eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.7هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 هـمـه فـن حـریـف آن روز که با بچه های بسیج محلشان رفتیم پادگان اسلحه ام 16و کلاشینکف را کرد.بعد از کلاس از من پرسید:تدریسم چطور بود😁؟گفتم خیلی زدی😒.روان صحبت نمی کنی. باورت می شود من تا حالا نکرده بودم؟ فارسی این چیزهایی را که همیشه به عربی می گویم پیدا نمی کردم بگویم.☝️ گفتم:مگر به تدریس می کنی؟گفت گفته هرکس با خودش می برد ،اصلا کلاس نرود.☝️ با نیروهای مقاومت کار کرده بودو عربی را کمی از آنها و کمی هم از یکی از دوستان اش که عربی تدریس می کردیاد گرفته بود👌🍃.عربی محاوره ای را خوب صحبت می کرد و می فهمید. در ایام ماه مبارک سال 1391قسمت هایی از یک سریال را که تلویزیون عراق پخش می کرد می دیدم👀.چون در سریال به عربی محلی تکلم می کردند ،خیلی چیزها را نمی فهمیدم😒.چند قسمت از این سریال را ضبط کرده بودم .یک بار که در همان ایام آمده بود سریال را گذاشتم و از او خواستم برایم کند📄.چند دقیقه از سریال را ترجمه کرد و آن روزچندتا اصطلاح محلی هم از یاد گرفتم آن روزها آموزش محاوره عربی را تازه شروع کرده بودم🤗 و های شامی،عراقی ،خلیجی و مصری را باهم مقایسه می کردم.یک بار به او گفتم لهجه ی عراقی را خیلی دوست دارم😍 و کم و بیش می فهمم ولی عربی لبنانی ها را اصلا نمی فهمم😶 و علاقه ای هم به یادگیری اش ندارم .گفت اتفاقا ها و سوری ها خیلی شیرین است☺️.و بعد تعریف کرد که یکبار با تقلید لهجه آنها از ایست بازرسی شان در یکی از مناطق سوریه به راحتی گذشته است.کتابی بود به نام قصه الانشا الاطفال،مخصوص آموزش عربی در مدارس .من کپی این کتاب را از کلاس یکی از اساتید زبان عربی در تهران که درآن شرکت می کردم و به دست آوردا بودم.📝 نسخه ی اصلی اش را از آورد و داد به من. من هم در قبالش یکی از های خودم را به او دادم.📗 🍂 پـلـه پـلـه تا مـیـدان تـکلـیف غیر از من،هیچ کدام از را از برای به نکرده بود و تا آخر نکرد😒.حضور مستشاری بچه های سپاه اوایل جنگ در سوریه بسیار مکتوم بود.برای همین به هیچ وجه درباره حضورش در سوریه چیزی نمی گفت.☝️ آن اوایل برای می آمد و به من می گفت که مثلا فردا یا روز دیگر هستم.☺️🚶 حضورش در سوریه حساب شده بود.از این لحاظ من جدا به او می کردم،کسی نباید فکر کند پشت سر این ها نبوده،من قدم به قدم رشد فکری مخصوصا و رسیدنش به را از سال های نوجوانی دیده بودم.👌 همیشه می خوردم به موقعیتی که او برای داشت و من نداشتم.😔 من هیچ گاه بابت رفتارهایش ممانعتی نکردم،حتی به ذهنم هم خطور نکرد❌.اعتقاد داشتم اهدافی که برای آن می رود،بزرگتر از ما و همه چیز و حتی خود .❤️ هر بار که برای خداحافظی می آمد تبریز،به او می گفتم:برو کار را انجام بده و جای مرا هم خالی کن و خدا انشالله حافظ است🍃.این اواخر به او میگفتم: .😔 @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 اسـتـاد آمـوزش هـاے فـشـرده چندباری درباره رفتنم به با کردم.🙂 اما هربار که می شد می آورد که نیازی به نداریم😒 نهایتا یکبار که توی ماشینش دوباره سر بحث را باز کرده بودم گفت جنگ شهری است☝️ و پیچیدگی های خودش را دارد.☹️ انجا به نیروی نیاز داریم👌. مربی بود همیشه فکر میکردم اگر روزی لازم شد به هردلیلی بردارم هست که می تواند سریع مرا آماده کند.✌️ وقتی گفت نیروی غیر متخصص لازم نداریم گفتم حالا اگر روزی به وروی نیروی مردمی نیاز بود😕 و در کاربود،چند روز طول می کشد به یکی مثل من بدهی؟😕 :دوهفته . فکر کردم دارد می کند چون همیشه از در می گفت.☹️ توقع داشتم بگوید مثلا باید آموزش ببینی.😐 بعد از که داشتم این حرف ها را برای یکی از نقل می کردم. :دوهفته را خیلی گفته، نیروی را روزه آموزش داده بود👌 و از او یک نیروی تک درست کرده بود،💪فهمیدم مرا !