🔰 چرا به #امام_حسن_مجتبی(علیه السلام)، #کریم_اهل_بیت می گویند؟
✍ پاسخ:
✅ امام حسن(ع) نسبت به #دردمندان و تیرهبختان جامعه بسیار #دلسوز بودند و با خرابهنشینان دردمند و اقشار #مستضعف و کمدرآمد همراه و #همنشین میشدند و دردِ دلِ آنها را با جان و دل میشنیدند و به آن ترتیب اثر میدادند، و در این حرکت انسان دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هیچ فقیر و مسکینی از در خانه حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا میرفتند و آنها را به منزل دعوت میکردند و به آنها غذا و لباس میدادند.(۱)
امام حسن(ع) تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار میگرفت و اموال فراوانی در راه خدا میبخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخششهای بیسابقه و انفاقهای بسیار بزرگ و بینظیری ثبت کردهاند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.(۲)
از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن(ع) بر جمعی از گدایان گذشت که پارهای چند از نان خشکها را بر روی زمین گذاشتهاند و میخورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبّران را دوست نمیدارد» و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب از ایشان پذیرایی کرده و به همه آنها لباسهای مناسب هدیه دادند.(۳)👍👍👍
# تاریخ از بخشندگیهای امام حسن(ع) #داستانهای فراوان به یاد دارد، مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و #امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار #درهم موجود را به آن #اعرابی بخشیدند.(۴)
#روایات تاریخی مربوط به بخششهای آن حضرت فراوان است که ذکر تفصیلی آنها مناسب این نوشته نیست، وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید بر نمیگردانید؟ فرمودند: «من هم سائل درگاه خداوند هستم و میخواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم، خداوندی که عنایتش را به من ارزانی میدارد، میخواهد که من هم به مردم کمک کنم».(۵)❤️
به خاطر این #بخشندگیها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن(ع) در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام میگرفت، آن حضرت را کریم اهل بیت #لقب داده اند و با توجه به کرامتها و بخششهای کمنظیر و گاهی بینظیر آن امام بزرگوار لقب «کریم» برازنده آن حضرت است.
*پینوشتها:✍
۱. زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال ۱۳۷۵، ص ۲۶۸.
۲. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، ۱۳۷۴، قم، ج۱، ص ۴۱۷ ـ پیشوایی، مهدی، سیره ی پیشوایان، نشر مؤسسة تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، ۱۳۷۴، ص ۹۰.
۳. مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص ۲۴۱.
۴. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، پیشین، ص ۴۱۸.
۵. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه ی فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، ۱۳۷۶، ص۱۳۵.
◀️به نقل از کانال: احادیث اهلبیت علیهم السلام📚
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#غنا#لهو لعب
✳️ بُشر حافی:
✅حضرت موسی بن جعفر (ع) از کوچه های بغداد عبور می کرد، صدای ساز و آوازی شنید؛ دید که از خانه ای کنیزی بیرون آمد.
حضرت به آن کنیز فرمود: صاحب این خانه آزاد است یا غلام؟
- آزاد است.
- راست گفتی، اگر بنده بود از مولای خود می ترسید.
کنیز به خانه برگشت، بُشر از او پرسید: چرا دیر کردی؟ و وقتی کنیز داستان را برای ارباب خود نقل کرد، بُشر با پای برهنه خدمت حضرت موسی بن جعفر (ع) رسید و از اعمال انحرافی خود، در محضر آن جناب توبه کرد.
@Mawud12
✅ برخورد حضرت علی (ع) با نوازنده:
حضرت علی (ع) دید مردی نوازندگی می کند، او را موعظه نمود و از عملش نهی کرد و دستور داد وسیله نوازندگی او را شکستند، آنگاه فرمود: از این عمل زشت توبه کن.
پس از توبه آن مرد، حضرت فرمود: آیا می دانی که موقع نواختن، ساز چه معنائی را می رساند؟
- نه! وصی پیامبر(ص) بهتر می داند.
حضرت علی (ع): هنگامی که ساز نواخته می شود، زبان حالش چنین است:
به زودی پشیمان می شوی، به زودی پشیمان می شوی، به زودی وارد جهنم می شوی ای نوازنده من.
@Mawud12
✅ تیره بختی شنونده موسیقی:
مردی به امام صادق عرض کرد: همسایگان من کنیزانی دارند که آواز می خوانند و با عود (یکی از آلات موسیقی) می نوازند. چه بسا به هنگام قضای حاجت نشستنم را طول می دهم، تا صدای آنها را بیشتر بشنوم.
امام فرمود:
این کار را نکن. در روز قیامت دربرابر خداوند هیچ عذری نداری؛ مگر سخن حق را نخواندی که می فرماید:
گوش، چشم، دل، مسئولند و در برابر کارهایی که کرده اند، مورد سؤال واقع می شوند.
مرد عرض کرد:
به خدا سوگند گویا این آیه را تاکنون نخوانده و نشنیده بودم. دیگر به خدا این کارها را انجام نمی دهم و از ام آمرزش می طلبم.
امام سپس فرمود:
برخیز و غسل کن و آنچه می توانی نماز بخوان، چون تاکنون به گناه بزرگی مشغول بودی و چه بدحال و تیره بخت بودی اگر بدون توبه و بر این حال از دنیا می رفتی.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴قراردادFATF به زبان ساده
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#بصیرت
✅خیانت به دین و تشیع
✳️علمای آخرالزمانی
از مهمترین اقدامات ضد دینی و مذهبی برخی افراطیون در فضای ماهواره، می توان به تأسیس چند شبکه فارسی-عربی زبان با نام های شبکه جهانی امام حسین و مرجعیت و فدمک و سلام و غیره اشاره کرد که در ایام محرم با تبلیغ شنیع ترین مسائل با عنوان شعائر حسینی ، باعث وحشت مردم دنیا از شیعیان شده اند !
شبکه هایی که با پنهان شدن در ظاهر دینی سعی میکنندجلوه های واقعی شیعی بودن را به صورت کاملا وارونه در قالب مناظره و مباحثه و اخبار نشان دهد .
البته اکثر این شبکه ها با حمایت شخص سید صادق شیرازی(آیت الله) و بیت آن تاسیس و به فعالیت خود ادامه میدهند و نکته قابل تاملش است که هزینه احداث و راه اندازی و مدیریت این شبکه ها چگونه تامین میشود آنهم بدون حتی پخش یک برنامه تبلیغاتی !
@Mawud12
البته پخش برخی برنامه های دینی و پاسخ به احکام و مطرح کردن مسائل روز دینی اقدامی قابل توجه است اما این دست برنامه هایی که در تضاد کامل با نظرات علمای شیعی است و باعث آبروریزی شیعیان میشود واقعا ناراحت کننده است .نکته مهمتر این مطلب اینجاست که این روزها در ایام محرم قرار داریم و طبق سنوات گذشته باید بازهم شاهد نمایش ۲۴ ساعته خون و خونریزی و ضرب و شتم به نام شعائر حسینی باشیم.نمونه کوچک این اقدامات را میتوانید با سرچ کلمه ” Muharram ” در بخش تصاویر موتورهای جستجو مشاهده کنید.
