eitaa logo
معجزه های الهی | مطالب تکان دهنده قرآن قیامت و آخرت شب اول قبر عالم برزخ عجایب خلقت حکایت
9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
19 فایل
🕊به نام الله 💚مبلغ سبک زندگےاسلامےباشیم💚 🌷زندگی بدون طعم گناه🌷 -------♥️------- . 💚 لطفا کپی باذکر صلوات🙏🌹 . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه تایید و نه رد میشوند . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹رسول اکرم صلی الله علیه و آله: ✅ "بدترین مردم کسى است که بر خانواده‌اش سختگیر باشد " گفتند اى رسول خدا! سختگیرى بر خانواده چگونه است؟ پیامبر ﷺ فرمودند: مرد وقتى وارد خانه شود، همسرش از او هراسان و فرزندان از او گریزان شده، فرار کنند و چون بیرون رود همسرش شاد شود وخانواده‌اش با یکدیگر انس گیرند ! 📗مجمع‌الزوائد و منبع‌الفوائد، ج۸ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
حضرت آية الله (آقاى حاج سيد اسماعيل هاشمى ) نقل مى كند: در زمان (حاج شيخ عبدالكريم حائرى ) (رضوان الله تعالى عليه ) و داستان بى حجابى رضاخان قُلدر، دو تا پاسبان بودند كه خيلى اذيت مى كردند. روزى زنى با روسرى از خانه بيرون مى آيد، يكى از اين پليسها او را تعقيب مى كند، آن زن هر چه او را قسم مى دهد و (حضرت اباالفضل (ع )) را شفيع قرار مى دهد در او اثر نمى بخشد). بلكه آن بى حيا توهين هم مى كند كه اگر اباالفضل كارى از او ساخته مى شد نمى گذاشت دستهاى او ... همان روز بحمام مى رود و دلش درد مى گيرد، معالجات اثر نمى كند و بدرك مى رسد. غسّال گفته بود: ديدم ، مثل اينكه سيلى به صورتش خورده شده باشد صورتش سياه شده بود. پليس ديگر شقاوت بيشترى داشت ، گاهى وارد خانه ها مى شد و زنها را از خانه بيرون مى آورد و روسرى از آنها برمى داشت . (زنى او را به (حضرت اباالفضل (ع ) قسم مى دهد كه اذيت نكن ، در جواب مى گويد: اگر (حضرت كارى از او ساخته مى شد...). زن ناراحت مى شود و نفرين مى كند: (حضرت عباس جزايت را بدهد). همان شب مامؤ ريت پيدا مى كند. كشيك بازار شود. وقتى مى خواسته از سوراخ درب اطاق نگهبانى نگاهى به بازار كند. (دستى به پشت گردن او مى خورد و از اطاق بازار پائين مى افتد و به درك مى رسد). روز بعد براى خوشحالى ، تمام بازار را چراغانى مى كنند كه (حضرت اباالفضل (ع ) او را به مكافات خود رساند. 📚کرامات حضرت عباس(ع) ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨سخن (ع) درباره امام حسین علیه السلام: حضرت مهدی دارای است که گروهی در آن مرحله مرتد می شوند و گروهی ثابت قدم می مانند و اظهار خشنودی می کنند. ⭕️افراد مرتد به آنها می گویند: «این وعده کی خواهد بود اگر شما راستگو هستید؟» ولی کسی که در زمان غیبت در مقابل اذیّت و آزار و تکذیب آنها صبور باشد،مانند مجاهدی است که با شمشیر در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله جهاد کرده است. ✨متن حدیث: قالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام: لَهُ غَیْبَةٌ یَرْتَدُّ فیها اَقْوامٌ وَیَثْبِتُ فیها اخَرُونَ فَیَوُذُّونَ وَ یُقالُ لَهُمْ: «مَتی هذَا الْوَعْدُ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ». اَما اَنَّ الصّابِرَ فی غَیْبَتِةِ عَلَی الاَْذی وَالتَّکْذیبِ بَمِنْزِلَةِ المجاهِدِ بِالسَّیْفِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله. 🖌"بحارالأنوار، ج 51، ص 133 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
