيوان» فكر ميكنيم، ميدانيم كه به «انسان» فكر نمي كنيم؛ چون «حيوان» با «انسان» فرق داره. پس زن و مرد در #انسانيت خودشون تفاوتي با همديگه ندارن و هيچ كدوم، هيچ برتري نسبت به اون يكي ندارن، بلكه #تفاوتشون_در_فروعه؛ مثل جنسيت و بعضي تفاوت هاي بدني و روحي.
راحله ديگر اخمش باز شد. نگاه تشكر آميزي به فاطمه كرد و گفت:
- حالا با اين وجود هنوز هم لازمه كه ما به زور خودمون رو به جايگاه پايين ترمون در خلقت راضي كنيم؟ وقتي كه نقصي نداريم، چرا بي خودي وجودش رو توجيه ميكنيم؟
اين را خطاب به سميه در حالي كه به نظر ميرسيد خودش هم از سوالش نامطمئن است، گفت:
سمیه- يعني ما هم ميتونيم به كمالاتي كه پيامبر و ائمه يا بقيه عرفا رسيدن، برسيم؟😟
- بذار من جوابت رو بدم.
فاطمه بود كه به جاي راحله جواب سميه را داد:
- ببين سميه جون! درسته در خلقت، هر موجودي جايگاه خاص خودش رو داره و عدالت براي همه رعايت شده؛ مثلاً اين كه به قول تو به سنگ به خاطر سنگ شدنش ظلم نشده. يا به حيوان هم همين طوره. ولي آيا سنگ و حيوان هيچ درك و شعوري از حالات و كمالات انساني و آدمها دارند؟😊
سميه فكري كرد و گفت:
- نه!
فاطمه ادامه داد:
- ما زنها كمالات انساني رو درك ميكنيم. ما ميفهميم كه عرفاي ما به چه مراحلي رسيدن. يا اين كه قسمتي از مقامات پيامبر و ائمه را درك ميكنيم. اون چيزي رو هم كه درك نمي كنيم #ربطي_به_زن_بودنمون_نداره؛ چون مردها هم نمي تونن درك كنن. ولي من ميخوام بگم كه اگر ما كمالاتي رو درك كنيم، اما #نتونيم به اون #كمالات برسيم، اون وقته كه به ما #ظلم شده و چنين صفتي هم از خدا دوره پس ما هم ميتونيم به آن مقاماتي كه از عرفا و پيامبران و ائمه سراغ داريم دست پيدا كنيم، هر چند امام يا پيامبر نباشيم. پس #راه_كمال_براي_هردو_گروه_بازه و هر كس #به_اندازه_استعدادخاص_خودش اين راه رو طي ميكنه و اون چيزي كه مورد تمايز و اختلافه، #وظايفي است كه مربوط به #ساختمان_بدن_انسانه و بر اساس #ويژگيهاي_جسمي طرفين توزيع شده. پس اون چيزي كه موجب تفاوتشون شده، نقشي در كمال نداره.
سميه چند لحظه اي چيزي نگفت. فقط انگشتش را گزيد و به سقف خيره شد. انگار بالاخره تصميمش را گرفت:
- از اين بحثهاي استدلالي كه بگذريم، در قرآن و روايات چي؟ اونها چي ميگن؟
راحله هول زده خودش را به ميان انداخت:
- حالا پاي قرآن و روايات رو براي چي ميكشين وسط؟ خودمون عقل داريم ديگه!
فاطمه دستش را گرفت جلوي راحله:
- نه! صبر كن! راست ميگه. قرآن و روايات ائمه 👈مهم ترين منبع فكري👉 ما و اصل و اساس تفكرمون هستن.
راحله ساكت شد. فاطمه به سمت سميه برگشت:
- بله داريم. يه نمونه اش 👈آيه اول سوره «نساء» 👉ست. ميفرمايد كه ما مرد و زن را از يك «نوع» آفريديم؛ يعني مرد و زن داراي يك حقيقت اند.
راحله با خوشحالي و اشتقياق، دستانش را به هم كوبيد:😍😄
- يعني اين كه قرآن هم به تساوي زن و مرد در تمام حقوق و وظايف، قائله!
فاطمه با همان خونسردي قبلي، دستش را بلند كرد: 😊✋
- نخير، زياد عجله نكن! صفحه بعد هم «للذكر حظُّ الانثيين» آمده.