تصاویر این اعمال شنیع به قدری زجر آور و دردناک است که حتی خود شیعیان را اذیت میکند چه برسد به کسانی که از سرتاسر دنیا با ادیان دیگر سر و کار دارند و نظاره گر شعائر حسینی اقایان هستند !شبکه های زنجیره ای سید صادق شیرازی را دریابیدسال پیش هم به دنبال نامگذاری نهم تا پانزدهم ربیعالاول به عنوان هفته برائت توسط شبکه ماهواره ای امام حسین(علیه السلام) که توسط بیت [آیت الله] سید صادق شیرازی اداره می شود آنهم دقیقا در ایام هفته وحدت موجب نگرانی بسیاریی از شیعیان حقیقی و آگاه گردید البته این ماجرا با عکس العمل خوب و به موقع بزرگان اهل سنت و شیعی همراه بود .
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#ابلیس_بهشت
🎬قسمت دوم
✳️شیطان چگونا و با چه حیله و
وسیله ای بار دیگر داخل بهشت
شد؟
✳️چطور آدم و همسرش را فریب
داد؟
✅ در این باره دونقل قول وجود دارد:
📓روایت اول
از بعضى بزرگان مانند ابن عباس اینگونه روایت شده :
بعد از آن که شیطان از بهشت بیرون شد، تصمیم قاطع گرفت که با هر نقشه و حیله اى که شده ، باز خود را به بهشت برساند و انتقام خود را از آدم بگیرد، فکر کرد که از راه معمولى و عادى وارد شود، دید نگهبانان بر در بهشت هستند مانع او مى شوند؛ رفت کنارى و به انتظار ایستاد.
اول طاووس را دید، از او خواهش کرد که او را داخل بهشت کند، قبول نکرد.
در این بین ناگهان چشمش افتاد بر بالاى دیوار، دید مارى بالاى دیوار قرار دارد. (تا آن روز مار یکى از حیوانات زیبا و خوش رنگ بهشت بود، و مثل سایر حیوانات دیگر چهار دست و پا داشت . - شیطان جلو آمد و گفت :
اى مار!
مرا داخل بهشت کن ، تا اسم اعظم الهى را به تو تعلیم کنم .
مار گفت :
ملائکه ، نگهبان در بهشت هستند تو را مشاهده مى کنند و نمى گذارند داخل شوى .
شیطان گفت:
مرا داخل دهان خود کن و آن را ببند و به این وسیله مرا داخل بهشت کن ، مار هم فریب او را خورد و همین کار را کرد و او را در دهان خود جاى داد - این بود که در میان دندانهاى مار سم پدید آمد؛ چون جایگاه شیطان شد- وقتى مار به این وسیله او را داخل بهشت نمود، شیطان هم کار خود را کرد، آدم علیه السلام و حوا علیه السلام را وسوسه نمود تا فریب خوردند.
گفت :
اسم اعظم را که قول دادى به من تعلیم کن ،
در جواب گفت :
اى مار! من اگر اسم اعظم را مى دانستم ، احتیاج به تو نداشتم که مرا داخل بهشت کنى - من با همان اسم اعظم داخل مى شدم .
ادامه دارد.....
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
✅ امام حسن مجتبی(ع) و مهدویت ✅
#امام_حسن_مجتبی
🔴🔵 امام حسن مجتبی (ع ) راجع به حضرت ولی عصر (عج ) چه گفته اند ؟
🌺روزگار پر آشوب عهد امام حسن مجتبی(ع) موجب شد که شیعیان نتوانند احادیث طولانی فراوانی از آن حضرت بشنوند و برای نسل های بعدی روایت کنند، از این رهگذر روایات مربوط به حضرت ولی عصر(عج) نیز از آن حضرت کمتر روایت شده است که آنچه به دست ما رسیده 8 روایت می باشد که در اینجا می آوریم:
🔴 "طوبی لمن ادرک ایامه و سمع کلامه".
"خوشا به سعادت کسی که روزگار او را درک کند و اوامر او را گوش فرادهد". (1)
🔴 بعد از امضای قرارداد صلح با معاویه برخی از شیعیان ناآگاه به خدمت امام حسن مجتبی(ع) رسیده، او را برای پذیرش صلح سرزنش کردند. امام حسن(ع) فرمود: شما نمیدانید که من برای شما چه کردهام؟! به خدا سوگند آنچه من انجام دادهام برای شما از تمام این جهان سودمندتر است. مگر نمیدانید که من امام شما هستم؟! اطاعت من بر همهی شما واجبست، و به صریح فرمایش رسول اکرم(ص) یکی از دو سروران جوانان بهشتی هستم؟! مگر نمیدانید که هنگامی که حضرت خضر(ع) کشتی را سوراخ کرد و جوانی را کشت و دیوار را تجدید بنا کرد حضرت موسی خشمگین شد، زیرا سبب و حکمت آنها را نمیدانست، ولی کارهای حضرت خضر درنزد خدا صحیح و بی اشکال بود. مگر نمیدانید:
🔷 که هر یک از ما بر گردنش بیعت طاغوت زمانش خواهد بود. به جز قائم ما که حضرت عیسی در پشت سر او نماز میخواند و خدای تبارک و تعالی ولادتش را مخفی نگه میدارد و خودش را در پشت پردهی غیبت نهان میسازد تا به هنگام ظهور، بیعت احدی در گردن او نباشد". (2)
🔴التاسع من ولد اخی الحسین ابن سیده الاماء، یطیل الله عمره فی غیبته، ثم یظهره بقدرته فی صورة شاب دون اربعین سنة، ذلک لیعلم ان الله علی کل شیء غدیر"."نهمین فرزند برادرم حسین(ع) فرزند سرور کنیزانست، خداوند در زمان غیبت عمرش را بسیار طولانی میکند و آنگاه او را به صورت جوانی کمتر از 40 ساله ظاهر میسازد. تا دانسته شود که خداوند به هر چیزی قادر است." (3)
🔴لایکون الأمر الذی تنتظرون حتی یبرء بعضکم من بعض و یتفل بعضکم فی وجوه بعض و یشهد بعضکم علی بعض بالکفر و یلعن بعضکم بعضا
"این امر که فرارسیدن موعد آن را انتظار میکشید واقع نمیشود مگر بعد از آنکه برخی از شما برخی دیگر بیزاری بجوید، و برخی در صورت برخی آب دهان بیندازد و بعضی از شما بعضی دیگر را کافر بداند و یکدیگر را لعن کنند".
🔴عمیر میگوید عرض کردم: چنین زمانی چه ارزشی دارد؟ امام(ع) فرمود: "الخیر کله فی ذلک الزمان، یقوم قائمنا و یدفع ذلک کله".
