هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
ما عاشق و سینهچاک ایران هستیم
دنبالهرو مکتب ایمان هستیم
تا آخر عمر و تا قیام مهدی
مدیون سپاه پاسداران هستیم
#محسن_علیخانی
#سپاه_پاسداران
#من_یک_سپاهیام
پ.ن: دوم اردیبهشت، سالروز تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
غزل قدیمی «مرگ»
این مرگ خدا چه بیخبر میآید!
از راست و چپ ز پشت سر میآید
گر اذن به او دهی که جانم گیرد
بی فوتِ زمان و بیخبر میآید
از آمدنش کسی خبردار نشد
او در شب و روز و در سحر میآید
بیرحمتر از او نبوَد در عالم
وقتی که سراغ محتضر میآید
از سلطه و چنگ او کسی بیرون نیست
هم داخل قصر و هم کَپَر میآید
گویند برای او ندارد فرقی
در خلوتِ خانه و گذر میآید
برخیز! گناه و جور و عصیان تا کی؟
برخیز که آهنگ سفر میآید!
#محسن_علیخانی
#مرگ
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
شعر | محسن علیخانی
غزل قدیمی «مرگ» این مرگ خدا چه بیخبر میآید! از راست و چپ ز پشت سر میآید گر اذن به او دهی که جان
پ.ن۱: امام علی علیهالسلام فرمودند:
فَتَزَوَّدُوا فِی أَیَّامِ الْفَنَاءِ لاَِیَّامِ الْبَقَاءِ. قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَی الزَّادِ، وَ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ. وَحُثِثْتُمْ عَلَی الْمَسِیرِ. فَإِنَّمَا أَنْتُمْ کَرَکْبٍ وُقُوفٍ لاَ یَدْرُونَ مَتَی یُوْمَرُونَ بِالسَّیْرِ.»
پس توشه برگیرید در روزهای سپریشدنی، برای روزهای ماندنی. توشه را به شما نشان دادند و کوچ کردن را فرمان دادند و به رفتنتان برانگیختند.
همانا شما همچون کاروانی هستید که بر جای ماندهاند و نمیدانند کی آنان را به رفتن فرمان میدهند.
نهج البلاغه، خطبۀ ۱۵۷
پ.ن۲: سروده شده در دوم ذیالقعده ۱۴۳۴ مصادف با ۱۶ شهریور ماه ۱۳۹۲
متن کامل سرودهی حضرت آیتالله خامنهای که یک بیت از آن را در آستانه عملیات وعده صادق در جلسهای خواندند
✍ دِلا! ز معرکهی محنت و بلا مگریز
چو گِردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
تو را است معجزه در کف، ز ساحران مهراس
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
تو موج غیرت و عزمی، ز بحر بیم مدار
حذر ز غرش طوفان مکن ز جا مگریز
ز سست عهدی ایام دلشکسته مشو
نشانه باش چو پرچم، ز بادها مگریز
چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز
تو از تبار دلیران خیبر و بدری
چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا مگریز
به نوشخند منافق ز ره کناره مگیر
به زهرخند معاند به انزوا مگریز
چو ره به قبلهی امن است پایمردی کن
خطا مکن، ز توهم به ناکجا مگریز
چو تیر راه هدف گیر و بر هدف بنشین
ز کجروی به حذر باش و از خدا مگریز
«امین» خلق و امانتگزار یزدان باش
به صدق کوش و خطر کن ز مدعا مگریز
غزل قدیمی «جهل»
جاهلیم و غرقه در دریای جهل
میکُشد ما را جراحتهای جهل
چشمها را بر حقایق بستهایم
هست این معلول ناپیدای جهل
نفس، انسان را ز حق غافل کند
میکشاند تحت استیلای جهل
آفت دین عُجب باشد با حسد
هست این صغرا و آن کبرای جهل
کور گشتیم از غبار جاهلی
بار باید بست از صحرای جهل
تا به کی با کاهلی، با جهل خود
در صدد آییم بر اخفای جهل؟!
تا به کی عیش جهالت پهن هست؟
جمع باید سفرهی پهنای جهل!