💕شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد: در بازار بودم، اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت. سریع استغفار كردم و به راهم ادامه دادم.! قدری جلوتر شترهایی قطار وار از كنارم می‌گذشتند... ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمی‌كشیدم، خطرناك بود به مسجد رفتم و فكر می‌كردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟! در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی! گفتم: اما من كه خطایی‌انجام‌ندادم گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد! اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند... ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭ ﺩﺷﺖ ﻭ ﺩﻣﻦ؟ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭ ﮔﻞ ﻭ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﻭ ﭼﻤﻦ؟ ﯾﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺧﻠﻮﺕ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻣﻦ ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟ ﭘﯿﺮﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﮑﻮﺳﺖ، ﺩﻝ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ … ﺷﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺟﺎﯾﮕﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺗﻮ ﺳﺨﻨﺶ ﺭﺍﻩ ﮔﺸﺎ ⭐دلت غرق در شادی و آرامش ، شبت بخیر🌙 -------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸طلوع صبح‌گاهتون 🍃به شادابی گل‌های زیبا 🌸روزتون به زیبایی شکوفه‌ها 🍃بارش بوسه های خداوند پای 🌸تمام آرزوهای قشنگتون 🌸 -------------------
... مرحوم آقای حاج سید احمد معلم رحمة الله علیه نقل می کردند: در زمان های گذشته یکی از علماء، ساکن شهر حِلّه بودند ایشان در یکی از روستاهای اطراف مقداری باغ و زمین زراعتی داشتند که از عوائد آن زندگیشان تامین می‌شد، لذا باغبانی گمارده بودند که کارهای زمین و باغ را انجام دهد... باغبان با خانواده اش در همان‌جا زندگی می کرد، بعضی وقت ها به شهر می آمد و خدمت آقا می‌رسید گاهی هم آن عالم به روستا می رفتند و به باغ سر می‌زدند و مدتی می ماندند... روزی این عالم مثل همیشه به باغ آمد زمانی که وارد شد دید پسرهای باغبان آمدند و پذیرایی کردند اما از خود باغبان خبری نیست !! سراغ او را گرفت و گفت: "کجاست؟ مگر اینجا نیست؟!!" گفتند: "چرا هست" گفت: "پس چطور شد نیامد؟" گفتند: "مریض است و حالش خوب نیست عالم گفت: "چرا زودتر نگفتید، حالا کجا هست؟" گفتند: "در اتاق خودش" همان وقت بلند می‌شود و به اتاق می رود، اتاق تاریک بود و آن عالم وقتی وارد میشود فقط صدای ناله‌ای ضعیف می‌شنود بعد هم در همان تاریکی متوجه بستر باغبان می‌شود...! او می بیند باغبان را در پنبه گذاشته‌اند و چیزی جز چشمانش مشاهده نمی گردد... احوالش را می پرسد و می‌گوید: "چه اتفاقی افتاده است؟" باغبان می‌گوید: چند وقت پیش جریانی برایم پیش آمد ماجرا از این قرار است که:👇 من آخرین مرتبه‌ای که به شهر آمدم و خدمت شما رسیدم، شما روی منبر موعظه می‌کردید، در آن وقت مشغول بیان اوصاف قیامت و پل صراط بودید و از جمله فرمودید: "پل صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیز تر است" من با خودم گفتم: "پس بفرمایید هیچ نیست!!" مجلس تمام شد و من هم بعد از انجام کارها به روستا برگشتم، شب خوابیدم در عالم رویا دیدم قیامت برپا شده، و تمام خلائق در صحرای محشر حاضرند و مشغول حساب و کتاب هستند... هر کسی حسابش تمام می شُد پرونده اش را می گرفت و به طرف پل صراط میرفت، من هم حسابم تمام شد و به طرف پل صراط حرکت کردم... وقتی کنار پل رسیدم، دیدم بسیار عریض و پهن است به طوری که عرض آن را با چشم نمی شود دید...! با خودم گفتم: "پس کو...؟! می‌گفتند پل صراط از مو باریکتر است..." به هرحال پایم را روی پل گذاشتم و راه افتادم... مردم دیگری هم مثل من آنجا بودند که عبور می‌کردند... کم کم دیدم هر قدر جلو می‌روم عرض پل کم می‌شود و خلاصه آن قدر کم شد که به باریکی مو یا کمتر از آن گردید... در اینجا افرادی که عبور می کردند چند دسته شده بودند بعضی مثل برق ردّ می‌شدند و میگذشتند بعضی متوسّط بعضی آهسته بعضی هم نشسته بودند و به زور خودشان را به پل گرفته بودند و ذره ذره جلو می‌رفتند... بعضی هم پایشان می لغزید و آتش جهنم آنها را در امواج متلاطم خود می کشید و به قعر خود می‌برد و دیگر اثری از ایشان نبود... من به صورت عادی و معمولی در حال حرکت بودم، نه مثل برق می‌گذشتم و نه افتان و خیزان... کم‌کم آنطرف پل صراط دیده می‌شد متوجه شدم کنار پل و پهلوی بهشت، مردی ایستاده است فهمیدم این شخص 🌹آقا امیرالمومنین علیه السلام🌹 است، که هر کس می رسید حضرت تحویلش می گرفتند و وارد بهشت میشد. من دیگر فقط به صورت مولا نگاه میکردم و همینطور آرام آرام می رفتم... ولی ناگهان در یک چشم بر هم زدن، پایم لغزید و از روی پل پَرت شدم و آتش مرا با خود کشید، فقط کاری که توانستم بکنم این بود که فریاد زدم یا علی...! ناگاه دیدم 🌹آقا امیرالمومنین علیه السلام🌹 حرکتی کردند و بر روی جهنم خم شدند و دست مبارکشان را دراز کردند و ران پایم را گرفتند و بالا کشیدند و در همین لحظه از خواب بیدار شدم... ناگهان متوجه خودم شدم دیدم تمام بدنم سوخته است جز سه جای آن!! زبانم که گفت یاعلی... چشمانم که به جمال حضرتش نگاه می‌کردند... و همان قسمت از ران پایم که دست مولا به آن خورده بود... لذا خانواده ام مرا در میان پنبه گذاشتند.... 📙داستانهای_آموزنده ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 اگه میخوای عاقبت بخیر شی این سه راهکار رو از امام صادق علیه السلام بشنو ... حاج آقا رفیعی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🕌آشنایی با مسجد مقدس جمكران🕌 از جمله اماكنی كه همواره مورد توجه مخصوص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده و به بركت آن كرامات و عنایات ویژه ای در آن به وقوع پیوسته « مسجد مقدس جمكران » است. 🌟این مكان شریف را به جهت واقع شدن در كنار روستایی به نام جمكران ، مسجد جمكران و به خاطر آن كه به همت حسن بن مثله ساخته شده «مسجد حسن بن مثله» و به لحاظ آن كه به امر مبارک حضرت امام زمان عجل الله تأسیس شده است ؛ « مسجد امام زمان علیه السلام یا مسجد صاحب الزمان می نامند. همانطور كه گفته شد این مسجد در زمان حسن بن مثله بنا شد و پس از آن بارها در آن تعمیراتی انجام شده است. از جمله یک بار در زمان مرحوم صدوق و بعدها چندین مرتبه در دوره حكومت سلسله صفویه و یک بار هم در زمان مرجعیت حضرت آیة اللَّه عبدالكریم حائری مؤسس محترم حوزه علمیه قم توسط مجاهد گرانقدر حجة الاسلام شیخ محمد تقی بافقی و بعد از ایشان تعمیراتی هم در آن به وسیله یكی از تجار معروف قم صورت گرفته است. در سالهای اخیر به ویژه بعد از پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی به علت استقبال بی نظیر مردم از سرتاسر ایران اسلامی به كمک امت اسلامی تحت نظارت هیأت امنا و مدیریت مسجد جمكران طرحهای عمرانی بسیار مهم و در عین حال لازم و ضروری نظیر : سالنهای اجتماعات و كتابخانه عمومی و نمایشگاه كتاب و درمانگاه و محل اسكان برای نمازگزاران و... در كنار گسترش و توسعه ساختمان مسجد در دست اجراست. 🌟امروزه این مكان مقدس به یكی از میعادگاه های بزرگ عاشقان ولایت و امامت تبدیل شده است كه هر هفته شبهای سه شنبه و چهارشنبه بویژه در ایام مبارک نیمه شعبان هزاران نفر در آن گرد می آیند و از طریق تشكیل مجالس دعا و نیایش ضمن تجدید عهد با امام زمان عجل الله از خداوند تبارک و تعالی؛ تعجیل در فرج منجی عالم بشریت را درخواست می نمایند. 🌟فضیلت نماز در مسجد مقدس جمکران🌟 ✅حسن بن مثله می گوید در دیداری که با حضرت داشتم امام مهدی عجل الله فرمودند: هر كس این دو ركعت نماز (نماز صاحب الزمان)را در این مكان (مسجد مقدس جمكران)بخواند، مانند آن است كه دو ركعت نماز در كعبه خوانده باشد. 