یادمه از #آقابهروز دعوت میکردیم بیاد سخنرانی کنه تو هیئت...
میخواستیم اطلاعیه طراحی کنیم که آقابهروز متوجه میشد اسمش تو بنر ها و اطلاعیه خورده میگفت اسم منو پاک کنید نزنید اسممو....
ما خیلی اصرار میکردیم ولی قبول نمیکرد...
یه چند سری هم که راضی شد ما نوشتیم #رزمنده_اسلام بهروز واحدی که گفت بابا این چیه ؟ (البته به زبان شیرین آذری )
میگفت بزنید #برادر_بهروز_واحدی ...
وقتی ام میومد تو هیئت برا سخنرانی هیچ موقع رو منبر نشد بشینه و همش میگفت میشینم زمین...
هیچ موقع بالا نمیشست....
در کل خیلی خاکی و ساده بود #آقابهروز ...
#ساده_ولی_زرنگ....
#مدافعان_حرم #شهدا #شهادت #شهید_بهروز_واحدی #رفیق_شهیدم #بچه_زرنگ #مردونگی
@Modafeaneharaam
یادمه صبح از خواب بیدار شدم خیلی ناراحت بودم که نمیتونستم برم تشییع شهید...
درسته از قبل اصلا نمیشناختمش ولی خیلی دوست داشتم حتما تو مراسماتش شرکت کنم ولی چه کنم مشغله های کاری سر منو اونقدر شلوغ کرده بود که حتی تشییعشم نمیتونستم برم...خیلی حالم بد بود.😔
رفتم پی کارهام که اصلا نمیدونم چی شد ولی سر از حوالی امامزاده حسن(ع) در آوردم و درست زمانی رسیدم که #شهید از جایگاهش روی ماشین داشت به روی دستای مردم منتقل میشد که بازم اصلا نفهمیدم چه اتفاقی افتاد که خودم رو زیر پیکر مطهر و دیدم و تابوت روی شونه هام بود...💚
دیگه حالم دست خودم نبود و فقط داشتم اشک میریختم انگار که #داداشبهروز رفیق چندین ساله من بوده و خیلی خاطره ها با هم داشتیم و اصلا سیل جمعیت هم حواسمو پرت نمیکرد و متوجهش نبودم ، حس میکردم تنها منم و داداش بهروزم...😭
همینطور شهید رو گذاشتن روی جایگاه و مداح شروع به مدیحه سرایی کرد و سردار سخنرانی ولی باز من متوجه چیزی نبودم و بعدا از فیلم ها متوجه همه این اتفاقات شدم ؛ من فقط در این مدت چهره نورانی #آقابهروز جلو چشمم بود داشتیم با هم صحبت میکردیم و یه عالمه حرفای گرم و شیرین از #شهادت بهم میزد و منم همینطور گریه میکردم...💚🖤
از من دلیل گریه هامو پرسید و من توضیح دادم که #آقابهروز من از خودم ناامیدم و فکر نمیکنم روزی عاقبت شما نصیب من هم بشه ...
با اینکه اصلا من تا حالا شهید رو ندیده بودم به اسم منو صدا کرد و گفت انشاالله اون روز میرسه نگران نباش...🤲🖤
من هم از اون روز حس برادری و #رفاقت دارم با شهید و هرروز به نیتش چندتا #صلوات میفرستم...
❤️💚
شادی روح شهید صلوات...🌹
#شهید_بهروز_واحدی
#رفیق_شهیدم
#خاطره
#بهروز_واحدی
@Modafeaneharaam
یک روز جلوی مغازه رفیقمون جمع شده بودیم،و منتظر بقیه رفقامون بودیم که بریم هیئت ....
صحبت ها زیاد بود که در میان این صحبت ها یکی از دوستان از #آقا_بهروز در خواست یک یادگاری کرد .
#آقا_بهروز دست در جیب انداخت تا چیزی به عنوان یادگاری پیدا کند،اما چیزی جز یک تکه کاغذ پیدا نکرد.....
در آن لحظه که تکه کاغذ را پیدا کرد،از رفقا درخواست خودکار کرد.
و یکی از دوستان جمع ، یک خودکار به ایشون داد که #شهید_بزرگوار روی کاغذ نوشت:
نه دنیا آنقدر زیباست نه مرگ آنقدر تلخ که
بخواهیم شرافت خویش را از دست دهیم
۱۳۹۹/۰۴/۰۹
#آقا_بهروز
#شهید_بهروز_واحدی
#رفیق_شهیدم
#شهید_مدافع_حرم
@Modafeaneharaam
یادمه از #آقابهروز دعوت میکردیم بیاد سخنرانی کنه تو هیئت...
میخواستیم اطلاعیه طراحی کنیم که آقابهروز متوجه میشد اسمش تو بنر ها و اطلاعیه خورده میگفت اسم منو پاک کنید نزنید اسممو....
