eitaa logo
مدافعان حـــرم
892 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلامی به محضر مولایمان آقا جان صاحب الزمان روحنا فداه السلام علیک یا اباصالح المهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تخریب چی شهید حسین هریری، متولد سال ۶۸ بود و کارشناسی حقوق را از دانشگاه قوه قضاییه دریافت کرد و در قطار شهری مشهد مشغول به کار بود؛ از کودکی در پایگاه بسیج مسجد هجرت حوزه یک عمار حضور و فعالیت داشت و در برپایی تمامی برنامه‌های قرآنی، نماز جماعت، نماز جمعه پیش قدم می‌شد. پیش از شهادت نیز به سوریه اعزام شده بود ولی قسمت بود در اربعین حسینی پیکر مطهرش در زادگاهش تشییع شود؛ از سال‌های گذشته که او را می‌شناختم، عشق به جهاد و دفاع از حرم اهل بیت(ع) را داشت و نیت کرده بود که برای دفاع از حرم بی بی زینب(س) به سوریه برود. پدر و مادر این شهید در نجف مستقر بودند ولی با شهادت شهید حسین هریری به مشهد آمدند و در مشهد به آن‌ها خبر شهادت فرزندشان را دادند؛ پدر شهید هریری از رزمندگان جبهه و جنگ بود و رد تمامی مراسمات شهدای فاطمیون و مدافعان حرم حضور داشت.
پدر و مادر شهید هریری روحیه جهادی و دفاع مقدسی داشتند، مادر شهید روحیه زینبی داشت و با افتخار می‌گفت که سایر فرزندانم نیز باید اسلحه دستشان بگیرند و فدایی راه زینب(س) شوند. پیش از آنکه شهید هریری به سوریه عزام شود پیامی را به دوستان خود ارسال می‌کند و در آن می‌گوید، «می‌روم تا انتقام سیلی مادرم را بگیرم». زیبایی چهره شهید حسین هریری باعث شده بود در جبهه مقاومت اسلامی به «قمر فاطمیون» معروف شود. او که به تازگی نامزد کرده بود، دوست نداشت ازدواجش مانعی برای دفاع از حریم اهل بیت شود. بنابراین با همسرش شرط کرد همچنان رزمنده مدافع حرم باشد و مدتی پس از نامزدی به سوریه رفت و قدم به حجله شهادت گذاشت. «زهرا سادات رضوی» همسر شهید متولد 1376 است. دختر جوانی که هنوز زندگی مشترکش را آغاز نکرده، همسر شهید شد. 
خانوم ها نقش بزرگترین حامی و پشتیبان را برای مردان دارند و بلعکس سخن همسر شهید در رابطه با شرط شهید برای ازدواج
یکی از شرط‌هایش این بود که چون رزمنده مدافع حرم هستم دوست دارم باز هم به عنوان مدافع حرم باقی بمانم و نمی‌خواهم ازدواج مانعی برای اعزام مجددم شود. در پاسخ گفتم دقیقاً من هم از همسر آینده‌ام این انتظار را داشتم که حداقل یکبار هم شده برای دفاع از حرم بی‌بی زینب (س) گامی برداشته باشد. پس چه بهتر که شما خودتان مشتاق این امر هستید. همسرم از شرط من خیلی تعجب کرد. زیرا هر کجا که رفته بود و این شرط اعزام شدن مجدد خودش را به سوریه اعلام کرده بود طرف مقابل نپذیرفته بود. حتی خود شهید به من گفت شما چرا قبول کردید؟ خیلی از دخترهای نسل امروزی در این وادی‌ها نیستند. عجیب است که شما پذیرفتید.
شادی روح پرفتوح شهدا صلوات
♥امام حسن مجتبى علیه السلام می فرمایند : (( أنَا الضّامِنُ لِمَن لَم یَهجُس فى قَلبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَن یَدعُوَ اللّه فَیُستَجابَ لَهُ؛ )) كسى كه در دلش هوایى جز خشنودى خدا خطور نكند، من ضمانت مى كنم كه خداوند دعایش را مستجاب كند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا فعالیتی دیگر یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«📕 ⃟🚘» - - بعضۍ‌وقتا‌ۍِجورۍ‌با‌آهنگ‌حس‌میگیریم‌و‌بغض‌ میڪنیم . .! ڪھ اگر اون بغض‌رو‌براۍ‌خدا‌ڪردھ‌بودیم‌جورۍ‌ بغلمون‌مۍ‌ڪرد‌ڪھ‌تمــام‌غم‌هاۍ‌‌دنیــارو‌ فراموش‌میڪردیمو‌آرووم‌مۍ‌شدیم...シ! - - ⸾🍓 ⃟📮⸾↫ " ⸾🍓 ⃟📮⸾↫ "
«🌾⃟‌🌿» - - رفیق‌نـاب اونۍهست ڪہ توروبہ‌خدابرسونہ بہ‌ڪربلـامیرسونہ همدم‌امام‌حسیـن؏ نہ‌جایگـزین داࢪه ونہ تڪرار...シ! - - ⸾💚 ⃟ـ🌿⸾↫ " ⸾🌿 ⃟ـ‌💚⸾↫ "
‹⛓💌› •• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌من ملڪه هستم!!! 😌 آرے ، خداے مهـــربانم مرا ملڪه آفرید و چادرم، تاج بدگےام را بر سرم نهاد 💚👑 و مرا فرمانرواے چشمان آدمیان منصوبــ کرد...!! چرا ڪه من تعیین میڪنم🧕 چه کسۍ لایق دیدن زیبایی هایم باشد. من ملڪه هستم!! 😇 چادرم خود نمادِ ملڪه بودنِ من استــ...! 😌👑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••🖇📘" • • تَسبیـح‌شیـخ‌پـٰاره‌شُـدودانھ‌دانھ‌شُـد ازبَـس‌ڪِھ‌استخـٰاره‌زَدم‌تـٰابِبینَمـت...シ! •