خانهی دل را مصفا خوشتر است
پاک باید کرد سر تا پای جهل
ای خدا! با لطف خود پایان بده
بر شب تاریک و بر یلدای جهل
لطف خود را شامل این بنده کن
تا رها گردد از این سودای جهل
#محسن_علیخانی
#جهل
پ.ن: سروده شده در نهم بهمن ۱۳۹۲
https://eitaa.com/joinchat/462225463Cd56d410381
نورخدا جان حسینست وبس
معدن ایمان حسینست وبس
عالم فانی بخدامرده است
زنده فقط جان حسینست وبس
علت ایجاد تمام جهان
لطف فراوان حسینست وبس
حکمت اگرگمشده مؤمن است
دردل برهان حسینست وبس
منبع قدسی همه عارفان
چشمه جوشان حسینست وبس
راه نجات بشرازنفس خود
کشتی ایمان حسینست وبس
نعمت بی حصروحدولایزال
سفره احسان حسینست وبس
تاج مزّین به وفاومرام
برسریاران حسینست وبس
سرخی نابی که به جام بلاست
خون درخشان حسینست وبس
تشنگی عارف وعامی ورند
ازلب عطشان حسینست وبس
آن بدن پاک وپرازچاکچاک
پیکرعریان حسینست وبس
آن بدن زیرسم اسبها
پیکربیجان حسینست وبس
شمس حقیقت زبلندای نی
چهره تابان حسینست وبس
ظلمستیزی،شرف وبندگی
معنی قرآن حسینست وبس
وعظ وسخن گفتنِ ازروی نی
رزم نمایان حسینست وبس
کشتی افتاده به طوفان غم
گوش بفرمان حسینست وبس
پرچم این کشتی طوفانزده
زلف پریشان حسینست وبس
غمزدهتر بین همه کاروان
زینب نالان حسینست وبس
تلخی غم برسربازارشام
بغض یتیمان حسینست وبس
آه ازآن لحظهای که خیزران
بر لب ودندان حسینست وبس
سرّسرمنکسرزینبش
آن لب خندان حسینست وبس
مجلس غم کنج خرابه شده
شام غریبان حسینست وبس
مایه آرامش آن دخترش
روضه سوزان حسینست وبس
هرکه شنیداین غم جانکاه را
بی سروسامان حسینست وبس
عارف اگروصل براوسهل شد
دست بدامان حسینست وبس
مدعی معرفت راستین
تشنه عرفان حسینست وبس
راه شفابر همه بیمارها
نسخه درمان حسینست وبس
هر که براوقطره اشکی بریخت
یکسره مهمان حسینست وبس
عاشق اوشعله نسوزاندش
چون بگلستان حسینست وبس
آنکه چنین شعرتَری راسرود
جیرهخورخوان حسینست وبس
#محسن_علیخانی
https://eitaa.com/joinchat/462225463Cd56d410381
شعر | محسن علیخانی
نورخدا جان حسینست وبس معدن ایمان حسینست وبس عالم فانی بخدامرده است زنده فقط جان حسینست وبس علت ایجاد
حضرت علامه آیتالله سید محمدحسین حسینی طهرانی اعلی الله مقامه الشریف قطعهای با همین ردیف و وزن دارند که در کتاب شریف #لمعات_الحسین_علیهالسلام درج شده است.
حقیر جسارت کرده و شعری در #استقبال از شعر ایشان سیاهه نمودم.
انشاءالله سیاهه حقیر، مخاطبین را به قطعه زیبای مرحوم حضرت علامه طهرانی رهنمون سازد و الا ما کجا و مقام علمی و عرفانی ایشان کجا؟؟!
ضمنا علت رعایتنکردن نکات دستوری و ویرایشی و همچنین حذف فواصل تا حد امکان در سیاهه حقیر، بخاطر محدودیت پیام در ایتاست که به سختی توانستم کل شعر را در یک پیام جایگذاری کنم.
به امید دستگیری حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از حقیر در دنیا و آخرت😢
رفتی و دیگر برایم چشم، بارانی مکن
بعد از این، این خانه را هرگز چراغانی مکن
مجلس "ختم محبت!!" خنده و شادیش چیست؟!
ریسه ها را باز کن تو! نورافشانی مکن
قایق بختم در امواج جفایت غرق شد
لااقل بر این جسد؛ امواج، طوفانی مکن
کار خود را کردی آخر! شیشۀ قلبم شکست
شادباشت باد!! اظهار پشیمانی مکن!
دیگر از آه و خطا و از پشیمانی نگو
نازها کم کن دگر! گیسوپریشانی مکن
سنگدل تر هم ز تو سنگی مگر در شهر هست؟!