هر بار که حرف رفتن را پیش می کشیدم همین کار را می کرد.😒🙂 🍂 رمـز و راز شـهـادت آبان 1392بعد از 💔 در با راه افتادیم سمت که به مراسم برسیم.جمعیت زیادی برای تدفین پیکر آمده بود😔 من سعی کردم تا جایی که میتوانم خودم را به محل تدفین نزدیک کنم برای همین چند دقیقه از جدا شدم🍃.خیلی شلوغ بود و نمی شد جلو رفت.چند دقیقه ای تقلا می کردم جلوتر بروم اما وقتی دیدم نمی شود منصرف شدم و برگشتم عقب پیش .☹️ کاملا دور از جمعیت ایستاده و تکیه زده بود به دیوار.🙁 زیپ کافشنش را بخاطر سردی هوا تا زیر گلو بسته بود و سرش را انداخته بود پایین.😒 دست هایش را هم کرده بود توی جیب شلوارش و کف یکی از پاهایش را داده بود به دیوار.🍃 یک سماور بزرگ چند متر آن طرفتر گذاشته بودند جلوی امامزاده.🕌 رفتم دوتا چای گرفتم یکی از چای ها را آوردم و به تعارف کردم🙂 با دست اشاره کرد که نمی خواهد ک چایی را نگرفت.☹️ ایستادم کنارش چند دقیقه ای توی همین حالت بود. را کاملا انداخت طوری که نگاهش به زمین هم نبود و انگار داشت توی لباسش را نگاه می کرد😒.نمی دانم چرا کردم توی با حرف می زند.😔 اینکه بعدی باشد یک لحظه برق از رد شد.😢 هم شد. بعدی بود😭 که دو ماه بعد در منطقه به ملحق شد🕊.حالت آن روزش در مدام جلوی است و یادم نمی رود.😔💔 ... @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 خـبـر آمـد... حدود ساعت بعد از ظهر ، در روز (ص) و(ع)به رسید.🕊🍃 روز روز و بود.من در شهرستان ترکمنچای دانشگاه بودم و به تبریز برنگشته بودم. ساعت هشت و نیم عصر بود که یکی از نزدیکش که در سوریه مجروح شده🤕 بود، گرفت و بعد از خوش و بش خودش را معرفی کرد و گفت:«من همانی هستم که با آمده بودید عیادتم بیمارستان.»🏥 بعدگفت:«تو در تهران یک کلاسی می رفتی،هنوز هم آن کلاس را میروی. » منظورش کلاس مکالمه عربی بود که میرفتم و با قبلا درباره آن صحبت کرده بودم .او از شنیده بود.تماس آن برادر با من غیر منتظره بود.☝️ گذشت. یادم افتاد که به گفته بودم،شماره تماس من را به یکی از بچه های خودشان در تهران بدهد. یقین کردم این همان تماس است📲،اما با این همه حرفی از نبود. بعد ازگپ کوتاهی قطع کردم ،تلفن را که قطع کردم به فرو رفتم🤔، اما موضوع را زیاد جدی نگرفتم. دو ساعت بعد،حدود ساعت ده شب بود، که خانم زنگ زد و گفت خبری هست که باید به تو بدهم. بعد گفت در سوریه شده و او را به آورده اند🚑.تا گفت مجروح شده، را فهمیدم . گفتم #«مجروحیتش چقدر است؟» : «تو پدر و مادر را فردا بیاور تهران،اینجا میبینی.» این را گفت شدم شده است🕊💔.منتظر بودم خودش این را بگوید . دیدم نمی گوید یا نمی خواهد بگوید و فقط از مجروحیت حرف می زند، قبل از خداحافظی گفتم: #«صبرکن!تو داری خبر به من می دهی یا ؟»🕊 گفت: «حالا شما پدر و مادر را بیاورید» گفتم:#«حاجی! برای مجروحیت که نمیگویند مادر را بیاورید تهران.»☝️ از او خواستم که اگر خبر دارد بگوید چون من از قبل منتظراین خبر بوده ام.😞 گفت:«طاقتش را داری؟» گفتم:«طاقت نمی خواهد شده؟»🕊😔 تایید کرد و گفت: #«بله شده» گفتم: #«مـبـارکـش_بــاشــد»❤️ بعدا دوباره با آن برادری که اول زنگ زده بود تماس گرفتم ،تا شروع به صحبت کرد داخل خانه شد...😭😭 🍂 مجـروح،مـثل حسـین(ع)و زهـرا(س) در یکی از روزهای بعد از ، را آورد 💻و تصاویری را که دقایقی بعد از اصابت تیر به خودش از او گرفته بود نشانم داد.👀 دوتا گلوله به پهلوی چپش خورده😔 بود دوکمه های پیراهنش باز بود و خون پهلویش زیر پیراهن سفید را رنگین کرده بود 😭چشم هایش را روی هم فشار داده بود و آثار درد در چهره مردانه و غیورش پیدا بود.💔 از پرسیدم اینجا؟ تا #«نفس داشت ..._لبیک_یاحـسـین...»