🌿💌 ملتے که شهیدانش را فراموش‌کند؛ هرگز رنگ خوشبختی‌وعزت را نخواهد دید! ♥️🕊
♥️!“••• ⋆. سَـلآم‌مَـن‌بھ‌ح‌ـُسین‌و‌،بہ‌ڪربَلآ؎ِحسیـن تمـٰآم‌عـٰآلم‌اِمڪآن‌،شَـوَد‌فَـدآ؎ِ‌ح‌ـُسینシ..! ⋆. 📕⃟📎¦⇢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حـــرم
بسم رب المهدی #قسمت هفتم فهیمه خانوم یک لباس سفید بر تن می‌کنند گل ازدواجشان را به دست می‌گیرند و
بســــــم رب الحســـــین هشتم شاید فکر کنید این عشق ها فقط در کتاب ها و زمان های قدیم تر باشند، اما اکنون هم هزاران هزار داستان های عاشقانه و زیبایی وجود دارد که با خواندن آن می توانید به درک عمیقی از زندگی ،عشق و ایثار برسید. بعد از شهادت آقا غلامرضا تا مدتی فهیمه خانم پیش خانواده همسرش زندگی می‌کرد و آنها را دلداری می داد. در عین حال در همان چند وقتی که از ازدواج‌ آقاغلامرضا و فهیمه خانوم می‌گذشت و به دلیل رفتارها و ویژگی‌های خاص ایشان انس و الفت زیادی بین خانواده آقا غلامرضا و فهیمه خانم پیدا شده بود . ایشان آرامش خاصی به خانواده همسرشان می بخشیدند برای همین خانواده ے آقا غلامرضا نمی‌خواستند فهیمه خانم را از دست بدهند و از ایشان خواستگاری کردند برای پسر دومشان یعنی آقا علیرضا. در ابتدا ایشان قبول نمی‌کردند، چون عهد کرده بودند بعد از شهادت آقا غلامرضا با یک جانباز ازدواج کنند تا اینکه شبی خواب میبینن آقا علیرضا جانباز شده اند و پس از آن جواب بله را میدهند. فهیمه خانوم هم در نخستین نامه هایی که برای همسر دومشان به جبهه میفرستند گفتند: هدفشان از ازدواج با آقا غلامرضا و سپس آقا علیرضا اتنها رضای خداوند بوده است. همسر دوم فهیمه خانم طلبه بودند بعد از ازدواج هم به خاطر ملاحظه حال ایشان و اینکه دوباره داغ دیگه ای نبیند و اینکه نتواند این همه تنهایی را تحمل کند و برادر دیگرشان هم مفقودالاثر شده بود به جبهه نمی‌رود. تا اینکه سال ۱۳۶۴ شبی با دیدن برنامه روایت فتح فهیمه خانم به آقا علیرضا می گویند: من خجالت میکشم که این همه در جبهه اند و تو اینجایی جنگ به نیرو نیاز دارد. این حرف‌ها را فهیمه خانم می‌زنند. فهیمه خانومی که شوهر اولش را از دست داده است بعد از مدت ها زندگی سر و سامانی پیدا کرده یک پسر یک سال و نیمه به نام غلامرضا دارد و شوهرش هم در حد اعلای کلمه دوست دارد در حقیقت زندگی شان شیرینی خاصی پیدا کرده بود اما‌، بازهم فهیمه خانم همسرشان را به جبهه رفتند تشویق می‌کنند. خلاصه اینکه آقا علیرضا هم وقتی خیالشان از جانب همسرشان راحت می‌شود صبح فردای آن روز به جبهه می روند. خود آقا علیرضا هم بعدها تعریف می‌کنند که هر وقت از جبهه می‌آمدند تهران همسرشان به عنوان استقبال تمام خانه را با گل تزیین می‌کرد موقعی که می‌خواست به جبه برگردند، فهیمه خانوم پوتین‌های او را واکس می زند وسایلش را آماده می‌کرد و در غیاب آقا علیرضا چنان به خانه و زندگی می رسیدند که زیبایی خانه و زندگی آنها ضرب المثل فامیل و محله بود. اما از طرف دیگر حتی ذره ای هم از مقامات معنوی فهیمه خانم کم نشده بود از طرفی در دبیرستان روشنگر تدریس می کرد و از طرف دیگر هم در مساجد ارگان های انقلابی فعالیت می کردند حتی موقعی که پسر سوم خانواده یعنی عبدالرضا مفقودالاثر شده بود و ایشان نخستین کسی بودند که از این موضوع مطلع شدند و توانستندطوری به مرور و به خوبی این خبر را به خانواده منتقل کنند که ضربه کمتری به روحیات آنها بخورد. آقا علیرضا دوباره بعدها تعریف می‌کردند که وقتی از جنوب برمیگردم با فهیمه جدیدتری مواجه می‌شوم انگار در همان چند وقت چنان به خودسازی خودش می رسید که همیشه احساس می کردم به مقامات معنوی اش اضافه شده. و جالب اینجاست که در این مدت فهیمه خانم چند بار خواب آقا غلامرضا را دیده بودند. داستان ادامه دارد...
سلام اینم جبران دیر کرد قسمت هشتم امیدوارم استفاده کنید
به رسم هرشب ۳تا ۵ صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج روحنا فداه❤ ثوابش هدیه به شهدای دفاع مقدس🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا