دردانهای سه ساله به دنبال زینب است
از تشنگی و خستگی و غم، لبالب است
از بس که پا برهنه به صحرا دویده است
تاول به پا نشسته وُ در آتش تب است
ای کاش لال میشدم اما خدای من
این دختر سهساله نفسهاش بر لب است
در گوشهی خرابه خدا جلوه کرده است
جمعی نشسته زمزمهشان ذکر یا رب است
تا با خبر شد از سرِ بابا بلند گفت:
عمه چرا خرابهی ما نامرتب است؟!
با پرسشی، شکایتِ از غم شروع شد:
بابای من! ببین سر وُ وضعم مرتب است؟
زخم زبان مردم شامی چه سوز داشت!
انگار نیش زخم زبان، نیش عقرب است
دیگر پدر! محافظ رأست نیاز نیست
تنها رقیه لایق این جاه وُ منصب است
ای آفتاب زندگیام بیشتر بتاب!
بعد از تو روز من به خدا ظلمت شب است...
#محسن_علیخانی
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
دنبال زینب میدود پای پیاده
از ترس دشمن لرزشی در پای دارد
تاول زده پای نحیف کوچک او
خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد
رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست
بغضی گلوی نازکش را میفشارد
آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد
از ترس دشمن دست خود را میگذارد
بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!!
دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟!
دیگر برای طعنه و دشنام شامی
جایی میان قلب پرخونش نمانده!
هقهق امانش را بریده در خرابه
حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است
از کودکی آغوش او گهوارهاش بود
اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است!
اینبار بابا سر به دامان رقیه است
چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد
سر گوشهای افتاد و دختر نالهای زد
دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد
#محسن_علیخانی
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
وقتی عمو در گیر و دار جنگ تنهاست
باید زره بر تن کند یاری رساند
حتی زره اصلا اگر اندازهاش نیست
باید که خود را تا دل لشکر کشاند
خون پدر جوشیده در رگهای فرزند
انگار تاریخ جمل تکرار گشته است
یک قاسم دیگر به میدان آمد انگار
شاید که احلی من عسل تکرار گشته است
آمد عمویش را میان لشکر «نحس»
یاری کند اما مگر شمشیر دارد؟
کودک که جایش در میان معرکه نیست
اصلا مگر خنجر، سپر یا تیر دارد؟!
از لابلای گرد و خاک سمّ اسبان
با چشمهایش دید شمشیری بلند است
صبر و توان روضه مکشوف داری؟
یعنی چه کاری میکند شمشیر با دست؟!!
افتاد عبدالله در آغوش مولا
آهی کشید از درد و «بابا» را صدا کرد
آتش گرفت از نالهاش ایوای ناگاه
تیری برادرزاده را از او جدا کرد
#محسن_علیخانی
#عبدالله_بن_الحسن
#شب_پنجم
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
از خیمه بیرون زد نگاهش رو به آقاست
قاسم به احلی من عسل امّیدوار است
در کارزار رقص خون، آهنگ شمشیر
او نیز مثل دیگران در انتظار است
هر چند پایش تا رکابش هست کوتاه
اما مگر از قصد خود کوتاه آمد؟
قاسم میان چشم مولا جلوه کرده است
یا اینکه انگاری حسن از راه آمد؟!
چون زهره در چشمان مولا میدرخشید
با «ان یکادی» یادگارش را فرستاد
از میسره تا میمنه را درنوردید
جنگی نمایان کرد آه از اسب افتاد
هر چند احلی من عسل هم گفته باشد
باید سم اسبان شکافد پیکرش را؟
از لابلای خاک و خون ای قوم بدکار!
دیدید اصلا اشکهای مادرش را؟!
از زیر سمها ناله زد، گفت «ای عمو جان»
فریاد از این نامهربانان! آه فریاد!
آمد عمو یکباره چون باز شکاری
افتاد بر بالین او انگار جان داد...
#محسن_علیخانی
#قاسم_بن_الحسن_علیهالسلام
#شب_ششم
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
امسال هم ماتم به اوج خود رسیده
یکبار دیگر اضطرابِ اصغر و تیر
ای کاش از این غصههایش دق کنم تا
دیگر نبینم خون اصغر را سرازیر
از آن طرف یک اضطراب دیگری نیز
هر سال خیمه میزند بر جان ماها
آن اضطراب مادر و نوازد خونین
از پا درآورده خدا این غصه ما را
ای کاش در مقتل نبود این ماجراها
تیر آمد و سر را برید از گوش تا گوش
سر واژگون شد آه اصغر دست و پا زد
مولا عبایش را برایش کرد آغوش
از داغ اصغر میرود این سوی و آن سوی
میلی به سوی خیمهها دیگر ندارد
اصغر امانت بود در دستش خدایا
پاسخ برای پرسش مادر ندارد
در پشت خیمه دورتر از چشم مادر
میگشت تا پیدا کند یک خاک نرمی
میکَنْد قبری کوچک آقا با غلافش
آهسته چون دشمن ندارد هیچ رحمی...
#محسن_علیخانی
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
جانم فدای نعش علی اکبر حسین
مُردم برای نعش علی اکبر حسین
پرپر شدن همیشه چرا قسمت گل است؟!
جانها فدای نعش علی اکبر حسین
دق میکند میان سرودن ز ماتمش
نوحه سرای نعش علی اکبر حسین
از تشنگیِ پیکر پرخون بگویمت؟
یا دست و پای نعش علی اکبر حسین؟!
مغرب که شد صدای اذانی بلند شد
از لابلای نعش علی اکبر حسین
میآید از میان بدنهای چاکچاک
آری صدای نعش علی اکبر حسین
در ماتمش زمین و زمان گریه میکنند
حتی خدای نعش علی اکبر حسین
آهنگِ گوش ما شده فریاد العطش!
از جایجای نعش علی اکبر حسین
این کهکشانِ روی زمین است ای خدا؟
یا پارههای نعش علی اکبر حسین؟!
باور نما که مُردهی ما زنده میکند
دارالشفای نعش علی اکبر حسین
در زیر بار بارش غمها پناه ماست
ماتمسرای نعش علی اکبر حسین
امشب ندای عالمیان گشته یکصدا:
«جانم فدای نعش علی اکبر حسین...»
#محسن_علیخانی
#شب_هشتم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
دستی که بر کرانهی دریا گذاشتی...
یا پیکری که بر کف صحرا گذاشتی...
یا قطرههای آب که شرمندهی تو اند...
یا حسرتی که بر دل دریا گذاشتی...
یا مشک پاره پاره که بر خاک دشتها...
با صد هزار تیر جفا جا گذاشتی...
...داغی است پر گدازه و دردی است جانگداز
این آتشی که بر دل ماها گذاشتی
آغوش باز کرده به دیدار تو؛ فرات
هر موج را ولی به تمنا گذاشتی
آبآوری بلای تو در دشت غم شدهاست
نام خودت برای چه سقا گذاشتی؟!
رفتی تو از شریعه که باران بیاوری
داغی عجیب بر دل آقا گذاشتی
هنگام رفتنت قد زینب شکسته شد
او را غریب در دل اعدا گذاشتی
با رفتنت رقیه عمویی ندارد و
او را میان قافله تنها گذاشتی
امشب عزای توست علمدار کربلا
پا در عزا و مجلس زهرا گذاشتی
خوش آمدی به محفل دلهای چاکچاک
بر چشم اشکبار جهان پا گذاشتی
#محسن_علیخانی
#شب_نهم
#حضرت_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
لبتشنه هست و یار ندارد خدا! حسین
گشتهاست در میانهی صحرا رها؛ حسین
یک روزگار دوش نبی جای او نبود؟
افتاده زیر تیغ عدو پس چرا حسین؟!
این حجمِ از مصیبت او ناشنیدنی است
از کوفیان کشیده خدایا چهها حسین!
آتش گرفت از غم تنهایی و عطش
میسوخت از گدازهی «ادرک اخا» حسین
بر سینهاش نشسته حرامی ولی نخواند
در زیر لب قسم به خدا جز دعا حسین
لبخند میزند که عدو منصرف شود!
دارد از این بلا و ستمها رضا؛ حسین
زینب کجاست؟! کاش نبیند که میزند
در زیر تیغ تیز عدو دست و پا حسین!
میگفت زینبش ز بلندای تلّ بلند
از ابتدای «حادثه» تا انتها «حسین»
خواهر چگونه دل ز برادر جدا کند؟
زینب وداع میکند از دور با حسین
...
پیچیده در زمان و مکان؛ شهر و روستا
امشب نوای ما همه «لبیک یا حسین»
در تنگنای حادثهها دست ما بگیر!
ای کشتی نشسته به دلهای ما؛ حسین...
#محسن_علیخانی
#شب_دهم
#حضرت_اباعبدالله_الحسین_علیه_السلام
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
بر جایجای پیکر او بوسه میزند
آری ببین که خواهر او بوسه میزند
افتاده نعش زاده زهرا به خاکها
صحرا به خاک پیکر او بوسه میزند
بر دستهای خالی از انگشتر پدر
با اشک سرد، دختر او بوسه میزند
مادر نبود تا که زند بوسه بر گلوش
خواهر به جای مادر او بوسه میزند
در آن عبای پاک بنیهاشمی چه هست؟
بر پارههای اکبر او بوسه میزند؟!
هر چند رأس او به غنیمت گرفتهاند
با بغض و گریه حنجر او بوسه میزند
در حسرت است خواهر غمدیدهای ولی
نیزه به جای او، سر او بوسه میزند
زینب نشسته هست و به دندان و لب، عدو
با خیزران برابر او بوسه میزند
زینب نشسته در دل تنهایی و خیال
پیشانیاش برادر او بوسه میزند...
زهرا به عرش شام غریبان هزار بار
بر جایجای پیکر او بوسه میزند
#محسن_علیخانی
#شام_غریبان
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
جاماندهایم... در پس غمهای بیشمار
دلتنگِ راه و جاده؛ قدمهای بیشمار
امسال باز قسمت من آه و حسرت است
من ماندهام میان عدمهای بیشمار
شاعر کمی درون خیالش که غرق شد؛
مشغول شد به درد و المهای بیشمار؛
ناگاه در میانهی شعرش گریز زد!
از داغها نوشت و ستمهای بیشمار
زینب چگونه این همه منزل پیاده بود؟!
جانها فدای زخم و ورمهای بیشمار
این راه بی نهایتِ بانوی ما چقدر
سخت است و پر ز پیچش و خمهای بیشمار؟!
حقا که هر مصیبت او نانوشتنی است
با صد هزار سطر و قلمهای بیشمار
رفتند زائران به زیارت ولی ببین
جاماندهایم در پس غمهای بیشمار
#محسن_علیخانی
#شعر_آیینی
#اربعین
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
در مذهب ما باده حرام است و لیکن
یک باده حلال است که آن #شاي_عراقي است
#محسن_علیخانی
#اربعین
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
از فرش تا به عرش تو بسیار فاصله است
دوش نبی کجا و خدا کربلا کجا؟!
#بداهه
#محسن_علیخانی
#شب_زیارتی_ارباب
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f