"همهی خیرها در آن زمانست، زیرا قائم ما قیام میکند و همهی این حوادث را از بین میبرد".(4)
🔴 تصطلح فی ملکه السباع، و تخرج الأرض نبتها، و تنزل السماء برکتها، و تظهر له الکنوز، یملک ما بین الخافقین، فطوبی لمن ادرک ایامه و سمع کلامه
"در زمان او درندگان با یکدیگر سازش میکنند، زمین گیاهانش را خارج میکند، آسمان برکاتش را فرو میفرستد، گنجهای نهفته در دل زمین برای او ظاهر میشود. بین شرق و غرب عالم تحت سیطرهی او در میآید. خوشا به سعادت کسی که زمان او را درک کند و به اوامر او گوش فرا دهد".(5)
🔴 لموضع الرجل فی الکوفة احب الی من دار فی المدینة". "جای یک پا نهادن در کوفه برای من از یک خانه در مدینه محبوبتر است".(6)
در روایات فراوانی از ارزش والای زمین در کوفه در عهد حضرت ولی عصر(عج) گفت و گو شده است، و آن بسیار طبیعی است، زیرا کوفه یایتخت حکومتی خواهد بود که بر زمین و زمان فرمانروایی خواهد نمود.
🔴 اسعد الناس به اهل الکوفة
خوشبختترین مردم در زمان ظهور، مردم کوفه هستند".(7)
📚 منابع:
1 - یوم الخلاص، ص 374
2 - اعلام الوری، ص 401
3 - یوم الخلاص، ص 170
4 - بشارة الاسلام، ص 81
5 - یوم الخلاص، ص 374
6 - بحارالانوار، ج 52 ص 386
7 - یوم الخلاص، ص 375
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#بصیرت
✅کوفیان وفادار به ائمه(ع)
در میان مردم کوفه افرادى مانند هانى، عابس بن شبیب، حبیب بن مظاهر، عبدالله عفیف، ازدى و قیس بن مسهر صیداوى و دهها تن دیگر بودند که حاضر بودند بارها جان خود را در راه اعتلاى کلمه توحید زیر سایه پرچم امامت بدهند. و تحلیل گران مسایل کربلا کمتر به این نکته توجه کرده اند مگر قیس نبود که جاسوسان عبیدالله او را دستگیر کردند در حالى که نامه اى از امام حسین براى مردم کوفه در اختیار داشت، براى این که به دست آنان نیفتد آن را بلعید و پس از دستگیرى عبیدالله به او گفت:
تو کى هستى؟
گفت:
من مردى از شیعیان امیرمؤمنان على بن ابیطالب(علیه السلام) هستم.
- چرا نامه را از بین بردى؟
ـ براى اینکه از درون آن آگاه نشوى.
-نامه از جانب چه کسى بود و براى چه کسى؟
ـ از حسین (علیه السلام) به جماعتى از مردم کوفه که نام آنان را نمى دانم.
ابن زیاد ناراحت شد و گفت: از من جدا نخواهى شد تا نام آنان را ببرى و بر منبر بالا روى و حسین بن على و پدرش و برادرش را دشنام دهى و گرنه تو را قطعه قطعه مى کنم.
آنگاه قیس با دلى قوى و محکم روى منبر رفت، پس از سپاس و ثناى خداوند به تمجید امام حسین پرداخت و گفت:
دروغگو; پس دروغگو عبیدالله زیاد است او را و پدرش را لعن کنید.
همچنین امام حسین(علیه السلام) درباره مردم کوفه دعاى خیر فرمود: «فسألت الله أن یحسن لنا الصنیع و أن یثیبکم على ذلک اعظم الاجر» از خدا خواستم که براى ما خیر و موفقیت ـ قرار داده ـ و به شما بزرگترین پاداش را بدهد که زحمت کشیده اید تا خلافت اسلامى را به جایگاه اصلى آن بازگردانید.
پس در میان مردم کوفه افراد زیادی بودند که خلوص بالائی داشتند و نمیتوان مقاومت آنان در برابر دشمنان علی (ع) را نادیده گرفت و حمایت مردم کوفه از اهل بیت (ع) انکار ناپذیر است و عمل عده ای از کوفیان را به پای همه مردم کوفه نوشت.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
🔴🔵 معجزه ای شگفت انگیز از امام حسن مجتبی (ع) :
🌺 مقارن با زمان زندگی امام حسن (علیه السلام) ، حاکمی در یکی استان های چین حکومت می کرد که دیکتاتور عجیبی بود پسر صدر اعظم عاشق دختر حاکم بود که هر چه وزیر برای خواستگاری پسرش به شاه اصرار می کرد می گفت من می خواهم دخترم را به یکی از شاهزادگان دنیا بدهم که بعد از من سلطنتم باقی بماند چون غیر از این دختر وارثی ندارم
آن پسر و دختر به حکم مصاحبت و مجالست پنهائی ،رابطه ای نامشروع برقرار می کنند ، پس از چندی زمانی این خبر به گوش حاکم می رسد در حالی که حاکم مست بود ، حاکم در آن حال حکم می دهد که هر دو آنها را گردن بزنند و می گوید اگر کسی از این حکم سرپیچی کند او نیز کشته خواهد شد ، حکم اجرا می شود و هر دو آنها کشته می شوند ، اما پس از ساعتی که حاکم از حالت مستی خارج می شود ، متوجه کار خود می شود و بسیار پشیمان می شود و بسیار گریه می کند ، و در این حال بنای داد و فریاد گذاشته و به حاضرین مجلس می گوید: اگر پزشکی پیدا نکنید که این دو نفر را به حال خود بازگرداند همه را قتل عام می کنم ، حاکم مثل دیوانه ها فریاد می زد و پا بر زمین می کوبید ، وزرا گفتند این چه حرفی است سری که از بدن جدا شده چگونه ممکن است به حال اول باز گردد گفت من نمی دانم اگر این ها زنده نشوند همه را به خاک و خون می کشم ، در بین مسئولین حکومت فردی بود به نام عبدالله که فردی میانسال و از شیعیان امام حسن مجتبی(ع) بود ( عده ای از مسلمانها از زمان پیامبر که فرموده بود « اطلب العلم ولو بالصّین » به کشور چین سفر کرده بودند که برای مدینه کاغذ و باروت می خریدند ) ،اما عبدالله تا آن زمان از ترس حاکم تقیه کرده بود و دین خود را مخفی نگه داشته بود ، پیش خود گفت اگر کسی بتواند در دنیا این کار را بکند آن فرد کسی نیست جزء ولی خدا و وصی پیامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم)، این کار فقط از دستان امام حسن (ع) انجام شدنی است ، اما آیا اگر به حاکم بگویم و بداند من مسلمانم و دین او را ندارم با من چه خواهد کرد . در دلش آشوبی بود ، آیا بگوید یا نگوید و برخورد حاکم چگونه خواهد بود، دل را به دریا زد و به خدا توکل کرد و به حاکم گفت : قربان زنده شدن این دو نفر محال است مگر اینکه عیسی مسیح از آسمان بیاید و آنها را زنده کند که این محال است ، اما در حال حاضر اگر کسی در دنیا بتواند مرده زنده کند او کسی نیست جزء نوه پیامبر مسلمانان که ساکن مدینه است ، تا این جمله را گفت ، حاکم دستش را گرفت بلند نمود ، گفت : همین الان باید بروی به هر قیمتی