عاطفه لبخندي زد: ☺️
- لطفاً ترجمه بفرمايين!
سميه بود كه ترجمه كرد:
- يعني ارث مردها دو برابر زن هاست.
عاطفه دستش را بالا برد، مثل يك داور:
- يك به يك، نفع هر دو طرف. اين آيه به اون آيه در شد.✋
فاطمه كمي دلخور شد. اين را از چروك پيشاني اش فهميدم:
- نه! راجع به قرآن اين طوري صحبت نكن! آيههاي قرآن همديگر رو نقض نمي كنن. هر كدومشون يه گوشه اي ازحقيقت رو روشن ميكنن.👈 اگه خواستيم نظر قرآن رو راجع به زن بفهميم، بايد #تمام اون آيات رو در نظر بگيريم.👉
قسمت #چهل_ودو
فاطمه-پس دنبال آيههايي نباشين كه فقط نظر شما رو تصديق كنه. 👉بهتره بعداً سر فرصت راجع بهش حرف بزنيم.
اين جواب ممكن بود سميه را قانع يا ساكت كند، اما فهيمه را نه.
فهيمه هنوز هم راضي نشده بود:
- من اين حرفها رو نمي فهمم. ميگم چرا در طول تاريخ بيشتر دانشمندها، سياستمدارها، حاكمان و كلاً مشاهير تاريخ مرد بودن، نه زن؟!🙁
فاطمه گفت: 😊
- حضرت مريم. زن بود يا مرد؟
عاطفه انگار از يك جا نشستن خسته شده بود. بنابراين مرتب نوع نشستنش را عوض ميكرد. همان طور كه دو زانو مينشست، زد روي پايش:😄
- بَه هَه! بعد از اين همه بحث تازه ميگه ليلي زن بود يا مرد؟
فهيمه بي توجه به عاطفه جواب داد:
- معلومه. حضرت مريم زن بود.
فاطمه- بسيار خُب! حالا اگه ما قبول كنيم كه زن جنس دومه، پس بايد هر مردي، از هر فرد جنس دوم؛ يعني زن ها، حتي با بالاترين درجات كمالي برتر باشه. پس بايد يه مرد معمولي از لحاظ درجات كمالي، بالاتر از حضرت مريم باشه.
👈در صورتي كه قرآن اون درجات و كمالات رو براي حضرت مريم توصيف ميكنه و ميگه « ليس الذكر كالانثي».👉
عاطفه محكم كوبيد روي پاهايش: 😅
- خدا منو مرگ بده كه هيچ وقت نمره عربيم، بيشتر از ۱۲ نشد.
فاطمه- يعني پسري كه ميخواستي در هر حال مثل اين دختر نيست. اين جمله ايه كه خدا خطاب به مادر حضرت مريم و در توصيف حضرت مريم گفته. حتي از لحاظ تاريخي كه فهيمه قبول داره، بررسي كنيم،ميبينيم كه #حضرت_زكريا كه پيامبر زمان خودش بود و در نتيجه برترين مرد دورانش، #افتخارميكنه كه به حضرت مريم خدمت كنه!
راحله دوباره وارد بحث شد:
- از اين گذشته، در طول تاريخ هم زنهاي مشهور زيادي داشتيم از «مادام كوري»، «ژاندارك» و «اوريانا فالاچي» تو غربيها گرفته تا پروين اعتصامي و...
سميه حرف راحله را قطع كرد:
- تو ديگه چي ميگي عاطفه! چرا هي دستت رو تكون ميدي؟
عاطفه با مشت كوبيد روي زمين:😂
- بابا دارم ميگم منو يادت نره. ولي اين راحله پشت تريبون كه ميره اين قدر حواسش به ميكروفنه كه ديگه ما رو تحويل نمي گيره.
راحله نفسش را پر صدا بيرون داد و رويش را به سمت ما كرد. از عصبانيت قرمز شده بود. فكر كنم اگر چيزي دم دستش بود، آن را ميكوبيد بر سر عاطفه. 😠خدا را شكر كه چيزي دمِ دست راحله نبود. به جز كتابش كه براي راحله گران قيمت تر از آن بود كه بكوبد بر سرِ عاطفه.