سنگدل! دیگر تو صحبت های انسانی مکن
تا مگر وجدان بی احساس خود ساکن کنی
روح و احساس مرا چون بره قربانی مکن
گریه و چشم تر و دامان خیست چاره نیست!
رفتی و دیگر برایم چشم، بارانی مکن
#محسن_علیخانی
#عاشقانه
#شکست
@MohsenAlikhanySher
از سر شب که از این کوچه گذر داشتهای
با خودت چند سبد عطر مگر داشتهای؟
سینه آغشته به بوی تن تو گشت ولی
نکند با دل من قصد دگر داشتهای؟
من از آن ناز تو احساس خطر دارم و تو
تا به حال از کسی احساس خطر داشتهای؟!
و چه احساس قشنگی است؛ برایت مردن
تو از این حس دل انگیز خبر داشتهای؟
رفتی و بوی تنت ماند در این کوچه ولی
بیخبر بودم و تو قصد سفر داشتهای...
#محسن_علیخانی
#عاشقانه
@MohsenAlikhanySher
تا تو رفتی دل من ابری و بارانی شد
ساحل غمزدهام یکسره طوفانی شد
مثل یک چلچله که سقف سرش ریخته است
دل بیچاره من بی سر و سامانی شد
تا که مردم به سرانگشتْ ملامت نکنند
گریهام در غم تو گریهی پنهانی شد
قصه برعکس شد اینک تو زلیخا شدی و
یوسف این بار ز هجران تو زندانی شد
واژهها آینه حال خرابم شدهاند
واژه در واژه غمم بغض و پریشانی شد
بس که ویران شده حالم تو ببین حتی هم
آخرین قافیه ام واژه ویرانی شد
#محسن_علیخانی
#عاشقانه
http://eitaa.com/msalikhany
در انتظار نگاهت شبیه محتضرم!
ببین که فکر و خیالت چه کرده جان به سرم!
نه اینکه حوصلهام را دوباره گم کردم!
شکسته شیشه عمرم؛ شکسته بال و پرم
اگر تو ناله جانسوز من نمیشنوی
بیا به ساحل دریای چشم های ترم
تو رفتهای و مرا نیز با خودت بردی
به انتهای خیال و نرفتهای ز سرم
اگر چه از تو خبر هیچ نیست اما باز
نگاه من به در است و هنوز در اگرم...
#عاشقانه
#محسن_علیخانی
http://eitaa.com/msalikhany
امام صادق ما را شبانه میبردند
به زور نیزه و با تازیانه میبردند
به دستهای نحیفش طناب میبستند
عزیز فاطمه را آمرانه میبردند
نه حرمتی نه رعایت نه احترام و ادب
مُراد سلسله را وحشیانه میبردند
عبا به دوش ندارد خدا! فقط ای کاش!
میان کوچه و شب مخفیانه میبردند
مگر گناه امامم بجز سیادت بود؟!
چگونه لشکریان بیبهانه میبردند؟!
تمام برکت خانه صفای صحبت اوست
صفا و برکت ما را ز خانه میبردند...
#آیینی
#امام_صادق_علیه_السلام
#محسن_علیخانی
http://eitaa.com/msalikhany
🌺🌺🌺کلمات مقدس🌺🌺🌺
چــونکــه آدم از بــهــشـت آمد زمين
خـــوي او بـــا خـاک دنـيـا شد عجين
از فـــراق حــضـرت حــق شد ملـول
بـر گـنـاه خــود ز جــان و دل خجول
اربــعــيــنْسـالـي بـه زاريها نشست
دائـمـاً شــرمــنــده بــودش از الـسـت
گــريـــهها مــيکـرد او از هـجـر يار
نـالـهاش هـفـت آسـمـان را هــم دچـار
خــواب را فُـرقـت ز کف بربوده بود
هـمـچـنــان زاري، گــره نگشوده بود
در عــجــــب بــــودنــــد از زاري او
جــمــلــگـي افــلاک هــم در گفتوگو
عــاقـبـت شـد حـاصـل آن لطف کريم
مـينـمـانـدش سـعي و کوششها عقيم
حـــق فــرستـاد آن ملک وان دلـگشـا
جــبــرئــيــل آن آيـــت وحـــي خــــدا
🌺🌺🌺🌺🌺
مــژده ده اي آدم اي جــَـدُ الـــبـــشــر
لـُــطـْـفُ حَــقٍّ بــِالْــکَــرَم قــَدْ اِنـْتـَشَر
ايــــزد مـــنـــان بـــگــفـتـا شـاد بـاش
از گــلايــه، از ســرشــک آزاد بـاش
اشـــک را از ديــدههــايــت پـاک کن
شـــور و مـسـتي را تو بر افلاک کن
بـيـش از ايـن بـا نـالـههـاي سوزناک
هين! مکن اين سينهات را چاکچاک
صـيـقـلي ده جـان خود را چون پري
دامــنــت از گــريــهزاري کــن بري
ايــن گـرههـا از جــبـيـنـت بــاز کــن
ســـاز دل را بــا نـــوايــش ساز کــن
ســر بـــه بــالا گـيـر، از دل کن دعا
تــا بــبــخــشــايـــد ســتــمهـا را خـدا
🌺🌺🌺🌺🌺
گــفــت آدم: مـــن دعـــاهــا کــردهام!
عــذرهــا مــن پــيــش حــق آوردهام!
اربـــعــيـــنْسـالـي به زاريها گذشت
دائــــمــــا در اشـــکبــاريها گذشت
پــس چــرا ســودي نــبــخـشيـده مرا؟
گـوئـي اکـنـون حق بــبــخـشيـده مرا؟!
🌺🌺🌺🌺🌺
گــفــت جــبــرائـيــلِ پــاکيزه سرشت
ســرنــوشـتـت را خدا اينگون نوشت
گـر چـه در ايـن سـالهـاي اضطـرار
گـريـههـا کـردي تــو بـي حـد وشمـار
لــيــک آداب دعــــا در دسـت اوسـت
راز هــر آشــفـتگي در شست اوسـت
ايــن چــهــلســالي که کردي گريهها
نــالــههــا و اشــکهــا و مــويــههـا؛
لــطـــف خـود را شـامـلـت کرده خدا
پــردههــا بـــرداشــت از رمــز دعــا
پــرده از چـــشـــمـــان تــو بـرداشتـه
نـــامهــــاي اولـــيـــاء افـــراشــــتـــه
🌺🌺🌺🌺🌺
نَک نـگـاهـي کـن بـه سـاق عـرش او
راز آداب دعــــا کـــن جـــســتوجــو
آن اســـــامــــي مـــبــــارک را بـبـين
هــــست عرش حضرت حق را نگين
راه حــــل مـشـکـلـت بـا ايـن دعاست
ايـــن دعـــا غير از دعـاهاي خداست
بــعـــد مـــن ايــن ذکـر را تکرار کن
بـر گـشـايـشهـا ز غـــم اصرار کن
🌺🌺🌺🌺🌺
ذکــر حـق را بـا "حـمـيـد" آغـاز کرد
بــا "مـحـمـد" ذکـــر را هــمسـاز کرد
بـــنـــد بــــعــــدي از دعــا عـالي بوَد
حـــامـــي ذکـــر"عـلـي"، "عالي" بوَد
ذکـــر يـــا فـــاطـــر بـــحـق "فاطمه"
مــــينـــبـــاشــد ذکــر حـق را خاتمه
ذکــر يــا "مــحــسـن" نباشد ذکر تام-
جــز بـــه هــمــراه "حسن" خيرالانام
اي کــه احـسـانـت قـديم است از قديم
بـا "حسين" هست آن صراط المستقيم
🌺🌺🌺🌺🌺
چــونکــه آدم بـــنـــد آخــر را شـنـيـد
حـــالـــت بـغـضـي عـجـيـب آمـد پديد
بــنــد آخــر بــنـــدْ از بــنـــدش گشود
سيل اشک از چشم او شد همچو رود
گــفـــت آدم اي امـــيـــن وحـــي رب
حــالـــتــم را گـو چرا شد مضطرب؟
اشـــک از چــشــمــان مـن لـبريز شد
قــلــب مــن از گـریه حــزنانگيز شد
بــا "حسـين" آمد غمي سنگين به جان
گـــوئــــيـــا افـــلاک هــم انــدر فغان
🌺🌺🌺🌺🌺
در جـــوابـــش آن نـــکــو وحي امين
نـــکـــتـــهاي را گــفت با قلبي حزين
بــيجــهــت نـبـْود غــمـت از ذکـر او
گــويــمــت اســرار آن را مــو به مـو
ايــن حــســيــن فــاطـمه، جان رسول
مــيــوهي عــمــر علي هـست و بتول
گــفــت پـيغمبر: که او جان من است
نــور چــشــم و مــاه تـابـان من است
لــيـــک نــاپـــاکـــان ز بـعد مصطفي
نــازنــيــن رأسـش بــبـرنــد از قــفــا
قــطـــره آبـي مـيکــنــنــد از او دريغ
نــوک نـيــزه مــيرود ســـر بـيدريغ
يـک بـه يـک يــاران او پــرپــر شوند
بــعـــد رزمــي آتــشــيـن بيسر شوند
اهــل او را مــيبَـرد دشـمـن بـه شـام
اي خــدا مـنـزل بـه مـنـزل تــشـنهکام!
