eitaa logo
لحظه‌های بی‌ملاحظه (مبین اردستانی)
395 دنبال‌کننده
142 عکس
15 ویدیو
5 فایل
لحظه‌ها بی تو بی‌ملاحظه‌اند
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه‌های بی‌ملاحظه (مبین اردستانی)
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو به تمنّای تو دریاست همه‌تن آغوش
. قرن‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان کاروان می‌گذرد... بیرقِ همراهی شو نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو @Mobin_Ardestani
آوازِ عاشقانهٔ سازِ سکوتِ من زیباترین ترانهٔ شب‌های تارمی @Mobin_Ardestani
مستور مشو مستِ خوش‌آوازه! بخوان! از غربتِ خود بی حد و اندازه بخوان! با لهجه‌ی بومی‌ِ خود ای چشمِ نجیب پلکی بتکان و غزلی تازه بخوان @Mobin_Ardestani
حوالیِ توام و پرسه می‌زنم در خود خودت بیا و مرا از خودم بگیر و ببر @Mobin_Ardestani
ابرم اگر، به شادی و غم، صبح و ظهر و شب کوهی که سر به شانهٔ او می‌گذارمی @Mobin_Ardestani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عارفانه
حوالیِ توام و پرسه می‌زنم در خود خودت بیا و مرا از خودم بگیر و ببر ┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈ @arefaaneh ┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈
. عشق است، عشق، عشق که هر موجِ رفته را با پای خود دوباره به دریا می‌آوَرَد @Mobin_Ardestani
جوهرِ غیرت در این میدان نمی‌مانَد نهان تیغ می‌گردد زبان و می‌ستاید مرد را @Mobin_Ardestani
زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست تا چه بازی رخ نماید بیدَقی خواهیم راند عرصهٔ شطرنجِ رندان را مجالِ شاه نیست چیست این سقفِ بلندِ سادهٔ بسیارنقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست صاحبِ دیوانِ ما گویی نمی‌داند حساب کاندر این طُغرا نشانِ حِسبَةً لِلّه نیست هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو کِبر و ناز و حاجِب و دربان بدین درگاه نیست بر درِ میخانه رفتن کارِ یکرنگان بود خودفروشان را به کویِ می‌فروشان راه نیست هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست بندهٔ پیرِ خراباتم که لطفش دایم است ور نه لطفِ شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی‌مشربی‌ست عاشقِ دُردی‌کش اندر بندِ مال و جاه نیست
لحظه‌های بی‌ملاحظه (مبین اردستانی)
زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست در طریقت هر چه پیشِ سا
کدام بیتش، بیت‌الغزل نیست؟ کدام بیتش شاخص نیست و عین پیوستگی هنرمندانهٔ مرئی و نامرئی با ابیات دیگر، قابلیت ارائهٔ جداگانه و مستقل ندارد؟ «شعر حافظ همه بیت‌الغزل معرفت است» کدام ادیب و شاعر و خطیب و شعرشناسی بهتر از حافظ توانسته دربارهٔ شعر حافظ اینقدر مجمل اما دقیق و موثر سخن بگوید؟
عمری‌ست عاشقانه مجاور شدم تو را تو تکیه‌گاه زیستنی شاعرانه‌ای @Mobin_Ardestani
هدایت شده از بی نهایت
‌ ‌ ‌عشـق یعنی: بَری از غـفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمه‌ی آگاهی شو بـه تـمـنّای تـو دریـاسـت هـمـه‌تـن آغـوش از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو محضِ خورشید شدن، ذرّه‌ای از خویش برآ قـد بـکـش، دلـزده از این‌هـمـه کـوتاهـی شو سال‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان؛ کـاروان می‌گـذرد... بـیـرقِ هـمـراهی شـو نـکـند خواب بـمانی، نَـفَـسَت یخ بزند! گـرم از سـوزِ مـناجاتِ سحـرگاهی شو روزه یعنی که: بمیر از طلبِ هر چه جز او! روز و شـب، تـشـنه‌ی انـوارِ هـواللّـهی شو... در دلِ برکـه‌ی حق، تا تـپـشی مـهلت هست از شـدن خسته نشو... ماه نشد، ماهی شو! چند گویم به تو هر لحظه، که این شو یا آن؟! "آنِ او" باش، بـرو هـر چه که می‌خواهی شو! ✍🏼 مبین اردستانی ♾ @binahayat_ir
در دلِ برکهٔ حق، تا تپشی مهلت هست از شدن خسته نشو! ماه نشد، ماهی شو!