✌️✌️ درست ماه بعد، پیکر خود آمد. در شهدا در حال انتقال به (س)بود رفتم که ببینمش👀، پیکر را گذاشته بودند توی آمبولانس و دیدمش.لباس های رزمش هنوز 😭. اما زخم های به جز زخمی که زیر چانه داشت و یک زخم کوچک روی سر که محل وارد شدن ترکش کوچکی بود، پیدا نبود .💔 پیکر به بهشت زهرا منتقل شد و قبل از انتقال برای تشیع فرصت شد تا زخم های پیکرش را ببندند تقریبا از بدن شده بود😭😭😭 و به زور بند بود روی بازو تا مچ هم، بر اثر ترکش ها و امواج انفجار داغان شده بود،😭😭 چپش هم پر از ترکش های ریز و درشت بود😔😔،بعداشمردم، روی ۲۵تا ترکش خورده بود💔. پای چپش شکسته بود. ۱۰تا ترکش هم به پایش گرفته بود.😔 اما باهمه این جراحت هایی که بر پیکرش میدیدم، بود و از این نمی شد که بشود!👌🌹🍃 عمیقا میخوردم به وضعی که پیکرش داشت. سخت احساس کردم شده ام در برابرش. بی اختیار زیر لب گفتم:#«ماشاالله برادر! ای ولله حقا که شبیح (ع)شده ای»👌🕊 اما با آن همه زخم در بیشتر (س). چه می گویم؟....😭💔 هیچ کس نمی دانست آخری داشته یا نه. رزمنده هایی که موقع کنارش بودند ، هیچ کدام نبودند اما بچه های خودمان که بعدا رسیده بودند می گفتند های آخرش بود که رسیدیم ، حرفی نمی زد، نمیدانم ، شاید وقتی داخل آن کانال باموج انفجار به خورده بود #«یازهرا» گفته باشد.😔 ... @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 مـجـنـون بعد از نفر از رزمندگان عراقی جبهه مقاومت آمدند تبریز برای .💔 رزمندگان عراقی و سوری، را در با مستعارش صدا میزدند.🙂 یکی از این دو رزمنده عراقی که مجروح هم بود، مدام وسط حرف هایش می گفت:#«حسین_مجنون» و منظورش این بود که بود☹️! در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه می گوید چیست؟🤔 :«ما دریکی از درگیری ها در سوریه تا دادیم💔 که به خاطر شدت درگیری موفق نشدیم پیکرهایشان را برداریم و بیاوریم عقب😞. تکفیری ها پیشروی کردند و پیکر شهدا روی زمین ماند😢. برای همین مان را از دست داده بودیم . وقتی دید ما اینطور هستیم و نمی جنگیم😒، ماشینی راکه آنجا بود روشن کرد و راه افتاد به سمت ها💪. ما از این کاری که کرد کردیم😐. هر چه داد زدیم که ، گوش نکرد و رفت. داشتیم نگاهش میکردیم و هرلحظه منتظر بودیم که اتفاقی برایش بیفتد 🙁. رفت و را برداشت و کشید داخل ماشین و با خودش آورد✌️. کارش بود اما این کار را برای ما انجام داد. »🙂 🍂 سـلام بـر شـهـادت چند هفته بعد از ،🕊 یکی از هم جمله ای را به زبان برایم $پیامک کرد که اولش بود:این،سخنی از .☺️ این بود«» اگر دعوت کننده است،پس .💔💔 در جواب آن بزرگوار نوشتم که دقیقه بعد خودش تماس گرفت.📲 از او پرسیدم:این حرف را کجا زده؟گفت باری که بود و با هم کلاس برگزار کردیم،این جمله را روی سیاه نوشت.🍃 من هم آن را یادداشت کردم.📝 تاریخ کلاس را پرسیدم،گفت #۲۷آذر بود.حساب کردم،‌#۳۲روز قبل از بود.🕊🕊 ... @modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌹سلام به همراهان کانال مدافعان حرم✋🏼 ✨به فکرمون رسیده که اربعین امسال با کمک همدیگه، تعدادی از اعضا
السَلامُ علیك یٰاابٰاعبدالله✨ 🌹خیرین محترم از این فرصت محروم نمونید فقط روز فرصت دارید 💥 مهم نیست چقد می دیم فقط باید کاری کنیم که لیست رو که به امام حسین(علیه السلام) نشون می دن ما هم توش باشیم💔 ✨یادتون هم نره اما صادق (علیه السلام) گفتن: کسی که کمک می کنه دیگری کربلا بره، خدا بلاهایی که قرار بوده به او برسه رو ازش دور می کنه❤️ بازهم تشکر میکنم از خیرین کانالی که شهدا خودشون دعوت تون کردند ان شاالله خیردنیا واخرت رو ببینید که باعث خوشحالی زائر ارباب میشید.. 🌹منتظر کمک های شما دوستان هستیم ان شاءالله قرعه کشی هم دو روز دیگه در گلزارشهدای گمنام هست..👆👆👆 @Modafeaneharaam