eitaa logo
ماوی
913 دنبال‌کننده
1هزار عکس
51 ویدیو
4 فایل
•🪄• وَخداوندآگاه!بہ‌نامِ‌او^^ مأوَی به معنای پناهگاه ! دو سھ قدم‌جنون‌کنارِماباشید، راھِ دوری‌نمی‌رود :) با ما سخنی هم اگرت هست بگو🥛 https://harfeto.timefriend.net/17145901041992
مشاهده در ایتا
دانلود
بی‌هوا اول صبح سخت هوایت کردم! - - @Mava_a !🥥'
غلط است اینکه گویند به دل ، ره است دل را دل من ز غصه خون شد ، دل تو خبر ندارد - - @Mava_a !🥥'
مرا ببخش، اگر بی اجازه دوستت دارم اگر پنهانی با خیالت صحبت می کنم و یواشکی با تو قدم می زنم مرا ببخش ... که بی هوا، هوایی ات می شوم و شب به شب، دفترِ شعرم را برایت لبریز از عاشقانه می کنم مرا ببخش... و باور کن ، گاهی دوست داشتن ، بزرگ ترین جرم عالم است وقتی تو ممنوعه ترینی برایِ من... - - @Mava_a !🌒'
‏دلم میخواست یکیو داشته باشم که یه‌شب مثل امشب که همه خستم میکردن میومد دوتا دستاشو می ذاشت ‏روی صورتم و میگفت: غصه نخور تو منو داری!
احبك نيابة عن كل الذين رأوك و مضوا...   تو را به جایِ تمامِ کسانی‌ که که تو را دیدند و از تو عبور کردند، دوست می‌دارم... - @Mava_a !🥥'
بر تن شنیده‌ای که چه رسید از فراغ جان؟! - - @Mava_a !🥥'
یه آدم‌هایی هستن که طرف یه بار پیام میده‌ها، ولی تو صد بار میخونیش. اون فقط یه ویس کوتاه میفرسته، ولی تو بارها بهش گوش میدی. اون یه زنگ کوچیک بهت میزنه، ولی تو کل ۲۴ ساعت اون روز رو با همون یه زنگ خوشحالی. نمیدونم جریان چیه! ولی «دوست داشتن» واقعا حس عجیبیه … - - @Mava_a !🥥'
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ،  ﺩﻝ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ  ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ،  ﻏﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ  ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ  ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ  ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ  ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ،  ﺗﻮ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻦ  ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻮ ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ  ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ،  ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ  ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ، ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ (: - - @Mava_a !🥥'
قد أصابِنی عطُش لِحدیثک أفلا تروُیني؟... تشنه حرف هاتم ، نمی خواهی سیرابم کنی ؟ - - @Mava_a !🥥'
نه آن بی‌بهره دلدارم که از دلدار بگریزم نه آن خنجر به کف دارم کز این پیکار بگریزم! - - @Mava_a !🥥'
شاید قسمت من این بوده که از کنار نهر و جوی بگذرم و قطره ی آبی سهم من نباشد اما به چشم های آبی که تو میرسم سیراب ز اشک خویش بشوم... - - @Mava_a !🥥'
همیشه مراقبِ این بود که احساساتش از جایی به بیرون درز پیدا نکند. می گفت آدم ها برایِ این چیزها وقت ندارند و شکست در این امر همواره حتمی ست؛ عاشقانه نمی خندید و زیرکانه به کسی که دوستش داشت نگاه نمی کرد، نمی گریست و شب ها را در دلتنگیِ بی امانی که سایه اش هم از او بی خبر بود ، سر می‌کرد. حال اگر از او می پرسیدی ، چگونه این زندگی را تحمل میکنی!؟ بی پاسخ نمی ماندی. او همیشه با نگاهِ سردش که قاتلِ روحش بود، با اقتدار میگفت: _ من به چیزی که اجباری ست تن نمی دهم. این زندگی ست که مرا تحمل می کند. اما‌ چه کسی او را می فهمید و اینگونه می پرسید!؟ هیچ ، فقط گاهی در نوشته هایی که از او باقی می ماند، حرف هایش را می شنیدی‌ و شخصیت هایی را می دیدی که در اطراف او نبودند. می دانی، او و احساساتش هنوز زنده بود و با جوهری تاریک بر کاغذی دلمرده می‌چکید ... - - @Mava_a !🥥'