شده است ایشان را بیاوری و الاّ تو را و اهل و عیالت را قتل عام خواهم کرد ،گفت نه عیسی از آسمان و نه امام حسن مجتبی از مدینه می تواند به این سرعت به چین آمده و مرده را زنده کند . منظورم آرام کردن او و منصرف ساختن از این تقاضا بود وگرنه امام اسیر زمان و مکان نیست ،حاکم دستور داد اسبی و آب و نانی فراهم کردند و عبدالله را بدرقه کرد و گفت که باید سریعتر بروی و حرکت کنی و این دو جنازه را پیش حسن ببری تا زندیشان بکند ،و الاّ خودت و همه بستگانت را گردن می زنم ، او به همراه گروهی که جنازه ها را به همراه داشتند از شهر خارج شدند، مقداری راه را طی کردند و در جایی برای استراحت توقف نمودند ، عبدالله به فکر فرو رفت و پیش خود گفت : فاصله این مکان تا مدینه بسیار زیاد است و ماه ها زمان می برد تا به آنجا برسیم و قبل از اینکه به آنجا برسیم این جنازه ها بوی تعفن خواهند گرفت ، و یا به فرض اینکه بدون مشکل به آنجا رسیدم ، آیا امام حسن (علیه السلام) را می توانیم پیدا کنیم ؟ آیا در مدینه هستند ؟ به فرض آنکه ایشان را پیدا کردیم آیا ایشان قبول می کنند این کار را بکنند ؟ شاید مصلحت نباشد این دو نفر دوباره زنده شوند ، اما اگر این کار را نکنم حاکم مرا خواهد کشت ؛ آن مرد شیعه به حالت استیصال و درماندگی افتاده بود که باید چه کند ، در همین حال به یاد سخن امام حسن (علیه السلام) افتاد که فرمود : اگر دچار درماندگی شدید دو رکعت نماز استغاثه بخوانید و بعد از نماز از من کمک بخواهید من مشکلتان را حل می نمایم ، وقتی یاد این جمله افتاد،گویا نوری در دلش روشن شد ،برخاست وضویی گرفت و دو رکعت نماز استغاثه به امام حسن مجتبی (علیه السلام) را خواند ، عبدالله می گوید : بعد از نماز نشستم رو به سوی مدینه سر بر سجده گذاشتم بسیار گریستم گفتم : ای امام مجتبی ای کریم اهل بیت من از جیب شما خرج کردم ، آقا من که آبرویی ندارم ،جان و آبروی من ارزشی ندارد ، آقا آبروی شما نرود ، شما امام زمانی و صدای مرا می شنوی به حق مادرت زهرا عنایتی کن به فریادم برس ،آنقدر ضجه زد و التماس کرد که حالش دگرگون شد ، ناگهان صدای سم اسبی او را به خود آورد سر بلند کرد دید حضرت امام حسن مجتبی بالای سرش ایستاده است سلام کرد فرمود عبدالله چه خبر است چرا چنین نگرانی ؟
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
گفت مولا جان شما بهتر از من می دانید که هم ننوشته می خوانید و هم ناگفته می دانید قربان قدمهای شما هر چه زودتر به شهر برویم فرمود تا اینجا را من آمده ام بقیه را باید حاکم و وزرا بیایند تا به اذن خدا با شرطی که می کنم مرده ها زنده شوند عبدالله با شتاب به شهر برگشت حاکم فریاد زد هان چی شد ؟
پس کو این طبیبی که گفتی او را آوردی گفتم آری بیرون شهر است فرموده مردگان را بیاورید تا به اذن خدا زنده شوند حاکم و وزرا با جمعیتی زیاد از درباریان و غیره به سرعت حرکت کردند حاکم گفت: اگر این دو نفر را به حال اول برگردانی هر چه بخواهی می دهم حضرت فرمود ما را نیازی به مال شما نیست شرط من این است که اگر بخواهید این دو نفر زنده شوند باید مسلمان شوید زیرا شفاعت ما شامل موحدین و مسلمانان است نه کفار و این دو نفر نیز باید با هم ازدواج کنند، حاکم گفت قبول می کنیم آن گاه امام رو به قبله دو رکعت نماز خواند سرهای بریده را به بدن محلق کرد و پارچه ای بر صورت و گردن آنها انداخت و دست به سوی آسمان برداشت عرض کرد الهی به حق امّی فاطمه یا محیی الموتی احییهما ناگهان هر دو جوان برخاستند و رو به حضرت نموده گفتند السلام علیک یا حجۀ الله یابن رسول الله همه حاضرین خوشحال گشته و تعجب کردند
حاکم از آن دو نفر سؤال کرد که شما برای اولین بار است که این آقا را می بینید چگونه گفتید یا حجة الله یابن رسول الله گفتند روح ما را به آسمانها می بردند دیدیم آقائی به آن فرشتگان فرمود روح این دو نفر را به بدن برگردانید آنها هم با ادب و احترام اطاعت کردند وقتی چشم باز کردیم دیدیم همین آقا بود که روح ما را به بدن برگردانید باری به برکت دعا و مقدم کریم اهل بیت ، امام حسن مجتبی (علیه السلام) همه جمعیت آن استان و حاکم و وزیر و درباریان مسلمان و شیعه شدند و از آن زمان تا حال روز به روز بر جمعیت مسلمانها افزوده شده است.
🌺 آری این داستان مسلمان شدن و شیعه شدن مردم چین بود
خوانندگان محترم اینها همه از برکت حضرت امام مجتبی است که کریم اهل بیت است البته ممکن است بعضی از خوانندگان که معرفتشان به مقام منیع امامت کم است این داستان را باور نکنند در این صورت می توانند به کتاب گرانسنگ « ریاحین الشریعه » تألیف آیۀ الله شیخ ذبیح الله محلاّتی که در شش مجلد نوشته شده مراجعه کنند تا سیه روی شود آنکه در او غش باشد .
بر گرفته از ڪانال مَهــدَویَت
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#شبی خون فرهنگی
✅بعد از جنگ هشت ساله و ناتوانی در این جنگ ، یهود وارد فاز فرهنگی شد .
1⃣) 400 رادیوی شبانه روزی .
2⃣) 80000 کشیش یهودی مسیحی .
3⃣) 200 موسسه و کالج علمی در خدمت اهداف یهود .
4⃣) 100000 دانشجوی پروتستان که آیات یهود را زمزمه می کنند .
5⃣) 600 سایت ضد شیعی .
6⃣) میلیون ها سایت غیر اخلاقی و مستهجن که جوانان مسلمان و بویژه شیعه را هدف گرفته است .
7⃣) صرف میلیارد ها دلار جهت گسترش مذاهب ، مکاتب و گروه ها در مقابله با اندیشه ی انقلاب اسلامی .
8⃣) پخش بیش از یک میلیون جلد کتاب مقدس .
9⃣) انتشار قرآن قرن بیست و یک به نام the true furqan که بسم الله ندارد ، به خدا اهانت می کند ، و جهاد را حرام می داند .
9⃣) انتشار the prophet of doom که رسول مهربان پروردگار را به عنوان تروریست به خوانندگانش معرفی می کند .
🔟) انتشار رمان satanic verses به سفارش گیلون ریتکن رئیس یهودی انتشارات وایکینگ .
1⃣1⃣) برگزاری نماز جمعه در کلیسای مسیحی در منهاتان نیویورک .