🕯ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرَج🕯 ❥↬ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅پادشاه و نوجوان ✍یکی از پادشاهان به بیماری هولناکی که نام نبردن آن بیماری بهتر از نام بردنش است ، گرفتار گردید. گروه حکیمان و پزشکان یونان به اتفاق رأی گفتند : چنین بیماری ، دوا و درمانی ندارد مگر اینکه زهره (کیسه صفرا) یک انسان دارای چنین و چنان صفتی را بیاورند. پادشاه به مأمورانش فرمان داد تا به جستجوی مردی که دارای آن اوصاف و نشانه ها می باشد ، بپردازند و او را نزدش بیاورند. مأموران به جستجو پرداختند ، تا اینکه پسری (نوجوان) با را همان مشخصات و نشانه ها که حکیمان گفته بودند ، یافتند و نزد شاه آوردند. شاه پدر و مادر آن نوجوان را طلبید و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول زیادی به آنها داد و آنها به کشته شدن پسرشان راضی شدند. قاضی وقت نیز فتوا داد که : ریختن خون یک نفر از ملت به خاطر حفظ سلامتی شاه جایز است. جلاد آماده شد که آن نوجوان را بکشد و زهره او را برای درمان شاه ، از بدنش درآورد. آن نوجوان در این حالت ، لبخندی زد و سر به سوی آسمان بلند نمود. شاه از او پرسید : در این حالت مرگ ، چرا خندیدی ؟ اینجا جای خنده نیست .نوجوان جواب داد : در چنین وقتی، پدر و مادر ناز فرزند را می گیرند و به حمایت از فرزند بر می خیزند و نزد قاضی رفته و از او برای نجات فرزند استمداد می کنند و از پیشگاه شاه دادخواهی می نمایند ، ولی اکنون در مورد من ، پدر و مادر به خاطر ثروت ناچیز دنیا ، به کشته شدنم رضایت داده اند و قاضی به کشتنم فتوا داده و شاه مصلحت خود را بر هلاکت من مقدم می دارد. کسی را جز خدا نداشتم که به من پناه دهد، از این رو به او پناهنده شدم. سخنان نوجوان ، پادشاه را منقلب کرد و دلش به حال نوجوان سوخت و اشکش جاری شد و گفت : هلاکت من از ریختن خون بی گناهی مقدمتر و بهتر است. سر و چشم نوجوان را بوسید و او را در آغوش گرفت و به او نعمت بسیار بخشید و سپس آزادش کرد. لذا در آخر همان هفته شفا یافت .(و به پاداش احسانش رسید.) همچنان در فکر آن بیتم که گفت پیل بانی بر لب دریای نیل زیر پایت گر بدانی حال مور همچو حال تست زیر پای پیل 📚گلستان سعدی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
کارگردان این دنیا خداست، مهم نیست نقش ما در این مجموعه ثروتمند است یا تنگدست؛ سالم است یا بیمار؛ مهم این است که محبوب ترین کارگردان عالم نقشی به ما داده که باید به بهترین شکل آن را ایفا نماییم؛ نباید از سخت بودن نقش گله مند بود؛ چرا که سخت بودن نقش نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است ... امیدوارم در هر نقش هستی خوش بدرخشی ♥️ ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌═══‌‌‌‌♥️ ♥️═══ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ 🌼داستانهای پیامبر اکرم (ص): اویس قرنی و اطاعت مادر ✍گويند اويس شتربانى مى كرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. يك روز از مادر اجازه خواست كه براى زيارت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به مدينه رود. مادرش گفت اجازه مى دهم به شرط آنكه بيش از نصف روز در مدينه توقف نكنى. اويس حركت كرد وقتى به خانه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد اتفاقا ايشان هم تشريف نداشتند. ناچار اويس بعد از يكى دو ساعت توقف پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را نديده به يمن مراجعت كرد. چون حضرت به خانه برگشت پرسيد اين نور كيست كه در اين خانه تابيده؟ گفت شتربانى كه اويس نام داشت به اينجا رسيد و بازگشت. فرمود آرى اويس در خانه ما اين نور را به هديه گذاشت و رفت . درباره چنين شخصى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد يفوح روائح الجنة من قبل القرن و اشوقاه اليك يا اويس القرن، نسيم بهشت از جانب يمن و قرن مى وزد چه بسيار مشتاقم به ديدارت اى اويس قرنى . 📚منتهى الامال ، ج 1، ص 142. 📚آگاه شویم، حسن امیدوار،جلد دوم. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
