eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
618 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
سه روز نبودم. توی این سه روز یه پرتره‌یِ ابرنگ تموم کردم، یک کتاب شروع و تموم کردم، اکثرِ کارهایِ لیست روزانم تیک خورده، اتاقم مرتب شده، دوتا انیمیشن دیدم، دوتا فیلم دیدم، تمام پوشه‌هایِ گالریم رو مرتب کردم، تمامِ فایلایِ کتابخونم رو مرتب کردم، یک بار دیگه تمام نقاشی هام رو از اول وارسی کردم و اونایی ک دوسشون نداشتم رو دور ریختم، تمام اسکچ هامو جدا کردم و گذاشتم تو یه پوشه، عکسایِ اضافی رو از در و دیوارا کندم، با حسِ بهتری روی کاغذ کلی متن نوشتم بحای نوشتن رویِ کیبوردِ گوشی، واقعا جذاب تره، کلی اسکچ های کوچولو کوچولو زدم و استوری برد زدم و کاراکتر طراحی کردم که خب اینا دواا رو در هر صورت باید انجام میدادم.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
سه روز نبودم. توی این سه روز یه پرتره‌یِ ابرنگ تموم کردم، یک کتاب شروع و تموم کردم، اکثرِ کارهایِ لی
ولی اتفاقی که افتاده اینه که من واقعا احساسِ زندگی کردم تویِ این سه روز، از این به بعد برنامه همینه.
از فجازی متنفرم.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
#صوحبت‌هایِ‌صاحبِ‌پوتین‌های‌ِبزرگ‌
اگر یه روزی نتونم شبیهِ خوشنام یا عجم علوی یا هزار هزار آدمِ متفکر و خوش قلم دیگه، افکارم رو اونطور که باید و شاید تویِ نوشته بیارم چی؟
یکی از همکلاسی هایِ سالِ نهمم امسال ازدواج کرده. چرا اینقدر زود بزرگ شدیم؟ من هنوزم نیاز دارم برم شهربازی، هنوزم دلم کودکانه بودن میخواد، هنوز بچگی نکردم یعنی چی که تموم شد؟ ولمون کن.
هدایت شده از کاش‌ابر‌بودم.
روضۀ خونگی میخوام.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
سلام عزیز ترینِ عالم! شکر که باز هم چشمِ پر از گناهِ من نائل به دیدن دوباره‌یِ ایام عزاداریتان شد و شکر که نامتان این روز ها در میان کوچه هایِ سیاهی و پرچم زده‌یِ این شهر میپیچد. شکر از اینچونین زیستی که از ازل، سرشت ما را به شما گره زده، تا آنهمه نگردیم و آخرش راه درست را نیابیم. شکر که از همان طفولیت، همان موقع ها که برای سیاهی زدن سرتا پا ذوق بودیم، جلویِ روی ما بوده چایِ روضه و بهجتش. به لطفِ نگاه های پر از محبتتان محرم امسال با هر سال دیگری متفاوت است و اصلا شورش انگار تفاوت کرده. شعف می آورد برای دلم، آخر این روز ها همه جا حرف از شماست، حتی آن جاها که سال هایِ گذشته نبود. مهرتان دارد دلِ جهانیان را میرباید آقاجان. شوق دارم از آنکه جزئی از چنین زمانه ای هستم. بابا میگوید: کار برای شما، اصلا هر کاری! ساده نیست. مگر هر کسی اجازه‌‌اش را دارد؟ دلم را میلرزاند این حرف، که نکند، نکند، نکند، منی که همه‌یِ عمر در پیِ همین بودم و ادعایم گوش عالم را کر کرده بود، در آخرش هیچ‌ نکرده باشم در دستگاهتان، هیچ. کاش مثلِ هر سال که بخشی از راه را برایم روشن میکردید، امسال هم دستم را بگیرید و خیالم را راحت کنید. من آماده ام؟ با کاروان حرکت میکنم؟ به سمت کربلا می‌آیم؟ از مسیر منحرف نشدم؟ فقط میتوانم از جفایِ روزگار و سردرگمی اش، خودم را، گوشه‌یِ پرچم سیاهتان پنهان کنم و همه نگرانی هایم را به شما بسپارم. خدایا شکرت.
کاش ایتا بهم اجازه میداد به حرف ها ریکت بدم، حتی گاهی انگشت وسط.