2⃣1⃣) تاسیس مسجدی ویژه زنان در هلند توسط موسسه form که موسسه ای یهودی است .
3⃣1⃣) کنترل افکار و تنزل اندیشه ها با فیلم های هالیوودی .
س) ساخت و پخش گسترده و بسیار ارزان فیلم های حاوی مطالب و صحنه های مستهجن سکسی .
4⃣1⃣) اعتراف دن مک سوینی مبنی بر اینکه وزارت دفاع آمریکا صدها ایده برای سلاح های غیر مرگبار مانند بمب های تحریک عصب های جنسی و یا بمب عشق دریافت داشته است .
5⃣1⃣) کنترل سایت های اینترنتی و مقالات و نشریات دینی با بودجه یکصد میلیون دلاری .
6⃣1⃣) کنترل شهروندان اروپا با ماهواره .
✅ خانواده های مذهبی باید بیشتر
مواظب این حیله و هجمه دشمن دیرینه
تشیع (یهود) باشند و خانواده را با قرار
دادن در راه قرآن و اهل البیت(ع) از
این طوفان شیطانی در امان نگه دارند.
انشاالله.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نتانیاهو: ایرانیها از غذاها و داروهای تغییر ژن یافته ما استفاده میکنند!
#ترور_بیولوژیک
⚠️ نفوذ و توطئه صهیونیسم در مواد غذایی. عقیم سازی نسل
ایرانیان
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#امام حسن(ع)_مهدویت
✳️ امام حسن مجتبی (ع ) راجع به حضرت ولی عصر (عج ) چه گفته اند ؟
✅روزگار پر آشوب عهد امام حسن مجتبی(ع) موجب شد که شیعیان نتوانند احادیث طولانی فراوانی از آن حضرت بشنوند و برای نسل های بعدی روایت کنند، از این رهگذر روایات مربوط به حضرت ولی عصر(عج) نیز از آن حضرت کمتر روایت شده است که آنچه به دست ما رسیده چند روایت می باشد که در اینجا می آوریم:
✅ "طوبی لمن ادرک ایامه و سمع کلامه".
"خوشا به سعادت کسی که روزگار او را درک کند و اوامر او را گوش فرادهد".
✅ بعد از امضای قرارداد صلح با معاویه برخی از شیعیان ناآگاه به خدمت امام حسن مجتبی(ع) رسیده، او را برای پذیرش صلح سرزنش کردند. امام حسن(ع) فرمود: شما نمیدانید که من برای شما چه کردهام؟!
به خدا سوگند آنچه من انجام دادهام برای شما از تمام این جهان سودمندتر است. مگر نمیدانید که من امام شما هستم؟!
اطاعت من بر همهی شما واجبست، و به صریح فرمایش رسول اکرم(ص) یکی از دو سروران جوانان بهشتی هستم؟! مگر نمیدانید که هنگامی که حضرت خضر(ع) کشتی را سوراخ کرد و جوانی را کشت و دیوار را تجدید بنا کرد حضرت موسی خشمگین شد، زیرا سبب و حکمت آنها را نمیدانست، ولی کارهای حضرت خضر درنزد خدا صحیح و بی اشکال بود. مگر نمیدانید:
✳️ که هر یک از ما بر گردنش بیعت طاغوت زمانش خواهد بود. به جز قائم ما که حضرت عیسی در پشت سر او نماز میخواند و خدای تبارک و تعالی ولادتش را مخفی نگه میدارد و خودش را در پشت پردهی غیبت نهان میسازد تا به هنگام ظهور، بیعت احدی در گردن او نباشد".
✅التاسع من ولد اخی الحسین ابن سیده الاماء، یطیل الله عمره فی غیبته، ثم یظهره بقدرته فی صورة شاب دون اربعین سنة، ذلک لیعلم ان الله علی کل شیء غدیر".
"نهمین فرزند برادرم حسین(ع) فرزند سرور کنیزانست، خداوند در زمان غیبت عمرش را بسیار طولانی میکند و آنگاه او را به صورت جوانی کمتر از 40 ساله ظاهر میسازد. تا دانسته شود که خداوند به هر چیزی قادر است."
✅لایکون الأمر الذی تنتظرون حتی یبرء بعضکم من بعض و یتفل بعضکم فی وجوه بعض و یشهد بعضکم علی بعض بالکفر و یلعن بعضکم بعضا
"این امر که فرارسیدن موعد آن را انتظار میکشید واقع نمیشود مگر بعد از آنکه برخی از شما برخی دیگر بیزاری بجوید، و برخی در صورت برخی آب دهان بیندازد و بعضی از شما بعضی دیگر را کافر بداند و یکدیگر را لعن کنند".
✳️عمیر میگوید عرض کردم:
چنین زمانی چه ارزشی دارد؟ امام(ع) فرمود:
"الخیر کله فی ذلک الزمان، یقوم قائمنا و یدفع ذلک کله"
"همه ی خیرها در آن زمانست، زیرا قائم ما قیام میکند و همه ی این حوادث را از بین میبرد
✅ تصطلح فی ملکه السباع، و تخرج الأرض نبتها، و تنزل السماء برکتها، و تظهر له الکنوز، یملک ما بین الخافقین، فطوبی لمن ادرک ایامه و سمع کلامه
"در زمان او درندگان با یکدیگر سازشج میکنند، زمین گیاهانش را خارج میکند، آسمان برکاتش را فرو میفرستد، گنجهای نهفته در دل زمین برای او ظاهر میشود. بین شرق و غرب عالم تحت سیطره ی او در میآید. خوشا به سعادت کسی که زمان او را درک کند و به اوامر او گوش فرا دهد"
در روایات فراوانی از ارزش والای زمین در کوفه در عهد حضرت ولی عصر(عج) گفت و گو شده است، و آن بسیار طبیعی است، زیرا کوفه یایتخت حکومتی خواهد بود که بر زمین و زمان فرمانروایی خواهد نمود.
خوشبختترین مردم در زمان ظهور، مردم کوفه هستند.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
#اشرافی گری
✅امام خمینی(ره):
✳️«آنهایی که در خانه های مجلل، راحت و بی درد آرمیده اند و فارغ از همه رنج ها و مصیبت های جان فرسای ستون محکم انقلاب و پا برهنه های محروم،
تنها ناظر حوادث بوده اند و حتی از دور هم دستی بر آتش نگرفته اند، نباید به مسئولیت های کلیدی تکیه کنند
که اگر به آنجا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یک شبه بفروشند».
📚صحیفهی نور ج۲۰،
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
💫⚜ هــــو الـــباقی ⚜💫
🌳🌳 بیاد عزیزان خفته در وادی خاموشان همانهایی که روزی زینت بخش محفلمان بودند و حالا نیازمندان یاد و خیرات و مبرات شما .....
💠بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ💠
🍃🍁اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله 🍁🍃
🌷اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ🌷
🍃🌹اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلےٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹🍃
🔲▪️🔲▪️🔲▪️🔲
💠بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ💠
🍃🍁الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِيناهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ🍃🍁
💠بِسمِِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ💠
🍃🍂قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْوَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ🍂🍃
3مرتبه
🍃روحشان شاد 🍃
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
💀مدعیان دروغین💀
✅چندیست بحث مدعیان کذاب امامت و ارتباط دروغین با امام زمان(عج) در جامعه جریان یافته است و هر از چند گاهی نیز رسانه ها به دنبال طرح این موضوع برنامه های را در معرض دید عموم نهاده اند.
آنچه قابل توجه و بررسی می باشد اینست که ادعای نیابت خاص و ارتباط به امام زمان (ارواحنا فداه) در این مقطع از زمان امری نو وتازه محسوب نمی گردد و ریشه در تاریخی کهن از سوء استفاده مدعیان دروغین دارد .
✳️تاریخ گواهی می دهد که افراد بسیاری از طیفهای مختلف ادعای سفارت، نیابت، بابیت و حتی امامت نموده اند و هر کدام نیز برای خود طرفدارانی را فراهم نموده اند و گروهی نیز پیشرفتهایی بسزا در این امر داشته اند. اولین فرد از این کاروان منحوس و ملعون فردی به نام ابومحمد حسن شریعی است:
شیخ طوسی (رحمت الله علیه) درباره «شریعی» مینویسد:
✳️نخستین کسی که به دروغ و افترا، دعوی نیابت خاص از جانب امام زمان(علیه السلام) کرد، شخصی معروف به «شریعی» بود. جماعتی از عالمان از ابومحمد تلعکبری از ابوعلی محمد بن همام نقل کردهاند: کنیه شریعی «ابومحمد» بود. تلعکبری میگفت: «گمان دارم نام وی حسن باشد» …. شیعیان هم او را ملعون دانسته و از وی دوری جستند و توقیعی از جانب ولی عصر(علیه السلام) درباره لعن و دوری از وی صادر شد.( شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص ۳۹۸ )
✳️محمد بن نصیر نمیری، ابوطاهر محمد بن علی بن هلال، ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی، احمد بن هلال کرخی و حسین بن منصور حلاج از جمله این مدعیان دروغین بوده اند. در اینجا به گوشه ای از زندگی و افکارمنصور حلاج می پردازیم.
ادامه دارد.....
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌹 قضاوت امام حسن ( ع ) در عصر خلافت علي ( ع ) 🌹
عصر خلافت امام علي ( ع ) بود ، قصابي را كه در دستش چاقوي خون آلود بود ، در خرابه اي ديدند ، و در همان خرابه جنازه خون آلود شخصي افتاده بود ، قرائن ظاهري نشان مي داد كه قاتل او همين قصاب است ، ماءمورين او را دستگير كرده و به حضور علي ( ع ) آوردند .
امام علي ( ع ) به قصاب گفت : ( چه كسي آن شخص را ( كه جنازه اش در خرابه است ) كشته ؟ )
قصاب گفت : من او را كشتم .
امام علي ( ع ) بر اساس ظاهر جريان ، و اقرار قصاب ، دستور داد تا قصاب را به عنوان قصاص اعدام كنند .
ماءمورين او را به سوي قتلگاه مي بردند ، در راه قاتل حقيقي مي دويد و فرياد مي زد : ( عجله نكنيد او را من كشته ام قصاب بي گناه است ) .
ماءمورين ، قصاب و قاتل حقيقي را به حضور علي ( ع ) بردند ، و جريان را به عرض رسانيدند ، و قاتل حقيقي سوگند ياد كرد كه من او را كشته ام .
امام به قصاب گفت : پس چرا تو اقرار كردي كه من او را كشته ام ؟
قصاب گفت : من در يك بن بستي قرار گرفته بودم ، چاقوي خون آلود در دست من ، و كنارم جنازه خون آلود افتاده ، چاره اي نديدم جز اينكه بگويم من كشته ام ولي حقيقت اين است كه من گوسفندي را ذبح كرده بودم چاقوي خون آلود در دستم بود ، به خرابه براي تخلي رفته بودم . جنازه خون آلودي را در آنجا ديدم ، وحشت زده برخاستم ماءمورين سر رسيدند و مرا به عنوان قاتل دستگير كردند .
علي ( ع ) به حاضران فرمود : اين قصاب و اين شخص را كه خود را قاتل معرفي مي كند نزد حسن ( ع ) ببريد تا او قضاوت كند ، آنها به حضور امام حسن ( ع ) آمدند و جريان را گفتند ، امام حسن ( ع ) فرمود :
( به اميرمؤمنان عرض كنيد : اگر اين مرد قاتل ، آن شخص را كشته است در عوض جان قصاب را حفظ كرده است ، و خداوند در قرآن مي فرمايد :
و من احيا نفسا فكانما احياالناس جميعا
( و هر كس انساني را از مرگ نجات دهد ، چنان است كه گويي همه مردم را نجات بخشيده است ) ( مائده - 32 ) .
امام علي ( ع ) دستور داد ، هم قاتل و هم قصاب را آزاد نمودند و ديه مقتول را از بيت المال ، به ورثه او عطا فرمود.
📚نورالثقلین،ج1،ص620
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_پنجاه_و_هفتم
بی توجه به کنایه ی من گفت:
_چه بوی خوبی..شام چی داری؟
دلم نمیخواست شام پیشم باشه.
گفتم:ماکارونی
بلند شد وبه سمت آشپزخونه رفت.
-تو همیشه دستپختت عالی بود.خونه ی سحر یادت میاد؟اکثر اوقات غذا با تو بود.سحر هم از روی مهربونیش در ازاش هرماه یه پولی بهت میداد تا خرجت دربیاد!!!!!
عصبانی از جملات تحقیر آمیزش بلند شدم و اعتراض کردم.
_به هیچ وجه این طور نبود.روزی که سحر خواست اینکارو کنه من عصبانی شدم. در حالیکه منصفانه ش هم بخوای حساب کنی این حق من بود.شما دوتا همش دنبال رفیق بازی و یللی تللی کردنتون بودید و من، هم باید درس میخوندم ،هم خونه رو مرتب نگه میداشتم وهم غذا میپختم!!!
از قرار معلوم او میخواست به هر ترتیبی شده تلافی معطلی پشت در رو سرم دربیاره.
او استاد تلخ زبونی و تحقیر کردن بود.با عشوه ی همیشگی اش به سمتم چرخید و در حالیکه ابروشو با غرور بالا میداد گفت:
-عزیزم شما مفت ومجانی تو اون خونه زندگی میکردی و مفت ومجانی شکمتو سیر میکردی در قبال اینهمه محبت، شستن چهارتا تیکه ظرف و پخت وپز چیزی نبود که !!!
اون دیگه واقعا شورش رو در آورده بود.دلم میخواست به سمتش حمله کنم و تا میخورد بزنمش ولی این راه خوبی نبود.مقابلش ایستادم و با نفرت گفتم:
-ای بی چشم ورو..اونهمه کار تو اون خونه بود بعد میگی چهارتا ظرف و ظروف؟!! آره! حق با توست.اون هم درقبالش خونشو در اختیارمون گذاشته بود.بازم دم من گرم که زیر دینش نموندم. تو چی میگی این وسط که فقط از موقعیت سواستفاده کردی و خوردی رقصیدی و مهمونی رفتی!! من در مقابل سحر مسوول بودم نه تو که خودت سربار اون بودی!!