ما خیلی اصرار میکردیم ولی قبول نمیکرد...
یه چند سری هم که راضی شد ما نوشتیم #رزمنده_اسلام بهروز واحدی که گفت بابا این چیه ؟ (البته به زبان شیرین آذری )
میگفت بزنید #برادر_بهروز_واحدی ...
وقتی ام میومد تو هیئت برا سخنرانی هیچ موقع رو منبر نشد بشینه و همش میگفت میشینم زمین...
هیچ موقع بالا نمیشست....
در کل خیلی خاکی و ساده بود #آقابهروز ...
#ساده_ولی_زرنگ....
#مدافعان_حرم #شهدا #شهادت #شهید_بهروز_واحدی #رفیق_شهیدم #بچه_زرنگ #مردونگی
@Modafeaneharaam
یادمه چند سال پیش بود که با یه گروهی رفتیم راهیان نور
گروه با صفایی بودن ، بینشون چندتاشون مدافع حرم بودن که اواخر سفر دیگه کم کم با هم رفیقم شده بودیم....
تو مسیر برگشت به کرج بودیم و داشتیم با رفقای جدیدمون صحبت میکردیم که حرف از محلمون شد...
اونا که اسم محلمون ترک آبادو شنیدن دونه دونه شروع کردن از بچه محلامون نام بردند که رسیدن به اسم #بهروز_واحدی ....
ما گفتیم آره میشناسیمش تو پایگاه بسیج خودمونه اصلا و هیئت های خودمونیمونم میاد...
یه کمی که صحبت کردیم گفت #آقابهروز خیلی مرده🖤
گفتیم چطور ؟
گفت ما تو منطقه باهاش آشنا شدیم...
تو منطقه خیلیا هستن شبا بیدار میمونن ولی #بهروز بعد از اینکه همه شب بیداری یاشون تموم میشد تازه میزد بیرون از چادر و آسایشگاه و میرفت بیرون...
یه شب از سر کنجکاوی رفتم دنبالش ، دیدم رفت سراغ دستشویی های مقر و شروع کرد دستشویی هارو شستن و نظافت کردن 💚🖤 و بعدشم اومد نمازای شبانه اش رو بیرون از چادر خوند و ادامه روزشو گذروند...
از اون به بعد هروقت میدیدمش تازه فهمیده بودم چه کسی بینمونه و خبر نداشتیم...
بهشم که میگفتیم قبول نمیکرد و میزد زیرش 😔
ما هم با هم قرار گذاشتیم اگه یه روزی شهید شد بعد شهادتش اینارو بگیم ؛ #آقابهروز زرنگی کردی و رفتی و ما موندیم با #خاطرات
ای #بچه_زرنگ
شادی روحش یه #صلوات بفرستید...
#رفیق_شهیدم
#شهیدالقدس
#شهید_بهروز_واحدی
#شهادت #شهدا #مدافعان_حرم
@Modafeaneharaam
رفتم #مسجد و نماز جماعت تموم شده،آقا بهروز هم انتهای مسجد به دیوار تکیه داده بود و قرآن دستش بود و داشت قرآن میخوند....
رفتم نشستم کنارش یه چند دیقه ای کشید تا قرآنش تموم شد و قرآن رو داد دست من و گفت: اینو میشه بزاری سرجاش ؟
گفتم:چشم #آقابهروز
اومدم بلند شم گفتن :بشین رفتنی میزاری سرجاش...
ادامه داد گفت:نگاه کن بیا بهت یه چیزی بگم!..
_جانم #آقابهروز
+روزانه همیشه چندتا آیه #قرآن بخون... حتی شده یک آیه...
اولش یه آیه میخونی،فردا میکنی دو آیه ،بعد یه صفحه و همینطور ادامه میدی میبینی به جز در روز میرسی..
حتی اگه سختته عربی خوندن معنیشو بشین بخون...
اصلا بیکار میشی #قرآن بخون....
شادی روح شهدا #صلوات...
#بچه_زرنگ #رفیق_شهیدم #شهید_بهروز_واحدی #شهادت #مدافعان_حرم #آقابهروز #شهیدالقدس #معرفت
@Modafeaneharaam
یادمه چندین سال پیش بیکار نشسته بودم و فکر و خیال خیلی اذیتم میکرد...
دیگه کلافه شده بودم که #آقابهروز اومد،دید من کلافم و گفت :
+چی شده چرا بی حالی ؟؟
_آقا بهروز ته جیبم خیلی خالیه...
+چرا سرکار نمیری خو؟
_نیست و کار خوب گیر نمیاد..
دیدم یهو دستمو گرفت از جام بلندم کرد و گفت :
+پاشو بریم سرکار !!!
_آقا بهروز کجا آخه ؟!
+پیش خودم ...!
اون موقع ها شغلش برقکاری بود ...