🌺🌺🌺🌺🌺
چــونکــه آدم ايــن سـتـمهــا را شنيـد
لــرزشـي افــتــاد بـر جـانـش چـو بيد
هــمــچو مادر در عزاي طفل خويش
گــريــههـا سـر داد، دل شد ريشْريش
#محسن_علیخانی
فَتَلَقي آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلماتً فتابَ عَليهِ اِنَّه هو التَّوابُ الرّحيمْ (بقره /37)
الهی یا حمید بحق محمد ؛ یا عالی بحق علی ؛ یا فاطر بحق فاطمه ؛ یا محسن بحق الحسن ؛ یا قدیم الاحسان بحق الحسین "صلوات الله علیهم اجمعين"
میان مجلس آقا حضور کافی نیست
حضورِ با همه احساس و شور کافی نیست
عزای حضرت عشق است گریه بر او کن
ولی سرشک و پس از آن عبور! کافی نیست
سرور بعد عزا هم اگر چه زیبا هست
ولیک روضه و بعدش سرور کافی نیست!
صدا و «حرکت» و نورند جملگی با هم!
فقط صدا و کمی هم که نور کافی نیست!
هر آنچه میشود از روضهی حسینی گفت،
بگو! و لیک عزا را مرور کافی نیست
برای فلسفهی غم، شعور لازم هست
هزار سبکِ فقط چند جور! کافی نیست
حسین خط شکن عدل و داد میخواهد
نظاره گر شدن از راهِ دور کافی نیست...
#محسن_علیخانی
@MohsenAlikhanySher
در مذهب ما باده حرام است و لیکن
یک باده حلال است که آن #شاي_عراقي است
#محسن_علیخانی
#تک_بیت
#اربعین
http://eitaa.com/msalikhany
همه رفتند زیارت وَ فقط ما ماندیم
از صفای حرم و صحن و سرا جا ماندیم
زائران کوله به دست از پی هم میرفتند...
به خدا مسئله از ماست؛ اگر ما ماندیم
کربلا ساحل دریای حسین است ولی
حیف شد! ما همه در حسرت دریا ماندیم!
پسری مثل من و هر که در اینجا مانده
با خودش گفت چرا این همه ماها ماندیم؟!
یک نگاهی به کف کوله خالی انداخت...
زود فهمید چرا یکه و تنها ماندیم
حسرتی هست اگر بر دل ما باور کن
همگی پشت در خانهی زهرا ماندیم
همهی آنچه که گفتیم، درست است ولی
همه رفتند زیارت وَ فقط ما ماندیم...
#محسن_علیخانی
#آیینی
#اربعین
http://eitaa.com/msalikhany
جاماندهایم... در پس غمهای بیشمار
دلتنگِ راه و جاده؛ قدمهای بیشمار
امسال باز قسمت من آه و حسرت است
من ماندهام میان عدمهای بیشمار
شاعر کمی درون خیالش که غرق شد؛
مشغول شد به درد و المهای بیشمار؛
ناگاه در میانهی شعرش گریز زد!
از داغها نوشت و ستمهای بیشمار
زینب چگونه این همه منزل پیاده بود؟!
جانها فدای زخم و ورمهای بیشمار
این راه بی نهایتِ بانوی ما چقدر
سخت است و پر ز پیچش و خمهای بیشمار؟!