24.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ « اگه برگردی ... » به مناسبت ولادت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف ⏱ ثانیه ثانیه، میگذره لحظه‌هام، در انتظار تو، ... 🔹 کاری از "گروه‌ِ فرهنگی صِدّیقین" 🎞 تصویر: استودیو نورِ یاس 📥 برای مشاهده دیگر آثار، به صفحه همراهان نوای یاس مراجعه بفرمایید. 🌐 🆔 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 اعلام خودکشی بانو نرجس سلام‌الله علیها در راه امامت و ولایت.... 🌕 روزی امام هادی علیه‌السلام به بشر بن سليمان فرمود: اى بشر! تو از اعقاب انصار هستى و محبت و دوستى ما همواره در دل‌هاى شما بوده است و نسل‌ها آن را از يك ديگر به ارث برده‌اند. من اكنون مى‌خواهم تو را به فضيلتى ويژه گردانم كه از ديگر شيعيان گوى سبقت ببرى و رازى را به تو مى‌گويم و تو را پى كارى مى‌فرستم كه آن را انجام دهى. آنگاه نامه‌‌ايى كوچك به خط‍‌ رومى نوشت و به زبان رومى و بر آن مهر خويش را زد و چنته‌‌ا‌يى زرد بيرون آورد كه در آن دويست و بيست دينار بود و فرمود: اين را بگير و به بغداد برو و پيش از ظهر فلان روز در گذرگاه فرات حاضر باش و چون زورق‌هاى حامل بردگان و كنيزان برسد، گروه بسيارى از خريداران كه نمايندگان فرماندهان عباسى هستند و اندكى هم از جوانمردان عراق دور آنها را خواهند گرفت. تو آن روز از دور مواظب برده فروشى به نام عمرو بن يزيد باش تا آنكه كنيزى را كه داراى اين صفات است و دو جامۀ حرير خوش رنگ و تازه بر تن دارد براى فروش عرضه كند. آن كنيز اجازه نمى‌دهد كه هيچ خريدارى روى او را بگشايد و به اندامش دست كشد، يا جامه از تنش كنار كشد. در اين هنگام برده فروش او را مى‌زند و او به زبان رومى فرياد برمى‌آورد و معنى آن چنين است كه از حال خود و كشف حجاب خويش شكوه مى‌كند. در اين هنگام يكى از خريداران خواهد گفت: اين كنيز به سيصد دينار از من باشد كه عفت و پاكدامنى او موجب رغبت بيشتر من شد و آن كنيز به زبان عربى مى‌گويد: اگر در جامۀ سليمان و بر تخت پادشاهى او ظاهر شوى در من هيچ گونه رغبتى براى تو ظاهر نخواهد شد و مالَت را براى خودت نگهدار و بيهوده آن را خرج مكن. برده فروش به آن كنيز مى‌گويد: چاره چيست‌؟ ناچار تو را بايد فروخت. كنيز مى‌گويد:اين همه شتاب چرا؟ بايد خريدارى باشد كه دل من به امانت و وفاى او آرام گيرد. در اين هنگام تو برخيز و پيش عمرو بن يزيد برده فروش برو و به او بگو همراه من نامۀ كوچكى از يكى از اشراف است كه به لغت رومى و خط‍‌ رومى نوشته و در آن كرم و وفا و خرد و سخاى خويش را نوشته است،اكنون اين نامه را به او بده بخواند تا خوى و اخلاق نويسندۀ آن را بداند و اگر به او راضى شد و تمايل پيدا كرد من وكيل نويسنده هستم كه او را از تو بخرم. بشر بن سليمان مى‌گويد:من تمام دستورهاى سرور خودم حضرت هادى علیه‌السلام را انجام دادم. همين كه آن كنيز به نامه نگريست، به سختى و با صداى بلند گريست و به عمرو بن يزيد گفت: «مِنْ صَاحِبِ هَذَا اَلْكِتَابِ وَ حَلَفَتْ بِالْمُحَرِّجَةِ اَلْمُغَلَّظَةِ إِنَّهُ مَتَى اِمْتَنَعَ مِنْ بَيْعِهَا مِنْهُ قَتَلَتْ نَفْسَهَا...» بايد مرا به نويسندۀ اين نامه بفروشى و سوگند سخت خورد كه اگر از فروختن او خود دارى كند، خود را خواهد كشت...» 