یادمه باهم رفتیم کار رو شروع کردیم؛ تو کارش خیلی ماهر بود و نیازی هم به من نداشت چون تکی کار رو در میاورد ولی به هرحال منو برد که یک روزم که شده بیکار نباشم .
یادش بخیر... به هزینه خودش غذا گرفت و خلاصه خیلی حق گردنمون گذاشت...
خواستم بگم #مردونگی تو پوست و استخونش بود ...🌹
من اینا رو نوشتم که از #معرفت آقابهروز بگم ... ❤️
بگم که #بیریا بود و عاشق $شهادت... 🖤
و در آخر به #معشوق رسید و #شهادت نصیبش شد .💚
نثار شادی روح #شهدا و آقا #صاحب_زمان عجلاللهتعالیفرجه #صلوات .🌺
#خاطرات_شهدا #رفیق_شهیدم #شهید_بهروز_واحدی #رفاقت #مدافعان_حرم #بچه_زرنگ
@Modafeaneharaam
یادمه اوایل که #آقابهروز برای دفاع از حرم #حضرت_زینبسلاماللهعلیها میرفتن سوریه و میومدن هرکس ازشون میپرسید کجا بودین میگفت کرمانشاه توی آشپزخونه کار میکنم....
هرکس ام میفهمید که مشرف میشن سوریه باز زیر بار نمیرفت و میگفت ما لیاقت نداریم بریم سوریه که....
حالا اگه زیر بارم میرفت میگفت اونجا ما برای رزمنده ها غذا میپزیم و اینطور چیزا...
حتی یادمه سرش زخم شده بود و ما هم میدونستیم تو جنگ این اتفاق افتاده ولی #آقابهروز در جواب اینکه چه اتفاقی افتاده ؟
جواب میدادن توی آشپزخونه دیگ خورده بهش..
بچه ها هم باور میکردناااا...
یه سری ازش پرسیدم آقابهروز چرا اینطوری میگی:
گفتن اونی که باید بدونه خودش میدونه ،چرا باید همه بدونن؟!
#مدافعان_حرم #شهدا #شهادت #شهید_بهروز_واحدی #شهیدالقدس #رفیق_شهیدم #آقابهروز #بچه_زرنگ #بهروز_واحدی
@Modafeaneharaam
یک روز که داشتم از باشگاه به سمت خونه برمیگشتم ، دیدم #آقابهروز دم در مسجد وایساده و داره با گوشیش کار میکنه و فکرش انگاری مشغول یک چیزی شده بود
رفتم جلو تا ببینمشون و یه سلامی عرض بکنم و احوالاتشون رو بپرسم.
-سلام #آقابهروز
+سلام داداش خوبی انشاالله بهتری
-ممنون شما خوبید؟
+شکر خدا
-اقا بهروز کمک نمیخواید،انگاری که یه چیزی
فکرتون رو مشغول کرده...؟!
+نه داداش چیزی نیست ، قرآن گوشیم باز نمیشه.
-اقابهروز میخواید بدید یه نگاهی بندازم
+بیا داداش
گوشیو از #آقابهروز گرفتم و یه نگاهی به برنامه انداختم و متوجه شدم که این برنامه ، نیاز به بروزرسانی داره.
-آقابهروز این برنامه باید بروزرسانی بشه ، بروزرسانی کنم؟؟
+باشه داداش مشکلی نیست ولی داخل این برنامه فقط میتونی
صوت 10 تا سوره رو دانلود کنی ، برنامه دیگه ای نمیشناسی؟
-چرا میشناسم میخواید براتون نصب کنم..؟؟
+آره نصب کن نصب کن
برنامه رو برای آقا بهروز نصب کردم و شروع کردم به توضیح دادن برنامه و کارهایی که میشد توش انجام داد .
+داداش بی زحمت برو توی قرآن این سوره هایی که میگم رو
علامت بزن که همیشه دم دست باشن.
-چشم بفرمایید
+سوره یس ، سوره نور ، سوره واقعه ، سوره جمعه و .......
سوره ها رو که علامت زدم و کارم تموم شد ، #آقابهروز کلی تشکر کردن و ، بابت این موضوع خوشحال شدن.
اونقدر خوشحال شدن که حد و وصف نداشت....
چیزی که اونروز خیلی توجهمو جلب کرد این بود که خیلیامون شاید فضای مجازیمون به مشکل بخوره اونقدر ناراحت بشیم ولی شهید برای قرآن گوشیش داشت غصه میخورد...
البته باید بگم که ما هرموقع #آقابهروز رو دیدیم یه جایی فرصتی پیدا میکرد یه #قرآن جیبی کوچیک هم داشت که باز میکرد و میخوند....🖤
شادی روح #شهدا و #آقابهروز صلوات...🌹
#مدافعان_حرم #بچه_زرنگ #شهید_بهروز_واحدی #رفیق_شهیدم #خاطرات_شهدا #شهادت #بهروز_واحدی
@Modafeaneharaam