حقا که هر مصیبت او نانوشتنی است
با صد هزار سطر و قلمهای بیشمار
رفتند زائران به زیارت ولی ببین
جاماندهایم در پس غمهای بیشمار
#محسن_علیخانی
#شعر_آیینی
#اربعین
http://eitaa.com/msalikhany
کودکی پشت در خانهی او در میزد
در شب حادثه بر سینه و بر سر میزد
پدرش نام پسر را چه مکرر میگفت!
درِ آن خانه پسر سخت و مکرر میزد
وارد خانه شد آن ماه سراسر از نور
آه بر دست پدر بوسه سراسر میزد
وای از لحظه جان دادن مولای غریب!
از فراوانی سم، چنگ به بستر میزد
اشک میریخت پسر در غم هجران پدر
طپش سینهی او چندبرابر میزد
تا ابد مکه در اندوه بمانَد آری!
کعبه در حسرت آغوش حسن پر میزد...
اینچنین نیست که این سلسله پایان یابد...
کودکی پشت در خانهی او در میزد
#محسن_علیخانی
#شعر_آیینی
#امام_حسن_عسکری_علیهالسلام
http://eitaa.com/msalikhany
دنیازدهام! آخرتم را دریاب!
سخت است فِتَن! عاقبتم را دریاب!
آقا به خدا #فتنه پر از آسیب است...
#بنزین به درک! مملکتم را دریاب!
#محسن_علیخانی
#فتنه
#بنزین
#بی_تدبیری
@msalikhany
چرا برای غزلهای ناب دلتنگم؟!
چرا برای سرودن مدام در جنگم؟!
چرا بهانه گرفتن؟ چرا غزل گفتن؟!
برای چیست که اینگونه سخت دلتنگم؟!!
مگر نه اینکه غزل، صادقانه میگوید:
که سنگدل شده است آن نگار دلسنگم؟!
چقدر سعی مضاعف، تلاش بیهوده...
نگو که با غل و زنجیر اسیر نیرنگم!!
هزار قطعهی غمگین زدم به یادت؛ آه!
چرا برای غمم نیست کوک آهنگم؟!
۸دی۹۸
#محسن_علیخانی
#غزل_عاشقانه
@msalikhany
کشتند عزیزان وطن، جانیها
خون شد به دل تک تک ایرانیها
هر چند که یک لالهی ما پرپر شد
میروید از این لاله سلیمانیها
#محسن_علیخانی
#بداهه
#قاسم_سلیمانی
@msalikhany
اینجا مدینه... شهر غم؛ دیگر چه کم دارد؟
دیوارها و کوچههایش رنگ غم دارد!
رفته است از قرآن ناطق سورهی کوثر
دیگر پس از زهرا، علی یک سوره کم دارد
یک چشم شاعر اشکبار و چشم دیگر خون
یک دست او لرزان و آن دستش قلم دارد
اینجا عزا، ماتمسرای عصمتالله است
یعنی که غم، صاحب عزایی محترم دارد
«محجوبتر گشتی چرا؟» با خود علی میگفت!!
از درد سیلی چهرهی زهرا ورم دارد!
آیا تو بانویی جوان را دیدهای هرگز
در کوچه نیلی گشته رویش؛ قدّ خم دارد؟!
این میخِ دَر یک میخ معمولی خدایا نیست
جز سوزشش بر جان زهرا، درد هم دارد!
هر چند قبرش در دل تاریخ مدفون است
در تکتکِ جانهای ما زهرا حرم دارد
#محسن_علیخانی
#فاطمیه
@msalikhany
دلم آغوش گرمت را در این هنگامه میخواهد
تو را چون شاه بیتی در میان چامه میخواهد
مرا با گرمی آغوشِ بیتکرارِ خود دریاب
تنم پژمرده از سرمای تنها؛ جامه میخواهد!
شبیه افسری در جنگ هستم! سخت دلتنگت!!
برای شرح این دوری هزاران نامه میخواهد
برایت درد دل از صدهزاران درد و غم دارم
هزاران صفحه لازم هست و صدها خامه میخواهد
مرا بر دست پرمهرت بیا با بوسه مهمان کن....
اگر بوسیدنت هرچند دعوتنامه میخواهد!
#محسن_علیخانی
#در_فراق_پدر
@msalikhany
مبهوت در آیینهی عشقت هستم
دیوانهی دیرینهی عشقت هستم
مانند پزشکی که به عشقش میگفت
عمری است قرنطینهی عشقت هستم
#محسن_علیخانی
#بداهه
#رباعی
#کرونا
@msalikhany