او به یکباره صورتش تغییر کرد و مثل گربه با کلمات بیرحمش چنگم کشید:
-من خودم خرج خودمو میدادم..یابام ماه به ماه برام پول میفرستاد و منم گاهی واسه خونه خرید میکردم.یا تو دورهمی هامون مهمونتون میکردم..
خنده ی بلند وحرص دربیاری کردم.او حقش بود حرص بخورد وتحقیر شود چون منو تحقیر و گلوم رو زخمی بغض کرده بود.
میان خنده ام گفتم: هههه تا جاییکه من یادم میاد شما هرچی باباجون بیچارت میفرستاد خرج قرو فرت میکردی.!!طفلک پدر بیچارت فکر میکرد تو داری خودتو میکشی درس میخونی!!
شاید نباید عصبانیش میکردم.چون او بی رحمانه ترین کلمات رو نثارم کرد وبعدش لال شدم وبازنده ی این جدال لفظی من بودم.
گفت:چیه؟؟ حسودیت میشه بابام ماه به ماه برام پول میریخت؟؟!! از اینکه هیچ کسی رو در طول زندگیت نداشتی و همیشه عین گداها زندگی کردی داری میسوزی؟! مثل اینکه یادت رفته کی از تو عسل ساخت.؟؟؟ من!!!!
گونه هام سرخ شد.بغضم داشت میترکید..دستام میلرزید.روی مبل نشستم.و به این فکر کردم که یک انسان تا چه حد میتونه بی رحم و ظالم باشه.
حالا که ازپیروزی اش خیالش راحت شد مقابلم زانو زد و با قیافه ای مظلوم گفت:معذرت میخوام. .نمیخواستم اینا رو بگم.تو عصبانیم کردی..
نباید اجازه ی پایین اومدن به اشکهامو میدادم.
نه! ! او حق نداشت بیشتر از این شاهد شکستن من باشد.با حرص و نفرت نگاهش کردم و طبق عادت دندانهامو به هم ساییدم.
-برای چی اومدی اینجا؟
او دست از تلاش برنداشت:
-بخدا اومده بودم حالتو بپرسم ..نگرانت بودم..
با پوزخندی حرفش رو قطع کردم:به یکی بگو نشناستت!! حرفتو بزن وبرو.هرچی که لازم بود بشنوم رو شنیدم
او با دلخوری کنارم نشست و طلبکارانه گفت:_چرااینطوری میکنی؟ یکی گفتی یکی شنیدی!! جنبه داشته باش دیگه.
با عصبانیت بهش گفتم:من جنبه ندارم..بخاطر همین هم دیگه نمیخوام ببینمت.
چقدر خوب!! درسته تحقیر شدم و دلم شکست ولی در عوض بهترین بهانه دستم اومد تا از شر دختری که سالها با حسادتها و بی ادبیهاش دلم رو نشانه گرفته بود به هم بزنم. واین واقعا ارزشش رو داشت.
او بلند شد و چند دقیقه ای مقابلم ایستاد.خودش هم فکر نمیکرد که زبون مثل زهرمارش به همین سرعت همه ی نقشه هاش رو برای از زیر زبان حرف کشیدن من خراب کرده باشه.
بگمانم داشت فکر میکرد چطوری قبل از رفتنش علت به هم زدن رابطه ی من و کامران رو بفهمه.
بعد از کلی مکث گفت:
_کسی که بخاطر یه جدال الکی و لفظی دوست ده ساله ی خودشو بگه نمیخواد ببینه، طبیعیه که بخواد دوست پسری که شیش ماهه تمومه معطلشه هم بزاره کنار..
پس بالاخره راه صحبت کردن در مورد کامران رو پیدا کرد! چه بهتر!!
الان این قدر شهامت دارم که ذل بزنم تو تخم چشمش و بگم دیگه نیستم.
ادامه دارد...
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
وقت خوبی بود برای خاتمه دادن به همه ی این بازیها.!
بهش گفتم..با چشمان خیره..و با محکم ترین کلمات!!!
-بزار برای همیشه روشنت کنم. دیگه نمیخوام تو این بازی باشم! بخاطر همین هم با کامران به هم زدم. تمام.!!!
او ضربه ی نسبتا محکمی به زانوم زد و گفت:
-لوس نشو!!چرا همه چیز و با هم قاتی میکنی؟ از من عصبانی هستی، به اون بیچاره چیکار داری؟
سعی میکردم نگاهش نکنم.از بچگی این اخلاق و داشتم. اگر کسی دلم رو میشکست یا ازش بدم میومد به هیچ طریقی نگاه تو صورتش نمیکردم مگر برای فهموندن حس تنفرم بهش!
گفتم:خودتم میدونی این تصمیم مال الان نیست.
او لحنش رو لوس کرد.
-کلک..نکنه لقمه ی چرب وچیلی تری پیدا کردی؟ هان؟؟
پوزخند زدم:تا اون لقمه ی چرب وچیلی از دید تو چی باشه؟!
گفت:معلومه!! پولدارتر!! دست ودلبازتر!!
الان وقتش بود نگاهش کنم!
گفتم:اینها ملاکهای توست!!ملاکها وایده آلهای من با تو خیلی فرق داره.! من مال این شکل زندگی نیستم! تا حالاشم اشتباه کردم قاتی این کثافتکاریها شدم.دیگه نمیخوام!!
او با عصبانیت نفسش رو بیرون داد.بوی سیگار میداد.دوباره پوزخند زدم!!
گفت:بببین الکی قصه سرهم نکن!یا باید احمق باشی که به چنین موردی پشت کنی یا کیس بهتری پیدا کردی! چطور تو این ده سال عذاب وجدان نداشتی و با پول این بیچاره ها این زندگی و دم ودستگاه رو به هم زدی حالا الان به یکباره متحول شدی؟
بلند شدم و به آشپزخونه رفتم.
ماکارونی دم کشیده بود.زیرش روخاموش کردم و دوباره به سمتش برگشتم.
سعی کردم بغضم نترکه:
-تو این ده سال به قول خودت مجبور بودم! گدا بودم .احمق بودم وگول شما بی دین وایمونها رو خوردم.ولی از حالا به بعد میخوام رو پای خودم بایستم.کار کنم و به روزی خودم راضی باشم.نمیخوام آه این گنهکارا دنبال زندگیم باشه.
نسیم قهقهه ای سرداد!!
-وای تو روخدا بس کن!! چی عین ملاها حرف میزنی!!ببینم مطمئنی چیزی به سرت نخورده
با صدای آرامتری گفتم:
شاید!!!
نسیم دست برد تو کیفش و پاکت سیگارشو در آورد.
سریع گفتم:نکش!!! خودت میدونی بوش اذیتم میکنه
او پاکتش رو روی میز پرت کرد و درحالیکه با ناراحتی به سمتم میومد گفت:
نهههه!! مثل اینکه واقعا یه مرگت شده! ! ولی من باورم نمیشه که قشم متحولت کرده باشه.!!
ایستاد مقابلم.