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی‌ست به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست ساقیِ سیم‌ساقِ من گر همه دُرد می‌دهد کیست که تن چو جامِ مِی جمله دهن نمی‌کند؟ @Mobin_Ardestani
از چشم تو جهان لحظاتی چشیدنی‌ست خوشبخت من که وقت تماشا تو بوده‌ام @Mobin_Ardestani
دیدند که جانِ خسته‌ای با ما هست کشتی به گل نشسته‌ای با ما هست گفتند که قیمتی چه با خود دارید؟ گفتیم دلِ شکسته‌ای با ما هست @Mobin_Ardestani
هدایت شده از | حامد طونی |
بسم الله . 🔹 هشت سال از اولین کلماتی که موزون بر صفحه کاغذ آمد و گمان بردم که شعر نوشته‌ام می‌گذرد. نخستین کتاب شعر من و حاصل آنات و لحظات این سال‌هاست... . 🔹 احساس بهجت دارم از اینکه سطرهایی از تجربه‌ها و آناتی که طی این سال‌ها داشته‌ام، گرد هم آمده. از اینکه با این کلمات، خودم و محیط و جامعه‌ام را در حد وسعم روایت کرده‌ام. و مضطربم. مضطرب و مشوش. از اینکه کلمه والای «شاعر» پیش از نامم نشسته. «پیش و پسی بست صف کبریا / پس شعرا آمد و پیش انبیاء». آخر شاعری کجا و من کجا؟ آن هم در کشوری که درة‌التاجش بزرگ‌شاعرانی چون حافظ، فردوسی، مولانا، بیدل، خیام و سعدی‌اند که تا زبان فارسی زنده است زنده‌اند و از هستی و کیان این مرزوبوم پاسداری می‌کنند. . 🔹 به هر حال شد آنچه شد آنات دربردارنده 82 است که در سروده شده‌اند. کتاب در سومین روز به دستم رسید. در صورت تمایل برای تهیه می‌توانید به غرفه (سالن انتشارات عمومی، راهروی ۱۳، غرفه ۱۸) تشریف ببرید. . 🔹 از همه اساتید و دوستانی که به من مشق شعر و ادب آموختند سپاسگزارم. بخصوص دوست عزیزم که این سال‌ها شعرهایم از نقدهای ظریفش بهره‌مند بوده است. . 🔹 اگر دوست داشتید این مجموعه را به دوستانتان معرفی کنید. بسی خوشحال خواهم شد کتاب را بخوانید و بازخورد و نظرات خودتان را به این کمترین هدیه کنید. 📍@HamedTooni
. از شبنمِ عشق، آتشی در گِل بود جز داغ از این باغ، چه‌اش حاصل بود؟ دستِ تو سپردم که نگاهش داری پژمرد گُلی که روزگاری دل بود @Mobin_Ardestani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ هو الرئوف وقتی از ذوق و شوق زیارت التهابِ جنون در سرم بود چشمم افتاد به چشمهایش خادم زائران حرم بود دیدم از آتش عشق مولا سوخته جامه‌ٔ عقل و هوشش شال سبزی چنان عاشقانه دست انداخته روی دوشش بیدل و شاد بود او از اینکه حافظ حرمت شاه طوس است مولوی مستی‌اش را ندارد چون که او مست شمس‌الشموس است در طوافی خوش و کودکانه گشته بودم تمام حرم را گرچه هر سوی آن آشنا بود باز گم کرده بودم خودم را رفتم و گفتم آقا ببخشید! (محو در نور گنبدطلا بود) گفتم آقا کجایید؟ هستید؟ (غرقِ دریای لطف رضا بود) وه چه حال خوشی داشت سید. هرچه احوال خوش را چشیدم هرچه رفتم به هر سو به هرجا خوشتر از او به عمرم ندیدم عاشقی را چه زیبا بلد بود شور تازه به آب و گلم داد گرچه سرخیلِ گمگشتگان بود راه خوبی نشانِ دلم داد وه که عاشق به او می‌‌توان گفت هرکه اینگونه سرگشته باشد هرکه با پای دل صحن در صحن دم به دم، رفته... برگشته باشد آنطرف‌تر سوی کفشداری کفش‌های خودم را که بردم فارغ از دیگران، کفشها را ... نه! خودم را امانت سپردم با خودم گفتم اینجا بهشت است هیچ‌جا این‌قَدَر محترم نیست گفتم این من نه! این من نه! این من لایق پاکیِ این حرم نیست رفتم و در هوای زیارت عاشقانه، چه بی‌خویش رفتم هرچه از شرم پا پس کشیدم با خجالت کمی پیش رفتم چشم بستم، گشودم، چه دیدم؟ دیدم آری که ابر بهارم آری آن هم چه ابری! چه ابری! که ضریحی در آغوش دارم السلام علیکی شنیدم من نگفتم کس دیگری گفت آخر آنجا که من من نبودم آری از من من بهتری گفت من نبودم، چه بودم؟ که بودم؟ هرچه بودم فراموش کردم هرچه گفتم من دیگری گفت من فقط مو به مو گوش کردم هرچه دیدم به چشمی دگر بود من به گوشی دگر گوش کردم هرچه گفتم زبانی دگر گفت بودنم را فراموش کردم خیس باران فقط مویه کردم از خودم شکوه کردم دمادم حرفهای دلم را بلد بود چیز دیگر نیامد به یادم گفتم ای جان! دل من گرفته دوست دارد ببارد بموید ابر دلتنگِ هر سو دویده غیرِ باران چه دارد بگوید؟ یادِ او خوش که خطّ نگاهش دید بال کبوتر ندارم یادِ من داد هر سو که رفتم چشم از گنبدت برندارم کاشکی تا ابد تا همیشه بنده‌ی آستان تو باشم خادمِ زائرانت اگر نه، زائرِ خادمان تو باشم @Mobin_Ardestani
هدایت شده از عقیق شعر
13.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی از شوق و ذوق زیارت التهاب جنون در سرم بود ... شعر خوانی   با موضوع زیارت 🔹عقیق شعر @aghighpoem
. طومار تنهایی و غم هستند هر شب به هم پیچیدهٔ دردند این کوچه‌های بی تو سرگردان تا صبح دنبال تو می‌گردند @Mobin_Ardestani
هدایت شده از مدافعان حرم
گم کرده چنان شب‌زدگان فردا را خفتیم دو روزه فرصت دنیا را خورشید شدی، دمیدی از نو در خون خون تو مگر به خود بیارد ما را 🏷 شاعر: مبین اردستانی شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