eitaa logo
لحظه‌های بی‌ملاحظه (مبین اردستانی)
401 دنبال‌کننده
189 عکس
19 ویدیو
5 فایل
لحظه‌ها بی تو بی‌ملاحظه‌اند
مشاهده در ایتا
دانلود
ما قصهٔ سکندر و دارا نخوانده‌ایم از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون نیکی به جای یاران، فرصت شمار یارا تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا ده روزهٔ عمر این‌همه افسانه ندارد @Mobin_Ardestani
پروردهٔ عشق شد سرشتم جز عشق مباد سرنوشتم ای عشق، ای سرشت من! ای سرنوشت من! تقدیر من غم تو و تغییر تو محال @Mobin_Ardestani
یک ز اندازه بیرون تشنه‌ام، ساقی بیار آن آب را اوّل مرا سیراب کن، وانگه بده اصحاب را دو بر آبخورد آخر مقدّم تشنگانند می ده، حریفانم صبوری می‌توانند @Mobin_Ardestani
یک کسی کز عشق خالی شد فسرده‌ست گرش صد جان بوَد، بی‌عشق مُرده‌ست دو هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمُرده به فتوای من نماز کنید @Mobin_Ardestani
هدایت شده از شهرستان ادب
رمضان کشتی نوح است، نمانید شما ترسم آن است که خود را نرسانید شما قرن‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان کاروان می‌گذرد، بیرق همراهی شو @shahrestanadab
یک جمله ذرات جهان مرآت اوست هرچه بینی مصحف آیات اوست دو جهان، قرآن مصوّر است و آیه‌ها در آن به جای اینکه بنشینند، ایستاده‌اند درخت یک مفهوم است دریا یک مفهوم است جنگل و خاک و ابر خورشید و خاک و گیاه با چشم‌های عاشق بیا تا جهان را تلاوت کنیم @mobin_ardestani
یک چون پیشِ من خلایق رفتند بی‌شمار گرچه دراز مانم رفته شمر مرا دو ما را به حال خود بگذارید و بگذرید از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید @Mobin_Ardestani
یک این درختانند همچون خاکیان دستها بر کرده‌اند از خاکدان سوی خلقان صد اشارت می‌کنند وانک گوش استش عبارت می‌کنند با زبان سبز و با دست دراز از ضمیر خاک می‌گویند راز دو بیا تا برآریم دستی ز دل که نتْوان برآورد فردا ز گل به فصل خزان در، نبینی درخت که بی برگ مانَد ز سرمای سخت؟ برآرَد تهی دستهای نیاز ز رحمت نگردد تهی‌دست باز... همه طاعت آرَند و مسکین نیاز بیا تا به درگاهِ مسکین‌نواز چو شاخِ برهنه برآریم دست که بی برگ از این بیش نتْوان نشست سه درختم، گرچه گاهی چشم با افلاک دارم من همیشه ریشه اما در نهاد خاک دارم من... سپاس است این، به پاس آفتاب و باد و یارانش اگر دست دعا با آسمان پاک دارم من چهار آن تجربهٔ بکر، تکانم می‌داد هر لحظه طراوتی به جانم می‌داد دیدم که درخت با هزاران انگشت این‌سو آن‌سو تو را نشانم می‌داد @Mobin_Ardestani
یک مَه به نعلِ سُمِ اسب تو تشبّه می‌کرد خاک، فریاد برآورد که ترکِ ادب است دو اسبِ فلک، جوازعنانِ تو شد، چنانک ماه و مَجَرّه۱، اسبِ تو را نعل و مِقوَد۲ است ۱. مجرّه: راه کهکشان. ۲. مقود: افسار. سه در فراقِ خدمتِ گَردِ همایون‌موکبی کاندرو نعل از هلال است اسب را، میخ از بنات* *بنات‌النعش چهار در نعلِ سمندِ او، شکلِ مَه نو پیدا وز قدّ بلند او، بالای صنوبر پست @Mobin_Ardestani
یک از سینهٔ صد چاک خود شکایت چون کند؟ بر قدر روزن می‌فتد خورشید در هر خانه‌ای دو پشت دریاها شهری‌ست که در آن وسعت خورشید به اندازهٔ چشمان سحرخیزان است @Mobin_Ardestani
یک هر ذره دارد در بغل خورشیدی از رخسار تو هر قطره دارد در گره از چشم تو میخانه‌ای دو می‌پرست‌ایجادم، نشئهٔ ازل دارم همچو دانهٔ انگور شیشه در بغل دارم @Mobin_Ardestani