گفت:کامران و میخدای چی کار کنی؟میدونی اگه بفهمه سرکار بوده جه بلایی سرت میاد؟
باز شروع کرده بود به تحقیر و تهدیدم!!فکر میکرد بچه ام.
با غیض گفتم:بلا سرم میاد یا سرمون میاد؟؟؟!!خودت هم خوب میدونی اگر او چیزی بفهمه برای شما هم بد میشه!
او لحنش تغییر کرد.گفت:
-و تو دنبال دردسر درست کردن برای مایی؟ اینطوری میخوای مزد محبتمونو بدی؟؟
صورتم رو برگردوندم.
-شما پورسانتتون رو گرفتید!!
او خودش رو زد به مظلومیت!
گفت:همین؟؟!؟! پس رفاقت چی؟ پس حساب نون ونمک چی میشه؟ ده ساله زیر بال و پرت رو گرفتیم.ده ساله هواتو داشتیم بعد اینطوری میگی دستت درد نکنه؟!
چه چرندیاتی!! با بی حوصلگی گفتم:لطفا سعی نکن با زرنگی همه چی رو باهم ترکیب کنی.!!فکر هم نکن ایتققدر کودنم که نمیفهمم این حرفهات یه جور تهدیده!! تا زمانی که تو و مسعود به کامران چیزی نگید اون متوجه نمیشه چه کلاهی سرش رفته.!!
اون جاخورد.سعی کرد حالتش رو عادی جلوه دهد.
رفت سراغ حرف آخر!
گفت:این حرف آخرته نه؟؟!
سرم رو به علامت مثبت تکون دادم.
سریع کیفش رو برداشت وپاکت سیگارشو داخلش انداخت وبه سمت در وردی رفت:
-امیدوارم پشیمون نشی
وتقققق!!!!!!
همانجا که بودم نشستم. چه دقایق نفس گیری بود!
دلم شکسته بود اما قرص بود.دیگه
نمیترسیدم!!
فکر کنم این یعنی ایمانی که فاطمه ازش حرف میزد!
ادامه دارد...
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_پنجاه_و_نهم
با رفتن نسیم میدانستم که فصل جدیدی از مشکلات و سختیها شروع خواهد شد.
من در گذشته خرابکاریهایی کرده بودم که حالا آثارش در زندگی ام بود.وقتی نگاه به هر گوشه ی این خونه میکردم رد فریب یک پسر ثروتمند پیدا میشد!
بیشتر وسایل این خونه با پول وهدایایی تهیه شده بود که پشتش گناهی عظیم خوابیده بود!! حالا که دارم تغییر میکنم تحمل دیدن اینها خیلی سخت بنظر میرسه! باید چه کار میکردم؟؟
فکری به ذهنم رسید.یک روز تمام شهامتم رو جمع کردم و هرچه که کامران برام خریده بود و هدایایش رو داخل ساکی ریختم و به سمت کافی شاپش رفتم.نمیدونستم کارم درسته یا نه..!!!
اصلا شاید داشتم خودم رو فریب میدادم!! شاید اینها بهانه بود تا دوباره کامران رو ببینم!
وقتی داخل کافه شدم شلوغتر از همیشه به نظر میرسید ! گارسونهای کامران به محض دیدنم با چشمان از حدقه بیرون زده به طرفم اومدند و حسابی تحویلم گرفتند.یکی از آنها در حالیکه منو زیر چشمی زیر نظر داشت داخل اتاق مدیریت رفت.میدانستم که رفته کامران راخبر کند.یکباره دلشوره گرفتم.بازهم این تپش قلب لعنتی شروع شد.لحظاتی بعد کامران که تیپ رسمی زده بود با هیجان بین درگاه حاضر شد.و نگاهی به من وساک در دستم انداخت.
آب دهانم را قورت دادم و با غرور وشهامت نگاهش کردم.
او با قدمهایی سریع و چشمانی که برق میزد به طرفم اومد.
انگار میخواست گریه کند ولی خجالت می کشید.
سرم رو به اطراف چرخوندم.چهره ی دخترهایی رو دیدم که با اینکه کنار دوست پسرهایشان نشسته بودند ولی با حسرت و علاقه به او نگاه میکردند ونگاهی حسادت وار به من و ظاهر ساده و بی آرایشم میکردند.اما کامران کوچکترین توجهی به آنها نداشت.اصلا آنها رو نمیدید!! تمام نگاهش سهم من بود!!
باز احساس غرور کردم!! حسی که کامران در من ایجاد میکرد همیشه این بود و این حالم رو خوب میکرد!!
سلام نکرد.شاید چون هنوز در ناباوری بود!
پرسید:واقعا خودتی؟؟؟
به سردی گفتم:میبینی که!!کجا میشه بدون دردسر صحبت کرد؟
او خواست بازومو بگیره به رسم مشایعت عاشقانه ولی خودم را کنار کشیدم و با اخمی کمرنگ اعتراض کردم.
او نگاهی شرمساربه مشتریانش انداخت وگوشه لبش رو گزید وگفت:
بریم اتاق من!!
جلوتر از او با غرور راه افتادم وداخل اتاق رفتم.او پشت سر من وارد اتاق شد.خواست در راببندد که گفتم:بزار باز باشه!!
نشستم روی کاناپه!
او هیجان زده ونگران بود.!! یعنی من برایش مهم بودم؟؟
با صدایی مرتعش ،گارسونش رو صدا کرد:
-سعید..!! دوتا سینی ویژه بیار
بعد مقابلم نشست و دستهایش را قلاب کرد و سرش رو پایین انداخت.
دلم یک مدلی شد.
چقدر دلم براش تنگ شده بود.او لاغرتر به نظر میرسید!!
مگه میشه او با اینهمه کبکبه و دبدبه عاشق من بی سرو پا بشه؟
نه امکان نداشت..او داشت با من بازی میکرد! همانند من که با آنها بازی کردم!
سکوت را شکستم:
-من اینجا نیومدم برای دیدنت.اومدم ..
ساک رو روی میز گذاشتم و ادامه دادم:
اومدم امانتیهاتو بهت برگردونم.
او با تعحب نگاهم کرد.
-امانتی؟ ؟؟ من امانتی ای پیش تو نداشتم!!
گفتم:چرا... داشتی!!
او با تردید زیپ ساک رو باز کرد وبادیدن هدایا جا خورد.
روی لباسها سرویس طلایی که قبل از سفر برام خریده بود رو برداشت و با گله مندی نگاهم کرد.
سعی میکردم حتی الامکان نگاهش نکنم.
دلش شکست.
این رو حس کردم..
از رد اشکی که توی چشمانش جمع شد و اجازه نداد دیده شه!!
آخه او هم مثل من مغرور بود.
گفت:چرا داری اینکارو میکنی؟ بعد از چندوقت بیخبری پاشدی اومدی اینجا عذابم بدی؟ از من دقیقا چی میخوای؟ میخوای التماست کنم؟! چرا شما دخترها تا میفهمید یکی...
گفتم که!! مغرور بود!! اگر جمله اش رو تموم میکرد غرورش میشکست.جمله رو اینطوری بست:
بیخیال!! مهم نیست!
ادامه دارد...