پس فقط چند لحظه بهت زده خيره شد به عاطفه. فهيمه به زحمت پوزخندش را پنهان كرد. عاطفه همچنان با چشمان شيطنت بارش راحله را نگاه ميكرد و لبخند ميزد.راحله خودش را كنترل كرد و دوباره برگشت به سمت فهيمه:
راحله- يه چيز ديگه! شماها كه ميگين هيچ وقت توي تاريخ نبوده كه زن و مرد مساوي باشن، چرا به تمدن اخير خوب نگاه نمي كنين؟ چرا اون رو مثال نمي زنين؟ نكنه اون جزو تاريخ نيست؟!
عاطفه به طور ناگهاني جدي شد:
- مگه تو غرب چه خبره كه ما خبر نداريم؟
راحله كمي صبر كرد. ميخواست مطمئن شود كه حرفهاي عاطفه جدي است يا شوخي ميكند. بالاخره ترجيح داد كه او را در حرف زدنش جدي حساب كند. به همين دليل هم گفت:
- ميدونين كه در تمدن امروزِ غرب، تساوي زن و مرد مسئله اي تخيلي نيست، بلكه تجربه اي چند صدساله است كه تمدن غرب اون رو پشت سر گذاشته! يعني خيلي وقته كه به چنين جايي رسيده اند.
عاطفه- مثلاً چند وقته؟
راحله- احتمالاً از رنسانس تا حالا.
فاطمه با تعجب گفت:
- از رنسانس؟!
- بله از رنسانس! ميدونين كه پايه افكار و آراي تمدن جديد روي افكار و انديشههاي انديشمندان رنسانس ساخته شده. در حقيقت، از رنسانس بود كه نحوه نگرش به بشر و طبيعت و همه چيز عوض شد. حتي بعضيها هم گفتن نهضت زنان كه در قرن نوزدهم شكل گرفت و تو فرانسه هم گسترش پيدا كرد، به نوعي اعتراض به مرد سالاري آشكار حاكم بر اعلاميه حقوق بشر فرانسه بود. بعداً هم اسمش رو گذاشتند « فمينيسم»!
راحله دوباره كمي جوش آورد:
- پس تو ميگي تساوي زن و مرد از كي تو غرب شروع شد؟
- اگه به طور رسميش رو بخوايم، تا اون جا كه من ميدونم اولين اعلاميه حقوق بشر كه در اون از تساوي زن و مرد حرفي به ميان اومد، سال ۱۹۴۸ منتشر شد. تقريباً پنجاه سال پيش. اصلاً بذار اين طوري برات بگم كه براي اولين بار در قرن بيستم، در انگلستان بود كه مسئله حقوق زن در برابر حقوق مرد مطرح شد. آمريكا هم با اين كه در قرن هجدهم، ضمن اعلام استقلال به حقوق عمومي بشر اعتراف كرده بود، در سال ۱۹۲۰ ميلادي قانون تساوي زن و مرد رو در حقوق سياسي تصويب كرد. فرانسه هم همين طور، در قرن بيستم بود كه تسليم اين مسئله شد.
عاطفه فوراً دو دستش را بالا آورد:
- صبر كنين! صبر كنين! ...✋
ادامه دارد ...
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
❌ #کپی_بدون_نام_نویسنده_ممنوع
مطلع عشق
✅ خطای دید بسیار جالبی که نشان میدهد همیشه مسائل را از همه جوانب ببینیم و بررسی کنیم 📌گاهی چون به
👆سواد رسانه
پستهای روز سه شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما علی (ع) فروش نیستیم
اینجا سرزمین امیرالمومنین (ع) است
ما بچههای خیبریم
✍ابوذر از اینکه پای علی ایستاده ولی سه روز گرسنگی کشیده است گلایه نکرد....
از اینکه بخاطر علی از خیلی چیزها محرومش کردند و سرانجام به بیابانهای خشک و بیآب و علف ربذه تبعیدش کردند گلایه نکرد..
پای علی ماند تا جان داد...
حرفهای شنیدنی حاج مهدی رسولی😍👌
❣ @Mattla_eshgh
پدر.mp3
3.67M
🔊 #صوت_مهدوی
#دلنوشته_صوتی_مهدوی
📝 صحبت پدر با تو...
♥️ اگه دلت از زمانه گرفته حتما این صوت رو گوش کن..
▫️ #نیمه_شعبان
#امام_زمان #مهدویت #نیمه_شعبان