📗بحارالأنوار، ج 51، ص 6 📗کمال الدين، ج 2، ص 417 📗روضة الواعظین، ج 1، ص 252 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بشکفت به شوق و 🌿شعف و زمزمه امشب 🌸گل از گل لبخـند 🌿بنی فاطمـه امشب 🌸مرغان بهشتـی 🌿شـده آواره مهـدی 🌸گـردند به 🌿دور و بــرِ گهـواره مهـدی 💐مبارک باد بر منتظران میلاد مهدی صاحب الزمان(عج)💐 ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌═══‌‌‌‌♥️ ♥️═══ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹🍃 الهی دردهایی هست كه نمی توان گفت و گفتنی هایی هست كه هيچ قلبی محرم آن نيست الهی اشک هایی هست كه با هيچ دوستی نمی توان ريخت و زخم هایی هست كه هيچ مرحمی آنرا التيام نمی بخشد و تنهایی هایی هست كه هيچ جمعی آنرا پر نمی كند الهی پرسش هایی هست كه جز تو کسی قادر به پاسخ دادنش نيست دردهایی هست كه جز تو کسی آنرا نمی گشايد قصد هایی هست كه جز به توفيق تو ميسر نمی شود الهی تلاش هایی هست كه جز به مدد تو ثمر نمی بخشد تغييراتی هست كه جز به تقدير تو ممكن نيست و دعاهایی هست كه جز به آمين تو اجابت نمی شود الهی قدم های گمشده ای دارم كه تنها هدايتگرش تویی و به آزمون هایی دچارم كه اگر دستم نگيری و مرا به آنها محک بزنی، شرمنده خواهم شد. اما من میدانم که تو هرگز این بنده ات راتنها نخواهی گذاشت پس ای خدادستم رابگیر... ❤️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹 مرحوم حاج محمدعلی فشندی تهرانی که چندین تشرف به محضر ولی عصر(عج) شامل حالش شده بود، می گوید: «در مسجد جمکران اعمال را به جا آوردم و با همسرم می آمدم. دیدم آقایی نورانی وارد صحن شدند و قصد دارند به طرف مسجد بروند. گفتم این سید در این هوای گرم تابستان از راه رسیده و تشنه است. ظرف آبی به دست ایشان دادم تا بنوشند. آن سید پس از نوشیدن آب ظرف را پس دادند. من گفتم: «آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرجش نزدیک گردد». آن سید فرمودند: «شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند، اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما میرسد». این را فرمودند و تا نگاه کردم آقا را ندیدم. فهمیدم وجود مبارک امام زمان(عج) را زیارت کرده ام و آن حضرت شیعیان را امر به دعا برای فرج نموده اند». 📚منابع؛ 1. مفاتیح الجنان؛ دعای افتتاح. 2. احمد قاضی زاهدی؛ شیفتگان حضرت مهدی عا؛ ج 1، ص 155. ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
در این شب بالاترین آرزویم✨ براتون این است✨ حاجت دلتون✨ با حکمت خدا یکی باشه✨ -------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و درود، روزتون بخیر عزیزان😍 🗓۱۴۰۰/۱/۹ آمدن هر صبح پیام خداوند برای آغاز یک فرصت تازه است برخیز و در این هوای دلچسب زندگی را زندگی کن تغییر مثبتی ایجاد کن و از یک روز دوست داشتنی خـــداوند لذت ببر و قدر زندگیتو بدون
🌹ملاقات با امام زمان🌹 در كتاب زندگينامه عالم و عارف بزرگوار شيخ مرتضی زاهد(ره) آمده که سيد كريم پينه دوز كه بارها خدمت حضرت ولی عصر آقا امام زمان رسیده بود یکی از تشرفات خود را اینگونه بیان میکند: در یکی از شبهای جمعه در صحن حرم حضرت عبدالعظیم حسنی به خدمت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) مشرف شدم؛ در آن تشرف حضرت بقیة‌الله الاعظم قریب به این مضمون به من فرمودند: آقا سید کریم! بیا به زیارت جدم حضرت رضا(علیه‌السلام) برویم؛ در آن شب فقط بعد از چند قدم راه رفتن، خودم را با امام زمانم در صحن مقدس حرم حضرت رضا یافتم؛ همراه با حضرت به حرم حضرت امام رضا مشرف شدیم و بعد از زیارت با همان کیفیت به تهران بازگردانده شدم. در این هنگام باز حضرت بقیة‌الله قریب به مضمون به ایشان می‌فرماید: آقا سید کریم بیا به سر قبر حاج سید علی مفسر برویم؛ ایشان به دنبال حضرت به سوی قبر آقا سید علی مفسر که در شهرری واقع در امام‌زاده عبدالله است به راه می‌افتد. سید کریم در نزدیکیهای قبر مشاهده می‌کند روح آقا سید علی مفسر از قبر و از جایگاهش بیرون آمد و با عجله و شتاب و با اظهار خلوص و ادب و ارادت به ساحت مقدس آخرین امام و خلیفه الهی به استقبال آن حضرت آمد… در آخرین لحظه‌های این ملاقات، مرحوم آیت الله سید علی مفسر رو به آقا سیدکریم می کند و به او می گوید: آقا سید کریم ! به آقا شیخ مرتضی زاهد سلام ما را برسان و بگو چرا حق رفاقت و دوستی را فراموش کرده‌ای و بر سر قبر من و به دیدن من نمی‌آیی؟ در این هنگام امام زمان (ارواحنا فداه) جمله بسیار عجیبب و بسیار پر محبتی را به زبان می‌آورند: آقا سیدعلی! آقا شیخ مرتضی گرفتار و از آمدن معذور است ، من به جای او به دیدنت خواهم آمد... 🌹 پ.ن: حجت‌الاسلام عالی بیان کرده‌اند: امام زمان در این دیدار به سیدکریم فرمودند: خدا حاج شیخ‌علی را بیامرزد تا زنده بود دل ما را نسوزاند! 🌹 خوش بحال کسی که امامش در مورد او‌ گوید: «او از دوستان ماست»؛ شیرینی این جمله برای همین دنیا هم غیرقابل وصف است چه برسد به اينكه ديدن اوهم برود و چه رسد به باقیات‌الصالحات. اللهم الرزقنا🤲🏼 ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
السلام علیک یا حجه الله فی ارضه1 - علی فانی.mp3
1.85M
💚السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ💚 ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌═══‌‌‌‌♥️ ♥️═══ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‌ 📚داستان تشرف ایشان در سرداب مقدس خدمت حضرت صاحب الزمان (عج) شبه به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمی‌آمد و درگیر فکر و خیال شده بودم. با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.» با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوخته‌ای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس می‌کردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظه‌ای ایستادم و درگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پله‌ها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم. بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پله‌ها پایین می‌آمد. صدای پاهایش درون سرداب می‌پیچید و فضای ترسناکی ایجاد می‌کرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پله‌ها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پله‌ها پایین می‌آمد و می‌خندید؛ برق چشمان و دندان‌ها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود می‌دیدم. احساس می‌کردم لب‌ها و گلویم خشک شده‌اند؛ عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود و نمی‌دانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید،‌ نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند. در آن لحظه به امام زمان (عج) توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان». صدایم درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد که در همان لحظه مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بی‌هوش بر زمین افتاد و من نیز که تمام توانم را از دست داده بودم دچار ضعف شدم. در حالی که می‌لرزیدم به زانو درآمدم و به روی زمین افتادم. کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا می‌زند. چشمانم را که باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم به زانو مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بی‌هوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که‌ هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بود. ادامه درپست بعد ... ❥↬ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹. مردی چهار پسر داشت؛ او هر کدام از آنها را در فصلهای مختلف به سراغ درخت گلابی‌ای فرستاد که در فاصله‌ای دور از خانه‌یشان روییده بود؛ پسر اول را در زمستان فرستاد؛ دومی را در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. . پسر اول گفت: چه توصیفی از درختی خشک و مرده و زشت میتوان داشت؟!. پسر دوم گفت: اتفاقا درختی زنده و پر از امید شکفتن بود. پسر سوم گفت: درختی بود سرشار از شکوفه‌های زیبا و عطرآگین و باشکوهترین صحنه هایی بود که تا به امروز دیده‌ام. پسر چهارم گفت: درخت بالغی بود که بسیار میوه داشت و پر از حس زندگی بود. . پدر لبخندی زد و گفت: همه شما درست میگویید، اما زمانی می‌توانید توصیف زیبایی از زندگی درخت و انسان داشته باشید که تمام فصلها را در کنار هم ببینید. 🌹اگر در زمستانهای زندگی تسلیم شوید، امید شکوفایی بهار، زیبایی تابستان و باروری پاییز را از دست می‌دهید و کل زندگیتان تباه می‌شود. و در خوشبها و زیباییهای زندگی همیشه به خاطر داشته باشیم که حال دوران همیشه یکسان نیست... طوری زندگی کنیم که اگر زمستان آن رسید از آنچه بوده ایم لذت ببریم.🌹 ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅فتنه ‏هایى در آستانه ظهور ✍پيش از آمدن امام و ظهور آن حضرت، فتنه‏ هایی سنگين، فراگير و شكننده‏، دنيا را در بر می‌گیرد؛ هم‏چون گرما و سرما وارد همه ی خانه ‏ها می‌شود و هيچ‏ كس از آسیب آنها در امان نمی‌ماند. در این شرایط انسان‏ها با تمام وجود، نيازمندى خود به ظهورِ منجى عدل‏ گستر را لمس کرده و براى آمدن او به درگاه خداوند‏ استغاثه می‌کنند. 💥رسول خدا فرمودند: «بعد از من فتنه‏ هايى پديد خواهد آمد؛ ... در پى آنها فتنه‏ هاى جديدترى به وجود خواهد آمد كه هرگاه تصور شد در حال از بين رفتن است، دوباره ظاهر می‌شود؛ تا آن‏جا كه به درون تمام خانه‏ هاى اعراب خواهد رسيد و دامن‏گير هر مسلمانى خواهد شد و اين ادامه دارد تا يكى از خاندان من ظهور كند.» 📚 مقدسى شافعى، عقد الدرر، ص 80 ↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: در معراج ، داخل بهشت شدم ، در آنجا سرزمينى را ديدم كه فرشتگان با خشتهايى از طلا و نقره بنايى را مى ساختند. گاهی دست از كار مى كشيدند. از آنها پرسيدم، چرا گاهى دست از كار مى كشيد؟ گفتند؛ هر گاه مومنى ذكر تسبيحات اربعه را مى گويد، ما برايش بنايى را استوار مى كنيم ، هر گاه آنها از ذكر باز مى ايستند، ما هم دست از كار مى كشيم ، تا اينكه آن مومن دوباره لب به تسبيح و ذكر خدا بگشايد. تسبيحات اربعه جزو ذكر نماز است كه ثواب و پاداش زيادى را خداوند بر اين ذكر قرار داده . چه خوب است انسان در همه حال به اين دعاى پر فضيلت توجه و مداومت داشته باشد. 📙(ارشاد القلوب ديلمى / ص 85) ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔅 امام زمان در همان ابتدای ظهور از 313 نفر (یاران ویژهٔ خود) تعهد می‌گیرند که هرگز: 🔰 دزدی نکنند؛ زنا نکنند؛ کسی را به ناحق نزنند؛ به مسلمانی دشنام ندهند؛ آبروی کسی را نریزند؛ خون کسی را به ناحق نریزند؛ مال یتیم نخورند؛ طلا، نقره، گندم و جو ذخیره نکنند؛ دربارهٔ چیزی که در مورد آن یقین ندارند، شهادت ندهند؛ مسجدی را خراب نکنند؛ مشروب (یا هر مست کننده‌ای) نخورند؛ لباس حریر نپوشند؛ راه را بر کسی نبندند؛ راه را ناامن نکنند؛ در پی همجنس‌بازی نروند؛ به کم قناعت کنند؛ به نیکی فرمان دهند؛ طرفدار پاکی باشند؛ خاک را مُتکای خود بدانند؛ در راه خدا حق جهاد را ادا کنند... 🔺 جالب این است که خود حضرت در پایان پای همین تعهدات را امضا می‌کنند. 📚 منتخب الاثر، ص469 (البته بعضی قائل به ضعف سند این روایت هستند.) ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✅همه اومدند ✍ مردم دنیا به خستگی افتادند... خسته از دنیایی که داخلش پُر از اخبار فقر و خشم و بیماری هست، مشکلات اقتصادی بشر، همهٔ این‌ها کرهٔ زمین را فرا گرفته و بشر به این نتیجه رسیده که در مُنحط‌ترین دوران خودش به سر می‌بره و نیاز داره به یک منجی... به یک نفر که بیاد و نجاتشون بده از این همه آشفتگی و حوادث ناگوار... برای همین پناه آوردن به یک فضایی که بتونن از مشکلات بگن، فارغ از هر زبان و ملّیتی که دارند... 🔺 دیشب همه اومدند تا بگن دنیا به این شِکلِش دیگه به‌درد نمی‌خوره و کسی غیر منجی، قدرت حل مشکلات رو نداره. دیشب همه اومدند تا بر سرِ اومدنت به اشتراک برسند و شما رو به دنیا بشناسونند، و حس خوب اومدنت رو به اشتراک بگذارند... دیشب همه اومدند و تنها تو را خواندند... خدایا برسان ظهورش را... : 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi